تولد مهناز در سردخانه بهشتزهرا / گزارشی از سوگ عزاداران حملات اسرائیل
به گزارش گروه رسانهای شرق،
شهر خلوت بود و درحالتی نیمه تعطیل بهسر میبرد. اما اینجا فرق داشت؛ تعطیل که نبود هیچ، یکی از شلوغترین روزهایش را هم در تقویم ثبت میکرد. از همان ابتدای ورود به بهشت زهرا بنرهای راهنماییکننده به طرف قطعه ۴۲ به چشم میخورد. انگار کسی قرار نبود جای دیگری برود و زندگان و مردگان بهشتزهرا آن روز همه در این قطعه جمع شده بودند.
در یک سمت قطعه ۴۲ ، نگاه شهیدان چهار دهه قبل در پشت قاب عکسها خیره مانده بود؛ نگاهی تثبیت شده که همه این چهل سال شاهد بیزبان تاریخ بوده، تاریخی که دور میخورد و تکرار میشود و دوباره شهید روی دست مردم میگذارد. در طرف دیگر آن؛ پیکرهای پارهپاره جنگ تحمیلی دیگری از راه میرسید. خاکسپاری یکی تمام نشده؛ تابوت دیگری میآوردند. اینها هنوز تصویری نداشتند. تنها چند بنر با عکس بعضی شهدا از داربستها آویزان شده بود. مثل عکس خانواده تارا حاجیمیری هشت ساله- ورزشکار ژیمناستیک- که همراه پدر و مادرش در حمله به منطقه پاتریس لومومبا جانش را از دست داد و حالا عکس سهتاییشان به حاضران در مراسم تشییع جنازه لبخند میزد. بیشتر شهدا اما فقط یک اسماند. اسمی روی یک کاغذ سفید معمولی. کاغذهایی که زیرپای مردم و رفتوآمدشان کنده میشد و این طرف و آن طرف میافتاد.
اینجا بیشتر نامها ناشناختهاند. قبرهای زنها ناشناختهتر و خلوتتر. طاهره آقایی دوست، شیرین اسماعیلی، زهره سادات حسینی، ندا رفیعی پارسا، هاجر محمدی، حانیه نادری و لیلا جعفرزاده فقط تعدادی از زنان گمنام تشییع شده تا پنجشنبه ۵ ام تیرماه هستند. آنها حالا با گلهای پژمردهای روی خاکشان تنها خوابیدهاند. به هر قبر که میرسم اسمش را در اینترنت سرچ میکنم اما بیفایده است. فقط داستان شهادت تک و توکی از اینها تابهحال شنیده شده. مثل حجتاله رویینتن که رقصش در آخرین روزها، در میان اضطراب و التهاب بیماران مورد توجه قرار گرفت و مرگ مظلومانهاش زندگی سخت او را برملا کرد. بقیه گمنامتر از آناند که حتی حالا هم نامی ازشان برده شود.
آن طرفتر پسرهای جوان داغدار دور قبر دوستانشان جمع شده بودند. از ظاهرشان پیدا بود که سرباز اند و همخدمتیشان را تشییع کردهاند. مثل دوستان ماهان ستاره، همخدمتی امیرعلی فضلی، سرباز وظیفه در زندان اوین. یکی از پسرها قبر تازهی دوستش زیر گلها را به پسر دیگری نشان میداد و داد میزد: علی این رحمتیه! علی این رحمتیه! فامیلی همخدمتیاش را تکرار میکرد و باورش نمیشد رحمتی حالا اینجا زیر خروارها خاک خوابیده باشد.
خانواده احمد مراد مهر آراسته کمی آنطرفتر با بیتابی فراوان از راه رسیده بودند. آنها به شیوه خودشان سوگواری میکردند. معنی مویههای کردیشان را نمیفهمیدم اما نالهای سر میدادند که داغ همه شهیدان را دوباره زنده میکرد.
آن روز پنجشنبه هر طرف که میرفتی لهجههای مختلفی در قطعه ۴۲ میشنیدی و سوگواریهای دیگرگونی. از روضههای ترکی و مویههای کردی تا سنج و دمام جنوبی. اینجا فقط بهشت زهرای تهران نبود؛ وادی رحمت تبریز بود؛ باغ فردوس کرمانشاه بود؛ بهشتآباد اهواز بود.
تا یک روز پیش از این تشییع جنازه، مرکز اطلاعرسانی وزارت بهداشت آمار قربانیان حمله اسرائیل به ایران را ۶۲۷ نفر اعلام کرد که بیشتر آنها از تهران و کرمانشاه هستند و زنها ۴۹ نفر از این جمعیت را تشکیل میدهند. در این آمار تفکیکی میان نظامیان و غیرنظامیان نیست. مردم اما میگویند براساس آنچه با چشم در این مدت دیدهاند احتمالا آمار شهدا بیشتر از این حرفهاست. روز پنجشنبه پنجم تیرماه ۱۴۰۳ بهنظر میرسید تشییع جنازه در قطعه ۴۲ هیچوقت تمام نمیشود و اندوهاش پایانی ندارد. قطعهای که هنوز داغ شهیدان هشتسال جنگ تحمیلی با عراق در آن سرد نشده.
منبع: sharghdaily-1025326