ارکستر سمفونیک تهران خانواده من است
حالا نزدیک به 3 سال است که ارکستر سمفونیک تهران را شهرداد روحانی رهبری میکند؛ ارکستری که خوشبختانه خود را از حواشی دور نگاه داشته و تقریبا ماهی 2بار کنسرت میدهد. او با چوب رهبریاش و لبخندی که همیشه بر لب دارد، مردم را با موسیقی کلاسیک بیش از گذشته آشتی داده است؛ اتفاقی که باعث شده بلیتفروشی کنسرتهای ارکستر بهتر از همیشه باشد. اینبار روحانی شبی را به اجرای آثار آهنگسازان ایرانی اختصاص داد که به همین بهانه با او به گفتوگو نشستیم.
حدود 2 سال و نیم است که همراه با ارکستر سمفونیک هستید و قبل از حضور شما ارکستر سمفونیک دارای حواشی خیلی زیادی بود و بعد از شما به انسجام خوبی رسید و تقریبا هر 2، 3 هفته یکبار کنسرت برگزار میکند و همه بلیتها فروش میرود. دوست دارم در مورد حال و هوای این روزهای ارکستر بفرمایید.
همانطور که گفتید سومین سال همکاری من با ارکستر سمفونیک تهران است و خوشبختانه استقبال خوبی از برنامههای ارکستر سمفونیک میشود. آخرین برنامهای که داشتیم حدود یک هفته قبل بود و این هفته هم برنامه داریم. درواقع فاصلهای 2هفتهای بین برنامههایمان است. خوشبختانه ارکستر سمفونیک خیلی خوب و منسجم برنامههایش را جلو میبرد. یکی از اهداف ارکستر این بود که کسانی را که حتما موزیسین نیستند و شاید خیلی هم با موسیقی کلاسیک آشنا نیستند به سالنها بکشاند و آنها را با موسیقی کلاسیک آشنا کند. خوشحال هستم بگویم الان وقتی در سالن برنامه داریم میبینم چقدر جوانها حضور دارند؛ درحالیکه در اروپا و آمریکا، اکثر حاضران در ارکستر سمفونیک، خیلی سن بالایی دارند؛ یعنی کسانی که از کودکی با ارکستر سمفونیک آشنا بودهاند. درواقع جوانها کمتر به این سالنها میروند اما خوشحالم که جوانان ما تا این حد علاقهمند هستند و همیشه از برنامههای ارکستر سمفونیک استقبال میکنند. در برنامه آخرمان سولیست هارپ خانم فرناز بهبود را داشتیم که 15ساله و خیلی بااستعداد و جدی هستند و آینده خوبی را برای ایشان پیشبینی میکنم. چند سال قبل در پیداکردن یک نوازنده هارپ برای ارکستر سمفونیک مشکل داشتیم اما الان خوشبختانه نوازندگان زیادی وجود دارند و اکثرا هم جوان هستند. سال قبل برنامهای داشتیم که 4 سولیست هارپ داشتیم.
برای کودکان و نوجوانان بود؟
بله، برنامهای بود که کنسرت فامیلی نامیده میشود. در همه جای دنیا مرسوم است ارکستر سمفونیکهای بزرگ کنسرتهایی در فصل هنریشان به نام family concert برگزار کنند که معمولا هدفشان این است که خانوادهها بهخصوص بچهها برای آشنایی با موسیقی کلاسیک در آنها حاضر شوند. یادم هست که شما را در یکی از این برنامهها با دخترتان دیدم. قرار بود 2 شب این برنامه را اجرا کنیم اما آنقدر استقبال زیاد بود که اجرای برنامه 9شب تکرار شد. در عین حال که ارکستر سمفونیک را به شنوندگان معرفی میکردیم سازهای ارکستر سمفونیک را هم معرفی کردیم که جنبه آموزشی داشت. بعد از آن خیلی پیغامهای مختلف از پدر و مادرها گرفتم که میگفتند بهخاطر دیدن آن برنامه فرزندانشان علاقهمند به یادگیری سازهای حتی غیرمتعارف شدهاند؛ مثل فاگوت و ساز آلتو که کمتر افراد علاقه به یادگیریشان دارند. در کنار این موارد تعدادی هم به یادگیری ساز هارپ علاقهمند شده بودند. معمولا همه دوست دارند گیتار و پیانو بنوازند. از این نظر واقعا خوشحالم. این برنامهها را برای آشنایی جوانان و نوجوانان با ارکستر سمفونیک و موسیقی کلاسیک حتما چندین شب خواهیم داشت.
بهصورت نرمال ارکستر سمفونیک در طول سال چند اجرا دارد؟
هرماه برنامه داریم؛ به جز ماههایی که مراسم مذهبی است اما در آن ماهها هم برنامههای مناسبتی داریم که در گذشته هم اجرا کردهایم. ارکستر سمفونیک هر ماه 2، 3 شب یا 4شب برنامه دارد و الان هم برنامه شهریورمان اجرا شد.
خیلی هم برنامه جالبی بود چون صرفا به آهنگسازان ایرانی اختصاص پیدا کرده بود.
بله علاقهمند بودم برنامهای را مختص آهنگسازان ایرانی داشته باشیم. البته برنامههایی داشتیم که به آهنگسازان ایرانی در کنار آهنگسازان غربی اختصاص داده بودیم اما این برنامه را صرفا به آهنگسازان ایرانی اختصاص دادیم و بهخصوص آهنگسازانی که برای نخستین بار کارشان اجرا میشود. یکی از اهداف ارکستر سمفونیک این بود که به کسانی که آهنگساز هستند و ایرانیاند و قطعاتشان اجرا نشده فرصت بدهیم. کارهای زیادی به دفتر بنیاد هنر رودکی رسیده است. این کارها دیده میشود و از بینشان کارهایی انتخاب میشود. کارهایی هم که ضعیف هستند نوشته میشود که شاید در آینده کیفیت کارشان بهتر شود. بعضی از این کارها انتخاب شده که در نهایت بعد از بازبینی کارها، زیرنظر من میآیند و من از بینشان انتخاب میکنم. نمونهاش کاری که در 15و 16شهریور در تالار وحدت داشتیم.
جالب است بگویم از 5 آهنگساز قطعه اجرا کردیم که کارشان به قدری با هم اختلاف دارد که کار جذاب و جالبی خواهد بود. قطعه ماندگار «نینوا» اثر حسین علیزاده که در قلب همه جای دارد و همه از آن خاطره دارند به خوبی اجرا شد. قطعه بسیار خوب و زیبایی از مهران روحانی اجرا کردیم به نام گفتوگوی تمدنها. منظورش از این عنوان این بود که فرهنگ شرق و غرب را بتوانند با هم نزدیک کنند. همچنین اثری از آقای علی بیرنگ کار کردیم که ایشان هم خیلی بااستعداد هستند و در زمینه موسیقی فیلم فعالیت دارند و یکی از کارهایشان را که برای فیلم نوشته بودند شنیدم و خواستم که این کار را بسط دهند. ایشان در مدت کوتاهی این کار را انجام دادند و آقای پدرام فریوسفی از نوازندگان خوب ویولن، تکنوازی آن را مینوازند. این قطعه برای سولوی ویولن و ارکستر زهی است. خوشحالم که ایشان را به جامعه علاقهمندان به موسیقی کلاسیک و ارکستر سمفونیک تهران معرفی کردم. آهنگساز جوانی به نام علی محمودی هم کنسرتوگیتار در دستههای ایرانی نوشتهاند؛ یعنی جایی را که انگشت گذاشته میشود درست کردهاند که ربعپرده و مکروتونها را بنوازند. ایشان اسم قطعه را کنسرتو مکروتونال برای هارپ و ارکستر گذاشتهاند که کار نو و جالبی است؛ هم برای سولیست که گیتار میزند و هم برای ارکستر چون نوازنده ارکستر باید در تمام سازها از ربعپرده استفاده کند.
این باید کار شما را خیلی سخت کرده باشد.
بله. کار سختی برای نوازندهها شد. چون برای نخستینبار این قطعه اجرا میشد. وقتی این قطعه به دستم رسید، احساس کردم باید اجرا شده و شنیده شود چون اتفاق خوبی بود که یک آهنگساز ایرانی یک کنسرتو برای گیتار بهخصوص در دستگاههای ایرانی نوشته که یک نوآوری است و خیلی خوب است که شنیده شود. قطعه دیگری از 2 آهنگساز، آقایان علوی و کاج داشتیم. یک نفر تم اصلی را نوشته و نفر دیگر ارکستراسیون کرده که در نوع خودش جالب است و دوست دارم شنیده شود.
برای من این اتفاق از این نظر جالب است که وقتی در مورد موسیقی کلاسیک صحبت میکنیم همیشه مجسمههای سفید باخ، موتزارت و بتهوون به ذهنمان میآید و حتی کسی که کمی مخاطب جدیتر باشد همیشه در ذهنش این سؤال وجود دارد که مگر یک ایرانی میتواند آهنگسازی قطعات کلاسیک را داشته باشد؛ با اینکه کم نیستند آهنگسازان ایرانی که برای ارکسترهای بزرگ قطعه نوشتهاند اما متأسفانه کمتر شناخته شدهاند.
در 2 سال و اندی گذشته که مسئولیت ارکستر را برعهده گرفتهام حداقل از 5، 6 آهنگساز ایران در کنار آهنگسازان غربی مثل بتهوون، چایکوفسکی و اسلاوینسکی قطعه اجرا کردهایم؛ احمد پژمان، مصطفی کمالپورتراب، شاهین فرهت، حشمت سنجری و چند نفر دیگر. خوشبختانه آهنگسازانی داریم که در سطح جهانی کار مینویسند؛ مانند علیرضا مشایخی، احمد پژمان و حسین بیهقی.
انگار توجه و تعلق خاطر آهنگسازان ایرانی بیشتر به موسیقی ملی است با استفاده از سازهای غربی.
نمیشود گفت این یک پدیده است، ولی فرمولی است که همه آهنگسازان نابغه دنیا از آن استفاده کردهاند. کارهای موتزارت را هم که گوش دهید میبینید از موسیقی فولکلورش الهام گرفته، کارهای اسلاوینسکی را هم که گوش دهید، میبینید تمهای محلی را بسط داده؛ حتی بتهوون. یعنی موسیقی محلیشان را گرفتهاند و با تکنیکی که گسترش دادهاند تمها را به دنیا معرفی کردهاند. آهنگسازان ما هم همین کار را کردهاند. کارهای احمد پژمان را که گوش میدهید خیلی موتیفهای ایرانی با تکنیکهای غربی دارد. تمام ارکسترهای بزرگ اروپایی و آمریکایی میتوانند این کارها را اجرا کنند یا کارهای علیرضا مشایخی با اینکه ایشان موسیقی پستمدرن مینویسد اما باز هم اگر دقت کنید، کاملا موتیفها و تمهای ایرانی را در آنها حس میکنید حالا نه به واضحی موسیقی آقای پژمان.
البته گوش دادن به کارهای آقای مشایخی واقعا سخت است. آثارشان پیچیدگیهای خودش را دارد.
اتفاقا برگ برنده یک آهنگساز این است که از ریشه خودش بتواند استفاده کند و آن را به این صورت جهانی عرضه کند. من در درجه اول آهنگساز هستم و در کنارش هم رهبری ارکستر انجام میدهم ولی هنوز وقت زیادی را برای آهنگسازی صرف میکنم.
قطعات شما در ذهنم هست. ویژگی ملودیهای شما که در کارهای تعداد کمی از آهنگسازان موسیقی کلاسیک دیده میشود این است که ملودی خوبی دارد که واقعا مهم است؛ آن هم در روزگاری که ملودیگریزی ژست شده، مبادا که مخاطب عام خوشش بیاید.
اتفاقا این مسئله واقعا مهم است. بعضیها شاید آن نوع موسیقی را بیشتر ترجیح میدهند. این یک نسخه نیست چون هرکس بهتر از دیگران میتواند تصمیم بگیرد اما من بهعنوان آهنگساز یا شنونده احساس میکنم اینکه بتوانید یک ملودی را دنبال کنید مسئله کماهمیتی نیست. البته این نسخه ثابت نیست، نظر شخصی من است. بعضیها استعداد دارند و ملودیهای خیلی زیبایی مینویسند؛ مثل شوپن، چایکوفسکی، موتزارت، بتهوون و بعضیها کمتر مثل ساریلی که همزمان با موتزارت بود اما موتزارت 7 اپرا در عمر کوتاهش نوشته، ولی ساریلی 40اپرا نوشته است. اگر جستوجو کنید اپراهای ساریلی شاید بهندرت هر چند سال یکبار اجرا شده باشد اما اگر لیست برنامههای کمپانیهایی را که برنامه اپرا اجرا میکنند در دنیا نگاه کنید، میبینید اپرای موتزارت هر سال هر 7 اپرایش جاهای مختلف اجرا میشود که مطمئنا یکی از دلایلش هم ملودیهایی است که مردم با آن ارتباط برقرار میکنند؛ حالا شنوندههای حرفهای یا غیرحرفهای. آهنگسازانی هستند که میگویند مهم نیست؛ من با آن آهنگسازان هم ارتباط برقرار میکنم. میتوانم آثار آن آهنگسازان را هم گوش کنم و ملودیهایی را که مدنظرمان است بیرون بکشم؛ عموما کار من این است. متأسفانه مردمی که خیلی حرفهای به موسیقی نگاه نمیکنند، یعنی کسانی که کارشان چیز دیگری است خیلی سختتر میتوانند ارتباط برقرار کنند.
به جز بحث ملودی، شما در ارکستر سمفونیک هم به مردم همیشه اهمیت ویژه دادهاید؛ به همین دلیل چندان دغدغه فروش بلیتهای ارکستر وجود ندارد، چون تماما فروش میرود.
میدانید ما برای خودمان اجرا نمیکنیم. ما برای مردم این کار را انجام میدهیم. اگر مردم نباشند ارکستر سمفونیکی وجود ندارد. مردم اگر نباشند فیلمی وجود ندارد. کار ما با مردم ارتباط مستقیم دارد. یکی از مسائلی که برایم خیلی اهمیت دارد انتخاب رپرتوار است. وقتی ارتباط نوازنده با رپرتوار خوب باشد طبیعتا به شنونده و مردم هم این حس را منتقل میکند. منظورم از انتخاب رپرتوار این است که رپرتواری باشد که بتواند هم ارتباط برقرار کند و هم سطح توقع مردم، سطح کیفی ارکستر و سطح کیفی شنوایی مردم را بالا ببرد. در بین قطعاتی که مینوازیم قطعات سخت زیاد داریم.
بعضی از ارکسترها میگویند هرچه رپرتوار سختتر باشد، انگار بهتر است.
نسخه آنها حتما برای خودشان درست است. روشی که من پیاده میکنم نتیجه داده است. در 2سال و اندی که مسئولیت ارکستر را برعهده دارم همیشه استقبال مردم از برنامههای ارکستر سمفونیک خیلی خوب بوده است. در این شرایط این میزان استقبال کار کمی نیست و حتما دلیل موجهی دارد؛ کیفیت ارکستر سمفونیک روزبهروز بهتر شده است. هنوز با جایگاه مطلوبی که مدنظر من است فاصله داریم اما شرایط کلی ما را هم باید درنظر گرفت. شما به درستی اشاره کردید که جو ارکستر، بسیار حرفهای است در درجه اول در کنار دوستان است و اینکه ما خیلی از حاشیه دوری کردهایم.
چون حاشیه کلی از انرژی ما را به هدر میبرد و دلیلی هم ندارد که حاشیه داشته باشیم چون همه وظیفه خودشان را میدانند و جا دارد اینجا واقعا از بنیاد رودکی و تکتک افرادی که در بنیاد رودکی فعال هستند تشکر کنم. کار ما گروهی است و همه باید همکاری کنند. اگر یک جا لنگ باشد مطمئنا جای دیگر با مشکل روبهرو میشود. خوشبختانه همه به نحواحسن همکاری میکنند و روزبهروز کیفیت کار نوازندهها بهتر میشود و وقتی مردم میبینند که کاری با کیفیت ارائه میدهید، استقبال میکنند. نمیخواهم اینطور مقایسه کنم اما وقتی کالایی باکیفیت را میخرید دفعه بعد هم دنبال همان کالا میروید. کار ما هم یک کار فرهنگی و هنری است اما باید کیفیت داشته باشد. وقتی مردم متوجه کیفیت کار میشوند مطمئنا استقبال میکنند و الان هم ما نتیجه کار را میبینیم. امیدوارم همین روند ادامه پیدا کند.
پس در ایران ماندگار شدهاید.
بیشتر وقتم را بهخاطر مسئولیتی که دارم در ایران هستم و در فواصل استراحت میتوانم به سایر برنامههایم برسم و با خانواده دیدار کنم. متأسفانه خانواده از من دور هستند اما الان به جرأت میتوانم بگویم خانواده من ارکستر سمفونیک تهران هستند. واقعا چنین حسی به نوازندگان ارکستر سمفونیک دارم و یکی از دلایلی که کار به خوبی پیش میرود و انرژی میگیرم همین مسئله است. خانواده اصلیام از من خیلی دور هستند اما خانواده دومی پیدا کردهام که در کنارشان برای مردم عزیزمان و کشور عزیزمان کار باارزش هنری دستهجمعی انجام میدهیم که مطمئنا در درازمدت نتیجه خوبی خواهد داشت.
همانطور که گفتید سومین سال همکاری من با ارکستر سمفونیک تهران است و خوشبختانه استقبال خوبی از برنامههای ارکستر سمفونیک میشود. آخرین برنامهای که داشتیم حدود یک هفته قبل بود و این هفته هم برنامه داریم. درواقع فاصلهای 2هفتهای بین برنامههایمان است. خوشبختانه ارکستر سمفونیک خیلی خوب و منسجم برنامههایش را جلو میبرد. یکی از اهداف ارکستر این بود که کسانی را که حتما موزیسین نیستند و شاید خیلی هم با موسیقی کلاسیک آشنا نیستند به سالنها بکشاند و آنها را با موسیقی کلاسیک آشنا کند. خوشحال هستم بگویم الان وقتی در سالن برنامه داریم میبینم چقدر جوانها حضور دارند؛ درحالیکه در اروپا و آمریکا، اکثر حاضران در ارکستر سمفونیک، خیلی سن بالایی دارند؛ یعنی کسانی که از کودکی با ارکستر سمفونیک آشنا بودهاند. درواقع جوانها کمتر به این سالنها میروند اما خوشحالم که جوانان ما تا این حد علاقهمند هستند و همیشه از برنامههای ارکستر سمفونیک استقبال میکنند. در برنامه آخرمان سولیست هارپ خانم فرناز بهبود را داشتیم که 15ساله و خیلی بااستعداد و جدی هستند و آینده خوبی را برای ایشان پیشبینی میکنم. چند سال قبل در پیداکردن یک نوازنده هارپ برای ارکستر سمفونیک مشکل داشتیم اما الان خوشبختانه نوازندگان زیادی وجود دارند و اکثرا هم جوان هستند. سال قبل برنامهای داشتیم که 4 سولیست هارپ داشتیم.
برای کودکان و نوجوانان بود؟
بله، برنامهای بود که کنسرت فامیلی نامیده میشود. در همه جای دنیا مرسوم است ارکستر سمفونیکهای بزرگ کنسرتهایی در فصل هنریشان به نام family concert برگزار کنند که معمولا هدفشان این است که خانوادهها بهخصوص بچهها برای آشنایی با موسیقی کلاسیک در آنها حاضر شوند. یادم هست که شما را در یکی از این برنامهها با دخترتان دیدم. قرار بود 2 شب این برنامه را اجرا کنیم اما آنقدر استقبال زیاد بود که اجرای برنامه 9شب تکرار شد. در عین حال که ارکستر سمفونیک را به شنوندگان معرفی میکردیم سازهای ارکستر سمفونیک را هم معرفی کردیم که جنبه آموزشی داشت. بعد از آن خیلی پیغامهای مختلف از پدر و مادرها گرفتم که میگفتند بهخاطر دیدن آن برنامه فرزندانشان علاقهمند به یادگیری سازهای حتی غیرمتعارف شدهاند؛ مثل فاگوت و ساز آلتو که کمتر افراد علاقه به یادگیریشان دارند. در کنار این موارد تعدادی هم به یادگیری ساز هارپ علاقهمند شده بودند. معمولا همه دوست دارند گیتار و پیانو بنوازند. از این نظر واقعا خوشحالم. این برنامهها را برای آشنایی جوانان و نوجوانان با ارکستر سمفونیک و موسیقی کلاسیک حتما چندین شب خواهیم داشت.
بهصورت نرمال ارکستر سمفونیک در طول سال چند اجرا دارد؟
هرماه برنامه داریم؛ به جز ماههایی که مراسم مذهبی است اما در آن ماهها هم برنامههای مناسبتی داریم که در گذشته هم اجرا کردهایم. ارکستر سمفونیک هر ماه 2، 3 شب یا 4شب برنامه دارد و الان هم برنامه شهریورمان اجرا شد.
خیلی هم برنامه جالبی بود چون صرفا به آهنگسازان ایرانی اختصاص پیدا کرده بود.
بله علاقهمند بودم برنامهای را مختص آهنگسازان ایرانی داشته باشیم. البته برنامههایی داشتیم که به آهنگسازان ایرانی در کنار آهنگسازان غربی اختصاص داده بودیم اما این برنامه را صرفا به آهنگسازان ایرانی اختصاص دادیم و بهخصوص آهنگسازانی که برای نخستین بار کارشان اجرا میشود. یکی از اهداف ارکستر سمفونیک این بود که به کسانی که آهنگساز هستند و ایرانیاند و قطعاتشان اجرا نشده فرصت بدهیم. کارهای زیادی به دفتر بنیاد هنر رودکی رسیده است. این کارها دیده میشود و از بینشان کارهایی انتخاب میشود. کارهایی هم که ضعیف هستند نوشته میشود که شاید در آینده کیفیت کارشان بهتر شود. بعضی از این کارها انتخاب شده که در نهایت بعد از بازبینی کارها، زیرنظر من میآیند و من از بینشان انتخاب میکنم. نمونهاش کاری که در 15و 16شهریور در تالار وحدت داشتیم.
جالب است بگویم از 5 آهنگساز قطعه اجرا کردیم که کارشان به قدری با هم اختلاف دارد که کار جذاب و جالبی خواهد بود. قطعه ماندگار «نینوا» اثر حسین علیزاده که در قلب همه جای دارد و همه از آن خاطره دارند به خوبی اجرا شد. قطعه بسیار خوب و زیبایی از مهران روحانی اجرا کردیم به نام گفتوگوی تمدنها. منظورش از این عنوان این بود که فرهنگ شرق و غرب را بتوانند با هم نزدیک کنند. همچنین اثری از آقای علی بیرنگ کار کردیم که ایشان هم خیلی بااستعداد هستند و در زمینه موسیقی فیلم فعالیت دارند و یکی از کارهایشان را که برای فیلم نوشته بودند شنیدم و خواستم که این کار را بسط دهند. ایشان در مدت کوتاهی این کار را انجام دادند و آقای پدرام فریوسفی از نوازندگان خوب ویولن، تکنوازی آن را مینوازند. این قطعه برای سولوی ویولن و ارکستر زهی است. خوشحالم که ایشان را به جامعه علاقهمندان به موسیقی کلاسیک و ارکستر سمفونیک تهران معرفی کردم. آهنگساز جوانی به نام علی محمودی هم کنسرتوگیتار در دستههای ایرانی نوشتهاند؛ یعنی جایی را که انگشت گذاشته میشود درست کردهاند که ربعپرده و مکروتونها را بنوازند. ایشان اسم قطعه را کنسرتو مکروتونال برای هارپ و ارکستر گذاشتهاند که کار نو و جالبی است؛ هم برای سولیست که گیتار میزند و هم برای ارکستر چون نوازنده ارکستر باید در تمام سازها از ربعپرده استفاده کند.
این باید کار شما را خیلی سخت کرده باشد.
بله. کار سختی برای نوازندهها شد. چون برای نخستینبار این قطعه اجرا میشد. وقتی این قطعه به دستم رسید، احساس کردم باید اجرا شده و شنیده شود چون اتفاق خوبی بود که یک آهنگساز ایرانی یک کنسرتو برای گیتار بهخصوص در دستگاههای ایرانی نوشته که یک نوآوری است و خیلی خوب است که شنیده شود. قطعه دیگری از 2 آهنگساز، آقایان علوی و کاج داشتیم. یک نفر تم اصلی را نوشته و نفر دیگر ارکستراسیون کرده که در نوع خودش جالب است و دوست دارم شنیده شود.
برای من این اتفاق از این نظر جالب است که وقتی در مورد موسیقی کلاسیک صحبت میکنیم همیشه مجسمههای سفید باخ، موتزارت و بتهوون به ذهنمان میآید و حتی کسی که کمی مخاطب جدیتر باشد همیشه در ذهنش این سؤال وجود دارد که مگر یک ایرانی میتواند آهنگسازی قطعات کلاسیک را داشته باشد؛ با اینکه کم نیستند آهنگسازان ایرانی که برای ارکسترهای بزرگ قطعه نوشتهاند اما متأسفانه کمتر شناخته شدهاند.
در 2 سال و اندی گذشته که مسئولیت ارکستر را برعهده گرفتهام حداقل از 5، 6 آهنگساز ایران در کنار آهنگسازان غربی مثل بتهوون، چایکوفسکی و اسلاوینسکی قطعه اجرا کردهایم؛ احمد پژمان، مصطفی کمالپورتراب، شاهین فرهت، حشمت سنجری و چند نفر دیگر. خوشبختانه آهنگسازانی داریم که در سطح جهانی کار مینویسند؛ مانند علیرضا مشایخی، احمد پژمان و حسین بیهقی.
انگار توجه و تعلق خاطر آهنگسازان ایرانی بیشتر به موسیقی ملی است با استفاده از سازهای غربی.
نمیشود گفت این یک پدیده است، ولی فرمولی است که همه آهنگسازان نابغه دنیا از آن استفاده کردهاند. کارهای موتزارت را هم که گوش دهید میبینید از موسیقی فولکلورش الهام گرفته، کارهای اسلاوینسکی را هم که گوش دهید، میبینید تمهای محلی را بسط داده؛ حتی بتهوون. یعنی موسیقی محلیشان را گرفتهاند و با تکنیکی که گسترش دادهاند تمها را به دنیا معرفی کردهاند. آهنگسازان ما هم همین کار را کردهاند. کارهای احمد پژمان را که گوش میدهید خیلی موتیفهای ایرانی با تکنیکهای غربی دارد. تمام ارکسترهای بزرگ اروپایی و آمریکایی میتوانند این کارها را اجرا کنند یا کارهای علیرضا مشایخی با اینکه ایشان موسیقی پستمدرن مینویسد اما باز هم اگر دقت کنید، کاملا موتیفها و تمهای ایرانی را در آنها حس میکنید حالا نه به واضحی موسیقی آقای پژمان.
البته گوش دادن به کارهای آقای مشایخی واقعا سخت است. آثارشان پیچیدگیهای خودش را دارد.
اتفاقا برگ برنده یک آهنگساز این است که از ریشه خودش بتواند استفاده کند و آن را به این صورت جهانی عرضه کند. من در درجه اول آهنگساز هستم و در کنارش هم رهبری ارکستر انجام میدهم ولی هنوز وقت زیادی را برای آهنگسازی صرف میکنم.
قطعات شما در ذهنم هست. ویژگی ملودیهای شما که در کارهای تعداد کمی از آهنگسازان موسیقی کلاسیک دیده میشود این است که ملودی خوبی دارد که واقعا مهم است؛ آن هم در روزگاری که ملودیگریزی ژست شده، مبادا که مخاطب عام خوشش بیاید.
اتفاقا این مسئله واقعا مهم است. بعضیها شاید آن نوع موسیقی را بیشتر ترجیح میدهند. این یک نسخه نیست چون هرکس بهتر از دیگران میتواند تصمیم بگیرد اما من بهعنوان آهنگساز یا شنونده احساس میکنم اینکه بتوانید یک ملودی را دنبال کنید مسئله کماهمیتی نیست. البته این نسخه ثابت نیست، نظر شخصی من است. بعضیها استعداد دارند و ملودیهای خیلی زیبایی مینویسند؛ مثل شوپن، چایکوفسکی، موتزارت، بتهوون و بعضیها کمتر مثل ساریلی که همزمان با موتزارت بود اما موتزارت 7 اپرا در عمر کوتاهش نوشته، ولی ساریلی 40اپرا نوشته است. اگر جستوجو کنید اپراهای ساریلی شاید بهندرت هر چند سال یکبار اجرا شده باشد اما اگر لیست برنامههای کمپانیهایی را که برنامه اپرا اجرا میکنند در دنیا نگاه کنید، میبینید اپرای موتزارت هر سال هر 7 اپرایش جاهای مختلف اجرا میشود که مطمئنا یکی از دلایلش هم ملودیهایی است که مردم با آن ارتباط برقرار میکنند؛ حالا شنوندههای حرفهای یا غیرحرفهای. آهنگسازانی هستند که میگویند مهم نیست؛ من با آن آهنگسازان هم ارتباط برقرار میکنم. میتوانم آثار آن آهنگسازان را هم گوش کنم و ملودیهایی را که مدنظرمان است بیرون بکشم؛ عموما کار من این است. متأسفانه مردمی که خیلی حرفهای به موسیقی نگاه نمیکنند، یعنی کسانی که کارشان چیز دیگری است خیلی سختتر میتوانند ارتباط برقرار کنند.
به جز بحث ملودی، شما در ارکستر سمفونیک هم به مردم همیشه اهمیت ویژه دادهاید؛ به همین دلیل چندان دغدغه فروش بلیتهای ارکستر وجود ندارد، چون تماما فروش میرود.
میدانید ما برای خودمان اجرا نمیکنیم. ما برای مردم این کار را انجام میدهیم. اگر مردم نباشند ارکستر سمفونیکی وجود ندارد. مردم اگر نباشند فیلمی وجود ندارد. کار ما با مردم ارتباط مستقیم دارد. یکی از مسائلی که برایم خیلی اهمیت دارد انتخاب رپرتوار است. وقتی ارتباط نوازنده با رپرتوار خوب باشد طبیعتا به شنونده و مردم هم این حس را منتقل میکند. منظورم از انتخاب رپرتوار این است که رپرتواری باشد که بتواند هم ارتباط برقرار کند و هم سطح توقع مردم، سطح کیفی ارکستر و سطح کیفی شنوایی مردم را بالا ببرد. در بین قطعاتی که مینوازیم قطعات سخت زیاد داریم.
بعضی از ارکسترها میگویند هرچه رپرتوار سختتر باشد، انگار بهتر است.
نسخه آنها حتما برای خودشان درست است. روشی که من پیاده میکنم نتیجه داده است. در 2سال و اندی که مسئولیت ارکستر را برعهده دارم همیشه استقبال مردم از برنامههای ارکستر سمفونیک خیلی خوب بوده است. در این شرایط این میزان استقبال کار کمی نیست و حتما دلیل موجهی دارد؛ کیفیت ارکستر سمفونیک روزبهروز بهتر شده است. هنوز با جایگاه مطلوبی که مدنظر من است فاصله داریم اما شرایط کلی ما را هم باید درنظر گرفت. شما به درستی اشاره کردید که جو ارکستر، بسیار حرفهای است در درجه اول در کنار دوستان است و اینکه ما خیلی از حاشیه دوری کردهایم.
چون حاشیه کلی از انرژی ما را به هدر میبرد و دلیلی هم ندارد که حاشیه داشته باشیم چون همه وظیفه خودشان را میدانند و جا دارد اینجا واقعا از بنیاد رودکی و تکتک افرادی که در بنیاد رودکی فعال هستند تشکر کنم. کار ما گروهی است و همه باید همکاری کنند. اگر یک جا لنگ باشد مطمئنا جای دیگر با مشکل روبهرو میشود. خوشبختانه همه به نحواحسن همکاری میکنند و روزبهروز کیفیت کار نوازندهها بهتر میشود و وقتی مردم میبینند که کاری با کیفیت ارائه میدهید، استقبال میکنند. نمیخواهم اینطور مقایسه کنم اما وقتی کالایی باکیفیت را میخرید دفعه بعد هم دنبال همان کالا میروید. کار ما هم یک کار فرهنگی و هنری است اما باید کیفیت داشته باشد. وقتی مردم متوجه کیفیت کار میشوند مطمئنا استقبال میکنند و الان هم ما نتیجه کار را میبینیم. امیدوارم همین روند ادامه پیدا کند.
پس در ایران ماندگار شدهاید.
بیشتر وقتم را بهخاطر مسئولیتی که دارم در ایران هستم و در فواصل استراحت میتوانم به سایر برنامههایم برسم و با خانواده دیدار کنم. متأسفانه خانواده از من دور هستند اما الان به جرأت میتوانم بگویم خانواده من ارکستر سمفونیک تهران هستند. واقعا چنین حسی به نوازندگان ارکستر سمفونیک دارم و یکی از دلایلی که کار به خوبی پیش میرود و انرژی میگیرم همین مسئله است. خانواده اصلیام از من خیلی دور هستند اما خانواده دومی پیدا کردهام که در کنارشان برای مردم عزیزمان و کشور عزیزمان کار باارزش هنری دستهجمعی انجام میدهیم که مطمئنا در درازمدت نتیجه خوبی خواهد داشت.