نقد سریال وحشی؛ قسمت پنجم؛ من همه چی رو میدونم
سریال وحشی از نیمه عبور کرد و میتوانم بگویم هنوز در مسیر موفقیت قدم میزند. قسمت پنجم، بهنظرم بهترین قسمت سریال تا اینجا بود؛ خبری که هم خوب است و هم بد. خوب است چون میتوانیم امیدوار باشیم رفته رفته به اوجهای بالاتر برسیم و بد است چون ممکن است نقطهی آغاز سقوط سریال باشد البته که من دوست ندارم بدبین باشم و ترجیح میدهم به جای فکر کردن به آیندهی سریال، از قسمت خوبی که دیدم بنویسم. در ادامه همراه ما باشید.
در ادامه داستان سریال لو داده میشود.
نوید؛ بهترین ویلن تاریخ نمایش خانگی
از همان سکانس ظهور نوید در سریال، نوشتم بازیگر این نقش، درخشان ظاهر شده و نه تنها زیر سایهی عزتی نیست بلکه او را کاملا تحت تاثیر قرار داده است. رفته رفته، شخصیتپردازی قدرتمند سناریو و توجه ویژه به این نقش، او را به مهمترین عنصر این اثر تبدیل کرد. نوید حالا مرکز ثقل سناریو و مهمترین المان سریال است. نوید موجودی بهشدت موذی، غیرقابل پیشبینی، خونسرد و آماده برای انجام هرکاری است. تمام این صفتها را در قسمت پنجم سریال دیدیم و با پرداخت هنرمندانهی کارگردان و سناریست، زیر چتر بازی درخشان بازیگر، همهی آنها را باور کردیم.
نوید دروغهایی میگوید که ما هم بهعنوان تماشاگر عصبانی میشویم و دلمان میخواهد مثل داوود گلوی او را فشار دهیم. جایی که او با اشاره به داوود میگوید «من همه چی رو میدونم»، مخاطب مشتهایش را گره میکند و احتمالا فریاد میزند. نوید در عین حال برای دیگران کاملا باورپذیر است و البته زمانی که نقابش را «فقط برای داوود» کنار میزند، چهرهی شیطانی شخصیت او را میبینیم. هومن سیدی میخواهد فشار خون مخاطب را بالا ببرد و او را به قرص مسکن محتاج کند. برای رسیدن به این هدف، او شخصیتی غیرقابل کنترل خلق کرده که مخاطب هر لحظه منتظر است تصمیم تازهای بگیرد و همهچیز را بههم بریزد. این شخصیت بهخوبی میتواند هر پیشبینیای که مخاطب در ذهنش برای قدم بعدی چیده را باطل کند و هنر سریال این است که بعضی از این پیشبینیها را از قبل انجام داده، آنها را باطل میکند.
جنگ داخل زندان چه شد؟
درگیریهای داوود با اوباش داخل زندان، هنوز به اوج نزدیک هم نشده. او تازه باید پاسخگوی آدمفروشی غیرقابل بخشش و بزرگش باشد. پرسش بزرگی که حالا در پایان قسمت پنجم در ذهن مخاطب نقش بسته، این است که آن دعوا چه شد؟ حدس میزنم در سه قسمت بعدی، سریال روی پروندهی سه جسدی که به داوود مربوط میشوند، متمرکز باشد. او حالا باید با لنگی خونی دستوپنجه نرم کند که اگر خون پسر بچه روی آن قابل تشخیص باشد، درصد قابل توجهی از راه اعدام شدن را رفته است.
او با جنازهی پدربزرگ نوید هم روبرو خواهد بود؛ جنازهای که بعد از مرگش هم به اندازهی زمان زنده بودنش برای داوود دردسر است. به نظر میرسد نوید بازیهای بیشتری با این برگ برنده انجام خواهد داد و در جریان دادرسی، داوود که دیگر نمیتواند همه چیز را کتمان کند، باید بازیهای جدیدی انجام دهد. مقصد نهایی داوود به احتمال نزدیک به یقین، زندان است؛ جایی که او تازه باید با پروندههای سنگینتری روبرو شود. در این پروندهها دیگر بازپرس و دادگاهی وجود ندارد و اشرف باید از خودش دفاع کند.
منبع: مجله بازار
منبع: faradeed-241997