جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > نقد و بررسی فیلم «زیبا صدایم کن»؛ آواهای پنهان یک جامعه خسته

نقد و بررسی فیلم «زیبا صدایم کن»؛ آواهای پنهان یک جامعه خسته

«زیبا صدایم کن»، تازه‌ترین فیلم رسول صدرعاملی، با نگاهی عمیق به چالش‌های هویتی نسل جوان، روایت‌گر داستان دختری است که در میان بحران‌های خانوادگی و اجتماعی، در جستجوی معنا، عشق و تعلق است؛ روایتی شاعرانه از زوال خاموش در بطن جامعه معاصر ایران.

رسول صدرعاملی، پس از آثار موفقی چون «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دختری با کفش‌های کتانی»، با «زیبا صدایم کن» بار دیگر به سینمای اجتماعی بازمی‌گردد و این‌بار تمرکز خود را بر نسل جدید و چالش‌های هویتی و خانوادگی آن‌ها می‌گذارد. فیلم، داستان دختری نوجوان به نام زیبا را روایت می‌کند که در آستانة ۱۷ سالگی، در مرکز نگهداری تأمین اجتماعی زندگی می‌کند و پدرش خسرو، به دلیل ابتلا به اسکیزوفرنی، در بیمارستان روانی بستری است.

صدرعاملی، کارگردانی است که همواره دغدغه‌های اجتماعی، به‌ویژه مسائل مربوط به نسل جوان را در بطن آثارش جای داده است و این‌بار با درام ظریف و تکان‌دهنده «زیبا صدایم کن» نه‌تنها تجربه‌ای حسی و درونی از رابطة پدر و دختری را به تصویر درآورده، بلکه تصویری عمیق و صادقانه از فروپاشی‌ خاموش خانواده و در نمای بزرگ‌تر، فروپاشی‌ اجتماعی جامعه معاصر ایران را ارائه می‌دهد. 

فیلم با نگاهی ملایم، سرگذشت دختری نوجوان را روایت می‌کند که در غیاب مادر و با پدری که از بیماری روانی رنج می‌برد، میان نهادهای حمایتی و خیابان‌های سرد، در جستجوی عشق، معنا و صدایی برای شنیده ‌شدن است.

روایت فرزندی در جستجوی معنا

فیلم، به‌رغم فضای تلخ و داستان غم‌انگیز، از نوعی زیبایی‌شناسی شاعرانه بهره می‌برد که در تصاویر، موسیقی، طراحی صحنه و حتی ریتم روایت مشهود است. دوربین با نگاهی آرام و بدون مداخله، لحظات روزمره شخصیت‌ها را ثبت می‌کند؛ نه برای ایجاد درام بیرونی، بلکه برای ساخت درامی درونی. این رویکرد به‌شدت یادآور سینمای اجتماعی نئورئالیستی است، اما با لحن و رنگ‌مایه‌ای ایرانی و بومی.

موسیقی کریستف رضاعی در فیلم، همان‌قدر که تأثیرگذار است، در خدمت روایت قرار دارد؛ نغمه‌هایی غریب، ناتمام و در بعضی نقاط دل‌خراش که تنهایی، اشتیاق و ناامیدی را در جان تصویر تزریق می‌کنند. بازی امین حیایی در نقش خسرو، دور از کلیشه‌های پیشین اوست: ایفای نقشی پرخطر، شکننده، چندلایه و از درون آسیب‌دیده که نه‌تنها همدلی مخاطب را برمی‌انگیزد، بلکه به‌مثابه پژواکی از هزاران پدر فراموش‌شده در جامعه عمل می‌کند. ژولیت رضاعی نیز اجرایی کنترل‌شده، مینیمال و صادقانه در فیلم دارد که در سکوت‌هایش بیشتر از دیالوگ‌ها سخن می‌گوید.

زوال بی‌صدا

32

فیلم، نقدی تلخ اما بی‌هیاهوست بر وضعیت خانواده، نهادهای رفاهی، وضعیت بهداشت روان و شکاف‌های اجتماعی. آنچه بیش از همه در فیلم برجسته می‌شود، «زوال خاموش» است. زوالی که نه از دل فاجعه، بلکه از دل بی‌توجهی، بی‌حسی، فرسودگی و کنار گذاشته شدن رخ می‌دهد. صدای پدر در آسایشگاه شنیده نمی‌شود، حرف‌های زیبا در بهزیستی پژواک ندارد. زیبا، نماینده نسلی است که با مشکلات متعددی مانند فقدان حمایت خانوادگی، فشارهای اجتماعی و نیاز به استقلال مواجه است.

«زیبا صدایم کن» نه فیلمی شعاری است و نه اثری پیچیده از نظر فرمی. اما تأثیر آن از دل صداقت، سادگی و تعهد انسانی‌اش برمی‌خیزد. این فیلم مخاطب را دعوت می‌کند تا دوباره بشنود؛ صداهایی که فراموش شده‌اند: صدای پدرانی که به دلیل بیماری طرد شده‌اند، دخترانی که در پی آغوشی امن‌اند، و جامعه‌ای که گویی دیگر صدای هیچ‌کس را نمی‌شنود.
در جهانی که پر است از تصاویر رنگی اما بی‌معنا، «زیبا صدایم کن» یادآور این حقیقت ساده است: گاهی تنها یک صدا، کافی‌ست تا انسان بماند.

زیبا صدایم کن 

عنوان فیلم، نه صرفاً یک جمله‌خواهی ساده، بلکه نوعی درخواست هستی‌شناختی‌ست. «زیبا صدایم کن» یعنی مرا آنگونه که در آرزو و لطافت هستم بخوان، نه آنگونه که دنیا مرا تحریف کرده است. «زیبا» به عنوان نقطه‌ای از هویتِ از دست رفته است؛ نامی که هم یادآور تعلق و هم نشانه‌ی انقطاع است. «صدا زدن» در ادبیات و روانکاوی، با مفاهیمی چون «نامیدن»، «هویت دادن» و حتی «دعوت به بازگشت» گره خورده است و اینجا، صدا زدنِ «زیبا» در حقیقت، بازخوانی گذشته، فراخوانی حضورِ غایب، و تلاش برای بازسازی خود است.

صدرعاملی با انتخاب چنین عنوانی، مخاطب را از همان ابتدا درگیر سؤالی وجودی می‌کند: در جهانی که نام‌ها گم شده‌اند و آدم‌ها با نقش‌های جعلی زندگی می‌کنند، چگونه می‌توان کسی را دوباره «زیبا» صدا زد؟

نویسنده | داود احمدی بلوطکی

منبع:  سلام سینما

منبع: faradeed-241962

برچسب ها
نسخه اصل مطلب