راه رفتن روي يخ
اپيزود اول- جاده رفت
«غلامرضا تختي متولد ٥ شهريور ماه ١٣٠٩ در تهران است و امروز تولد جهان پهلواني است. ارباب رجب، پدر غلامرضا تختي، يخچالدار ورشكسته بود كه زود درگذشت و او را با تنگدستي يتيم گذاشت. يكي از جاهايي كه تختي هميشه ميرفت، گلفروشي رز نزديك چهارراه تختجمشيد (طالقاني كنوني) بود. اين گلفروشي هنوز هم هست. تختي گلهاي باغچه خانهاش را ميچيد و دسته ميكرد و ميبرد گلفروشي رز كه فروش برود. اما هربار كه گذرش به آنجا ميافتاد، مردم دور و برش را ميگرفتند و با او گرم حرف زدن ميشدند. تختي هم ميخواست مهرباني آنها را جبران كند. همين بود كه از ده تا دستهگل، يك دسته هم به گلفروشي نميرسيد.»
يكي از رويدادهاي زندگي تختي، پيشنهاد به او براي بازي در فيلم سينمايي بوده است. فردين كه از دوستان تختي بود، او را برميانگيزد كه بازيگر سينما شود. فردين به او ميگويد: «بلوري بازي كرد، تو هم بيا و بازي كن.» حتي پيشنهاد ميدهند در فيلمهاي تبليغاتي بازي كند. به تختي پيشنهاد تبليغ عسل ميدهند. ميگويد: «من با خوردن عسل پهلوان نشدم! خاك و خُل خوردم و خوراكم نان و پنير بود و با سختيها ساختم و تمرين كردم تا به جايي رسيدم.»
خطهاي جاده ممتد شدند و صداي گوينده پشت كوههاي بيابان ميماند. خطهاي ممتد جاده در ذهن من به كدهاي معناداري تبديل ميشوند كه معرفت پهلوان تختي به مراحل رسيدن به قهرماني كه هيچ براي يافتن پهلواني ستودني است چراكه حاضر نشده بود از چهره قهرمانش، كسب درآمد كند. عرصه قهرماني در ايران چه رفت ِخوبي داشته است. عرصه قهرماني در ايران چه پيشينه خوبي داشته و چه دستهگلي را مردم پرورش دادهاند.
اپيزود دوم- جاده برگشت
اوايل جاده، هنوز با من دوست و همراه است اينترنت همراه اول به علاوه فيلترشكن! عكسي از دو خانم ميبينم كه چفيه و چادر به سر دارند با هشتگهاي #خواهران_ منصوريان، دو زاريام در قلك دانستههايم افتاد! خواهران قهرمان منصوريان در مصاحبه با يك شبكه تلويزيوني خصوصي اينترنتي گفتند: «الهام چرخنده به آنها پيشنهاد داده كه اگر چادر سرتان كنيد به جايش پول به مبلغ ١٠٠ ميليون تومان، خانه و ماشين به شما ميدهم! خب ما هم سر كرديم، اين همه كار برايمان ميخواست بكنند چه اشكالي داشت ما هم چادر سر كنيم؟ يه مدت هم سر كرديم كه توي اون مدت خرجمان بيشتر شد بايد پول چادر، مانتو، شلوار ميداديم. اما وقتي وعدهها تحقق پيدا نكرد، چادر را برداشتيم.» ويدئوي ديگري هم به دنبال اين اظهارنظرها نشان داده ميشود كه خانم چرخنده چفيه را بر گردن خواهران مياندازد و چادر را سر آنها ميكند و دوربين كادر بستهاي از چهره منقلب شده قهرمانان ووشو نشان ميدهد و سفير عفاف و حجاب از آنها ميپرسد: «بچهها جوزده نشدهايد؟» چشمان دو خواهر مملو از احساس رضايت از تغيير پوشش است و در پايان فيلم چفيه به گردن احترام رزمي را به جا ميآورند. انتشار اين دو فيلم و افزايش #خواهران_منصوريان در توييتر باعث شد اين خبر از دنياي مجازي در اخبار ٢٠:٣٠ هم ديده شود. روايت گوينده حاكي از جنجالي شدن اين موضوع است و واكنش خانم چرخنده در صفحه اجتماعي نسبت به ادعاي خواهران منصوريان را با صداي رسا ميخواند: «مگر من كه بودم كه بخواهم در آن دوره چنين پيشنهادهايي بدهم؟ واقعا با عقل جور درميآيد كه بنده بخواهم در آن دوره به كسي كه هنوز چندان شناختهشده نيست چنين پولي بدهم؟ بنده تنها قصد حمايتي و بهتر ديده شدن ورزش آنها توسط فدراسيون و وزارت ورزش را داشتم كه چنين برداشتي كردند. تا حالا خود بنده هم نميدانستم كه خواهران منصوريان دچار چنين سوءبرداشتي شدهاند!»
افكار عمومي با شنيدن اين صحبتها اين روزها در حال امتيازدهي به دو طرف هستند و همچنان تنور قضاوت از موافق و مخالف اين اتفاق در فضاي مجازي داغ است. بعضي به قهرمانان حق ميدهند كه به خاطر ١٠٠ ميليون چادر به سر كردهاند و برخي ديگر رفتار آنها را دور از اخلاق ورزشكاري ميدانند. گروه سوم هم الهام چرخنده را مورد نقد قرار داده و خواهان افشاي واقعيت بيشتر هستند.
ايپزود سوم- جاده بيبازگشت
زنان قهرمان زندگي بسيار سختي را پشت سر گذاشتهاند، خانههاي مردم كارگري ميكردند تا پول باشگاه رفتنشان را دربياورند و توانستهاند با تمام محدوديتهايي كه براي يك زن ورزشكار هست، مدال طلا كسب كنند. روزگاري پر از فرازونشيب همانند پهلوان تختي دهه ٣٠. قهرمان دهه ٩٠ براي كسب ١٠٠ ميليون تومان همراه با خانه و ماشين پيشنهادي را كه به آن اعتقادي ندارد قبول ميكند و پهلوان دهه ٣٠، پيشنهاد بازيگري و مرد تبليغ شدن كه به مراتب درآمد بيشتري از كشتي گرفتن دارد، رد ميكند. به تعبيري پهلوان را با يك من عسل نتوانسته بودند، بخرند.
اشتراك قهرمانان اين روزها با پهلوان روزهاي گذشته در گذراندن زندگي سخت است. اما در مسلك متفاوت هستند. اين نوشته درصدد قضاوت يا حكم دادن نيست، دغدغه بر سر تاثير نمايش دوگانههاي رفتاري ورزشكاران است و اينكه اين امر چه بلايي بر ميزان محبوبيت يا اعتماد مردم به آنان ميگذارد. طبق نتيجه موج اول پيمايش ارزشها و نگرشها در سال ١٣٨٢، ٦٢,١ درصد مردم به ورزشكاران اعتماد داشتهاند. اما در نتيجه نظرسنجي پيمايش فرهنگ سياسي مردم ايران كه توسط مركز افكارسنجي دانشجويان ايران (ايسپا) در سال ١٣٨٤ انجام شده، اعتماد مردم به ورزشكاران ٤٠.٣ درصد است. از نگاه ديگر اين دو عدد در مدت دو سال نمايانگر كاهش ٢٠ درصدي اعتماد مردم به ورزشكاران است.
در جاده رفت، اعتماد مردم به سمت ورزشكاران با سرعت خوبي پيموده ميشد اما از سال ٨٤ به بعد مردم در جاده برگشت اعتماد از ورزشكاران قدم برميدارند. در موج سوم پيمايش ارزشها و نگرشها در سال ١٣٩٥ اين سوال تكرار نشده اما از مردم ايران پرسيده شده است: «در مسائل و موضوعات مهم سياسي نظر چه فرد يا گروهي براي شما مهمتر است؟» تنها ٠,٦ درصد مردم اعلام كردهاند كه نظر ورزشكاران برايشان حائزاهميت است و ٩٩.٤ درصد نظر ورزشكاران برايشان مهم نيست.
تقابل با مردم هميشه به معناي حقخوري يا بيادبي نيست بلكه نشان دادن رفتارهاي نمايشي ولو براي نيازهاي مالي و پارادوكسهاي رفتاري و نمايشهايي از قبيل آنچه خانم چرخنده و خواهران منصوريان به نمايش گذاشتند، مانند جاده بي بازگشت با خطهاي ممتد سفيد است كه اعتماد و اعتقاد مخاطب را با سرعت زياد از ورزشكاران قهرمان دور ميكند و شايد بازگشتي نداشته باشد. اي كاش امروز هم خيليها و از جمله همين قهرمانان سختكوش ما به جامعه و به مردم و به اصل خويش بازگردند و در وادي بازي با اعتقادات قرار نگيرند.