جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > ۱۵ فیلم شرم‌آور از کارگردان‌های افسانه‌ای سینما!

۱۵ فیلم شرم‌آور از کارگردان‌های افسانه‌ای سینما!

حتی استیون اسپیلبرگ هم هر از گاهی از اشتباه کردن مصون نیست. یک جورایی هر بار که به نظر به نقطه پایینی رسیده بود، مانند افتضاح فیلم Hook محصول ۱۹۹۰، بلافاصله با اثری موفقیت‌آمیز برگشت، مثلاً Jurassic Park و Schindler's List که برنده بهترین فیلم اسکار شده بود.

اگر احساس کمبودی در زندگی دارید، یادتان نرود که استیون اسپیلبرگ هم فیلم‌های بسیار بدی ساخته است. البته این به معنای تحقیر مرد ریشو سینما نیست. او جزو کارگردان های بزرگ و نمادین و یکی از دلایل اصلی برای موفقیت نجومی هالیوود در دهه‌های ۱۹۷۰، ۸۰ و ۹۰ است. اما حتی استیون اسپیلبرگ هم هر از گاهی از اشتباه کردن مصون نیست. یک جورایی هر بار که به نظر به نقطه پایینی رسیده بود، مانند افتضاح فیلم Hook محصول ۱۹۹۰، بلافاصله با اثری موفقیت‌آمیز برگشت، مثلاً Jurassic Park و Schindler"s List که برنده بهترین فیلم اسکار شده بود. او تنها کارگردان بزرگی نیست که در کارنامه خود همچین افتضاحاتی دارد. جیمز کامرون، ران هاوارد، پیتر جکسون و جورج لوکاس با افتخار در صدر این فهرست ۱۵ نفره از کارگردان های بزرگ سینما قرار دارند که فیلم‌های وحشتناکی از نظر کیفی ساخته‌اند.

فقط در حال خواندن متن به یاد داشته باشید که ما این کار را از روی عشق و احترام به این کارگردان‌ها انجام می‌دهیم، نه چیز دیگری. بسیاری از این فیلم‌ها را به این علت از نظر کیفی افتضاح در نظر گرفتیم چون می‌دانیم استعدادی که آن را ساخته، قادر به انجام چه کارهای بسیار بیشتری بوده است. با ما برای مرور ۱۵ فیلم افتضاح از کارگردان های بزرگ سینما همراه باشید.

جورج لوکاس: Star Wars: Episode II - Attack of the Clones

در سال ۱۹۸۹، استیون اسپیلبرگ فیلم Indiana Jones and the Last Crusade را با هریسون فورد، قهرمان نمادینی که در غروب آفتاب فرو می‌رفت، ساخت و به یکی از بزرگترین سه‌گانه‌های تمام دوران را به پایان رساند. افسوس که جذابیت تجاری ساخت قسمت چهارم برای اسپیلبرگ و دوستش جورج لوکاس بسیار زیاد بود و منجر به آن آشغال عظیمی شد که به نام Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull شناخته می‌شود. حتی جام مقدس هم نتوانست این ورودی کاملاً غیرضروری در فرنچایز Indiana Jones را نجات دهد، این یک فیلم نبود، یک پول نقد بی‌حال بود که اگر بدبینانه نگاه کنیم اسپیلبرگ با یک تلفن همراه در حین ماهیگیری در قایق تفریحی خود در وسط اقیانوس آرام کارگردانی کرد.

کجا رفت آن نشاط و انرژی جوانی که Raiders of the Lost Ark را به شهرت و شکوه رساند؟ در اینجا، قهرمانی‌های جسورانه ایندی با یک فیلمنامه ناشیانه، دسته‌ای از قطعات CGI ملایم و یک چرخ چرخان از کارهای چشم‌چرانی، که برای لذت بردن کودکان ۵ ساله یا اذهان ناپایدار طراحی شده‌، محدود شده است. بدترین‌ها را انتخاب کنید: شوخی معروف هسته‌ای کردن یخچال، مات ویلیامز (شیا لابوف) که با دسته‌ای از میمون‌ها در جنگل تاب می‌خورد، یا قسمتی که یک فرازمینی بد رندر شده با تله‌پاتی سر کیت بلانشت را منفجر می‌کند. بله، این فیلم افتضاح کامل است.  فقط یک سکانس تعقیب و گریز اولیه که در یک کالج اتفاق می‌افتد، خلاصه‌وار جادویی را که این فرنچایز را عالی کرده، به تصویر می‌کشد، اما بقیه فیلم شایسته است که در کنار Dial of Destiny، در اعماق دفن شود.

فرانسیس فورد کوپولا: Jack

راب رینر بیچاره. از سال ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۲، این مرد در کارگردانی اشتباهی نداشت. سپس پس از یک رشته موفقیت‌های خیره‌کننده، به ویژه با فیلم‌های This is Spinal Tap ، Stand by Me ، The Princess Bride When Harry Met Sally ، Misery و A Few Good Men، او با یک درامِدی وحشتناک در سال ۱۹۹۴، یعنی فیلم North سقوط کامل کرد. فیلم North که مورد انتقاد منتقدان قرار گرفت و با وجود داشتن بازیگران پر ستاره‌ای که شامل الیجا وود ، جان لوویتز، جیسون الکساندر، آلن آرکین، دنی آیکروید، کتی بیتس و بروس ویلیس بود، نادیده گرفته شد.

این فیلم تلاش می‌کند تا یک فانتزی عجیب و غریب درباره پذیرش و خودیابی باشد، اما در نهایت در این اثر نه چیزی درباره پذیرش می‌بینیم نه خودیابی. همه چیز در اینجا تصنعی، دستکاری شده و تهوع‌آور است، یک تضاد عظیم با بهترین آثار رینر که با جذابیتی آسان و شوخ طبعی هوشمندانه به دست آمده بود. در اینجا با موردی از کارگردان های بزرگ سینما مواجه هستیم که فکر می‌کرد در برابر قضاوت بد، مصون است. رینر هرگز به طور کامل از این اثر شنیع بهبود نیافت.

جیمز کامرون: Piranha II: The Spawning

 بله، حتی برادران کوئن، دو برادری که بدون شک جزو کارگردان های بزرگ سینما هستند، فیلم آشغال در کارنامه خود دارند، یعنی فیلم The Ladykillers، که بازسازی فیلم بریتانیایی ۱۹۵۵ با همین عنوان است، با این تفاوت که آن فیلم  الک گینس بزرگ را در راس کار داشت در حالی که نسخه ۲۰۰۴ تام هنکس را برای این نقش انتخاب کرد که اصلاً به آن نمی‌آمد. همه ما هنکس را دوست داریم، به ویژه در آثار پرطرفداری مانند Saving Private Ryan ، Apollo 13 و Forrest Gump، جایی که او می‌تواند جذابیت طبیعی و حس مردمی خود را به نمایش بگذارد.

از سوی دیگر، The Ladykillers اثری بیش از حد تاریک و بدجنس برای بازیگری مانند هنکس است، اگرچه او تمام تلاش خود را می‌کند تا با لهجه فاگورن لگهورن که پس از پنج دقیقه اول خسته‌کننده می‌شود، این شیطنت‌ها را سرپا نگه دارد. همبازی‌هایش مارلون وایانز، جی.کی. سیمونز، تزی ما و رایان هرست نیز چیز زیادی به این اثر اضافه نمی‌کنند. صادقانه بگویم، تنها چیزی که این فیلم دیوانه‌وار را سرپا نگه می‌دارد، ایرما پی. هال است که کمی وقار به سکانس‌ها و اتفاقات فیلم می‌بخشد، و موسیقی متن انجیلی فوق‌العاده‌ای که تهیه‌کننده اجرایی آن تی بون برنت است. بقیه را می‌توان در آن دستگاه خردکن چوب فیلم Fargo انداخت.

جان لندیس: Beverly Hills Cop III

 به احتمال زیاد، شما هرگز نام فیلم The Dilemma از ران هاوارد را نشنیده‌اید، یک کمدی سیاه که بدون تشریفات در ژانویه منتشر شد و سپس به فراموشی سپرده شد. چگونه می‌توان فیلمی با بازی وینس وان جذاب، کوین جیمز، جنیفر کانلی، وینونا رایدر، چنینگ تاتوم و کوئین لطیفه را خراب کرد؟ آنچه روی کاغذ مانند طلای کمدی به نظر می‌رسید، در جایی در طول فرآیند تولید سقوط کرد و از هم پاشید، و منجر به یک اثر بد و از هم گسیخته شد که در مقایسه با آن، فیلم The Grinch هاوارد مانند یک کلاس استادی در فیلمسازی کمدی به نظر می‌رسد.

واقعاً کنجکاویم بدانیم چرا هاوارد، که جزو یکی از کارگردان های بزرگ سینما محسوب می‌شود، تصمیم گرفت پس از Frost/Nixon و Angels & Demons فیلم The Dilemma را بسازد. آیا او پس از یک درام شخصیتی فوق‌العاده جدی و یک فیلم پرفروش و پرهزینه، نیاز به تغییر روند داشت؟ طرح فیلم نسبتاً ملایم است. مردی به نام رونی (وان) متوجه می‌شود که همسر (رایدر) بهترین دوستش نیک (جیمز) رابطه مخفیانه‌ای دارد و باید تصمیم بگیرد که چگونه این خبر را به او بگوید. همین. این تمام طرح داستان است. اگر روراست باشیم، اینجا به اندازه کافی برای یک کمدی، حتی موقعیتی ۲۰ دقیقه‌ای هم وجود ندارد. معضل واقعی این است که آیا طرفداران استعدادهای فراوان پشت این فاجعه، باید وقت بگذارند و آن را تماشا کنند یا خیر. توصیه ما: به جای آن، فیلم‌های Wedding Crashers ، Parenthood و یک قسمت از The King of Queens را تماشا کنید

تیم برتون: Dark Shadows

 کلینت ایستوود که از او به عنوان یکی از کارگردان های بزرگ سینما یاد می‌شود، همیشه فراز و نشیب داشته است. او یا یک اثر کلاسیک افسانه‌ای مانند Unforgiven می‌سازد، یا تریلرهای فراموش‌شدنی مانند Blood Work. به ندرت حد وسطی وجود دارد. فیلم The 15:17 to Paris تلاش وحشتناکی از سوی این نماد سینما است، با کارگردانی معمولی و لحن بی‌تفاوت که تعلیق ضعیفی دارد. این فیلم دلهره‌آور با سرعت کند بر اساس رویداد واقعی سال ۲۰۱۵ ساخته شده است، که در آن سه آمریکایی از یک حمله تروریستی در قطاری که به آمستردام می‌رفت جلوگیری کردند.

فیلم زمان زیادی را صرف داستان‌های پس‌زمینه بی‌معنی می‌کند که برای طولانی‌تر کردن زمان فیلم و پرداختن به شخصیت‌ها است. این رویکرد می‌توانست مؤثر باشد اگر ایستوود برای این کار دست به انتخاب بازیگران واقعی می‌زد. در عوض، او افرادی را که در آن ماجرا شرکت داشتند، یعنی اسپنسر استون، آنتونی سادر و آلک اسکارلاتوس را در نقش خودشان انتخاب کرد و به نوعی این کار باعث ضربه زدن به خودش شد. قصدی برای توهین به آن سه نفر نداریم، چون آن‌ها قهرمانان واقعی هستند، اما بازی آن‌ها چیزی را خراب می‌کند که باید یک نگاه جذاب به یک داستان واقعی قابل توجه باشد، مثل فیلم Sully در سال ۲۰۱۶ از خود کلینت ایستوود.

 جان کارپنتر: Ghosts of Mars

در سال ۲۰۰۳، پیتر جکسون فیلم Lord of the Rings: Return of the King را عرضه کرد، یک فیلم پرفروش عظیم که جوایز اسکار را درو کرد و این حماسه را در صدر فهرست سه‌گانه‌های بی‌نقص سینما قرار داد. همین جا باید داستان پایان می‌یافت. مانند اسپیلبرگ و لوکاس، دیگر کارگردان های بزرگ سینما، جکسون نتوانست در برابر وسوسه دوشیدن بیشتر از فرنچایز محبوبش مقاومت کند و به سراغ The Hobbit جی.آر.آر. تالکین رفت. نمی‌دانیم چرا، اما به هر دلیلی، او این داستان نسبتاً کوتاه کودکان را به سه فیلم عظیم سه ساعته تقسیم کرد و زمان طولانی فیلم را با ضمیمه‌های که از دنیای تالکین گرفته شده بود، پر کرد.

فیلمی که باید یک ماجراجویی قوی باشد، به یک رنج نه ساعته تبدیل شد و با فیلم افتضاح Battle of the Five Armies به اوج خود رسید. این فیلم پایانی، با ناامیدی تلاش می‌کند تا روح و جادوی فیلم بازشگت پادشاه را به تصویر بکشد، اما به سرعت به سکانس‌های اکشن خسته‌کننده‌ای تبدیل می‌شود که با CGI نامرغوب و فقدان شدید عمق دراماتیک، لکه‌دار شده است. اصلاً مشخص نیست که چرا و کدام پنج ارتش در حال جنگیدن است. به نظر می‌رسد نکته اصلی داستان حول چیزی به نام آرکنستون می‌چرخد، چیزی که در اژدهای اسماگ پنهان شده است، اما شما تا نسخه کارگردان R-rated را تماشا نکنید، که به طور خلاصه این رویکرد بی‌فایده را جمع‌بندی می‌کند، به سرانجام آن طرح نخواهید رسید. خوشبختانه، سریال Rings of Power آمازون آنقدر متعفن بود که باعث شد طرفداران با دلتنگی به سری The Hobbit نگاه کنند.

 سام ریمی: Oz the Great and Powerful

در جایی بین فیلم‌های Signs و Lady in the Water، ام. نایت شیامالان راه خود را گم کرد و از «استیون اسپیلبرگ بعدی» و فردی دیگر در زمره کارگردان های بزرگ سینما، به یک استعداد زودگذر تبدیل شد که امروزه بیشتر آثار بد تا خوب در کارنامه خود دارد. واقعاً، می‌توانیم هر یک از فیلم‌های Lady in the Water ، After Earth ، Old یا Trap را به عنوان بدترین فیلم او انتخاب کنیم، اما حتی آن‌ها نیز آنقدر شرم‌آور نیستند که از فیلم The Happening پیشی بگیرند.

این فیلم که به عنوان اولین ورود شیامالان به قلمرو فیلم‌ها با درجه بندی R-rated (به دلیل خودکشی‌های خونین فراوان، مثل مردی جلوی ماشین چمن‌زنی خود دراز می‌کشد) تبلیغ شد، ولی به شکل خیره‌کننده‌ای تمام بی‌کفایتی‌های سینمایی را در یک ۹۰ دقیقه خنده‌دار، به شکلی خالص و ناخواسته در خود جای داده است. حتی مارک والبرگ هم در این جا شرمنده به نظر می‌رسد، و فراموش نکنید او درافتضاحی به نام Max Payne بازی کرده است.فیلم  The Happening را به یک فیلم سیاه و سفید تبدیل کنید و وانمود کنید که در دهه ۱۹۵۰ ساخته شده است؛ به خوبی بین Plan 9 from Outer Space اد وود و The Conqueror دیک پاول به عنوان یک اثر کلاسیک شبه B-movie قرار می‌گیرد.

رابرت زمکیس: Pinocchio

55

 چه بر سر رابرت زمکیس آمد؟ فردی جزو کارگردان های بزرگ سینما، که آثار کلاسیکی مانند Back to the Future ، Who Framed Roger Rabbit? و Forrest Gump را کارگردانی کرد. او قبلاً در تلاش خود برای تبدیل موشن کپچر به هنر از طریق The Polar Express و Beowulf شکست خورده بود. با این حال، او با فیلم درخشان Flight توانست پاسخ خود را به منتقدان بدهد، اما با بازسازی لایو اکشن Pinocchio در سال ۲۰۲۲ به پایین‌ترین حد خود رسید، اثری که ممکن است به عنوان بدترین به‌روزرسانی‌های مدرن دیزنی شناخته شود. این فیلم آنقدر بد بود که Mouse House آن را در دیزنی پلاس رها کرد و از آن زمان وجودش را انکار کرده است. بدتر از آن، فیلم Pinocchio گیرمو دل تورو در همان سال منتشر شد و جوایز و اسکارها را به دست آورد، در حالی که نسخه زمکیس با صورت در توده‌ای از پهن اسب افتاد.

این چیزی که گفتیم یک صحنه واقعی از فیلم و یک استعاره مناسب برای این اثر وحشتناک است. علاوه بر این، تام هنکس به عنوان ژپتو کاملاً احمق به نظر می‌رسد و یک بازی عجیب و غریب از خود ارائه می‌دهد که احتمالاً باعث می‌شود این ستاره سابقاً پولساز، در حالی که اسکار‌های متعدد خود را در آغوش گرفته است، با یادآوری دوران خوش گذشته‌اش گریه کند. نگذارید در مورد طراحی عجیب مونسترو صحبت را شروع کنیم، که نهنگ بزرگ را به یک موجود نفرت‌انگیز رندر شده توسط هوش مصنوعی تبدیل کرده است . دفعه بعد زمکیس، بگذار وجدانت راهنمای تو باشد و از این مزخرفات دوری کن.

منبع: ویجیاتو

منبع: faradeed-240344

برچسب ها
نسخه اصل مطلب