جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > پس از ۵۵ سال، تبهکاران دنیای سینمایی مارول همچنان از این قانون استن لی پیروی می‌کنند

پس از ۵۵ سال، تبهکاران دنیای سینمایی مارول همچنان از این قانون استن لی پیروی می‌کنند

در حقیقت، بسیاری از شخصیت‌های منفی در MCU دلایلی منطقی برای اقداماتشان دارند؛ دلایلی که اغلب توجه تماشاگران را جلب کرده و حتی باعث می‌شوند مخاطب نسبت به آن‌ها همدلی پیدا کند. از نمونه‌های اولیه این شخصیت‌ها می‌توان به «آلدریچ کیلیان» و «ایوان وانکو» در فیلم‌های مرد آهنی اشاره کرد؛ کسانی که به‌طور شخصی تحت تأثیر رفتار منفی تونی استارک و خانواده او قرار گرفته بودند.

در اوایل شکل‌گیری دنیای سینمایی مارول (MCU)، گاهی این مجموعه به‌خاطر شخصیت‌های منفی و تبهکارانش مورد انتقاد قرار می‌گرفت؛ اما حالا پس از بیش از ۱۵ سال، این مجموعه در خلق شخصیت‌های منفی بهتر از هر کس دیگری عمل می‌کند. دنیای سینمایی مارول در زمان شروع به کار در سال ۲۰۰۸، مسیر جدیدی را در عرصه فیلم‌های اقتباسی از کامیک‌ها باز کرد. در آن زمان، اگرچه فیلم‌ها و سریال‌هایی با محوریت ابرقهرمان‌ها تا حدودی موفقیت کسب کرده بودند؛ اما به ندرت در فضای گسترده‌تر دنیای سینما نقش داشتند و صرفاً به مخاطبان خاصی محدود بودند.

اما ظهور فیلم «مرد آهنی» (Iron Man)، قواعد این بازی را برای همیشه تغییر داد. این تأثیر با اکران فیلم‌هایی مانند «ثور» (Thor) و «کاپیتان آمریکا» (Captain America) بیشتر هم شد. این فیلم‌ها با ایجاد ارتباطاتی ظریف میان شخصیت‌ها، دنیایی عظیم‌تر و یکپارچه را برای حضور قهرمانان خلق کردند. اگرچه MCU توانست از شخصیت‌های شگفت‌انگیزی که ساخته ذهن نابغه‌ای به نام استن لی بود، قهرمان‌هایی جذاب و به‌یادماندنی خلق کند؛ اما مدتی طول کشید تا بتواند همین موفقیت را با شخصیت‌های منفی و ضدقهرمان‌ها به‌دست آورد. اکنون، بیش از ۱۵ سال پس از شروع فعالیت MCU، می‌توان به‌راحتی تأیید کرد که شخصیت‌های منفیِ آن لایه‌دار، عمیق، باورپذیر و بسیار اثرگذار هستند.

شخصیت‌های منفی دنیای مارول به طور کامل شرور نیستند

استن لی، پدر مارول مدرن

این واقعیت که تقریبا تمام شخصیت‌های منفی مارول تا حدی دارای پیچیدگی و عمق واقعی هستند، در واقع ریشه در یک قانون مهم دارد که توسط پدر مارول مدرن، یعنی استن لی، وضع شده است. یکی از بزرگترین دستاوردهای استن لی برای دنیای کمیک (البته در کنار خلق شخصیت‌های فوق‌العاده‌اش)، ستونِ معروفی بود که به صورت منظم در انتهای داستان‌ها می‌نوشت و در آن به بیان فلسفه زندگی، نگرش‌ها و ارزش‌هایی که باور داشت، می‌پرداخت.

استن لی در یکی از این یادداشت‌ها در ماه مارس ۱۹۶۹، درباره ماهیت قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها چنین می‌گوید:

«یکی از چیزهایی که در قصه‌هایمان سعی می‌کنیم نشان دهیم این است که هیچ آدمی صد در صد خوب یا صد در صد بد نیست. حتی بدترین شخصیت منفی هم ممکن است ویژگی‌های مثبت و قابل تحسینی داشته باشد؛ همان‌طور که قهرمانی بزرگ می‌تواند مشکلات عجیب و ضعف‌های خاص خودش را داشته باشد. یکی از بزرگ‌ترین موانع دستیابی به صلح و عدالت واقعی در این دنیای آشفته، این باور است که تمام کسانی که در طرف دیگر ما قرار دارند «بد» هستند. ما نمی‌دانیم تو یک آدم تندرو هستی یا به نظام حاکم پایبندی، مبارز سیاه‌پوست هستی یا لیبرال سفیدپوست، معترضی پرشور هستی یا از اعضای شاد و سرخوش گروه جان برچ؛ هرکه هستی، مراقب باش گرفتار برچسب‌های کودکانه نشوی! وقت آن رسیده است که بفهمیم تقسیم کردن جهان به «ما» و «آن‌ها»، یا «سفید» و «سیاه» بی‌حاصل است. شاید، فقط شاید، طرف مقابل آنقدرها هم بد نباشد. شاید دیدگاه تو تنها دیدگاه درست و الهی نباشد. شاید تنها وقتی بتوانیم به درک درستی برسیم که حرف دیگری را بشنویم و بفهمیم هیچ‌گاه نمی‌توانیم بدون همراهی هم، به سعادت واقعی برسیم.» 

واقعیت این است که وقتی شخصیت منفی فیلم کاملاً و صد در صد شرور باشد، به سرعت خسته‌کننده و تک‌بعدی می‌شود. به همین ترتیب، قهرمان‌هایی که پیش‌زمینه‌ها، انگیزه‌ها و پیچیدگی‌های شخصیتی دارند، می‌توانند محور داستان‌های بسیار عمیق‌تر و جذاب‌تری قرار بگیرند. این موضوع را در محبوبیت داستان‌های ضدقهرمانی و سریال‌هایی مانند «The Boys» یا «Watchmen» هم می‌بینیم. تبهکاری که انگیزه‌هایی قابل درک و ملموس داشته باشد (حتی اگر روش‌هایش کاملاً اشتباه باشند)، بسیار جذاب‌تر و درگیرکننده‌تر است. چنین ضدقهرمانی ارزش مواجهه را دارد و مخاطب برایش اهمیت قائل می‌شود. به این ترتیب، داستان‌هایی ماندگارتر و قوس‌های شخصیتی جذاب‌تری شکل می‌گیرند. دنیای سینمایی مارول نیز هم‌اکنون همچنان به این اصل مهم پایبند است و در شخصیت‌پردازی تبهکارانش از این تفکر ارزشمند استن لی بهره می‌برد.

منبع: مجله بازار

منبع: faradeed-239152

برچسب ها
نسخه اصل مطلب