خاورمیانه بر لبه انفجار: لحظه حقیقت بزرگ فرا رسیده است
نوشته: ناصر سعید- تحلیلگر فلسطینی
دیگر نمیتوان از آنچه در فلسطین، به ویژه در نوار غزه میگذرد سخن گفت، بدون آنکه چشمانداز منطقهای و بینالمللی را به صورت گسترده مورد بررسی قرار داد.
جنگی که در جریان است، همه معیارهای شناختهشده را پشت سر گذاشته و به لحظهای برای افشای کامل طرحهای پشتپرده برای منطقه تبدیل شده است. آنچه برای فلسطین خواسته شده، نه فقط پایان دادن به یک مساله، بلکه نابودی یک ملت و هویتی است که زیر بمباران قرار گرفته است.
با این حال، حقیقت آن است که آنچه امروز میگذرد، صرفاً یک بحران گذرا نیست، بلکه ایستگاهی است در مسیر بازطراحی کامل خاورمیانه بر اساس دیدگاهی صهیونیستی-آمریکایی که میکوشد برتری نظامی را به واقعیتهای سیاسی غیرقابل برگشت تبدیل کند.
این پروژه، تنها به فلسطین محدود نمیشود، بلکه هدف آن، تضعیف هر گونه ظرفیت برای بیداری منطقهای است، خواه از طریق عادیسازی روابط، خواه با تحریم اقتصادی یا ضربه زدن به ثبات داخلی جوامع.
آنچه امروز در غزه رخ میدهد، صرفاً یک جنگ نیست، بلکه پروژهای برای فروپاشی و غارت هستی ملت فلسطین است. دیگر مساله به عملیات نظامی خلاصه نمیشود، بلکه هجوم فراگیری است که زیستبوم، زیرساختها و بافت جمعیتی را هدف قرار داده است تا با ایجاد فشار و یأس، زمینه کوچ تدریجی و جمعی را فراهم آورد.
اینها فقط کشتار نیستند، بلکه سیاستی است که با ابزار نظامی اجرا میشود و از حمایت مستقیم آمریکا، سکوت ننگین جامعه جهانی و همدستی آشکار یا پنهان نظامهای رسمی عربی برخوردار است.
در این میان، اشغالگر نه تنها به تخریب فیزیکی اکتفا نمیکند، بلکهایده «ادامه بقا» را هدف گرفته است. به دنبال مردم در پناهگاهها، بیمارستانها و حتی قبرستانها میرود. با این حال، مردم فلسطین در مقابل شکست را نپذیرفتهاند، بلکه مقاومت آنان، ماده خامی تازه برای معادله پس از جنگ فراهم کرده است.
در سوی دیگر، ساختار دولتهای عربی در حال فروپاشی تدریجی است و منطقه وارد مرحلهای از وابستگی امنیتی و هماهنگی با رژیم صهیونیستی شده است، چه در قالب توافقات علنی صلح، چه در پوشش میانجیگریهایی که تسلیم کامل را پنهان میکنند. برخی رژیمها اکنون به بهای بقای خود در قدرت.اسرائیل را ضامن امنیت و ثبات خود به رسمیت شناختهاند.
همزمان، انسجام جمعی جوامع منطقه تضعیف شده و امنیت ملی به امری فردی تقلیل یافته است. به این ترتیب، توانایی اقدام جمعی از بین رفته و خاورمیانه از تبدیل شدن به یک بلوک راهبردی بازداشته شده است.
ائتلاف آمریکا و اسرائیل به اوج بیسابقهای از بیپروایی و خشونت رسیده است.
واشنگتن دیگر حتی تظاهر به بیطرفی نمیکند و نقش خود را در بازطراحی واقعیت فلسطین به رسمیت شناخته است.
هیچ فشار واقعیای وجود ندارد، هیچ فاصله سیاسی میان دو طرف نیست. این وضعیت، مفاهیمی چون عدالت جهانی، حاکمیت ملی و حقوق بینالملل را زیر سوال برده است.
با این حال، همین خشونت عریان، موجهای جدیدی از بیداری ایجاد کرده است. جنبشهای همبستگی با فلسطین در دانشگاهها، اتحادیههای کارگری و خیابانهای غرب زنده شدهاند.
دیگر اسرائیل به عنوان یک «دموکراسی لیبرال» پذیرفته نمیشود؛ تناقض میان گفتار و کردار آن چنان آشکار شده که حتی در جوامع غربی نیز تاب آن از بین رفته است.
در داخل فلسطین نیز، به ویژه در مناطق اشغالی ۱۹۴۸، فلسطینیان تحت فشار شدید امنیتی، تبلیغاتی و تهدید قرار دارند.
با وجود این، جامعه فلسطین در داخل این سرزمین همچنان دارای انسجام سیاسی نسبی است. آنچه اکنون لازم است، فقط حفاظت از این جامعه نیست، بلکه تبدیل آن به کانونی برای آگاهی و مقاومت نرم است؛ جایی که رژیم صهیونیستی از درون افشا شود، و چهره واقعی آن به عنوان یک رژیم تبعیضنژادی آشکار شود.
با وجود همه این دیوارهای بلند، همچنان نشانههایی از امید به چشم میخورند.
آگاهی جهانی نسبت به فلسطین در حال رشد است، هرچند با سانسور، تهدید و تخریب رسانهای همراه است. دیگر فلسطین صرفاً یک مساله منطقهای نیست، بلکه آزمونی اخلاقی برای جهان شده است. اما این آگاهی به تنهایی تغییر به بار نمیآورد. ما نیازمند ساختار حقوقی، گفتمان منسجم، و ارتباط با جهان به زبان حقوق و عدالت داریم و فقط گفتمان مظلومیت کافی نیست.
در این بستر، نمیتوان موقعیت جمهوری اسلامی ایران را نادیده گرفت. ایران در قلب این نبرد قرار دارد، نه در حاشیه آن. جمهوری اسلامی ایران صرفاً یک متحد گذرا برای فلسطین نبوده، بلکه مانعی راهبردی در برابر پروژه آمریکایی-صهیونیستی به شمار میرود.
از همین رو، حمله به غزه را نمیتوان جدا از تلاشها برای مهار و تضعیف ایران دانست، تلاشی که در ابعاد آن شاهد تحریم، محاصره، جنگ روانی، و ضربه زدن به مشروعیت منطقهای آن هم به چشم میخورد.
در برابر این هجمه، از ایران انتظار میرود که به چیزی فراتر از ثبات بر موضع خود روی آورد و به ایفای نقشی فراگیرتر در عرصه سیاسی، فرهنگی و رسانهای بپردازد.
این به معنای ترک مسیر نیست، بلکه بهروزرسانی ابزارها و تعمیق پیوندها با ملتهای منطقه است؛ به زبانی که از ادبیات رسمی فاصله بگیرد و به دغدغههای مردم نزدیک شود.
ملت ایران نیز در این لحظه تاریخی مسئولیت بزرگی بر دوش دارد. آنچه در غزه میگذرد، از تهران دور نیست، بلکه بخشی از همان میدان نبرد است.
از این رو، انتظار میرود که این وجدان زنده مردمی، به نیروی پشتیبانی آگاهانه تبدیل شود، نه فقط از سر وفاداری، بلکه این کار در چارچوب درک سرنوشت مشترک انجام شود، زیرا پیروزی فلسطین، در گرو بلوغ و آمادگی تمام نیروهای مقاومت در منطقه است.
ما امروز در نقطه عطفی تاریخی ایستادهایم، یا فلسطین دوباره به مرکز تقابل عدالت و سلطه در جهان تبدیل میشود یا در زیر آوار محاصره و عادیسازی دفن خواهد شد.
یا ملتهای منطقه به بازیگران فعّال در ساختار جهانی نوین بدل میشوند، یا همچنان گروگان نظامهای خود باقی خواهند ماند.
غزه امروز تنها نیست. بلکه نقطه آزمون ماست؛ برای کرامت، برای عدالت، و برای معنا پیدا کردن در این جهان لازم است.
اما پرسش محوری این نیست که آیا فلسطین پیروز خواهد شد یا نه، بلکه این است: آیا ما شایسته پیروزی آن هستیم؟
منبع: etemadonline-708204