نقد و بررسی فیلم The Electric State؛ وقتی نیچه گریست
مدیوم هنر و به واسطه آن جهانی که خلق میشود، فضای عجیبی به وجود میآورد که منزلگاه توامان واقعیت و رویا است. جهان هنر نه آن قدر واقعی است که به قول نیچه ما را خفه کند (اگر هنر نبود، حقیقت ما را خفه میکرد) و نه آن قدر هپروت است که ما را به ناکجاآبادی پرتاب کند که نتوانیم با آن نسبتی برقرار کنیم. زمانی که چشم به پرترههای پیکاسو میدوزیم، انسانهایی را میبینیم که مانند هر انسانی در واقعیت چشم، گوش، دهان و بینی دارند اما این انسانها در رویای پیکاسو خلق شدهاند و با دیدن هنر او مخاطب قدم بر دنیایی خیالین میگذارد که یک پای آن در واقعیت و پای دیگر در رویا قرار دارد.
این مسئله نهتنها در نقاشی بلکه در تمامی مدیومهای هنری از جمله سینما نیز برقرار است. بنابراین از یک کارگردان انتظار میرود جهانی خلق کند که نه حقیقت دنیا را بر سر مخاطبش بکوبد و نه او را به هپروتی ببرد که نتواند با آن ارتباط بگیرد. در نقد فیلم The Electric State که این روزها مخاطبان زیادی پیدا کرده است، تصمیم داریم بیشتر در خصوص جهان فیلم که مربوط به ورود رباتها در زندگی انسانها و استقلال آنها میباشد، صحبت کنیم تا این جهان و میزان ارتباطش با مخاطب اثر را به بوته نقد بگذاریم.
افتتاحیه فیلم بسیار خوب برگزار میشود. پسر نوجوانی (کریستوفر با بازی وودی نورمن) در حال امتحان دادن است و خواهر نگران او (میشل با بازی میلی بابی براون) پشت در انتظار برادرش را میکشد. نوجوان بهصورت تیپیکال یک پسر درسخوان و باهوش است که کارگردان (برادران روسو) این موضوع را در ظاهر و فیزیک پسر بهخوبی مشخص میکند. خواهر چشمانتظاری که پشت در اتاق ایستاده است نیز رابطه قوی میان این دو نفر را میسازد.
رابطهای که در سکانس بعد با دیالوگهایی که میان خواهر و برادر برقرار میشود و قاب توشات (دو نفر در یک قاب تصویر) کارگردان، مستحکمتر میشود و مخاطب را آماده داستانی میکند که فیلمنامه اثر انتظارش را میکشد. اما متاسفانه فیلم در همین چند سکانس ابتدایی به پایان میرسد و کارگردانی که توانسته بود کاراکترهای اصلی داستانش را بهصورت تیپیکال شخصیتپردازی کند و رابطه میان آنها را بسازد، در ادامه عنان کار را از کف میدهد.
جملات شعاری فیلم تنها محدود به رباتها و کاراکترهای اصلی داستان نمیشود بلکه در تمام مدت فیلم شاهد آن هستیم. این جملات از زبان آنتاگونیست داستان (ایتان اسکیت) نیز بارها بیان شده و در بعضی سکانسها بهقدری فلسفی میشود که نگاهی هم به نظریه انسان برتر «فردریش نیچه» میاندازد که برای چنین فیلمی که در الفبای ابتدایی سینما یعنی شخصیتپردازی و فضاسازی دست و پا میزند چیزی فراتر از یک شوخی نمیشود و حتی قابلیت شعاری شدن را نیز ندارد.
انتخاب «جیانکارلو اسپوزیتو» در نقش کاراکتر منفی، بازیگری که آن را از سریال برکینگ بد و بهتره با ساول تماس بگیرید در خاطر داریم نیز عدم توانایی شخصیتپردازی کارگردان را نمایان میکند. در واقع برادران «روسو» دست روی بازیگری گذاشتهاند که مخاطب، ضد قهرمان بودن او را از قبل پذیرفته است. البته در این مسئله که «جیانکارلو اسپوزیتو» بازیگر توانمندی است شکی وجود ندارد اما فیلم The Electric State این قابلیت را ندارد تا از او کاراکتر متفاوتی نمایش دهد.
عدم ساختن رابطه میان «میشل» و ربات برادرش، فیلم را به ناچار اسیر سکانسهای سانتیمانتال نیز میکند. لحظه خداحافظی خواهر و برادر با کاتهایی که کارگردان از چهره خواهر بر پیکر برادر میزند و این لحظات را بهصورت اسلوموشن نمایش میدهد، احساسات اضافی را وارد فیلم میکند که نهتنها حس بیننده را برنمیانگیزاند بلکه در برانگیختن احساسات او نیز ناموفق است. اما فیلم نکات مثبتی دارد که بهسادگی نمیتوان از کنار آنها عبور کرد. در سکانسهای پایانی که شاهد جدال میان قهرمانان داستان و پهبادهای انسانی هستیم، تکنیک کارگردانی بهشدت جلوهگر است و باعث میشود این سکانسها بهخوبی برگزار شوند تا بیننده را تا حدودی سرگرم کنند.
فیلم The Electric State در ایده و حتی فیلمنامه بهشدت جذاب است اما یک کارگردانی ضعیف مانع از آن میشود که این جذابیت به اجرای فیلم نیز منتقل شود. افتتاحیه فیلم بهخوبی برگزار میشود و تیپیکال کاراکترهای اصلی و حتی رابطه میان آنها ساخته میشود اما با ورود به دنیای رباتیک و عدم پرداخت درست کارگردان به این دنیای خیالین، داستان فیلم از واقعیت به هپروت پرتاپ میشود.
رباتهایی که از دل این هپروت بیرون میآیند نیز نه شخصیتپردازی میشوند و نه قابلیت شخصیتپردازی را دارند بنابراین رابطهای میان آنها و کاراکترهای اصلی داستان ساخته نمیشود و کارگردان مجبور است برای جبران آن داستان را وارد مسیر سانتیمانتالیسم کند. فیلم بهشدت شعاری است و این شعارها گاها بهقدری فلسفی و عمیق میشوند که ارتباطشان با فیلم غیر قابل باور و مضحک میشود. از معدود نکات مثبت فیلم میتوان به تکنیک مناسب کارگردان در سکانسهای اکشن پایانی اشاره کرد که قابلیت آن را دارد تا مخاطب را برای لحظاتی سرگرم کند.
منبع: گیمفا
منبع: faradeed-236909