یک مغز، دو ذهن؛ نگاهی به زندگی بیماران شکاف مغزی
فرادید| ما تمایل داریم خودمان را به عنوان چیزی یکپارچه و تغییرناپذیر درک کنیم، فرقی نمیکند آن را روح، نفس یا خود بنامیم. با این حال، هنگام توضیح آن، پرسش آغاز میشود. آیا «خود» تنها یک ادراک واحد است؟ آیا ممکن است از چند عنصر تشکیل شده باشد یا حتی فقط یک توهم باشد؟
به گزارش فرادید، شواهد کمی برای حمایت از هر نظریه یا پرسش مطرحشده پیرامون «خود» وجود داشته که چندان هم تعجبآور نیست چون بحثها در اصل حول شهود دروننگرانه و آزمایشهای فکری چرخیدهاند. تنها استثنای این موضوع، حالت عجیب بیماران شکاف مغزی است.
شکافتن مغز
پرتره رابرت دابلیو. اسپری
اما اثری که موجب نامگذاری وضعیت «مغز شکافته» شد، از طریق آزمایشهای نوروسایکولوژیکی مشاهده شد که نخستین بار توسط رابرت اسپری و تیم تحقیقاتیاش در دهه ۱۹۶۰ روی انسانها آغاز شد. آنها تصمیم گرفتند نیمکرهها را جداگانه آزمایش کنند، آن هم بر اساس مشاهداتی که از مطالعات حیوانی خود انجام داده بودند.
آزمایش جداگانه نیمکرهها ممکن بود زیرا هر نیمکره مغز معمولاً مسئول یک نیمه از بدن است.
آزمایش مغز شکافته
پرتره آرنولفینی اثر یان ون آیک، ۱۴۳۴
در ابتدای تحقیق، پژوهشگران شگفتزده بودند که چگونه کسی که در ظاهر تا این حد طبیعی است، میتواند طوری به نظر برسد که انگار دو نفر است.
با اینکه پزشکان و متخصصان اعصاب و روان از اینکه چقدر بیماران دوپارهگی مغزی در مکالمه و تعامل، طبیعی به نظر میرسند متعجب شده بودند، گزارشات بعدی و یک مطالعه میدانی داستان متفاوتی را نشان داد.
هنگام صحبت درباره اهداف، باورها، برنامهها و غیره، شاید به نظر برسد هیچ مشکلی وجود ندارد، اما برونریزی این مسائل داستان دیگری است. زندگی روزمره بیماران دوپارهگی مغزی پر از دودلی و گسستگی است.
برای برخی بیماران، حتی لباس پوشیدن ممکن است یکی دو ساعت طول بکشد، خرید مواد غذایی یا تهیه یک وعده غذایی ممکن است چندین ساعت طول بکشد و انجام وظیفهی مورد نظر اصلاً تضمینشده نیست. اتفاقاتی مانند تصمیمگیری برای خرید تخممرغ اما در نهایت خرید شیر یا رساندن یک نامه به جایی که مقصد اصلی نبوده است؛ اینها نه اشتباهات تکبارهی یک ذهن بیشازحد خسته؛ بلکه اشتباهات پیوستهاند که در افراد دچار دوپارگی مغزی رخ میدهند.
مبارزه برای یکپارچگی
مدرسه آتن، رافائل
پس از بیش از ۵۰ سال تحقیق درباره اختلال دوپارهگی مغزی به کجا رسیدیم؟ از آنجا که عمل کالوسوتومی امروزه برای درمان صرع اقدام بسیار نادری است، ممکن است در آستانه پایان این زمینه تحقیقاتی درباره ماهیت «خود» باشیم.
با این حال، این بحث به تازگی با مجموعه جدیدی از مطالعات دوباره زنده شده است.
پینتو، دی هان و لامه (۲۰۱۷) نشان دادند که بین نیمکرهها ادغام معناداری وجود دارد که به آنها اجازه میدهد تصمیم بگیرند آیا خطوط عمود بر هم هستند، بزرگترین دایره را پیدا کنند و حرکت نقطهها را در میادین بصری پیگیری کنند. بیماران مبتلا به اختلال دوپارهگی مغزی بهطور عمده هیچ مشکلی در پاسخدهی با هر دو دست یا بهطور کلامی در هر دو میدان بصری نداشتند. پینتو و همکاران این را مدرکی از درک شکافخورده اما تحت یک آگاهی یکپارچه تفسیر کردند.
مشکل نظریه ذهن یکپارچه اینست که نمیتواند توضیح دهد چرا هنوز نمیتواند مقایسه مستقیمی بین نیمکرهها انجام دهد یا نه فقط محرکهای بصریفضایی، بلکه محرکهای پیچیدهتر را هم ترکیب کند.
مطالعهی آنها محدودیتهای این مطالعات موردی را هم نشان داد، زیرا روشن کرد سن عمل جراحی و فاصله زمانی بین آن و آزمایش ممکن است عامل اصلی در میزان عدمانسجام ذهن باشد. ظاهراً، مغز میتواند با کمکهای رفتاری و محیطی این شکافها را پر کند که در طول زمان بهبود مییابند. برای تاکید بر میزان تغییر به مرور زمان، به نظر میرسید گفتار ابتدایی در نیمکره راست برخی بیماران بهبود یافته بود.
تمام این عوامل سبب میشود رسیدن به نتایج و تفسیرهای دقیق بدون کنترل آنها و به چالش کشیدن یافتههای قبلی بسیار دشوار شود.
این مطالعات نتواستند نظریه آگاهی یکپارچه را اثبات کنند، اما آنچه انجام دادند کاهش حمایت بیشتر با شواهد تجربی از آگاهی دوگانه بود. حتی مثالی که در ابتدای این مقاله معرفی شد که نسخهای بسیار خاص از یک آزمایش است، صرفاً حکایتی است، چون هرگز این آزمایش بهعنوان یک آزمایش تأییدشده توسط همتاها انجام نشده است؛ بلکه بیشتر بهطور فرضی بر اساس آناتومی، مطالعات حیوانی و شواهد حکایتی درست فرض شده است. نتایج پینتو و همکاران، دستکم میپرسند آیا باید اینطور باشد یا خیر.
معما همچنان ادامه دارد
اسفنکس ساحلی اثر الیهیو ودر، ۱۸۷۹
در نهایت، این موضوع ما را با سه نظریه اصلی مواجه میکند. دو تای این نظریهها ماهیتی دوگانه دارند: آگاهی دوگانه یا عوامل دوگانه (آگاه و ناآگاه) و یکی از آنها آگاهی یکپارچه اما ادراک شکافته است.
مشکل ادعای آگاهی دوگانه اینست که آزمایش آن دشوار است یا بهتر بگوییم، آزمایش هر ادعای آگاهی به طور کلی بسیار سخت است. اما عمدتاً این نظریه با شواهد نقلقولی حمایت میشود. اگر بتوانیم عجایب نقلقولی را در سطح تجربی بررسی کنیم، آگاهی دوگانه میتواند استدلال بسیار قویتری داشته باشد.
ادعاهای عوامل دوگانه این مشکل را دارند که وقتی میگوییم نیمکره راست مغز ناخودآگاه است، این با کارهایی که این بخش از مغز میتواند انجام دهد تناقض دارد. یعنی آنچه که از نظر معمولی ناخودآگاه به نظر میرسد، در عمل ممکن است تواناییهایی داشته باشد که با این فرضیه سازگار نباشد. برای درک بهتر ناخودآگاه، ابتدا باید دقیقا بفهمیم آگاهی (خودآگاه) چیست.
افراد شرکتکننده در آزمایش نمیتوانند به صورت کلامی بگویند که در سمت چپ چه چیزی وجود دارد وقتی که در سمت راست چیزی نمایش داده نمیشود، اما میتوانند با دست راست خود به این سوال پاسخ دهند. پینتو و همکارانش (۲۰۱۷) ادعا کردند ابتدا این افراد میگفتند چیزی نمیبینند، همانطور که در آزمایشهای قبلی نیز مشاهده شده بود، اما با استفاده از روش خاص آنها، توانستند این رفتار را تغییر دهند.
این موضوع ظاهراً چیزی شبیه یک تغییر در آگاهی است، بهنوعی دسترسی متوالی به ادراک شکافته با تلقین (اشاره) درست، مانند یک توهم ادراکی. پینتو و همکاران این را یک آگاهی غیرهمزمان میدانند، مشابه دیدن یک فیلم با صدای ناهماهنگ که سبب میشود دو بخش غیرقابل ادغام شوند.
همانطور که نِیگل در سال ۱۹۷۱، بیش از ۵۰ سال پیش استدلال کرد، وقتی صحبت از دوپارهگی مغزی میشود، هر تفسیری که انجام دهیم، قابلقبول به نظر نمیرسد.
مترجم: زهرا ذوالقدر
منبع: faradeed-230483