جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > رویای بر باد رفته استقلال

رویای بر باد رفته استقلال

مدتی پیش از پدر و مادر خود جدا شد، ساز استقلال را در سر نواخت و با مبلغی که جمع‌آوری کرده بود برای خود یک خانه اجاره کرد. در ابتدا روزهای سختی را پشت‌سر گذاشت اما با شغلی که برای خود دست و پا کرد، توانست تا حدودی از پس هزینه‌های خود برآید. این روند برای او تنها 8 سال ادامه یافت و همراه با افزایش تورم اقتصادی کشور در سال97 و رشد بی‌رویه مسکن و هزینه‌های روزانه فشار زندگی هر روز بر هزینه‌های او نیز افزوده شد و ساز استقلالش ناگهان شکست! حال او در آستانه 40 سالگی می‌خواهد به خانه پدری‌اش برود تا یک بار دیگر مامان و بابا هزینه‌های او را بپردازند!
مدتی پیش از پدر و مادر خود جدا شد، ساز استقلال را در سر نواخت و با مبلغی که جمع‌آوری کرده بود برای خود یک خانه اجاره کرد. در ابتدا روزهای سختی را پشت‌سر گذاشت اما با شغلی که برای خود دست و پا کرد، توانست تا حدودی از پس هزینه‌های خود برآید. این روند برای او تنها 8 سال ادامه یافت و همراه با افزایش تورم اقتصادی کشور در سال97 و رشد بی‌رویه مسکن و هزینه‌های روزانه فشار زندگی هر روز بر هزینه‌های او نیز افزوده شد و ساز استقلالش ناگهان شکست! حال او در آستانه 40 سالگی می‌خواهد به خانه پدری‌اش برود تا یک بار دیگر مامان و بابا هزینه‌های او را بپردازند!
هرچقدر هم مسئولان در تریبون‌های رسانه‌ای خود از بهبود شرایط اقتصادی کشور می‌گوید، جامعه در حال مشاهده زاویه‌ دیگری از ماجرا است. کاهش قدرت خرید، افزایش قیمت مسکن، پراید‌40 میلیونی و بسیاری از این دست موازی با منبع درآمد ثابت پیش از افزایش قیمت‌ها باعث شده تا زندگی برای قشر متوسط سخت و سخت‌تر ‌شود. در این بین در دهه اخیر جوانان با تکیه بر تلاش‌، توانایی و استعدادهای خود شغلی برای خود دست و پا کرده و یا از خانواده‌های خود جدا شده و یا قصد جدایی داشتند. بسیاری در این بین موفق شدند؛ عده‌ای از شهرستان‌ها به مراکز استان، کلانشهرها و یا پایتخت آمده و برای خود هرچند به دشواری، زندگی‌ای را مهیا کردند. این روزها که هزینه‌ زندگی افزایش یافته است، بسیاری کاسه چه‌کنم چه‌کنم به دست گرفته‌اند. این جوانان که عموما از 18 سال به بالا هستند، امروز قدرت اقتصادی خود را از دست‌داده‌اند. هزینه بالای مسکن باعث شده تا خرید، رهن و اجاره خانه‌های نقلی که پیش از این برای این بخش از اجتماع جوان کشور ممکن بود، تبدیل به آرزو شود.
محمود، مشاور مسکن در شرق تهران در ارتباط با افزایش قیمت‌ مسکن در پایتخت به «ابتکار» می‌گوید: «در شهری مثل تهران خیلی راحت‌تر به مجردان خانه اجاره می‌دهند، هرچند همیشه سخت‌گیری‌هایی وجود داشته است. شاید باور نکنید بحرانی که الان وجود دارد این است که خانه برای افراد مجرد موجود است اما هزینه اجاره‌بها و رهن آنقدر افزایش یافته که باید منت بکشیم  تا جوانان پای قرارداد بیایند.»
این در شرایطی است که به گفته این مشاور املاک، تمایل جوانان مجرد که در تهران مشغول به کار هستند به سمت مناطق جنوبی بیشتر شده است چرا که اجاره‌بها در این مناطق پایین‌تر بوده و افراد حتی با وجود این‌که بر میزان پول پیش خود افزوده‌اند، نمی‌توانند خانه‌های مشابه خانه‌های پیشین خود اجاره کنند و بیشتر به سمت خانه‌های اشتراکی و یا نقل مکان به مناطق جنوبی و اطراف تهران سوق داده‌ شده‌اند.
شاید مثال بارز این موضوع زهرا باشد؛ او دختری 28 ساله است و می‌گوید با نزدیک‌تر شدن به 30 سالگی تصمیم‌ داشت، مستقل شود. او برای این کار چندسالی به کار مشغول بوده و انتظار داشت در آستانه 30 سالگی با مبالغی که جمع‌آوری کرده بتواند مستقل شود. در ابتدا از او پرسیده‌ایم که هدف او از استقلال و جدا شدن از خانواده چه بود؟ زهرا می‌گوید: «در بیشتر جوامع فرزندان از 18 سالگی مستقل می‌شوند و دولت و خانواده این شرایط را برای فرد به وجود می‌آورد. ورود به دانشگاه و یافتن شغلی که فرد بتواند هزینه‌های خود را بدهد و البته برای خود پس‌انداز کند از جمله مواردی است که مستقل شدن در آن جوامع می‌طلبد. حال اینکه در ایران وضعیت کاملا بر عکس است؛ فرد در آستانه 40 سالگی است و هنوز در خانه سر مادر و پدر خود غر می‌زد و یا هنوز از مادر خود می‌پرسد: مامان شام چی داریم؟ برای من چنین موضوعی قابل هضم نیست و نبوده. من باید زندگی کردم را یاد بگیرم. اینکه چگونه در مواجه با مشکلاتم با آن‌ها رو‌به‌رو شوم.»
زهرا در ارتباط با آرزوهای بر باد رفته خود برای مستقل شدن، می‌گوید: «یک سال پس‌انداز کردم که با 20 میلیون پول رهن و 500 هزار تومان اجاره‌بها بتوانم خانه‌ای‌ برای آغاز زندگی مجردی و استقلالم تهیه کنم، اما در شرایط اقتصادی کنونی باید فکر مستقل شدن را در خواب ببینم. حتی دیگر برنامه بلند مدتم برای خرید خانه از بین رفته است چرا که در شرایط فعلی فقط باید درآمدم را هزینه زندگی روزانه کنم و به عبارتی پس‌انداز برای من امکان ندارد.»
وضعیت حمیدرضا نیز کم از زهرا ندارد؛ او پسری حدودا 40 ساله است. پس از اخذ مدرک ارشد و گذراندن دوران سربازی چند سالی طول کشید تا شغلی برای خود بیابد. نهایتا توانست از خانواده خود جدا شود و چون شرایط ازدواج را نداشت، در خانه‌ای اجاره‌ای به زندگی ادامه داد.
حمیدرضا در این‌باره می‌گوید: «خیلی ساده باید برگردم به خانه پدری‌ام و دستم را جلوی آن‌ها دراز کنم. آن‌ها که شرایط زندگی‌شان به خودی خود سخت است و منی که در تصوراتم کمک رساندن به پدر و مادرم بود حال باید از آن‌ها کمک خرج بگیرم!»
حمیدرضا ادامه می‌دهد: «حتی برای چند ماه سعی کردم دو شیفت کار کنم. به دنبال خانه در اطراف تهران رفتم اما هیچ نتیجه‌ای نداشت. همه چیز طی چند ماه از این رو به آن رو شده و جیب من برای تامین هزینه‌ها کوچک است، خیلی کوچک!»
شرایط اقتصادی فعلی جامعه آرزوهای زهرا و حمیدرضا و بسیاری از جوانان دیگری که سودای استقلال را در سر دارند، معلق کرده ‌است. آن‌ها دیگر توان مالی مستقل شدن را ندارد و استقلال برای‌‌شان یک رویای از دست رفته است. از این رو عده‌ای به دنبال هم‌خانه می‌گردند و عده‌ای به خوابگاه‌های سطح شهر پناه‌برده‌اند! زندگی روی دیگرش را به خوبی دارد به جوانان این مرز و بوم نشان می‌دهد و شاید بهترین پاسخ را حمیدرضا در این باره می‌دهد: «از من می‌پرسید که می‌خوام چیکار کنم؟ من میگم الان بهترین کار اینکه هیچ‌کاری نکنیم.»
برچسب ها
نسخه اصل مطلب