فیلم ژاپنی «دروازه جهنم»: از داستان جنگی خشونتآمیز تا درام شکسپیری
فیلمهای کمی در تاریخ سینمای رنگی هستند که به اندازه فیلم دروازه جهنم اهمیت دارند. این فیلم در سال ۱۹۵۳ انتشار یافت و یکی از نخستین فیلمهای ژاپنی بود که فیلمبرداری آن به صورت رنگی صورت گرفت. کارگردان این فیلم، تینوسوکه کینوگاسا، با بهرهبرداری درست از فناوری جدید آن زمان، صفحه نمایش را با تصاویر خیرهکنندهای پر کرد. اما اهمیت فیلم دروازه جهنم تنها به جنبه فنی آن محدود نمیشود و دلایل دیگری نیز وجود دارد که این فیلم را به یک اثر کلاسیک ماندگار تبدیل کرده است.
این فیلم در دوران شورش هیجی (جنگ داخلی کوتاهی که در قرن ۱۲ ژاپن رخ داد و این کشور را ویران کرد) رخ میدهد. در جریان محاصره کاخ دایمیو، خدمتکار ملکه کسا (ماچیکو کیو) خود را به شکل خواهر شاهزاده درمیآورد تا خانواده سلطنتی بتوانند به طور مخفیانه فرار کنند. سامورایی جنگجو، اندو موریتو (کازوئو هاسگاوا) کسا را از خطر نجات داده و سپس عاشق او میشود. زمانی که موریتو از نقشه برادرش برای شورش مطلع میگردد، مسئله را با لرد کیوموری (کورهیا سندا) در جریان گذاشته و شورش را خنثی میکند. کیوموری برای قدردانی از وفاداری موریتو، به او میگوید که برای جبران حاضر است تا یکی از خواستههای او را برآورده کند و موریتو نیز بلافاصله درخواست ازدواج با کسا را مطرح میکند. اما کسا قبلاً با نگهبان سلطنتی، واتارو واتانابه (ایسائو یاماگاتا)، ازدواج کرده و همین موضوع، موریتو را درگیر حسادت میکند که سرانجام به فاجعهای ختم میشود.
داستان دروازه جهنم ریشههایی از آثار شکسپیر بویژه مکبث و اوتلو را در دل خودش دارد. موریتو قهرمان تراژیک کلاسیک است؛ مردی که وسواس و خودشیفتگی بیپایانش در نهایت به سقوط او منجر میشود. نیتهای موریتو ابتدا بلندپروازانه است: او میخواهد از لرد کیوموری محافظت کند، جان خانم کسا را حفظ کند و او را به ازدواج خود درآورد.
موریتو که در خودشیفتگی غرق شده، بعد از نجات خانم کسا و خدمت به دایمیو، احساس میکند که شایسته عشق اوست. عشقش به کسا از همین احساس سرچشمه میگیرد که فکر میکند حق دارد به او علاقهمند باشد. حسادت موریتو به واتارو زمانی بیشتر میشود که تلاش میکند او را در موقعیتهای مختلف مانند یک مسابقه اسبسواری و یک شام رسمی که به خشونت کشیده میشود، تحقیر کند. اما نمیتواند دل خانم کسا را به دست آورد، چون آن دل متعلق به فرد دیگری است و به زودی تلاش میکند او را مجبور به عشق ورزیدن به خود بر خلاف میلش کند.
بیش از هر چیز، دروازه جهنم نقطه عطفی بود برای خروج سینمای ژاپن از دنیای سیاهوسفید و ورود به دنیای رنگ. فیلمهای ترسناکی مانند کوایدن و خانه، از رنگ به شیوه اکسپرسیونیسم (هنری و پر از احساس) استفاده کردند؛ یاسوجیرو اوزو در فیلمهای علفهای شناور و صبح بخیر، از رنگ بهمنظور ایجاد حس واقعیت بیشتر بهره برد؛ و آکیرا کوروساوا در شاهکارهای سامورایی دوران پایانیاش یعنی کاگهموشا (شبح جنگجو) و آشوب، از رنگ برای ترکیب اکسپرسیونیسم و واقعیت استفاده کرد. واقعاً نمیتوان تصور کرد که سینمای ژاپن بدون دروازه جهنم، چگونه میتوانست باشد.
منبع: روزیاتو
منبع: faradeed-234741