اعضای باند سرقت مسلحانه در انتظار محاکمه
اعضای باند سرقت مسلحانه که با ایجاد درگیری، اقدام به آدمربایی و سرقت میکردند، بهزودی در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه میروند.
شکایت از اعضای این باند، ابتدا ازسوی والدین پسر نوجوانی به پلیس ارائه شد و آنها گفتند چند نفر فرزند نوجوانشان به نام سینا را دزدیده و سپس بهدلیل مهیانبودن شرایط، او را رها کردهاند.
وقتی از پسر نوجوان بازجویی شد، گفت: من در خیابان بازی میکردم که این اتفاق افتاد؛ چند مرد با اسلحه به سمت من حمله و من را به زور سوار ماشین کردند. من خیلی ترسیده بودم؛ دست و پا میزدم، گریه میکردم و فریاد میکشیدم. آنها میخواستند من را ساکت کنند، اما آنقدر وحشت کرده بودم که کارهایم دست خودم نبود. چون خیابان شلوغ بود و توجه مردم به آنها جلب شده بود، کمی آنطرفتر من را از ماشین به بیرون پرت کردند. هرچند پسر نوجوان مشخصاتی از این سارقان به مأموران داد، اما پلیس موفق به بازداشت آنها نشد تا اینکه چند ماه بعد دوباره شکایتی در منطقه شهرری به مأموران داده شد مبنیبر اینکه یک گروه با اسلحه به یک انبار حمله کرده و مقدار زیادی از اموال صاحب یک مغازه را با خود بردهاند. مبلغ سرقت بالای 150 میلیون تومان بود. مأموران با ردیابیهایی که انجام دادند، متوجه شدند احتمالا با یک گروه تبهکار حرفهای مواجه هستند. آنها دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت را بررسی کردند و متوجه شدند این گروه با چند ماشین به محل رفته بودند.
با ثبت پلاک خودروها، یک گام به جلو برداشته شد و بررسیها سمت و جهت خود را پیدا کرد. پلیس در حال تحقیق درباره این پرونده بود که خبر سرقت مسلحانه یک خودروی مدلبالا و خارجی به مأموران داده شد. مرد راننده به پلیس گفت: سارقان جلوی من را گرفتند و با تهدید اسلحه از ماشین پیاده کردند و ماشینم را با خود بردند؛ آنها من را تهدید به مرگ کردند. چند روز بعد نیز به پلیس گزارش شد یک درگیری مسلحانه میان دو گروه اتفاق افتاده و دو برادر مورد ضرب و جرح قرار گرفتهاند. با شکایت دو برادر، ابعاد جدیدی از این پرونده مشخص شد و تحقیقات ادامه پیدا کرد تا اینکه زنی جوان به مأموران شکایت کرد و گفت او را تهدید به اسیدپاشی کردهاند. این زن جوان به مأموران گفت: شخصی به نام سامان من را مورد آزار و اذیت کلامی قرار داد و دستم را کشید و کتک زد. او من را تهدید به اسیدپاشی کرد و گفت روزگارت را سیاه میکنم. این زن شاهدانی هم به پلیس معرفی کرد. این زن به مأموران گفت سامان فردی خلافکار است و به همین دلیل از او میترسد. وقتی زن جوان مشخصات سامان را به پلیس داد، مأموران متوجه شدند او احتمالا از اعضای باند تبهکاران مسلح است که به دنبالش بودند؛ به این ترتیب سامان شناسایی و بازداشت شد.
در بررسی سوابق سامان مشخص شد او شاگرد یکی از داوران بینالمللی فوتبال است و کلاسهای داوری را هم در سطح عالی گذرانده و با همان داور بینالمللی مدتی هم داوری کرده و بازیهایی را هم سوت زده، اما بعد از مدتی کار داوری را کنار گذاشته و به سمت خلاف رفته است. سامان در بازجوییها گفت: من با اعضای این باند دوست بودم، اما در کارهای خلافشان نقشی نداشتم. من فقط تماشاچی بودم. او درباره کودکربایی این باند گفت: من در آن زمان همراهشان نبودم، اما میدانم اعضای باند قصد داشتند این بچه را بدزدند و از پدر و مادرش اخاذی کنند که پسر آنقدر داد و فریاد کرد که رهایش کردند. در سرقت ماشین مدلبالا هم من همراهشان نبودم، ولی میدانم اعضای باند مسلح بودند و بعد از سرقت ماشین، آن را فروختند. یک زن واسطه این فروش بود.
در سرقت از انبار هم من در ماشین بودم و کار خاصی نکردم. او درباره شکایت دو برادر نیز گفت: مسئله در آن درگیری پول نبود، مسئله عشقی بود. یکی از این دو برادر با دختری به نام ناهید رابطه داشت. ناهید دختر مورد علاقه خسرو، یکی از اعضای باند بود و خسرو بعد از اینکه شنید ناهید به او خیانت کرده است، خیلی عصبانی شد، اما نمیخواست باور کند که ناهید به او خیانت کرده چون خیلی پول به ناهید میداد و حتی برایش طلا و جواهر و ماشین خریده بود. او حرف ناهید را باور کرده بود و میگفت آن پسر به ناهید نظر دارد و خود ناهید علاقهای به این رابطه ندارد. چون حال روحی خسرو خیلی بد بود، اعضای باند تصمیم گرفتند آن پسر را گوشمالی بدهند؛ به همین خاطر هم خیابان را بستند و با دو برادر درگیر شدند؛ البته آنها هم حسابی بچههای ما را زدند. آنها قمه و چاقو داشتند. وقتی تیر هوایی زدیم، آنها فرار کردند. بعد هم که به ما گفتند پلیس میآید، ما هم فرار کردیم. در آن درگیری من نقشی نداشتم فقط همراه گروه بودم و کار خاصی هم نکردم. متهم همچنین درباره شکایت زنی که میگفت سامان او را تهدید به اسیدپاشی کرده است، گفت: نگار خودش از اعضای باند است. او فکر نمیکرد پلیس دنبال ما باشد به همین دلیل شکایت کرد. او واسطه میشد تا اجناسی که سرقت شده بودند، بفروشیم. این اواخر پولی دستش داشتم که به من پس نداده بود. او زنی بود که پول اعضای باند را نمیداد و خیلیها از او شاکی بودند؛ به همین دلیل من او را تهدید کردم و گفتم بدبختش میکنم، اما قصدی برای اسیدپاشی نداشتم.
متهم درباره اینکه چطور از داوری به سرقت مسلحانه رسیده است، گفت: من سارق مسلح نیستم. چون مواد میکشیدم، اینطور بدبخت شدم و برای اینکه هزینه مواد را تأمین کنم، گاهی با گروه میرفتم، ولی اسلحه نداشتم و نقشی هم در سرقتها نداشتم. مأموران با همکاری این مرد همه 14 عضو باند را شناسایی و دستگیر کردند و مورد بازجویی قرار دادند. درنهایت با توجه به شکایت شکات، مدارک موجود در پرونده و اعترافاتی که متهمان علیه همدیگر کرده بودند، کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. متهمان بهزودی پای میز محاکمه میروند.
وقتی از پسر نوجوان بازجویی شد، گفت: من در خیابان بازی میکردم که این اتفاق افتاد؛ چند مرد با اسلحه به سمت من حمله و من را به زور سوار ماشین کردند. من خیلی ترسیده بودم؛ دست و پا میزدم، گریه میکردم و فریاد میکشیدم. آنها میخواستند من را ساکت کنند، اما آنقدر وحشت کرده بودم که کارهایم دست خودم نبود. چون خیابان شلوغ بود و توجه مردم به آنها جلب شده بود، کمی آنطرفتر من را از ماشین به بیرون پرت کردند. هرچند پسر نوجوان مشخصاتی از این سارقان به مأموران داد، اما پلیس موفق به بازداشت آنها نشد تا اینکه چند ماه بعد دوباره شکایتی در منطقه شهرری به مأموران داده شد مبنیبر اینکه یک گروه با اسلحه به یک انبار حمله کرده و مقدار زیادی از اموال صاحب یک مغازه را با خود بردهاند. مبلغ سرقت بالای 150 میلیون تومان بود. مأموران با ردیابیهایی که انجام دادند، متوجه شدند احتمالا با یک گروه تبهکار حرفهای مواجه هستند. آنها دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت را بررسی کردند و متوجه شدند این گروه با چند ماشین به محل رفته بودند.
با ثبت پلاک خودروها، یک گام به جلو برداشته شد و بررسیها سمت و جهت خود را پیدا کرد. پلیس در حال تحقیق درباره این پرونده بود که خبر سرقت مسلحانه یک خودروی مدلبالا و خارجی به مأموران داده شد. مرد راننده به پلیس گفت: سارقان جلوی من را گرفتند و با تهدید اسلحه از ماشین پیاده کردند و ماشینم را با خود بردند؛ آنها من را تهدید به مرگ کردند. چند روز بعد نیز به پلیس گزارش شد یک درگیری مسلحانه میان دو گروه اتفاق افتاده و دو برادر مورد ضرب و جرح قرار گرفتهاند. با شکایت دو برادر، ابعاد جدیدی از این پرونده مشخص شد و تحقیقات ادامه پیدا کرد تا اینکه زنی جوان به مأموران شکایت کرد و گفت او را تهدید به اسیدپاشی کردهاند. این زن جوان به مأموران گفت: شخصی به نام سامان من را مورد آزار و اذیت کلامی قرار داد و دستم را کشید و کتک زد. او من را تهدید به اسیدپاشی کرد و گفت روزگارت را سیاه میکنم. این زن شاهدانی هم به پلیس معرفی کرد. این زن به مأموران گفت سامان فردی خلافکار است و به همین دلیل از او میترسد. وقتی زن جوان مشخصات سامان را به پلیس داد، مأموران متوجه شدند او احتمالا از اعضای باند تبهکاران مسلح است که به دنبالش بودند؛ به این ترتیب سامان شناسایی و بازداشت شد.
در بررسی سوابق سامان مشخص شد او شاگرد یکی از داوران بینالمللی فوتبال است و کلاسهای داوری را هم در سطح عالی گذرانده و با همان داور بینالمللی مدتی هم داوری کرده و بازیهایی را هم سوت زده، اما بعد از مدتی کار داوری را کنار گذاشته و به سمت خلاف رفته است. سامان در بازجوییها گفت: من با اعضای این باند دوست بودم، اما در کارهای خلافشان نقشی نداشتم. من فقط تماشاچی بودم. او درباره کودکربایی این باند گفت: من در آن زمان همراهشان نبودم، اما میدانم اعضای باند قصد داشتند این بچه را بدزدند و از پدر و مادرش اخاذی کنند که پسر آنقدر داد و فریاد کرد که رهایش کردند. در سرقت ماشین مدلبالا هم من همراهشان نبودم، ولی میدانم اعضای باند مسلح بودند و بعد از سرقت ماشین، آن را فروختند. یک زن واسطه این فروش بود.
در سرقت از انبار هم من در ماشین بودم و کار خاصی نکردم. او درباره شکایت دو برادر نیز گفت: مسئله در آن درگیری پول نبود، مسئله عشقی بود. یکی از این دو برادر با دختری به نام ناهید رابطه داشت. ناهید دختر مورد علاقه خسرو، یکی از اعضای باند بود و خسرو بعد از اینکه شنید ناهید به او خیانت کرده است، خیلی عصبانی شد، اما نمیخواست باور کند که ناهید به او خیانت کرده چون خیلی پول به ناهید میداد و حتی برایش طلا و جواهر و ماشین خریده بود. او حرف ناهید را باور کرده بود و میگفت آن پسر به ناهید نظر دارد و خود ناهید علاقهای به این رابطه ندارد. چون حال روحی خسرو خیلی بد بود، اعضای باند تصمیم گرفتند آن پسر را گوشمالی بدهند؛ به همین خاطر هم خیابان را بستند و با دو برادر درگیر شدند؛ البته آنها هم حسابی بچههای ما را زدند. آنها قمه و چاقو داشتند. وقتی تیر هوایی زدیم، آنها فرار کردند. بعد هم که به ما گفتند پلیس میآید، ما هم فرار کردیم. در آن درگیری من نقشی نداشتم فقط همراه گروه بودم و کار خاصی هم نکردم. متهم همچنین درباره شکایت زنی که میگفت سامان او را تهدید به اسیدپاشی کرده است، گفت: نگار خودش از اعضای باند است. او فکر نمیکرد پلیس دنبال ما باشد به همین دلیل شکایت کرد. او واسطه میشد تا اجناسی که سرقت شده بودند، بفروشیم. این اواخر پولی دستش داشتم که به من پس نداده بود. او زنی بود که پول اعضای باند را نمیداد و خیلیها از او شاکی بودند؛ به همین دلیل من او را تهدید کردم و گفتم بدبختش میکنم، اما قصدی برای اسیدپاشی نداشتم.
متهم درباره اینکه چطور از داوری به سرقت مسلحانه رسیده است، گفت: من سارق مسلح نیستم. چون مواد میکشیدم، اینطور بدبخت شدم و برای اینکه هزینه مواد را تأمین کنم، گاهی با گروه میرفتم، ولی اسلحه نداشتم و نقشی هم در سرقتها نداشتم. مأموران با همکاری این مرد همه 14 عضو باند را شناسایی و دستگیر کردند و مورد بازجویی قرار دادند. درنهایت با توجه به شکایت شکات، مدارک موجود در پرونده و اعترافاتی که متهمان علیه همدیگر کرده بودند، کیفرخواست علیه آنها صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. متهمان بهزودی پای میز محاکمه میروند.