درددل پدر کودکی که در پارک لاله جان باخت
روزنامه شهروند با پدر مهدی پسربچهای که در پارک لاله تهران دچار برقگرفتگی شد گفتگو کرده است.
«اگر پارک و بوستان امن نیست، پس خانواده باید برای تفریح سالم به کجا بروند. چرا یک بچه باید هنگام بازی در یک بوستان این چنین قربانی شود. کاش کسی پیدا شود و جواب سوال مرا بدهد.» اینها فریادهای پدر مهدی است. پسربچه ١٢سالهای که در بوستان لاله برق جانش را گرفت. هنگام بازی کودکانه به تیر چراغ برق چسبید و خشک شد. مهدی نفسهایش قطع شد و برای همیشه چشمهایش را بست.
شامگاه شنبهشب بود که مهدی به همراه پدرش به پارك لاله تهران رفتند. پدر و پسر بعد از بازیهای مختلف به سراغ یکی از میزهای پینگپنگ رفتند و سرگرم بازی شدند. ساعت حوالی ٢٣ بود. پدر و پسر گرم بازی بودند كه ناگهان توپ پینگپنگ به درون باغچه كنار میز افتاد. مهدی به سمت باغچه رفت تا توپ را بردارد و هرچه زودتر بازی را ادامه بدهد اما خبر نداشت که حادثه غمانگیزی در انتظارش است. به خاطر آبیاری درختان و فضای سبز، داخل باغچه پر از آب بود و توپ هم روی آن شناور شده بود. مهدی به داخل باغچه رفت و توپ را برداشت اما به خاطر وجود آب در باغچه دستانش خیس شد. درست لحظهای که میخواست به سوی پدرش برود و دوباره بازی را شروع کند، ناگهان از حرکت ایستاد. دستانش روی تیر چراغ برق بود که خشک شد.
مهدی برای اینکه تعادلش را حفظ کند، دست خود را به تیر برق گرفته بود و همانجا جریان برق او را از بین برد. بلافاصله قاضی جنایی به همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شدند. با دستور قاضی کارشناس برق نیز در پارک حضور یافت. زمین بازی با سه میز پینگپنگ در چند قدمی باغچهای قرار داشت و کارشناس برق پس از بررسیهای تخصصی اعلام كرد كه به دلیل اتصالات پوسیده، برق به تیرآهنی منتقل شده و این حادثه غمانگیز رقم خورده است. با اعلام این نظریه، قاضی دستور بازداشت سهنفر را صادر کرد. یکی از آنها ناظر پارک و دونفر دیگر پیمانکار سابق و فعلی پارک هستند که به اتهام تسبیب در قتل شبهعمد بازداشت شدند. درحال حاضر نیز تحقیقات درخصوص شناسایی مقصر اصلی این حادثه ادامه دارد.
پدر مهدی که کودکش را درست در مقابل چشمان خود از دست داد، حالا نمیداند فریادش را به گوش کدام مسئول برساند. نمیداند باید از چه کسی شاکی باشد: «اگر بوستانی با قدمتی بیش از ٤٠سال جای امنی برای گذراندن اوقات فراغت و سرگرمی بچههای ما نباشد، پس باید برای تفریح سالم به کجا پناه ببریم. اگر این پارکها نتواند پاسخگوی نیاز مردم باشد، پس باید از این به بعد چه کنیم. مردم کودکانشان را به این پارکها میآورند که تفریح سالمی داشته باشند، اما حالا در این شرایط چه باید کرد.
من در این روزهای کرونایی که بچههایمان هر روز در خانه هستند و جایی نمیتوانند بروند، هر شب دختر و پسرم را به پارک میبردم. حدودا یکماه بود که این کار را انجام میدادم. دخترم محیا خواهر دوقلوی مهدی بود. هرشب هردو را به پارک میبردم و بازی میکردیم. به خاطر شرایط کرونا، در زمانهای خلوت به آنجا میرفتیم. آن شب دخترم پیش مادرش ماند. مهدی اما اصرار کرد که مثل هرشب به پارک برویم. با هم به آنجا رفتیم. کلی بدمینتون و بازیهای مختلف کردیم. بعد از آن به سراغ پینگپنگ رفتیم. اما وقتی پسرم به دنبال برداشتن توپ رفت، دیدم که به تیر چراغ برق چسبید. با شدت و زور او را از تیر جدا کردم، ولی فایدهای نداشت. من مهدی را از دست دادم. پارهتنم رفت و به همین سادگی او را از دست دادم.»
پدر مهدی حالا میگوید که شکایت و مجازات هم نمیتواند چیزی از داغ او کم کند: «از هرکس شکایت کنم، هرکس مجازات شود، دیگر پسر من بر نمیگردد. من پارهتنم را از دست دادم. آن هم بیهیچ دلیلی؛ ولی از مقصران این ماجرا شکایت کردهام. فقط به خاطر اینکه کسی دوباره شاهد چنین ماجرای تلخی نباشد. کسی مثل من عزادار نشود. اگر شکایت نمیکردم و این حادثه دوباره تکرار میشد، من هم به اندازه آنها مقصر بودم.
فقط به همین دلیل شکایت کردم تا دوباره انسانی مثل پسر من قربانی چنین سهلانگاری بزرگی نشود. پسرم در خیابان تصادف نکرد، موتور به او نزد یا حادثهای مشابه این؛ پسرم در پارک بود. مثل هر بچه دیگری که پارک را بهعنوان تفریحگاه سالم و امن انتخاب میکند و با ذوق و شوق به آنجا میرود تا تمام هیجان خود را خالی کند. پسر من در همین پارک بود که جان باخت و من تا عمر دارم، نمیتوانم ذرهای از داغی که بر دلم مانده، کم کنم. ولی امیدوارم دیگر شاهد چنین حادثهای نباشیم.»
شامگاه شنبهشب بود که مهدی به همراه پدرش به پارك لاله تهران رفتند. پدر و پسر بعد از بازیهای مختلف به سراغ یکی از میزهای پینگپنگ رفتند و سرگرم بازی شدند. ساعت حوالی ٢٣ بود. پدر و پسر گرم بازی بودند كه ناگهان توپ پینگپنگ به درون باغچه كنار میز افتاد. مهدی به سمت باغچه رفت تا توپ را بردارد و هرچه زودتر بازی را ادامه بدهد اما خبر نداشت که حادثه غمانگیزی در انتظارش است. به خاطر آبیاری درختان و فضای سبز، داخل باغچه پر از آب بود و توپ هم روی آن شناور شده بود. مهدی به داخل باغچه رفت و توپ را برداشت اما به خاطر وجود آب در باغچه دستانش خیس شد. درست لحظهای که میخواست به سوی پدرش برود و دوباره بازی را شروع کند، ناگهان از حرکت ایستاد. دستانش روی تیر چراغ برق بود که خشک شد.
مهدی برای اینکه تعادلش را حفظ کند، دست خود را به تیر برق گرفته بود و همانجا جریان برق او را از بین برد. بلافاصله قاضی جنایی به همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شدند. با دستور قاضی کارشناس برق نیز در پارک حضور یافت. زمین بازی با سه میز پینگپنگ در چند قدمی باغچهای قرار داشت و کارشناس برق پس از بررسیهای تخصصی اعلام كرد كه به دلیل اتصالات پوسیده، برق به تیرآهنی منتقل شده و این حادثه غمانگیز رقم خورده است. با اعلام این نظریه، قاضی دستور بازداشت سهنفر را صادر کرد. یکی از آنها ناظر پارک و دونفر دیگر پیمانکار سابق و فعلی پارک هستند که به اتهام تسبیب در قتل شبهعمد بازداشت شدند. درحال حاضر نیز تحقیقات درخصوص شناسایی مقصر اصلی این حادثه ادامه دارد.
پدر مهدی که کودکش را درست در مقابل چشمان خود از دست داد، حالا نمیداند فریادش را به گوش کدام مسئول برساند. نمیداند باید از چه کسی شاکی باشد: «اگر بوستانی با قدمتی بیش از ٤٠سال جای امنی برای گذراندن اوقات فراغت و سرگرمی بچههای ما نباشد، پس باید برای تفریح سالم به کجا پناه ببریم. اگر این پارکها نتواند پاسخگوی نیاز مردم باشد، پس باید از این به بعد چه کنیم. مردم کودکانشان را به این پارکها میآورند که تفریح سالمی داشته باشند، اما حالا در این شرایط چه باید کرد.
من در این روزهای کرونایی که بچههایمان هر روز در خانه هستند و جایی نمیتوانند بروند، هر شب دختر و پسرم را به پارک میبردم. حدودا یکماه بود که این کار را انجام میدادم. دخترم محیا خواهر دوقلوی مهدی بود. هرشب هردو را به پارک میبردم و بازی میکردیم. به خاطر شرایط کرونا، در زمانهای خلوت به آنجا میرفتیم. آن شب دخترم پیش مادرش ماند. مهدی اما اصرار کرد که مثل هرشب به پارک برویم. با هم به آنجا رفتیم. کلی بدمینتون و بازیهای مختلف کردیم. بعد از آن به سراغ پینگپنگ رفتیم. اما وقتی پسرم به دنبال برداشتن توپ رفت، دیدم که به تیر چراغ برق چسبید. با شدت و زور او را از تیر جدا کردم، ولی فایدهای نداشت. من مهدی را از دست دادم. پارهتنم رفت و به همین سادگی او را از دست دادم.»
پدر مهدی حالا میگوید که شکایت و مجازات هم نمیتواند چیزی از داغ او کم کند: «از هرکس شکایت کنم، هرکس مجازات شود، دیگر پسر من بر نمیگردد. من پارهتنم را از دست دادم. آن هم بیهیچ دلیلی؛ ولی از مقصران این ماجرا شکایت کردهام. فقط به خاطر اینکه کسی دوباره شاهد چنین ماجرای تلخی نباشد. کسی مثل من عزادار نشود. اگر شکایت نمیکردم و این حادثه دوباره تکرار میشد، من هم به اندازه آنها مقصر بودم.
فقط به همین دلیل شکایت کردم تا دوباره انسانی مثل پسر من قربانی چنین سهلانگاری بزرگی نشود. پسرم در خیابان تصادف نکرد، موتور به او نزد یا حادثهای مشابه این؛ پسرم در پارک بود. مثل هر بچه دیگری که پارک را بهعنوان تفریحگاه سالم و امن انتخاب میکند و با ذوق و شوق به آنجا میرود تا تمام هیجان خود را خالی کند. پسر من در همین پارک بود که جان باخت و من تا عمر دارم، نمیتوانم ذرهای از داغی که بر دلم مانده، کم کنم. ولی امیدوارم دیگر شاهد چنین حادثهای نباشیم.»