کودکان کار در یک نمایشگاه
به گزارش گروه رسانهای شرق؛ دنیای امروزی مملو از اتفاقات تلخ و شیرین اجتماعی است. بخشی از این چالشها، اقتضای زمانه و زندگی امروز است و بخشی دیگر را باید به کاستیهایی مرتبط دانست که در قوانین و برنامههای هر کشور وجود دارد. به طور کلی موضوعاتی مانند مهاجرت، بیکاری، اعتیاد، تورم و فقر، کودکآزاری و... را باید مشکلاتی جهانشمول تلقی کرد. این معضلات در تمام دنیا وجود دارند و تعاریفشان در میان مردم کشورهای مختلف یکسان است.
فقر را باید مقولهای جدی برشمرد که کودکان کار زاییده همین چالش است.
پوریا گلبابایی(دایا)، نقاش، مددکار اجتماعی و مربی کودکان به تازگی نمایشگاهی با همین موضوع برگزار کرده است. این رویداد انفرادی «استیگما» نام دارد.
در استیتمنت نمایشگاه مذکور آمده است:
«در دنیای خاموش اما پر از فریادهای بیصدای کودکان آسیب دیده؛ نمایشگاه استیگما به عنوان یک شاهد مجازی، گواهی است بر داستانهایی که بخشی از درد کودکان را در سایهی رنگها و همچنان بیصدا نمایش میدهد.
داستانهایی که آدمی یارای گوش دادن به آنها را ندارد؛ اما همین تلخی دلیلی است برای اقدام و توجه به مسائلی که ممکن است بسیاری از ما به آنها بیتوجهی کنیم یا از شدت درد نشنویم.
نمایشگاه استیگما، اعتراضی است به برچسبها و انگهایی که کودکان کار را از چشمان ما پنهان میکنند. این برچسبها و انگها، تنها باعث میشوند تا به اندازه کافی از وضعیت آنها آگاه نشویم. با این حال، این نمایشگاه یک درخواست متواضع برای توجه و یک فریاد از واقعیتهایی است که ممکن است بسیاری از ما آنها را نبینیم.
واقعیتی از کودکی که مورد سوءاستفاده جنسی مداوم قرار میگیرد، کودکی که در انتظار سن قانونی برای اجرای حکم اعدام است، کودکی که سقط جنین میکند و… کودکانی که نامرئی هستند.
کودکان جدا از هر نژاد، جنس، طبقهی اجتماعی، گروه و… کودک هستند و هر برچسب و انگی کودکی آنها را خدشه دار میکند. استیگما همان فاصلهای است که نمیگذارد کودکان مرئی شوند.»
گلبابایی در این رابطه با ایلنا گفتگو کرد.
معمولا گالریها به برگزاری چنین نمایشگاههایی تمایل ندارند؛ مگر به ندرت. برای یافتن مکان برگزاری چه چالشهایی داشتید؟
گالریها در این رابطه نظرات مختلفی دارند. برخی از گالریهایی که به آنها مراجعه میکردم، میگفتند تکنیکت خوب است، اما راجع به کودک کار، انجام چنین نمایشگاههایی دیگر کافی است! من حرفم این است و میگویم؛ بچهای را به مدت سه، چهار، پنج سال در کانون اصلاح و تربیت نگاه میدارند، تا حکم اعدامش اجرا شود. تمام این سالها تا اجرای حکم برای آن بچه یا بچهها خیلی دردناک است. هر روز که میگذرد این رویه برایش دردناکتر میشود. یا مثلا بچهای را در نظر بگیرید که مورد سوءاستفاده جنسی مداوم قرار میگیرد. یا بچهای را در نظر بگیرید که جای خواب ندارد! چرا؟ به این دلیل که پدرش او را مجبور کرده است. در نهایت میشنیدم که میگفتند دیگر پرداختن به کودکان کار بس است!
خیلی از هنرمندان چه تئاتریها، موزیسینها و فعالان عرصه تجسمی که روی زندگی بچههای کار، میپردازند گمنام هستند و در انزوا کار میکنند. از سویی، اغلب گالریها بخش بیزینسی و اقتصادی ماجرا برایشان مهم است و فرهنگسراها نیز در چهارچوب قوانینی که دارند در زمینه کودکان کار، فعالیت دارند.
بله درست است و کار کردن در این عرصه دشواریهای خودش را دارد. به هرحال با تمام دشواریها نمایشگاه «استیگما» گشایش یافت و تا آخر اسفندماه سال جاری برقرار است. در نهایت به جز ارائه آثارم که موضوع آنها کودکان کار است، بیانیه و انتشار و مورد توجه قرار گرفتن آن نیز برایم مهم بود.
کمی از انتخاب سوژههای آثارتان بگویید. انتخابها چگونه انجام شد و چقدر روی مضامین نقاشیها وقت گذاشتید و تفکر کردید؟
من در شروع کار، در موسسهای فعالیت میکردم و نکته این بود که نمیدانستم بچههای کار آنجا هستند و مشغول آموزشند. تصورم این بود که بچههایی میآیند و حالا نقاشی، طراحی لباس و دیگر رشتهها را فرا میگیرند. همین حضور و مواجهه برایم مهمترین نکته بود؛ چون نسبت به بچههای کار دیدگاهی نداشتم. تا پیش از آن تصورم این بود که این کودکان نیز مانند دیگر بچهها هستند. در ادامه و پس از حضور در موسسه بود که نسبت به بچههای کار تصورم تغییر کرد و با توجه به اتفاقات و چالشهایی که دارند دیدم نسبت به آنها عوض شد و با آنها و زندگیشان آشناتر شدم. در ادامه با حفظ برخی ارتباطها فعالیتهای مستقلی را در پیش گرفتم. یعنی اینکه خودم با بچهها ارتباط میگرفتم، بدون اینکه، این کار زیر نظر موسسه یا بخشی خاص صورت گیرد. به هرحال خیلی از این بچهها شماره تلفنی ندارند یا اینکه محل کارشان ثابت نیست. این قضیه کار را کمی سخت میکند. در این صورت از باقی بچهها دیگر کودکان کار را پیگیری میکردیم.
کلیت حرف چنین افرادی چیست؟
آنچه بیشتر میشنیدیم این بود که مسئولیت کودکان کار با ما نیست بلکه با دولت است. میگفتند این دولت است که باید برای این دسته از بچههای جامعه کاری انجام دهد. ما در پاسخ میگفتیم شما درست میگویید؛ اما ما نیز به عنوان افراد همین جامعه در قبال آنها مسئولیتهایی داریم. به هرحال در آن زمان که پروژه نقاشی و کتابخواندن را اجرا میکردیم گفتگوهای اینچنینی شکل میگرفت.
این پروژه برایتان ادامه دارد است یا پایان یافته؟
ما الان هم در حال ادامه دادن هستیم و پروژه را اجرا میکنیم. ما در این رابطه و درباره پروژه مقالهای را به ایتالیا فرستادیم که پذیرفته شد. این در حالی است که چند وقت پیش یک مجله علوم اجتماعی که موضوعی را به عنوان مسئولیت اجتماعی مطرح کرده بود، مقاله ما را رد کرد؛ اما دلیلش را به ما نگفتند. ظرف سه روز مقاله ما را رد کردند؛ بدون هیچ اصلاحیه یا توضیحی آن را رد کردند.
به سراغ آثارتان برویم. تمام آثارتان رنگی هستند. در صورتیکه میتوانستید با رنگها سرد به خلق آثار بپردازید تا به این واسطه آن فضای خاکستری موجود در جامعه را منعکس کنید.
بله تمام آثار رنگی هستند و اتفاقا در این رابطه نقدیهایی هم مطرح شده؛ که چرا نقاشیها رنگی هستند. دوستان نقدشان هنری بود و میگفتند از آنجایی که به فضایی تاریک و سیاه پرداختهای و داستانها به نوعی سیاه هستند؛ دلیل به کار بردن این حجم از رنگها چیست؟
پاسخ شما چه بود؟
میگفتم درست است که به واسطه نقاشیها داستانهایی دردناک را روایت میکنم؛ اما من با بچهها کلی خاطره دارم و موارد زیادی را از آنها یاد گرفتهام. من در بخشی از تحصیلات دانشگاهیام مددکاری خانواده خواندهام؛ اما در آن محیط آکادمیک مفهوم خانواده را آنقدر نیاموختهام که از این بچهها یاد گرفتهام. مفهوم خانواده را با بچههای کار بیشتر یاد گرفتهام. خیلی اتفاقات شیرینی را با این بچهها تجربه کردهام. میخواهم بگویم در هر صورت اینها کودک هستند.
حال که از رنگهای مختلف در آثارتان استفاده کردهاید؛ احتمالا مضامین تلخ هستند. کمی در اینباره توضیح دهید. مثلا یکی از نقاشیهایتان بچهای را نشان میدهد که مانند فرشتههاست اما یک بال ندارد. یا مثلا آن پرترهها.
بله درست است. مضامین نقاشیها برایم مهم بودهاند.
شما حدود چهارده سال است که روی چنین آثاری کار میکنید. تجارب میدانی و مواجهتان با بچههای کار چقدر سبک و سیاق شما را پیش برده؟ یا احیانا آن را تغییر یا ارتقاء داده؟
در بخش مددکاری، مددکارها دچار ترومای ثانویه میشوند؛ به این معنا که درد برای خود آنها اتفاق نیفتاده، اما وقتی خاطرات را میشنوند دچار «PTSD» میشوند. از آنجایی که من با نقاشی خودم را آرام میکردم اینگونه تروماها و اتفاقاتی که برایم رخ میداد را میگذراندم.
میتوان گفت آن «کاتارسیس» یا تخلیه روحی و روانی که در تئاتر رخ میدهد؛ در نقاشی برای شما رخ میداده است.
بله. بچهها علاوه بر اینکه به من درسهای زندگی دادهاند در تکنیک هم خیلی به من کمک کردهاند. بچهها خیلی شجاعانه نقاشی میکشند و این موضوع برای من نیز درس بوده است. در نمایشگاه اثری دارم که پس زمینه صورتی دارد و خراشهایی روی آن افتاده است. یادم هست یک بار یکی از همین بچهها کاغذی برداشت و آن را صورتی کرد و رنگ قرمز روی آن کشید. قرار بوده من به آنها نقاشی یاد دهم؛ اما خودم از آنها آموختهام. این مواجههها و آموزهها به هرحال روی چند و چون نقاشیهایم تاثیر گذاشته است. خیلی وقتها تکنیکها را از آثار همان بچهها فرا گرفتهام. همینطور آن رفتار شجاعانه کودکانه را تلاش کردهام از آنها بیاموزم. حتی گاه سعی کردهام کارهای آنها را کپی کنم؛ چون بچهها زمانی که آزادند، در آن فضای آزاد خیلی شجاعانه و خلاقانه کار میکنند.
به طور کلی آن کودکانه بودن آثار در نقاشیهای شما نمود پیدا کرده است. حتی آثاری که مضامین تلخی دارند یا خشونت بیشتری دارند نیز همینطور هستند. با همه اینها آثارتان همچنان مضامینی کودکانه دارند. و اینکه اگر تمایل دارید درباره انتخاب عنوان «استیگما» که برای نمایشگاهتان انتخاب کردهاید نیز توضیح دهید.
«استیگما» به فارسی به معنای انگ یا داغ اجتماعی است. این همان برچسبی است که نه فقط به فرد، که به گروه بچهها میزنیم. در این رابطه معمولا کل را جمع میبیندیم. مثلا در رابطه با فلان مسئله میگوییم تمام زنان یا تمام مردان. در ادامه با یک پیش فرض و نوعی داوری فرد را مینگریم و به همین واسطه با او رفتار میکنیم.
در اجتماع حال حاضر خیلی با این نوع نگرشها مواجه هستیم.
بله متاسفانه همینطور است. من طی تمام این سالها میبینم که این استیگماها نسبت به بچههای کار خیلی بیشتر شده است. برخی موسسات ویدئوییهایی را در این رابطه تولید کردهاند و سریالهایی ساخته شده که به این نوع از رفتارها جدیت بیشتری داده است. مثلا میشنویم که میگویند آن بچه خوی تکدیگری دارد. من نمیدانم چنین افرادی این اصطلاحات روانشناسانه را از کجا میآورند؟ ما چگونه میتوانیم بگوییم که بچهای خوی تکدیگری دارد؟! کجای منابع روانشناسی، چنین صحبتهایی مطرح شده است؟ زمانی که چنین موارد و انگزنیهایی را میبینیم به خودمان اجازه میدهیم در مواجهه با بچهها بدرفتاری کنیم. مثلا به خودمان اجازه میدهیم در ماشین را در سینه بچهای هول دهیم. یا بچهای را به گوشهای پرتاب میکنیم؛ چون استنباطمان این است که آن فرد پدر و مادر ندارد یا عضو یک باند است! ته ذهنمان این است که این بچهها درآمد بسیار بالایی دارند! در صورتیکه اصلا اینطور نیست.
شما فقط با بچههای کار، کار میکنید؟
خیر من با بچههای معمولی در مدارس غیر انتفاعی هم کار میکنم. گاه در همین کلاسها درباره بچههای کار صحبتهایی مطرح میشود و خب این بچهها معمولی اغلب از آنها میترسند.
این زوایه را بزرگترها ایجاد کردهاند.
میخواهم بگویم این قضایا نسبت به قبل خیلی گسترده شده است. بچههای معمولی به زبان میآیند و میگویند و ما از این بچهها خیلی میترسیم.
این یک نوع نگرش دوقطبی است و خطراتی را در پی خواهد داشت.
متاسفانه همینطور است
آیا ناگفتهای دارید؟
خیر. امیداورم در آینده کمتر شاهد برخوردهای خشنوتآمیز با بچههای کار باشیم.
منبع: sharghdaily-984621