کریستیانو رونالدو و افشای یک راز تلخ!
کریستیانو رونالدو، ستاره پرتغالی در مورد روزهای تلخ دوران کودکی اش صحبت کرده است.
بسیاری از ستاره های بزرگ مسیر دشواری را برای تبدیل شدن به بازیکن امروزی طی کرده اند و کریستیانو رونالدو نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. ستاره پرتغالی مدعی شد دوری از خانواده و رفتن به آکادمی اسپورتینگ لیسبون برایش دشوار بوده و نمی تواند تصور کند حالا فرزند او دست به چنین کاری بزند.
کریستیانو رونالدو گفت: "فوتبال همه چیز به من داد، اما همچنین قبل از اینکه واقعا آماده باشم من را از خانه دور کرد. وقتی 11 ساله بودم از جزیره به آکادمی اسپورتینگ لیسبون نقل مکان کردم و این سخت ترین دوران زندگی من بود. حالا فکر کردن به چنین کاری نیز من را دیوانه می کند، پسرم کریستیانو جونیور در حال حاضر هفت ساله است که من دارم این مطلب را می نویسم.
من فقط به این فکر می کنم که چه حسی دارم که چهار سال دیگر همه چیز را برای پسرم مرتب و آماده کرده و او را به پاریس یا لندن بفرستم. این کار برایم به نظر غیرممکن است و من اطمینان دارم که انجام آن برای والدین من نیز غیرممکن بود.
من هنوز در پرتغال بودم، اما شرایط برایم مثل این بود که انگار به کشور دیگری سفر کرده ام. لهجه جدید برایم مانند یک زبان کاملا متفاوت ساخته است و فرهنگ جدید نیز فرق می کرد. من هیچ کس را نمی شناختم و این اوج تنهایی بود. خانواده من فقط اینقدر پول داشتند که هر چهار ماه یک بار سفر کرده و من را ببینند. من آنقدر دلم برایشان تنگ می شد که هر روز برایم دردناک بود.
فوتبال من را به جلو می برد. من می دانستم که در زمین کارهایی می توانم انجام دهم که بچه های دیگر در آکادمی نمی توانند. من به یاد می آورم اولین باری که شنیدم یکی از بچه ها به دیگری گفت که آیا دیدی کریستیانو چه کرد؟ او یک هیولا است
کریستیانو رونالدو گفت: "فوتبال همه چیز به من داد، اما همچنین قبل از اینکه واقعا آماده باشم من را از خانه دور کرد. وقتی 11 ساله بودم از جزیره به آکادمی اسپورتینگ لیسبون نقل مکان کردم و این سخت ترین دوران زندگی من بود. حالا فکر کردن به چنین کاری نیز من را دیوانه می کند، پسرم کریستیانو جونیور در حال حاضر هفت ساله است که من دارم این مطلب را می نویسم.
من فقط به این فکر می کنم که چه حسی دارم که چهار سال دیگر همه چیز را برای پسرم مرتب و آماده کرده و او را به پاریس یا لندن بفرستم. این کار برایم به نظر غیرممکن است و من اطمینان دارم که انجام آن برای والدین من نیز غیرممکن بود.
من هنوز در پرتغال بودم، اما شرایط برایم مثل این بود که انگار به کشور دیگری سفر کرده ام. لهجه جدید برایم مانند یک زبان کاملا متفاوت ساخته است و فرهنگ جدید نیز فرق می کرد. من هیچ کس را نمی شناختم و این اوج تنهایی بود. خانواده من فقط اینقدر پول داشتند که هر چهار ماه یک بار سفر کرده و من را ببینند. من آنقدر دلم برایشان تنگ می شد که هر روز برایم دردناک بود.
فوتبال من را به جلو می برد. من می دانستم که در زمین کارهایی می توانم انجام دهم که بچه های دیگر در آکادمی نمی توانند. من به یاد می آورم اولین باری که شنیدم یکی از بچه ها به دیگری گفت که آیا دیدی کریستیانو چه کرد؟ او یک هیولا است