جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > بانوی امدادگر جان داد و جان بخشید

بانوی امدادگر جان داد و جان بخشید

«دخترم تب کرد، شوهرش او را به بیمارستان برد اما تبش پایین نیامد و یک روز بعد دچار مرگ مغزی شد.» این حرف‌های پدر امدادگر جوان هلال احمر است که ناباورانه دچار مرگ مغزی شد و خانواده‌اش در اقدامی خداپسندانه اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کردند.

«دخترم تب کرد، شوهرش او را به بیمارستان برد اما تبش پایین نیامد و یک روز بعد دچار مرگ مغزی شد.» این حرف‌های پدر امدادگر جوان هلال احمر است که ناباورانه دچار مرگ مغزی شد و خانواده‌اش در اقدامی خداپسندانه اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کردند.

به گزارش همشهری، این امدادگر 28ساله که آوا خلیل‌نژاد نام داشت، اهل دامغان بود و از حدود 2سال قبل و بعد از ازدواجش ساکن تهران شده بود. او و همسرش از حدود 4سال قبل به‌طور داوطلبانه با هلال احمر همکاری می‌کردند و در حوادث و عملیات مختلف جان افراد زیادی را نجات داده بودند.

آوا چند روز قبل بعد از اینکه از خرید به خانه برگشت، مشغول استراحت بود که شوهرش متوجه شد که او تب و لرز شدیدی دارد. به همین دلیل با خواهر آوا که پرستار است تماس گرفت و مشورت خواست. از آنجا که احتمال می‌رفت زن جوان سرماخورده، داروی سرماخوردگی مصرف کرده باشد اما حالش بهتر نشد. در این شرایط همسرش از اورژانس کمک خواست و با توصیه آنها مشغول پاشویه کردن همسرش شد. هیچ‌کدام از این تلاش‌ها فایده‌ای نداشت و هرچه می‌گذشت وضعیت آوا وخیم‌تر می‌شد. طوری که تب او به 41درجه رسید و در این شرایط او به نزدیک‌ترین بیمارستان منتقل شد. کادر درمان با وضعیت عجیبی مواجه شده بودند. تب آوا کنترل نمی‌شد و با اینکه هوشیاری‌اش حدود 8 بود اما هرچه می‌گذشت شرایط وخیم‌تر می‌شد. در این شرایط وی به بیمارستان دیگری منتقل شد اما با افت سطح هوشیاری‌اش، به کما رفت و ساعتی بعد به خانواده‌اش اعلام شد که او دچار مرگ مغزی شده است.

محمداسماعیل خلیل‌نژاد، پدر آوا که از معلمان بازنشسته و شناخته‌شده در دامغان است، چند روز بعد از این حادثه تلخ به همشهری می‌گوید:‌ من 3دختر داشتم و آوا دختر سومم بود. او 16‌ماه قبل ازدواج کرد و به تهران آمد. دخترم در یک شرکت بیمه کار می‌کرد اما همراه با شوهرش از امدادگران هلال احمر هم بودند.

او ادامه می‌دهد: همه‌‌چیز در چند ساعت اتفاق افتاد. دخترم آن روز همراه با خواهرانش به بازار رفته بود. شب که در خانه بود یک مرتبه دچار تب و لرز شد و چند ساعت بعد از انتقال به بیمارستان دچار مرگ مغزی شد. صبح روز بعد من و دیگر اعضای خانواده خودمان را به بیمارستان رساندیم و به ما اعلام کردند آوا دچار مرگ مغزی شده و دیگر به زندگی برنمی‌گردد. باورش برایم سخت بود اما وقتی پیشنهاد شد که اعضای بدن دخترم می‌تواند چند بیمار نیازمند را از مرگ نجات دهد، لحظه‌ای تردید نکردم و قبول کردم. پدر داغدار آوا در ادامه می‌گوید: من با خودم گفتم اگر بچه‌ام بتواند جان حتی یک نفر را از مرگ نجات دهد، ما باید اعضای بدنش را اهدا کنیم. این کار هم مورد رضای خداست و هم باعث آمرزش دخترم می‌شود. به این ترتیب او به بیمارستان مسیح دانشوری منتقل شد و در آنجا اعضای بدنش جداسازی و به بیماران نیازمند هدیه شد. غم از دست دادن دختر جوانم برای من خیلی سنگین بود اما اهدای عضو، آب روی آتش بود و به ما آرامش داد و 90درصد غم و غصه‌هایمان را از بین برد. حالا هم از تصمیمی که گرفته‌ایم راضی هستیم، چون این بخشش در راه رضای خدا بود.

 

منبع: etemadonline-701925

برچسب ها
نسخه اصل مطلب