بهانهای به نام ترامپ
عبدالرحمن فتحالهی
از دوشنبه هفته گذشته و با بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، شاهد هستیم بازارهای ارز کانالهای جدیدی را فتح کرده و هر روز رکوردهای تازهای را در مقابل ارزش پول ملی بر جای میگذارند. هرچند از ماهها پیش زمزمه به قدرت رسیدن دوباره دونالد ترامپ یکی از پارامترها برای افزایش نرخ ارز در بازارهای ایران بوده است، اما در یک هفته گذشته، ثبت قیمتهای جدید این سؤال را پررنگتر میکند که چرا باید بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید و تبعات روانی آن تا این میزان بر بازارهای ارز اثرگذار باشد؟ آیا موضوع صرفا به تحولات حوزه سیاست خارجی بازمیگردد یا میتوان به عوامل دیگری اشاره کرد؟ پاسخ به این سؤالات و پرسشهایی از این دست، محور گفتوگویی با حسین راغفر است. این اقتصاددان، برخلاف فضای رسانهای، تحلیلی و کارشناسی ماههای منتهی به انتخابات ریاستجمهوری آمریکا که پیروزی ترامپ و بیم و نگرانی از تقابل مجدد او با ایران را عامل اصلی افزایش نرخ ارز تلقی میکردند، هیچ اعتقادی به نکته یادشده ندارد؛ چراکه این استاد دانشگاه عوامل دیگری را کاتالیزور تحولات این روزهای بازار ارز میداند. آنچه در ادامه میخوانید، مشروح این گپوگفت است.
جناب راغفر، با آغاز سال ۲۰۲۴ و داغشدن تنور انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و همزمان زمزمهها برای بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید، شاهد صعود نرخ ارز بودیم و هرچه به زمان انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده نزدیکتر شدیم، تغییر قیمتها در بازار ایران را به نظاره نشستیم. پس از پیروزی دونالد ترامپ و بهخصوص بعد از بازگشت او به کاخ سفید، در روزهای اخیر، رکوردشکنیهای پیدرپی بازار ارز هم بر این روند افزایشی اضافه شد. اگرچه به صورت موازی تحولات ناشی از جنگ خاورمیانه و جنگ اوکراین و تشدید تنش بین ایران و غرب، پارامتر مضاعفی در افزایش نرخ ارز بود، اما سؤال مشخص این است که چرا باید بازگشت دونالد ترامپ تا این میزان روی کاهش ارزش ریال اثرگذار باشد؟ آیا مشکل به فضای روانی و تزریق ناامیدی و نگرانی به بازارها و عرصه تجاری کشور بازمیگردد یا این مسئله ناشی از اقتصاد دلارمحور ایران است؟
اگر از من حسین راغفر بهعنوان یک اقتصاددان سؤال میکنید، تصور میکنم هیچکدام از این عوامل گفتهشده، پارامتر اصلی افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر بعد از بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نیست. اتفاقا موضوع به بازیگردانان اقتصاد کشور، منتفعان اصلی تحریمها و فشارهای روانی بر اقتصاد ایران بازمیگردد که سعی میکنند از برخی اتفاقها در برهههای مختلف برای افزایش نرخ ارز سوءاستفاده کنند. شما به درستی اشاره کردید؛ از همان ابتدای سال ۲۰۲۴ میلادی که تنور انتخابات ریاستجمهوری داغ شد و زمزمه بازگشت دونالد ترامپ مطرح شد، همین جریانهای پشت پرده از این مسئله (پیروزی ترامپ) سوءاستفاده کردند تا در سایه تزریق نگرانی و ناامیدی و اصطلاحا تشدید فشار روانی بر اقتصاد، نهایتا شاهد افزایش نرخ ارز باشیم. وگرنه باید پرسید چرا بازگشت دونالد ترامپ تا این میزان بر اقتصاد و تجارت دیگر کشورها اثرگذار نبوده است؟ چرا بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید بر اقتصادهای به مراتب ضعیفتر از ایران، این میزان تأثیر منفی را نداشته است؟ جواب روشن است؛ به این دلیل که ساختارهای اقتصادی و تجاری کشور در اختیار این بازیگردانان و جریانهای منتفع از تحریمهاست. در اختیار باندهای قدرت است که سعی میکنند از برخی تحولات سیاست خارجی برای تقویت منافع و مقاصد خود سوءاستفاده کنند. اکنون چه کسی از افزایش قیمت ارز به نام بازگشت دونالد ترامپ سود میبرد جز همین باندهای انحصارطلب و منتفعان تحریم؟
نقش دولت را چگونه میبینید؟
موضوع صرفا دولت نیست. اولا در هیچ کجای دنیا، این میزان از شکاف و دوگانگی برای نهادهای تصمیمگیر و دولت وجود ندارد. شما میبینید اکنون دولتی که به قدرت رسیده و کابینه را تشکیل داده است، کوچکترین تأثیری بر مناسبات اقتصادی، تجاری و ارزی کشور ندارد و در این مدت هم میبینید که مسعود پزشکیان مرتب از ناتوانی دولتش برای تأمین حداقلهای مخارج عمومی سخن میگوید.
یعنی گفتههای پزشکیان را رد میکنید؟
اتفاقا میخواهم بر این نکته تأکید کنم که اعتراف چندینباره رئیسجمهور نشان میدهد دولت نقش حداقلی در مناسبات اقتصادی دارد و مشخصا در مسئله تأمین و هزینه منابع ارزی، کوچکترین دخلوتصرفی ندارد. درثانی منابع ارزی که در اختیار دولت قرار دارد، آنقدر ناچیز است که دولت ناگزیر از افزایش قیمت ارز برای تأمین حداقلهای بودجه عمومی کشور و همچنین رفع کسری یا ناترازی بودجه خواهد بود که در نهایت ما شاهد این وضعیت در بازار ارز هستیم که به قول شما در چند روز گذشته رکوردهای نرخ ارز یکی بعد از دیگری شکسته میشود و این مسئله کوچکترین ارتباطی به ترامپ ندارد. بازگشت ترامپ به کاخ سفید صرفا یک توجیه و بهانه برای افزایش نرخ ارز در روزهای اخیر است. بخش عمده این موضوع به همان تبلیغات غیرواقعی و در عین حال غلوشده بازمیگردد که سعی میکنند آن را به بازار ارز تزریق کنند تا این باور و نگرش ایجاد شود که بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید یا اقداماتی مانند احیای سیاست فشار حداکثری و سایر اقدامات او میتواند چه تأثیرات مخربی روی اقتصاد ایران داشته باشد.
به هر حال نمیتوان منکر تأثیر پارامترهای سیاست خارجی و مشخصا بازگشت دونالد ترامپ شد.
من هم منکر آن نیستم، اما همانگونه که قبلتر هم گفتم، هیچ کشوری در دنیا حتی کشورهای ضعیفتر از ایران در ماهها و هفتههای اخیر تا به این اندازه تحت تأثیر بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید نبودهاند. پس این نشان میدهد اگرچه باید حداقلی از تأثیرها را برای تحولات سیاست خارجی در نظر گرفت، اما عمده آن دست بازیگردانان و منتفعان تحریم است که سعی میکنند در این بزنگاهها، به نام سیاست خارجی و بازگشت دونالد ترامپ و اعمال تحریمها، منافع اقتصادی و حتی منافع سیاسی خود را تأمین کنند.
شما نگاه کنید در این سالها هیچ کشوری مانند ایران شاهد این میزان از سقوط ارزش پول ملی خود نبوده و موضوع هم تنها به مقطع دولت اول ترامپ یا اکنون که دولت دوم او شکل گرفته است، بازنمیگردد. مگر چند وقت است که ترامپ به کاخ سفید بازگشته؟ فقط یک هفته. اما در طول سالها، ما با یک روند صعودی، شاهد سقوط ارزش ریال بودهایم و در مقاطع مختلف این روند اوج و شتاب بیشتری گرفته است. در همین مدت شما دیدید که برخی کشورها، حتی با وجود آنکه در جنگ داخلی و اعتراض و اغتشاش به سر بردهاند، اینگونه سقوط ارزش پول ملی خود را تجربه نکردند. این ریال ایران است که این تجربه سقوط بیسابقه را در این سالها تجربه کرده و علت اصلی آن هم، نه سیاست خارجی، بلکه منافع همان انحصارگرها و خصولتیهاست. نباید نقش این دو بازیگر مخرب را در اقتصاد ایران نادیده گرفت. اگر امروز شاهد این میزان از سقوط ارزش پول ملی، فساد گسترده و فراگیر و ناترازیهای متعدد و متکثر هستیم، ناشی از انحصارگری و خصولتیهاست.
در جایی عنوان کردید بیانضباطیهای مالی دولتها با هدف رفع ناترازی و کسری بودجهها یکی از عوامل مؤثر در پدیدآمدن شرایط کنونی اقتصادی کشور است. اما باید پرسید وجود پدیدهای به نام تحریم، بهعنوان کاتالیزور بیانضباطی مالی و شکلگیری ناترازیها عمل نکرده است؟ به هر حال تحریمهای جدی چند دهه گذشته تا حد بسیار زیادی کشور را از یک اقتصاد پویا و توسعه دور کرده، غیر از این است؟
ابتدا به ساکن باید عنوان کرد «بیانضباطیهای مالی دولتها» و «ناترازی» دو پدیده کاملا درهمتنیده هستند و اتفاقا باید این درهمتنیدگی را به شکل دقیق و عمیق کالبدشکافی کرد و بعد از آن به موضوع تحریمها پرداخت. قطعا تحریمها یک عامل مؤثر است، اما تنها پارامتر برای این وضع آشفته در بازار ارز و دیگر شرایط اقتصادی کشورمان نیست. ضمن آنکه اگر قائل به اثربخشی مخرب تحریمها بر شکلگیری وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم هستیم، باید این اثربخشی را ناشی از روند طیشده و سلسله تصمیمگیریهای اجرائی داخلی دانست. آیا در طول چند دهه گذشته اقدامات لازم و تصمیمات کافی در تحرکبخشی به بخش تولیدی و صنعتی و بخش اقتصادی و تجاری کشور را در دستور کار قرار دادهایم تا بتوانیم در برابر اثربخشی تحریمها به شکل درست مقابله کنیم و اصطلاحا آثار و تبعات تحریمها را بر اقتصاد کشور کم کنیم؟
شما اگر به دیگر کشورها نگاه کنید، زمانی که تحت تحریم قرار میگیرند، برای آن چارهاندیشی اساسی میکنند. اما واقعا در چهار دهه گذشته بهرغم آنکه به شکل جدی تحت تأثیر تحریمها قرار گرفتهایم، برای آن فکر اساسی نشده است و فقط به دنبال دورزدن تحریمها بودهایم که بتوانیم نفت خود را بفروشیم و کالا وارد کنیم یا بودجه جاری و عمومی دولتها برای پرداخت حقوق و دیگر نیازهای اولیه کشور را فراهم کنیم و عملا خبری از توسعه و رشد اقتصادی و پیشرفت نیست. ما با یک اقتصاد مافیایی و غیرمولد مواجهیم که به دنبال فروش نفت و دیگر منابع طبیعی کشور است و همزمان در بازارها هم شاهد سفتهبازی و دلالگری هستیم و خبری از اقتصاد مولد و ارزش افزوده نیست.
همین وضعیت به شکلگیری انحصارها و منتفعان تحریم منجر شده است. این روند بعد از سالهای جنگ و مشخصا از میانه دهه ۸۰ شمسی تقویت پیدا کرد و نهادهای غیراقتصادی، سایه جدی روی تمام منابع اقتصادی کشور گذاشتند و در این سالها عملا بخش خصوصی از اقتصاد و تولید کشور خارج شد که به خروج سرمایه از ایران دامن زد و به همان اندازه، فرصتهای خلق شغل و سرمایهگذاری خارجی و رشد اقتصادی و توسعه از دست رفت. وقتی ساختاری نتواند به تولید و خلق شغل دست بزند، طبیعتا دولتها هم نمیتوانند ناترازیها و کسریهای بودجه خود را از طریق برخی منابع مانند منابع مالیاتی تأمین کنند و همزمان صندوقهای بازنشستگی هم با بحرانهای عمیق و بیسابقهای مواجه خواهند شد و در ادامه شاهد صدها ناترازی دیگر هستیم که علت عمده آن ناتوانی اقتصاد ایران در خلق شغل است. همزمان با آن و با کاهش بیسابقه سرمایه اجتماعی شاهد خروج سرمایههای مردمی از اقتصاد و تولید و همچنین شاهد فرار سرمایههای داخلی از کشور بودیم. در چنین شرایطی است که تأثیر حداکثری تحریمها بر اقتصاد کشور به وجود میآید، چون برای آن چارهاندیشی اساسی نشده است. در کنار آن باید به ریسکهای ناشی از مخارج برونمرزی سیاست خارجی کشور هم در سه دهه گذشته اشاره کرد که عملا اقتصاد ایران را، چه برای سرمایهگذاری داخلی و چه برای جذب سرمایهگذاری خارجی، بهشدت پرریسک کرده است.
چند بار به کلیدواژه «ناترازی» اشاره کردید که مشخصا در طول حدود شش ماهی که از دولت چهاردهم گذشته و نیز در دولت سیزدهم بارها در حوزههای مختلف از انرژی تا مسائل ارزی و... از این عبارت استفاده میشود. اما برخی معتقدند که بهکارگیری کلمه ناترازی نوعی فرار به جلو از مشکلات جاری کشور و توجیهی برای گسترش مشکلات در زمینههای مختلف است. حضرتعالی قائل به چنین گزارهای هستید؟ آیا این نگاه قدری بدبینانه نیست؟
واقع امر آن است که ما در طول چندین دهه گذشته با افول اقتصاد و مسئله ناترازی در همه زمینهها دستوپنجه نرم کرده و میکنیم، بنابراین ناترازی چیز جدیدی نیست که منحصر به دولت سیزدهم یا چهاردهم باشد و با وجود اینکه ما فرصتهای بزرگی را در طول این دههها داشتهایم و داریم، اما من هنوز به «فروپاشی» اعتقاد ندارم. بله، ساختارها و سیستم جاری و اجرائی در کشور دیگر ناکارآمد شدهاند و قادر به حل بحرانها نیستند.
اما چرا این سیستم و ساختار دیگر کارآمدی خود را از دست داده است؟
چون این ساختار در ظرفیت و پتانسیلهای مردمی و ملی خود ضعیف است. بخش خصوصی در کشور اکنون به یک بخش خصولتی تبدیل شده است و امروز خود همین خصولتیها به یکی از معضلات یا به عبارتی بزرگترین معضل در اقتصاد کشور تبدیل شدهاند که از این بازار آشفته و بهویژه تحولات بازار ارز بیشترین استفاده را میبرند. همین روند خودبهخود به شکلگیری «عدم تعادلها» یا اصطلاحا ناترازیها دامن میزند.
و راهحل برونرفت چه خواهد بود؟
برای برونرفت از این وضعیت ما نیازمند «اصلاحات ساختاری» هستیم؛ یعنی باید دست به عملهای جراحی جدی در عرصه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دیپلماتیک و... بزنیم تا این ساختار موجود با تغییر ریل اساسی در مسیر توسعه قرار گیرد. در غیراینصورت و در پاسخ صریح به گفته شما، معتقدم اگر این مسیر ادامه پیدا کند، در کوتاهمدت «ناترازیهای» فعلی کشور به «فروپاشی اقتصادی» منتج خواهد شد. درحالحاضر و با وجود تمام بحرانهای اقتصادی و معیشتی، من هنوز قائل به فروپاشی نیستم. بله، مشکل هست، اما میتوان از فرصتهای حداقلی کنونی هم نهایت استفاده را برد. ولی همانطور که گفتم و دوباره تأکید میکنم، این امر مستلزم تغییر ریل اساسی و نیازمند اصلاحات ساختاری است. هنوز به آینده ایران بدبین نیستم.
چرا؟
چون معتقدم که هنوز زمان داریم و دیر نشده است. فرصت هم وجود دارد، اما باید تفکراتی که کشور را به این نقطه کشاندند، اصلاح شوند و ریلگذاری سه دهه گذشته کشور در عرصه تصمیمگیری اقتصادی تغییرات اساسی و جدی داشته باشند.
اگرچه با یک نگاه خوشبینانه هنوز به فرصتهای حداقلی باور دارید، اما این فرصتهای حداقلی میتوانند به تغییر مطلوب یا تغییرات ساختاری مدنظر شما منجر شود؟
متأسفانه مسئولان اجرائی در سه دهه گذشته با تصمیمات و تفکرات خود فرصتهای مغتنم کشور را از بین برده و فضایی را به وجود آوردهاند که اکنون انتخابهای ایران بهشدت «محدود» و بهشدت «مشروط» شده است، اما یقین بدانید که اگر امروز هم از همین فرصتهای حداقلی خودمان استفاده نکنیم، در آینده وضعیت از این بدتر خواهد شد و همین فرصتهای حداقلی هم کوچکتر و کوچکتر میشوند. پس همانگونه که تصمیمات سه دهه گذشته ما را به این وضعیت رسانده، قطعا تصمیمات امروز هم زمینهساز تحولات ما در سالها و دهههای پیشرو خواهد بود، بنابراین دوباره یادآور میشوم که هنوز ما فرصت بازگشت امید به بخش خصوصی اقتصادی و تجاری و همچنین در میان مردم را به طور کامل از دست ندادهایم. درعینحال باید اعتراف کرد که هنوز نشانههایی برای تصمیمگیری درست در راستای استفاده بهینه از همین فرصتهای حداقلی هم وجود ندارد.
نوعی کلیگویی و ابهام در گفته شما وجود دارد. منظور مشخصتان از فرصت چیست؟ مذاکره با دولت ترامپ و بازگشت به لیست سبز افایتیاف؟
اتفاقا موضوع افایتیاف که شما به آن اشاره کردید، هم ناشی از منافع بازیگردانان و منتفعان باندهای سیاسی در کشور است که در طول این سالها اجازه ندادهاند ما شاهد یک فضای معمولی و عادی و اصطلاحا یک «اقتصاد نرمال جهانی» در ایران باشیم، پس اگرچه مذاکره با غرب، بازگشت به لیست سبز افایتیاف یا دیگر اقداماتی از این دست با یک تصمیمگیری ساده میتواند حلوفصل شود و فرصتهای حداقلی را ایجاد کند، اما شما بهوضوح میبینید که این قبیل تصمیمگیریها با مقاومت همین جریانها و باندها و منتفعان تحریم همراه شده است که این روزها نمادهای آن را در فضای سیاسی، رسانهای و اجتماعی کشور میبینید و برای مثال به طور مرتب به مذاکره و دیگر مسائل حمله میشود.
به این موضوع هم بپردازیم که عبدالناصر همتی، وزیر اقتصاد، دوشنبهشب هفته گذشته و همزمان با مراسم تحلیف ترامپ، از برنامههای احتمالی دولت چهاردهم برای مقابله با کمپین فشار حداکثری و بازگشت تحریمها از طرف ترامپ گفت. در شرایط کنونی کشور و با این وضعیت بازار ارز پس از مراسم تحلیف در آمریکا، تا چه حد میتوان دولت چهاردهم را برای تقابل با سناریوهای مختلف آماده دید؟
بدون تعارف من ارزشی برای این دست گفتههای وزیر اقتصاد قائل نیستم و نمیخواهم بیشازاین به سؤالتان پاسخ بدهم، چون وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم به شکل بسیار روشنی گویای وضعیت است و شما میبینید که در فاصله حدود یک هفته پس از بازگشت ترامپ، چه وضعی در بازارها به وجود آمده است. تازه هنوز خبری از فشار حداکثری، تحریم، تقابل یا احتمال تنش نظامی و جنگ نیست و این شرایط نامطلوب را شاهدیم. البته باز هم اعتقاد دارم که بخش عمده این وضع هم ناشی از همان تلاشهای مخرب باندهای سیاسی در کشور است که دولت و وزیر اقتصاد توان مقابله با آنها را ندارند.
با این تفاسیر، ماههای پایانی سال ۱۴۰۳ و شرایط کشور در سال ۱۴۰۴ را چگونه میبینید؟ آیا آنگونه که طیفی معتقدند، در صورت تشدید گسل ایران با ترامپ، باید شاهد آشفتگیهای جدیتر بود؟
واقعیتها که این را نشان میدهد، چون اگرچه من گفتم که فرصت و زمان وجود دارد، اما هم فرصت محدود است و هم زمان کوتاه و درعینحال من هنوز تصمیم قاطع و عزم و اراده جدی برای استفاده از این فرصتها نمیبینم، بنابراین اگر مسیر طیشده چند دهه گذشته کماکان ادامه پیدا کند و خبری از اصلاحات ساختاری و تغییر روشهایی که ما را به اینجا رساندهاند، نباشد، باید شاهد وضعیت بدتر باشیم و باید منتظر رشد و حتی اوجگیری شدیدتر تورم در بخش کالاهای اساسی و خدمات عمومی و اجتماعی باشیم. اکنون جامعه ایران هم در یک وضعیت حساس قرار دارد. سرمایه اجتماعی و حمایت ملی و مردمی از دولتها کاهش پیدا کرده است و یک شکاف بیسابقه را در این سالها میبینیم. با این روند قطعا بیش از هر زمان دیگری فضا برای آشفتگیهای جدی که مطرح کردید، فراهم است.
منبع: sharghdaily-964718