سهگانه دادگاهها و رمانی درباره محاکمات نازیها
شرق: فردیناند فنشیراخ جزء آن دسته از نویسندگانی است که اگرچه دیر به سراغ نوشتن رفت، اما خیلی زود شهرتی فراوان پیدا کرد. او نواده بالدور فنشیراخ، یکی از مقامات دولت آلمان نازی است و در سال 1964 در مونیخ متولد شده است. فنشیراخ فارغالتحصیل رشته حقوق از مدرسه حقوق دانشگاه بن است و در سال 1944 در برلین به وکالت در امور کیفری مشغول شد. تا پیش از آنکه او شهرتی در عرصه ادبیات پیدا کند، یکی از مشهورترین وکلای مدافع امور کیفری در آلمان به شمار میرفت تا اینکه در سال 2009 درحالیکه 45 سال داشت، اولین کتابش را که مجموعه داستانی با عنوان «تبهکاری» بود، منتشر کرد. این مجموعه داستان برای مدتی طولانی در فهرست پرفروشهای کتاب هفتهنامه اشپیگل قرار داشت و با اقبال بسیاری روبهرو شد. یک سال بعد، فنشیراخ دومین اثرش با عنوان «جرم» را که این نیز مجموعهای از داستانهای کوتاه بود، به چاپ رساند و این اثر نیز با استقبال زیادی روبهرو شد و برای هفتهها در فهرست پرفروشهای مجله معتبر اشپیگل قرار گرفت. همچنین بر اساس بعضی از داستانهای این مجموعه، فیلم هم ساخته شده است.
کامران جمالی چند سال پیش این دو مجموعه داستان را در قالب یک کتاب با عنوان «تبهکاری و جرم» به فارسی برگردانده بود و این کتاب بهتازگی در نشر نیلوفر تجدیدچاپ شده است. این مجموعه داستان از دو بخش تقسیم شده است؛ بخش نخست را داستانهای «اتیوپیایی»، «فنر»، «خارپشت»، «دفاع از جان خود»، «سبز»، «خار» و «عشق» و بخش دوم را قصههای «اسرار»، «خانواده»، «بچهها»، «آناتومی»، «میل»، «برف»، «کلید»، «دادگستری» و «تاوان» تشکیل دادهاند. گناه یکی از مضامین مورد توجه فنشیراخ در داستانهای این کتاب است. او به وجوه مختلف و اغلب پنهان گناه توجه کرده است و باورهای مرسوم درباره آن را به چالش کشیده و همچنین از منظری متفاوت و انتقادی به قوانین مربوط به جرم و جنایت پرداخته است. نثر فنشیراخ در داستانهایش نثری درخور توجه است. جمالی درباره این ویژگی آثار فنشیراخ نوشته: «نثر فردیناند فنشیراخ فاصله بسیار زیادی با اکسپرسیونیسم ادبی در ابتدای سده بیستم دارد. میتوان گفت درست خلاف آن است؛ بیان شدید احساس و اشتیاق در نثر او نیست، هرچند خواننده در محتوای داستانها شور و اشتیاق را حس میکند. از کاربرد صفت و قید برای تشدید تأثیر در خواننده پرهیز میکند. در کاربرد علامت شگفتی امساک به خرج میدهد. رویدادها را موجز اما موشکافانه مینویسد. مثلا 15 سال از زندگی شخصیتی را در یک پاراگراف وصف میکند. جملههایش هم کوتاه است. اگر کاربرد صنایع ادبی و ساختار جملات بلند، خود در داستاننویسی هنر به شمار میآید (مانند آثار تئودور فونتانه، هاینریش مان، توماس مان و گونتر گراس...)، سادهنویسی هم اگر رخدیسی بر چهره بیمایگی نباشد، تا همان حد هنر است. کافکا شاید سادهنویسترین هنرمند در زبان آلمانی باشد. فنشیراخ که در داستانهایش فضاهای کافکایی -اما واقعی- دارد، نثر ساده کافکا را هم به کار میگیرد».
فنشیراخ چه بهعنوان نویسنده و چه بهعنوان وکیل امور کیفری، چهره عجیبی است. او گرچه رمانهایی نوشته که با اقبال روبهرو شدهاند، اما خود را دلبسته ادبیات نمیدانست و نویسندگان نیز او را متعلق به جهان ادبیات نمیدانستند. فنشیراخ به شوپنهاور علاقه زیادی داشت و معتقد بود که اگر هرکسی در شرایطی قرار بگیرد که موکلان او قرار داشتند، همان کارهایی را میکرد که آنها کرده بودند. او درواقع همین تجربههای وکالتش از موکلان را دستمایه داستانهایش قرار داد. مجموعه داستان «مجازات»، پس از دو مجموعه «تبهکاری» و «جرم»، بخش سوم سهگانه دادگاههای فنشیراخ است. این کتاب نیز بهتازگی با ترجمه جمالی در نشر نیلوفر بازچاپ شده است. مترجم در بخشی از مقدمهاش درباره شیوه وکالت فنشیراخ نوشته بود: «فنشیراخ حدود بیست سال یکی از نامدارترین وکلای امور جزایی در سرزمینهای آلمانیزبان بود و موکلان سرشناسی داشت. همواره بر آن بود که در دادگاهها حماسه داد بیافریند و در این گستره وکیلی کامروا به شمار میآمد؛ چراکه در وجدان او -برای پذیرش یا رد موکل- ابتدا نه پرسش ساده چه کرده است، بلکه معمای پیچیده چرا کرده است، به میان میآمد. پس از یافتن پاسخی دادگرانه برای این پرسش وکالت را میپذیرفت و کوشش میکرد در دادگاه به این چرا به سود موکل خود پاسخ دهد و میشود گفت که تقریبا همیشه دادرسی را با سرافرازی به سرانجام میرساند». اما از جایی به بعد فنشیراخ دچار دگردیسی روحی میشود و شغلش را رها میکند. او که دچار نوعی یأس فلسفی میشود، نگاه خوشبینانهاش را از دست میدهد و در اینجاست که به نویسندگی روی میآورد. هشت داستان از 9 داستان مجموعه «مجازات» برگرفته از بخش سوم سهگانه دادگاههای فنشیراخ و یک داستان با عنوان «ایلومیناتها» متعلق به مجموعه داستان «جرم»، بخش دوم این سهگانه، است که به گفته مترجم هنگام برگردان داستانهای کتاب «جرم» جا مانده بوده و اکنون به داستانهای مجموعه «مجازات» پیوست شده است.
فنشیراخ بهجز این سهگانه، رمانی با عنوان «پرونده کولینی» هم نوشته که این نیز با ترجمه جمالی در نشر نیلوفر بازچاپ شده است. «پرونده کولینی» درواقع سومین اثر فنشیراخ و اولین رمان او است که در سال 2011 منتشر شد. این رمان جزء آثار پرفروش آن سال به شمار میرفت و تاکنون در قطعهای مختلف بیش از سی بار در آلمان بازچاپ شده است و در کشورهای دیگر اروپایی و آمریکا نیز مورد توجه قرار گرفته است. کامران جمالی در پیشگفتارش بر این کتاب، ضمن توضیحی مختصر درباره نویسنده و آثارش، برخی از رویدادهای سیاسی آلمان پس از جنگ را که آگاهی از آنها برای فهم بهتر رمان ضروری است، شرح داده است. در بخشی از توضیح کتاب درباره این رمان آمده: «آنچه به این رمان پرکشش و شگفت اهمیت تاریخی هم میدهد، این است که وزیر دادگستری آلمان خانم زابینه لویته ولسر اشتارنبرگر در 11 ژانویه 2012 گروهی از حقوقدانها را برای پژوهش درباره نازیها و حکمهایی که در محکومیتشان صادر شده بود، تعیین و کتابهایی را که برای این پژوهش ضروری است، معرفی کرد. رمان پرونده کولینی یکی از آن کتابهاست».
منبع: sharghdaily-959212