جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > (تصاویر) سفر به ایران قدیم؛ غلط املایی هویدا، گفتگوی خواندنی با شهلا ریاحی، مرام و معرفت شهید هادی و پیست اسکی دیزین دهه۷۰

(تصاویر) سفر به ایران قدیم؛ غلط املایی هویدا، گفتگوی خواندنی با شهلا ریاحی، مرام و معرفت شهید هادی و پیست اسکی دیزین دهه۷۰

تصاویری از معاصر ایران را مشاهده کنید.

با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر‌ و یادی ‌‌از ‌گذشته می کنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده ‌شده‌ای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست.

‌قاب مشاهیر 1

آهنربا بود؛ روایت جواد شیرازی از پهلوان بسیجی شهید ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی‌‌؛  من و ابراهیم بچه محل بودیم، من پنج سال از او کوچک‌تر بودم. آشنایی‌ام با او از زورخانه حاج‌حسن توکل و کلوپ صدری آغاز شد. ابراهیم به این زورخانه می‌آمد. من هم که خانه پدربزرگم در همین منطقه بود، به زورخانه می‌رفتم. کسانی که بچه‌سال بودند، بالای گود می‌نشستند و بزرگ‌ترها داخل گود. کلوپ صدری مجموعه‌ای ورزشی بود در تقاطع خیابان ۱۷‌شهریور و غیاثی.

به همین دلیل گاهی مزاحمت‌هایی ایجاد می‌شد. وقتی ابراهیم تهران بود، مخصوصاً در ماه رمضان از سحر تا ظهر با اسلحه یک گوشه می‌ایستاد تا مبادا کسی برای کارگرها مزاحمت ایجاد کند. آقا ابرام همیشه یک ساعت قبل از نماز صبح به مسجد می‌آمد. نماز شب‌هایش دیدنی بود. او با آن چهره نورانی و محاسن زیبا و پیراهن بلند شیخی که می‌پوشید، چنان خاشعانه و عاشقانه نماز می‌خواند که آدم فقط دوست داشت نگاهش کند. آن زمان در محله‌ها جوان‌های بزن بهادری بودند که تفریح‌شان شر و دعوا راه انداختن و پایین آوردن شیشه مغازه‌ها و از این قبیل کارها بود.

بعد از مدتی من یکی از اینها را که هیکل قوی و نیرومندی هم داشت دیدم که مسیرش را از رفقای شر خود جدا کرده و به قولی سر به راه شده بود. در فرصتی از او پرسیدم چی شد عوض شدی‌؟ گفت آقا ابرام یک کلمه به من گفت که حیف این هیکل و زور بازو و این بدن نیست که توی راه حق و حقیقت خرجش نکنی؟ همین... او طوری جذب شده بود که من می‌دیدم به ابراهیم می‌گفت: «آقا ابرام کی میری منطقه‌؟ مارم ببر. در تصویر، شهید هادی را (نفر راست) در حال زدن فن لنگ به دوستش می‌بینید. و عکسی دیگر در جبهه.

منبع: روایت جواد شیرازی برگرفته از کتاب جوانمرد، خاطرات شهید ابراهیم هادی

‌قاب مشاهیر 2

گفت‌وگویی خواندنی با شهلا ریاحی - سال 1355:   در آذر ماه ۱۳۵۵ وقتی خبرنگار مجله‌‌ زن روز برای گفت‌وگو با او به مناسبت روز مادر به خانه‌اش رفت، در آستانه‌ ۵۰ سالگی بود و دو فرزند و سه نوه داشت. در ادامه، خلاصه بخش‌هایی از این گفت‌وگو را ‌به نقل از خبرآنلاین می‌خوانید: اسماعیل ریاحی، شوهر ‌‌شهلا را قبلا هم دیده‌ام. مرد موقری است با موهای جوگندمی که حرفه‌های متنوعی را مثل تدریس، نویسندگی و ترجمه، سردبیری مجله و کارگردانی سینما پشت سر گذاشته است. پسر خانم شهلا، منوچهر، مهندس است و تازه دانشنامه‌ دکترا هم گرفته‌‌. دامادش مهندس زهری است که با منوچهر شریک و همکار است و از همسرش پریچهر دو فرزند ۱۴ساله و ۱۱ساله به نام‌های پریسا و رامین دارد... 

در 1/5 تا ۲ سالگی امیر‌عباس و سپس تحصیل در مدارس فرانسوی‌ و بیروت باعث شد تا او به کلی با زبان فارسی بیگانه و ناآشنا تربیت شود. هویدا پیش از آنکه زبان‌فارسی را بیاموزد، زبان فرانسوی و عربی را آموخت. اغلب شاگردان کلاس اول مدرسه او، فرانسوی بودند. غریب بودن زبان فارسی برای امیرعباس هویدا از انشا و املای او که ‌در پشت یکی از عکس‌های مشترک خود با فردی به نام جواد موسوی نوشته شده، به‌خوبی مشهود است؛ «این قطیعه عکس برسم یادگاری بآقای جوادخان موسوی داده شد برای یادداش روز‌های خشی که با هم در شهر بیروت گذشته شد.‌ ۲۴ آوریل ۱۹۴۴ امیرعباس.» صرف‌نظر از انشای این عبارت، کلماتی چون قطیعه، یادداش و خشی خود حکایت روشنی از آشنایی ‌نخست‌وزیر ۱۳‌ساله ایران با زبان فارسی دارد!»

منبع:  امیرعباس هویدا به روایت اسناد ساواک  (مرکز بررسی اسناد تاریخی)

‌قاب نوستالژی

درست کردن آد‌م برفی‌ در پیست اسکی دیزین - اوایل دهه 70 (عکس: مجید سعیدی)

58

منبع: هفت صبح

منبع: faradeed-223127

برچسب ها
نسخه اصل مطلب