جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > دینا سانیچار؛ پسری وحشی که واقعا با «گرگ‌ها» بزرگ شده بود

دینا سانیچار؛ پسری وحشی که واقعا با «گرگ‌ها» بزرگ شده بود

زندگی دینا سانیچار آمیخته با مصیبت و انزوا بود. او حدوداً در شش سالگی توسط گروهی شکارچی در غاری در جنگل‌های هند پیدا شد.

فرادید| زندگی دینا سانیچار آمیخته با مصیبت و انزوا بود. او حدوداً در شش سالگی توسط گروهی شکارچی در غاری در جنگل‌های هند پیدا شد؛ غاری که محل زندگی گرگ‌ها بود. سانیچار که در میان گرگ‌ها بزرگ شده بود، در سازگاری با جامعه انسانی ناتوان بود. تلاش‌ها برای آموزش زبان و رفتار اجتماعی به او ناموفق بود و او هرگز یاد نگرفت با دیگران صحبت کند یا با کسی ارتباط برقرار کند. 

به گزارش فرادید، او سال ۱۸۹۵ در حدود ۳۵ سالگی درگذشت و داستانی دلخراش از خود به جای گذاشت که همچنان شنوندگان را مجذوب خود می‌کند. 

«کتاب جنگل» اثر رودیارد کیپلینگ، شباهت‌های جالبی با زندگی سانیچار دارد. این رمان داستان موگلی را روایت می‌کند؛ پسری که والدینش او را رها کردند و توسط گرگ‌ها بزرگ شد. البته برخلاف داستان کیپلینگ که پیامی امیدوارکننده درباره خودشناسی و یافتن هماهنگی بین طبیعت و تمدن بشری داشت، زندگی دینا آمیخته با رنج و انزوا بود.

 

سانیچار در اواخر عمرش راست راه می‌رفت و لباس می‌پوشید

پسری که زمان پیدا شدن، شش سال بیشتر نداشت، هیچ نشانه‌ای از واکنش یا خوشحالی نسبت به آمدن شکارچی‌ها نشان نداد، برعکس کاملاً از آن‌ها دوری می‌کرد و حرکت و رفتارش بیشتر شبیه گرگ‌هایی بود که او را بزرگ کرده بودند. شکارچیان که نگران بقای او در آن جنگل خشن بودند تصمیم گرفتند او را به یتیم‌خانه‌ی «سیکاندرا میشِن» در آگرا ببرند. مبلغان مذهبی یتیم‌خانه، نامی برای او انتخاب کردند: دینا سانیچار، با الهام از واژه هندی «شنبه» به مناسبت روزی که او را به یتیم‌خانه آورده بودند. 

سانیچار در جوانی، ۱۸۸۹-۱۸۹۴

اگرچه مبلغان یتیم‌خانه تلاش کردند او را با جامعه انسانی سازگار کنند، سانیچار هرگز صحبت کردن را یاد نگرفت. احتمالاً صداهای زبان انسانی برای او بسیار ناآشنا بودند و همین مورد، تکرار آن‌ها را برای او تقریباً غیرممکن می‌کرد. با این حال، با گذشت زمان، او برخی رفتارهای انسانی را یاد گرفت، مثلاً راست راه رفتن، به تنهایی لباس پوشیدن و عجیب‌تر از همه، سیگار کشیدن که در آن ماهر شد. 

دینا سانیچار در طول مدتی که در یتیم‌خانه بود هرگز نتوانست حتی با یک نفر ارتباط برقرار کند. کودک وحشی دیگری هم در منطقه مانیپوریِ اوتار پرادش کشف شد و به سیکاندرا آورده شد. پدر اِرهارت رابطه غیرعادی این دو پسر وحشی را مشاهده کرد و گفت: «یک پیوند عجیب دلسوزانه بین این دو پسر وجود دارد. پسر بزرگتر به پسر کوچکتر یاد داد چطور از یک فنجان آب بنوشد.»

دینا سانیچار باقی عمر خود را در یتیم‌خانه گذارند، اما حتی پس از گذشت بیش از ۲۰ سال زندگی در میان انسان‌ها، هرگز به طور کامل با زندگی انسان‌ها سازگار نشد.

هنجارهای اجتماعی و رفتارهای معمولی انسانی برای او دور از دسترس به نظر می‌رسید، انگار تأثیر سال‌های اولیه زندگی در طبیعت عمیق‌تر از آن بودند که به راحتی پاک شوند. سانیچار سال ۱۸۹۵ در سن ۳۴ سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت.

کودکان وحشی دیگری نیز در همان یتیم‌خانه زندگی می‌کردند

دینا سانیچار تنها کودکی نبود که در یتیم‌خانه سیکاندرا میشِن زندگی می‌کرد. به گفته ارهارت لوئیس، سرپرست یتیم‌خانه، این یتیم‌خانه خانه‌ی دو پسر و یک دختر دیگر هم بود که گمان می‌رفت آن‌ها نیز توسط گرگ‌ها بزرگ شده باشند. 

حضور آن‌ها ثابت می‌کرد مواردی مانند سانیچار، اگرچه بسیار شگفت‌آور و عجیب بود، اما به کلی نادر نبود. حتی یک جغرافیدان ادعا کرد این یتیم‌خانه در طول سال‌ها آنقدر بچه‌هایی شبیه سانیچار را پذیرفته بود که این کار تقریباً عادی شده بود. ژنرال بریتانیایی سِر ویلیام هِنری سلیمَن نیز حداقل پنج داستان دیگر از کودکانی را مستند کرده بود که در جنگل‌های هند زنده مانده بودند. 

آیا دینا سانیچار واقعاً الهام‌بخش کیپلینگ بود؟ 

کاملاً محتمل به نظر می‌رسد که رودیارد کیپلینگ هنگام نوشتن «کتاب جنگل» تحت تأثیر داستان‌های کودکان وحشی قرار گرفته باشد، هرچند معلوم نیست آیا به طور خاص از داستان دینا سانیچار آگاه بوده یا خیر. کیپلینگ «کتاب جنگل» را سال ۱۸۹۴ نوشت، زمانی که گزارش‌های مربوط به «بچه گرگ‌ها» در هند مورد توجه گسترده قرار گرفته بود. 

افزون بر این، پدر کیپلینگ، جان لاک‌وود کیپلینگ که نسخه اصلی «کتاب جنگل» را تصویرسازی کرده بود، به این داستان‌ها در کتاب «جانور و انسان در هند» در سال ۱۸۹۱ اشاره کرده است. 

داستان زندگی سانیچار در بسیاری از کتب و مجلات اروپایی موضوع بحث شده است

مترجم: زهرا ذوالقدر

منبع: faradeed-222699

برچسب ها
نسخه اصل مطلب