در بازی مرکب ۲ استخدام کننده کیست؛ لبخند مرگ
در متروی سئول، مردی شیک پوش با لبخندی ویژه و خاص که تصویر آن در ذهن هر فردی باقی خواهد ماند، انسانهای مختلف را با انجام یک بازی کودکانه به کام مرگ میفرستد. شخصیت استخدام کننده در سریال محبوب و پر مخاطب Squid Game (بازی مرکب) چهره دوستانه وحشت است؛ و این داستان آخرین بازی اوست.
پیش از مطالعه این متن باید توجه داشته باشید که این مطلب اپیزود اول از فصل دوم سریال بازی مرکب را اسپویل میکند.
در متروی سئول مردی وجود دارد که به برخی افراد لبخند میزند. اما این لبخند مصداق هر لبخندی نیست؛ چرا که این ژست صیقلی کسی است که میداند مرگ را به مخاطبش میفروشد. شخصیت استخدام کننده (The Recruiter) اولین شکاف در دیواری است که تمدن را از وحشت ورود به Squid Game جدا میکند. یا به قول خودش او مصداق یک دست است که قبل از هل دادن هدفش به ورطه نابودی، شما را از خواب صدا میکند.
گونگ یو (Gong Yoo)، بازیگر و مدلی که این شخصیت را زنده میکند، چهرهای میسازد که قراردادهای شروران سریال را زیر و رو میکند. او نقاب نمیزند (درحالی که دیگر اجراکنندگان بازی این کار را میکنند) صورتش را پنهان نمیکند چون صورتش سلاح اوست. زیبایی به عنوان قلاب، ظرافت به عنوان طعمه؛ فردی جذاب، کاریزماتیک و آشفته: او فروشنده کامل ناامیدی است.
در فصل اول Squid Game، استخدام کننده شبیه به یک نسخه انسانی از بازی مرکب است؛ این یعنی او فرصتی را ارائه میدهد که بی ضرر به نظر میرسد، تا زمانی که موقعیت مرگبار یا همان آن روی سکه خود را نشان دهد و بازیکنان آنقدر شوکه شوند که قوانین او را بپذیرند. این پیش درآمد جذابی از یک شرور قابل توجه است. اگر پاتریک بیتمن کرهای بود و اره برقی دستش نبود، او بدون شک همین استخدام کننده بازی مرکب میشد.
در بخش پایانی اپیزود اولِ فصل دوم بازی مرکب، استخدام کننده به دنبال گی هون میگردد و البته او را پیدا میکند. او یک بازی دیگر را پیشنهاد میکند - همیشه یک بازی دیگر وجود دارد. اینبار رولت روسی: مرگ به عنوان سرگرمی نهایی. و در حالی که آنها بازی را شروع میکنند، استخدام کننده سر صحبت را باز میکند.
او داستان خود را میگوید: اینکه او بود که جنازهها را میسوزاند، کسی که مالباختگان را پس مرگشان دود میکرد. او همچنین میگوید: همه این افراد مصداق «سطل زباله» هستند درست مثل تو، یعنی گی هون. استخدام کننده میگوید وقتی اسلحه به او دادند برای اولین بار این حس را تجربه کرده که وجود دارد. و او بار دیگر لبخند میزند - حالا یک لبخند واقعی. اولین لبخند واقعی در تمام زندگی او از پس آن لبخندهای ساختگی.
در ادامه این رفت و آمد او به گی هون میگوید که پدر خودش را نیز در بازیها کشته است. در این صحنه کماکان لکههای خون آقای کیم هنوز روی صورتش دیده میشود و چشمانش از یاد تمام مرگهایش میدرخشد و البته تفنگ نیز بین آنها میچرخد. این اوج یک بازی مرگبار است.
در این سکانس فراموش نشدنی، استخدام کننده شرور، با ظرافت یک پیانیست شارژ میشود. او در نوبت خود به شکلی هفت تیر را به سمت شقیقهاش بلند میکند که گویی نان تست است. در این بین او وقتی در هر دور زنده میماند آه میکشد - آه کوچک یک عاشق راضی.
او به گی هون میخندد: «یک سطل زباله خوش شانس»، این جملهای است که او بین رفت و آمد بازی میگوید. و سپس شگفتی از راه میرسد: او بازنده میشود. اما نکته اینجاست که استخدام کننده همانطور که ترسوها میمیرند، نمیمیرد. او همانطور که زنده بود میمیرد: این یعنی او لبخند بر لب نقش خود را تا آخر بازی میکند. در آخرین نما او لبخند میزند، اسلحه را زیر چانهاش می گذارد و ماشه را میکشد.
در نتیجه مردی که در بازی مرکب درب جهنم را باز کرد، اینگونه به پایان راه میرسد: با لبخند، با شلیک، با آخرین سیلی به دنیا. این یعنی برترین فروشنده مرگ بالاخره کالای خودش را میخرد. آنچه باقی میماند پژواک یک سؤال است: چند نفر از استخدامکنندگان بازی با چنین ویژگی در میان ما راه میروند، کت و شلوار پوشیده، در متروهای شهرهایمان لبخند میزنند و در ازای گرفتن روح، رستگاری میدهند؟ در نتیجه وحشت واقعی در بازیهای مرگبار نیست، بلکه در سهولت فروش آنهاست.
استخدام کننده Squid Game آینه سیاه زمان ماست: چهره دوستانه سیستمی که ما را میبلعد. و مرگ او یک پایان نیست، بلکه یک هشدار است؛ هشداری از این که همیشه فرد دیگری همانند او وجود خواهد داشت که میخواهد جای او را بگیرد، کت و شلوار بپوشد و لبخند را کامل کند. زیرا بازی، یا همان بازی واقعی مرگ و زندگی، هرگز تمام نمیشود.
منبع: ویجیاتو
منبع: faradeed-222047