(تصاویر) بهترین فیلمهای اکشن هیولایی؛ از «بیگانهها» تا «پارک ژوراسیک»
فیلمهای ترسناک ساخته میشوند که هیجانانگیز باشند؛ اصلا ترسناک بودن این فیلمها زمانی جواب میدهد که آدرنالین بیننده بالا برود. برای ساخت یک فیلم اکشن درست و درمان هم خیلی اوقات لازم است از همان فوت و فنهایی استفاده شود که در فیلمهای ترسناک جواب میدهد؛ مثل صحنهی دنبالبازی قهرمان و شرور داستان در یک ساختمان که به وفور مانند آنها را در هر دو ژانر ترسناک و اکشن میبینید. جای تعجب ندارد که ترکیب بهترین ویژگیهای ژانر ترسناک و اکشن را میتوانید در فیلمهای اکشن هیولایی پیدا کنید.
اگر خیلی با فیلمهای ترسناک میانهی خوبی ندارید، فیلمهای اکشن هیولایی حتی میتوانند دروازهی ورود شما به دنیای ژانر ترسناک و دلهرهآور باشند. بهترین فیلمهای اکشن هیولایی نقطه قوت خود را در ایجاد تعادل بین دو ژانر پیدا میکنند و حتی بعد از چند بار دیدن هم همچنان میتوانند هیجان بیننده را بالا ببرند. چندی از این فیلمها امروزه دیگر به عناوین کلاسیکی تبدیل شدهاند که بر جریان فیلمهای بعدی در این ژانر تأثیر گذاشته و یک زمینهساز شکلگیری یک نسل تازه از فیلمهای اکشن هیولایی بودند.
بهترین فیلمهای اکشن هیولایی که باید ببینید
۱۵. پارک ژوراسیک (Jurassic Park)
- سال اکران: ۲۰۱۶
- کارگردان: یان سنگ هو
- بازیگران: گونگ یو، ما دونگ سیوک، جیونگ یو می، کیم سو آن، سوهی
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۵ از ۱۰۰
این فیلم اکشن ترسناک محصول ۲۰۱۶ میلادی با پیچش هیولایی خود، توانست به سرعت به یکی از بهترین فیلمهای دههی اخیر از کرهی جنوبی تبدیل شود. فیلم یان سنگ هو سراغ یکی از کلیشهایترین زیرژانرهای ترسناک رفته، یعنی حملهی زامبیها و فرارسیدن آخرالزمان، اما با یک داستانپردازی متفاوت، موجب شده آن را یکی از بهترین فیلمهای این ژانر بنامند. البته «قطار بوسان» را میتوان به سادگی به «زامبیها در قطار» توصیف کرد. اما کاری که یانگ سنگ هو با این پیش فرض ساده انجام میدهد چشمگیر است و دیدگاه تازهای به ژانر فیلمهای زامبی ارائه میدهد که پس از سالها اشباع، دیگر ایدههای تازه در آن کم پیدا میشود.
در عین تازگی «قطار بوسان»، این فیلم هیولایی مدرن شباهت زیادی با عناوین اکشن دهه نودی و حتی فیلمهای زامبیمحور دهه هفتادی دارد. با اینکه یان سنگ هو تنها کارگردانی نیست که از زامبیها برای مطرح کردن ایدههای عمیقتر اجتماعی و سیاسی خود استفاده کرده، اما فیلم او از این نظر شما را یاد «طلوع مردگان» جرج اندرو رومرو میاندازد و اساسا یکی از معدود فیلمهای زامبیمحور جدید است که چنین ایدههای در بطن خود دارد. در این فیلم زامبیها به قربانی تبدیل میشوند و بخش اعظم داستان هم به تحول قهرمانان مختلف آن در مواجهه با هیولاها وابسته است. به جز داستان، «قطار بوسان» از نظر بصری هم حرفی برای گفتن دارد؛ فیلمبردار «قطار بوسان»، لی هیونگ-دئوک، در هر قاب فیلم جادو کرده و تصویر فوقالعادهای ارائه داده؛ آن هم در یک محیط بسته که باید حس تنگنا و خفگی را برساند. با این حال، تصویر هیچوقت ساکن نمیماند و همگام با تنش داستان پیش میرود و به مرور، وزنهی فیلم را از ترسناک، به سمت اکشن سنگین میکند.
داستان «قطار بوسان» با سوک وو (گونگ یو) آغاز میشود، یک پدر که از فرط اعتیاد به کار، از دخترش (کیم سو آن) دور افتاده است. از آنجا که او احساس گناه میکند، تصمیم میگیرد آرزوی تولد دخترش را برآورده کند که ترجیح میدهد به جای پدرش، روز تولد خود را با مادرش بگذراند. بنابراین، سوک وو و دخترش سوار قطاری به مقصد بوسان میشوند؛ اما هرگز کف دستشان را بو نکرده بودند که یکی از مسافرین آنها قرار است تبدیل به زامبی شود! با تبدیل او به زامبی، هیولا شروع به گاز گرفتن همه میکند و چارهای جز فرار برای سوک وو و دیگر مسافران نمیماند. آنها به یک واگن دیگر میگریزند و در نتیجه خودشان را در آن حبس میکنند. در ادامه فیلم به سرعت اکشن میشود و از برخی از بهترین کلیشههای فیلمهای ترسناک هم الهام میگیرد، مثل وحشت تسلیم شدن در برابر زامبیها یا گسترش تعداد آنها، کلاستروفوبیا و تلاش برای دفع این انسانهای هیولایی که در حالی که در قطار گیر افتادهاند، میدانند هیچ راه فراری از دست آنها ندارند. در طول این تجربهی ترسناک، سوک وو چیزهایی هم دربارهی پدر بودن میآموزد و دست به فداکاری میزند. در نهایت، آن کسانی که بالاخره موفق میشوند به مقصد برسند، نمایندهی امیدی هستند که بشریت باید در تاریکترین دورانها همچنان به آن چنگ بزند.
۱۳. سربازان سگی (Dog Soldiers)
- سال اکران: ۲۰۰۶
- کارگردان: بونگ جون هو
- بازیگران: سونگ کانگ هو، بیون هی بونگ، پارک هه ایل، به دونا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۳ از ۱۰۰
شاید باورش سخت باشد که همان کارگردانی که «انگل» (Parasite) را ساخته، کارگردان یکی از بهترین فیلمهای اکشن هیولایی تمام ادوار است که در آن رد پایی از داستان گودزیلا هم پیدا میشود. البته «میزبان» نهتنها از بهترین فیلمهای این ژانر، که از بهترین فیلمهای بونگ جون هو است. داستان فیلم به سال ۲۰۰۰ میلادی بازمیگردد که یک آسیبشناس امریکایی از دستیارش میخواهد صد بطری فرمالدئید را در لولههایی خالی کند که به رود هان میرسند. جای تعجب نیست که در سالهای آتی، موجود عجیبی سروکلهاش از این رودخانه پیدا میشود و ماهیهای بومی منطقه هم به مرور از بین میروند.
پارک گانگ دو (سونگ کانگ هو) و پدرش هی بونگ (بیون هی بونگ) کاراکترهای اصلی داستان هستند که میخواهند در پارک هانگانگ کار کرده و پولی برای خودشان دست و پا کنند. در این میان، هیولایی از داخل رودخانه بیرون آمده و چند نفر را میکشد، هرج و مرجی در کل سئول به راه میاندازد و دختر گانگ دو، هیون سو (گو آه سونگ) را هم با خودش میبرد. پس از حمله، ترس تمام شهر را فرامیگیرد و دولت ایالات متحده از ویروسی حرف میزند که این هیولا حامل آن است و برای همین، آنهایی که از حملهی این هیولا جان سالم به در بردهاند، قرنطینه میشوند. چون نه امریکاییها و نه دولت کرهی جنوبی نمیتوانند از پس مهار این هیولا بربیایند، عملا به ناتوانی خود اقرار کرده و به خانواده میسپارند که خودشان برای نجات دخترک دست به کار شوند. گانگ دو از دخترش تماس تلفنی دریافت میکند که به او میگوید با موجودی در فاضلاب گرفتار شده است. پس او از قرنطینه فرار میکند و تجهیزات لازم برای مواجهه با این موجود مرموز را میخرد و به شکار هیولا میرود و همزمان، باید از دست نیروهای دولتی هم بگریزد.
در میان فیلمهای اکشن هیولایی «میزبان» را در کنار «آروارهها» میگذارند. فارغ از اینکه این قیاس درستی است یا نه، میتوانیم با اطمینان بگوییم که در سال ۲۰۱۶، «میزبان» یکی از بهترین هیولاهای فیلمهای اکشن را معرفی کرد که با جلوههای ویژهی خوب و ظاهر کاملا ترسناکش کاملا رد خود را در ذهن شما میگذارد. علاوه بر اینکه هیولای فیلم طراحی ظاهری تازهای دارد، جلوههای ویژهاش هم عالی است و فقط به یک ساختهی کامپیوتری نمیماند که بیتناسب به محیط اطراف، آن را وسط تصویر گذاشته باشند. «میزبان» پر است از صحنههای اکشن پرتنش، صحنههای ترسناک و هیولایی از آن هم ترسناکتر، و البته نماهایی از آدمهایی که یکلقمهی چپ هیولا میشوند و بیشک این فیلم میتواند پاسخ نیاز شما به یک فیلم خوب پرهیجان را بدهد؛ به طوری که دلتان میخواهد بیشتر سروکلهی هیولا در فیلم پیدا شود. به جز اکشن و هیولا، رویکرد فیلم به موضوع تاریکاش را هم نمیتوان نادیده گرفت که از «میزبان» یک فیلم هیجانانگیزتر میسازد؛ این فیلم با زیرلایههای سیاسی و اجتماعی، مدام ژانر عوض میکند و از ترسناک به کمدی و اکشن میرود و در این میان، با کلی شخصیت بهیادماندنی، دانشمندان دیوانه و سلاحهای شیمیایی هم طرف هستیم که انتظارات شما از فیلمهای اکشن هیولایی را به بهترین شکل بالا میبرد؛ چراکه داستان فقط محض سرگرمی نیست و یکسری تفاسیر اجتماعی ضددولتی هم در آن ارائه میشود که در کنار عنصر خانواده و حس طنز بینظیری که فقط مخصوص فیلمهای بونگ جون هو است، نتیجه یک فیلم درخشان همهچیز تمام از آب درآمده است.
۱۱. کلاورفیلد (Cloverfield)
- سال اکران: ۱۹۹۸
- کارگردان: استیون سامرز
- بازیگران: تریت ویلیامز، فامکه یانسن، کوین جی اکونر، وس استودی، جیسو فلمینگ
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۳۶ از ۱۰۰
استیون سامرز با فیلم «مومیایی» تلاش کرد اقتباس خودش را از «ایندیانا جونز» (Indiana Jones) ارائه دهد که به همان اندازه که مسخره و بامزه است، اکشن و ترسناک هم میشود. با این حال، حتی فیلم «مومیایی» (The Mummy) سامرز هم به جنبههای ماجراجویی و عاشقانهی داستان تمرکز بیشتری داشت؛ به ویژه وقتی آن را با فیلم ۱۹۹۹ خود این کارگردان مقایسه میکنید که پر شده از اکشن و هیولا و دلهره. در آن زمان به خاطر تب داغ اکران «تایتانیک»، عجیب نیست که فیلمهای دیگر میخواستند روی جریان موفقیت آن مانور دهند؛ اما وقتی تمام نگاهها به سمت فیلم کامرون بود، توجه از روی فیلم درخشانی مثل «برخسته از اعماق» برداشته شد که در آن، سامرز با یک نگاه کاملا متفاوت به مسئلهی مسافران کشتی رفته که در یک موقعیت ترسناک گیر میافتند. داستان «برخاسته از اعماق» دربارهی یک کشتی مسافرتی لوکس پیشرفته است که توسط یک هیولای دریایی غول پیکر در منطقهای دورافتاده از اقیانوس آرام جنوبی مورد حمله قرار میگیرد. خدمهی یک کشتی دیگر از راه میرسند و میبینند که کشتی خالی است و هیچ خبری هم از مسافرانش نیست؛ چون هیولایی به آنها حمله کرده است! تریت ویلیامز در نقش ناخدا، کشتی و خدمه را به سمت اقیانوسهای ناشناخته هدایت میکند ولی نمیداند که در آنجا هیولاهای دریایی عظیمی وجود دارند که از هر چه به قلمروی آنها وارد میشود تغذیه میکنند.
سامرز همان حس هیجان و دلهرهای را که اگر «مومیایی» را دیده باشید با آن آشنا هستید، در «برخاسته از اعماق» هم به تصویر کشیده است؛ با این تفاوت که در فیلم ۱۹۹۹، ترس و وحشت بر حس ماجراجویی غلبه دارد. با اینکه «برخاسته از اعماق» خودش را جدی نمیگیرد، اما دقیقا میداند چه زمانی باید با تصاویر وحشتناک فراموش نشدنی احساس ترس شدیدی را القاء کند. لحظههای دلخراش هم کم در فیلم پیدا نمیشوند و هیولای اصلی فیلم دست کمی از ترسناکترین کابوسهایتان ندارد. البته فیلم از کلیشههای زیادی هم بهره میگیرد که آن را قابل پیشبینی میکند. اما نکتهاش همینجاست که سامرز توانسته بهترین کلیشههای فیلمهای اکشن هیولایی را کنار هم بگذارد و آن را با بهترین فیلمبرداری و تصاویر ترکیب کند. اگر از طرفداران فیلمهای استیون سامرز هستید، باید بگوییم که مانند فیلمهای «مومیایی» یا «ون هلسینگ» (Van Helsing) او، اگر ترکیب اکشن و دلهره را دوست دارید، «برخاسته از اعماق» هم گزینهی خوبی برای شماست که با بودجهی پایینتر آن، در کارنامهی پربار سامرز آنقدر به چشم نمیآید؛ اما یکی از بهترین فیلمهای اکشن هیولایی تمام ادوار است که استانداردهای ژانر دقیقا در آن تجلی پیدا میکنند.
۹. نزول (The Descent)
- سال اکران: ۲۰۱۹
- کارگردان: مت بتینلی اولپین
- بازیگران: سامارا ویوینگ، آدام برودی، مارک اوبراین، اندی مکداول
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۹ از ۱۰۰
وقتی ژانر اکشن و ترسناک را با هم ترکیب میکنید، خیلی اوقات نتیجه به کمدی هم نزدیک میشود. «آماده باشی یا نه» یکی از آن دسته فیلمها است که به سرعت به یکی از فیلمهای کلاسیک مدرن تبدیل شده و هوشمندانه هر سه ژانر را در کنار هم قرار میدهد. یک عروس جوان به نام گریس (سامارا ویوینگ) وارد خانوادهی عجیب و غریب و ثروتمندی میشود که بیزینس پررونقی را میگردانند. به محض ورود، گریس میفهمد که خانواده سنت متفاوتی برای خوشامدگویی به اعضای تازهاشان دارند؛ آنها باید در نیمهشب با هم کارتبازی کنند و تازهوارد باید کارتی را بیرون بکشد تا مشخص شود بازی اصلی شب چه خواهد بود. گریس کارت کمیاب بازی «قایمباشک» را بیرون میکشد که خطرناکترین بازی از بین همه است. عجیب و غریب بودن خانواده زمانی بیشتر مشخص میشود که میفهمیم همهی آنها معتقدند یکی از اجداد آنها برای رسیدن به موفقیت با شیطان معامله کرده است و در نتیجه، آنها باید عضو جدید خانوادهاشان را بکشند؛ وگرنه شیطان برای جمع کردن روح آنها بازخواهد گشت. گریس باید به هر طریقی که میتواند تا سپیدهدم زنده بماند تا برنده شود.
تایلر گیلت و مت بتینلی اولپین کارگردانان فیلم هستند که با این فیلم خود، برداشتی هوشمندانه و خندهدار از داستان کوتاه «خطرناکترین بازی» (The Most Dangerous Game) ارائه میدهند. این داستان کوتاه از ریچارد کانل اولین بار در سال ۱۹۲۴ میلادی در مجلهی «Collier» منتشر شد که دربارهی یک شکارچی است که در جزیرهای دورافتاده در دریای کارائیب گیر افتاده و میفهمد که خودش تبدیل به طعمه شده است. ژنرال روسی که در آن جزیره زندگی میکند، علاقهی خاصی به شکار ملوانانی دارد که از بخت بد، قایقهایشان از سمت این جزیره سردرمیآورند. ژنرال به شکارچی قول میدهد که اگر سه روز در این جزیره زنده بماند، آزاد خواهد شد.
گریس در فیلم «آماده باشی یا نه» به همان سبک شکارچی در «خطرناکترین بازی» یا حتی میا فارو در فیلم «بچه رزمری» (Rosemary’s Baby) میماند؛ همان قهرمانهایی که حاضر نیستند به سادگی خودشان را تسلیم کنند؛ حتی اگر تا مغز استخوانشان را ترس فراگرفته باشد. این دقیقا کلیشه برعکس فیلمهای ترسناک معمول است که در آنها وقتی هیولا همهی کاراکترها را کشته، یک دختر ترسان و لرزان به زور زنده میماند. در «آماده باشی یا نه» اما گریس قویتر از آن چیزی از آب درمیآید که خانواده انتظارش را داشتند و خیلی زود، میفهمند که نمیتوانند به سادگی از پس گریس بربیایند. عروس باهوش فیلم «آماده باشی یا نه» شبیه آنچه در داستان کانل میخوانیم، راههای زیرکانهای برای مقابله با خانوادهی عجیب و غریب پیدا میکند که صادقانه بگوییم، هرگز انتظار آن بلایی را ندارند که سرشان خواهد آمد. بهترین ویژگی فیلم آنجاست که به جای آنکه «آماده باشی یا نه» از همان ابتدا پاسخی صریح و قاطعانه به مسئلهی حضور شیطان در داستان بدهد، تا تقریبا آخر ماجرا این بخش را مبهم باقی میگذارد؛ به طوری که تا لحظهی آخر میتوان به چندین طرق مختلف نتیجهگیری کرد؛ مثل این که اصلا هیچ شیطانی وجود ندارد و عروس فقط با یکسری آدم دیوانه به سبک فرقههای روانی طرف شده که البته خطر آنها را برای قهرمان داستان کمتر نمیکند.
۷. از گرگ و میش تا سحر (From Dusk till Dawn)
- سال اکران: ۱۹۹۰
- کارگردان: ران آندروود
- بازیگران: کوین بیکن، فرد وارد، فین کارتر، ریبا مکاینتایر
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۲ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۸ از ۱۰۰
وقتی فیلم اصلی «لرزش» در سال ۱۹۹۰ میلادی به سینماها آمد، مشخص شد که یکی از بهترین فیلمهای اکشن هیولایی است که تمام ویژگیهای لازم برای تبدیل شدن به یک فیلم کلاسیک را در خودش دارد. شخصیتهای خوشساخت با توسعهپردازی بالا، محیطهای جالب و هیولاهای فوقالعاده جذاب همه به روشی درست در این فیلم ترکیب شدهاند تا یک ویژگی منحصربهفرد ارائه دهند. داستان فیلم در شهر کوچکی در نوادای دورافتاده اتفاق میافتد که سروکلهی هیولاهایی در آن پیدا میشود که بعدها گرابوید (Graboids) نام میگیرند؛ میتوانید این هیولاها را نسخهی کوچکتر کرمهای شنی از فیلمهای «تلماسه» (Dune) در نظر بگیرید که درست مانند آنها، پیش از جهش به بیرون و بلعیدن قربانیان بختبرگشتهی خود، زیر شنها تونل میزنند و لرزه ایجاد میکنند.
ول (کوین بیکن) و ارل (فرد وارد) با اینکه همیشه با هم دعوا میکنند، اما دوستان همیشگی هستند که سالهاست میخواهند شهر کوچک خود را به مقصد دیگری ترک کرده و آروزهای خود را در یک شهر بزرگتر محقق کنند. اما با کشف اجساد در وسط جاده، سفر آنها با مانع مواجه میشود. به سرعت این گاوچرانها خودشان را در کنار مردم شهر و در محاصرهی هیولاهایی میبینند که به خون آنها تشنه هستند و از زیر زمین حرکت میکنند.
در «لرزش» با یکی از بهترین فیلمهای اکشن هیولایی سروکار داریم که در طیف ژانرها، بیشتر به سمت کمدی میرود تا ترسناک، اما همچنان تعادل را رعایت میکند و برای همین، هیجان داستان هیچوقت نمیافتد؛ از همان لحظه که لرزهها شروع میشوند، تا آخرین لحظه که به پایان میرسند. هیجان فیلم «لرزش» چیز زیادی را مدیون بازیگران خودش است، به ویژه کوین بیکن و فرد وارد که نقش اصلیهای فیلم را بازی میکنند. کارگردان موفق شده کاراکترها را به گونهای به تصویر بکشد که همزمان که دارند از وحشت بیامان این هیولاها میگریزند، سرگرمکننده هم باشند و این تا حدود زیادی به جذابیت خاص خود بازیگران بازمیگردد. این فیلم سپس پایهگذار یک فرنچایز بود که با محبوبیت دوبارهی کرمها، احتمالا دیگر وقتش رسیده که آن را به سینماها بازگردانند؛ «لرزش ۲: پسلرزهها» (Tremors 2: Aftershocks) سال ۱۹۹۶ آمد و البته بدون کوین بیکن (که اشتباه بزرگی بود) ولی با یک بودجهی معقول و تلاش کرد که حال و هوای فیلم اصلی را هم تا جای ممکن حفظ کند. به هر حال، تاکنون هیچ فیلم اکشن هیولایی دربارهی کرمهای زیرخاکی نتوانسته روی دست فیلم اصلی «لرزش» بیاید.
۵. ارتش تاریکی (Army of Darkness)
- سال اکران: ۱۹۸۶
- کارگردان: جیمز کامرون
- بازیگران: سیگورنی ویور، کری هن، بیل پکستون، لارنس هنریکسن، مایکل بین
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۴ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۴ از ۱۰۰
سالهاست چندی از بهترین فیلمهای اکشن هیولایی را به فرنچایز «بیگانه» مدیون هستیم و امسال هم یک فیلم دیگر در این فرنچایز باسابقه اکران شد به نام «بیگانه: رومولوس» (Alien: Romulus). مشخصا انتظار نداشتیم که این فیلم بتواند به پای فیلمهای دهه هشتاد برسد و همینطور هم شد. مثل وقتی که در سال ۱۹۸۶ میلادی فیلم دوم «بیگانه» آمد و کسی انتظار نداشت کارگردانی بتواند روی دست ریدلی اسکات بیاید. فقط با این تفاوت که جیمز کامرون جوان غیرممکن را ممکن کرد. کامرون در آن زمان یک فیلم کوچک داشت به نام «ترمیناتور» که هنوز بین عموم ناشناخته بود، اما خودش زمینهساز یک فرنچایز طولانی دیگر شد. این کارگردان در قسمت دوم «بیگانه» با بالا بردن هیجان داستان، خطرناکتر کردن موقعیتها و اساسا ساخت یک حماسهی اکشن از «بیگانه»، قسمت دوم را به یک سمت کاملا تازه برد و همچنان، تمام ویژگیهایی که «بیگانه» را «بیگانه» کردند در فیلم خود نگه داشت. برای همین میتوان گفت جیمز کامرون همیشه کارگردان اکشن بوده است، یا بهتر بگوییم، در این ژانر میتواند بهترین خودش را به نمایش بگذارد. او همچنین خیلی وقت است درست و حسابی سراغ ژانر ترسناک نرفته. میتوان گفت آخرین اثر به کارگردانی کامرون که کاملا عناصر ژانر وحشت را دربرمیگیرد، فیلم ۱۹۸۱ او یعنی «پیرانا ۲: تخمریزی» (Piranha II: The Spawning) است که منتقدین حرفهای خوب زیادی دربارهاش نگفتند.
نوع وحشت «بیگانهها» بیشتر از آنکه شبیه «پیرانا ۲» باشد، به فیلم «ترمیناتور» (The Terminator) میماند؛ یعنی از همان سبک و استخوانبندی ژانر ترسناک برای افرایش شدت هیجان فیلم استفاده میکند که موجب شده «بیگانهها» یکی از بهترین فیلمهای اکشن هیولایی تمام ادوار باشد. داستان «بیگانهها» ۵۷ سال بعد از فیلم اول آغاز میشود. الن ریپلی (سیگورنی ویور) در این فیلم بازگردانده شده که در این مدت در خواب مصنوعی فرورفته بود و یک تیم نجات او را بیرون میکشند تا دوباره به سیاره بازگردند و بفهمند چرا تمام ارتباطات کلونی با آنها قطع شده است، البته این بار با یک گروه مجهز سراغ هیولاها میروند و ریپلی و تیماش در یک مبارزهی همه جانبه با بیگانگانی میجنگند که باز هم آمادگی مواجهه با آنها را ندارند.
این فیلم بود که موقعیت کامرون را به عنوان یک کارگردان برجسته و صاحب سبک تثبیت کرد و همزمان، یک دید منحصربهفرد هم به فرنچایز «بیگانه» داد که پیشتر به خاطر رویکرد بسیار خاص ریدلی اسکات در فیلم اصلی، دنباله ساختن برایش کار بس دشواری بود. کامرون به خوبی در «بیگانهها» نشان داد که میداند چه موقع باید وحشت را زیاد کرد، چه موقع تنش فیلم را با صحنههای اکشن بالا برد و چطور ترکیب آنها میتواند به یک فیلم هیجانانگیز اکشن خوب بینجامد که آدمبد آن به جای یک شرور با پسزمینهای طولانی، یک هیولای ترسناک مرموز است.
«بیگانهها» همچنین نقطه عطفی بود برای تمام فیلمهای اکشن هیولایی که نشان داد، همیشه بهترین قهرمانان اکشن مرد نیستند. اساسا سیگورنی ویور پایههای فیلمهای اکشن با مرکزیت کاراکترهای زن را گذاشت. ویور دیگر در «بیگانهها» همان ریپلی فیلم اول نیست. کاراکتر او که در فیلم دوم حالا دیگر یک تجربهی وحشتناک را از سر گذرانده، به یک شخصیت جنگنده، یک قهرمان تبدیل میشود. همزمان به خاطر مراقبت از تنها بازماندهی قتل عام هیولایی، وجه مهربان و مادرانهی خود را هم به نمایش میگذارد و نشان میدهد که هیچ کدام با دیگری در تعارض نیست. این بازیگر تابستان همان سال در کنار هیولای «بیگانه» روی جلد مجلهی «تایم» (Time) رفته و نامزدی اسکار را هم برای بهترین بازیگر نقش اول زن به دست آورد که برای آکادمی اتفاق نادری بود؛ مخصوصا وقتی میبینید که در آن سالها چه تعصب یا بهتر بگوییم گاردی در مقابل ژانر علمی-تخیلی وجود داشت.
۳. طلوع مردگان (Dawn of the Dead)
- سال اکران: ۱۹۸۷
- کارگردان: جان مکتیرنان
- بازیگران: آرنولد شوارتزنگر، کارل ویترز، بیل دوک، جسی ونتورا
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۰ از ۱۰۰
در میان فیلمهای اکشن اوایل دهه هشتاد میلادی علاقهی زیاد به قهرمانی به سبک سیلوستر استالونه پیدا میشود که غیرقابل توقف بوده و یکتنه ارتشی را حریفاند. رقیب آن روزهای استالونه کسی نبود جز آرنولد شوارتزنگر که در کنار استالونه، نهتنها توانست فیلمهای اکشن نابی را به سینما بیاورد، بلکه تلاشهایش برای رسیدن به جایگاه رقیب خود، حتی ژانر فیلمهای اکشن هیولایی را هم دگرگون کرد. این روند با فیلم «ترمیناتور» اصلی آغاز شد و از آنجا به بعد، آرنولد دیگر بیرقیب بود.
«غارتگر» یکی از آن فیلمهای اکشن دهه هشتادی بود که مانندش پیشتر وجود نداشت. این فیلم چند ژانر را با هم ترکیب کرد: فیلمهای اکشن قهرمانمحوری که در آن کسی مثل آرنولد سراغ آدمبدها رفته و آنها را تارومار میکند، و ژانر فیلمهای ترسناک علمی-تخیلی و اسلشر به سبک «بیگانه» که در آن هیولای مرموزی سراغ قهرمان میآید. این ترکیب فوقالعاده و تازه نتیجهاش شد فیلم «غارتگر» که هنوز که هنوز است طرفداران خاص خودش را دارد و فیلم اول آن هم که سال ۱۹۸۷ آمد، امروزه یکی از فیلمهای کلاسیک کارنامهی آرنولد است. اگر به اکثریت فیلمهای اکشن دهه هشتاد نگاهی بیندازید، میبینید که در طول زمان دیگر جذابیت خود را از دست داده و به عناوینی تبدیل شدهاند که بیشتر آنها را دستمایهی شوخی قرار میدهند. «غارتگر» اما حتی از نظر بصری هم کیفیت خود را حفظ کرده؛ به ویژه از نظر هیولای مرکزی خود که ظاهر و شمایلاش همچنان میتواند مو بر تن بیننده سیخ کند.
فیلم «غارتگر» همچنین فرنچایزی را پایهگذاری کرد که با توجه به علاقهی مردم به فیلمهایی مثل «بیگانه»، به سرعت رونق گرفت و در رقابت با آنها، توانست جایگاه خود را در عالم فیلمهای اکشن هیولایی پیدا کند. در فیلم اول «غارتگر» آرنولد شوارتزنگر نقش داچ را بازی میکند که به عنوان بخشی از یک گروه از کماندوها استخدام شده تا به مأموریت نجات هواپیماهای سقوط کرده در جنگل آمریکای مرکزی بروند. داچ و دیگران فکر میکنند بزرگترین تهدید در برابر آنها، چریکهای مستقر در این مکان هستند، اما یک موجود مرموز هیولاگونه دست به شکار آنها میزند و یکییکی همتیمیهای آرنولد را از میان برمیدارد. داچ، دوستش دیلون (کارل وترز) و تعداد انگشتشماری از بازماندگان باید راهی برای مبارزه با این موجود و زنده بیرون آمدن از جنگل پیدا کنند.
کارگردان «غارتگر»، جان مکتیرنان بعدا با فیلم «جانسخت» (Die Hard) بازگشت که یک نقطه عطف بزرگ دیگر در جریان فیلمهای اکشن بود. اما فیلمهایی مثل «ترمیناتور» و «غارتگر» توانستند در همین مدت پایههای فرنچایزهای مهمی را بگذارند که وحشت هیولایی و اکشن قهرمانمحور و پر از تستوسترون را ترکیب کرده و به اعتلا میرسانند. مجموعهی «غارتگر»، بااینکه هیچ وقت به حد و اندازههای فیلمهای «بیگانه» یا «ترمیناتور» معروف نشد، تاکنون توانسته محبوبیت خود را حفظ کند. در مجموع با پنج فیلم، که آخری آن در سال ۲۰۲۲ آمد، «غارتگر» همچنان امیدها به ژانر اکشن هیولایی را بالا نگه داشته است و طبق گزارشات، یک فیلم دیگر در این مجموعه قرار است در سال ۲۰۲۵ میلادی منتشر شود.
۱. آروارهها (Jaws)
- سال اکران: ۱۹۷۵
- کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بازیگران: روی شایدر، رابرت شاو، ریچارد درایفس، لورین گری
- امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۸.۱ از ۱۰
- امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۹۷ از ۱۰۰
«آروارهها» در بطن خود یک فیلم اکشن دربارهی هیولایی آشنا یعنی همان کوسه است؛ اما فیلم کوسهای که نهتنها دنیای فیلمسازی را تغییر داد و موفقیتی بزرگی برای اسپیلبرگ رقم زد، بلکه از اولین فیلمهایی است که اساسا بلاکباستر تابستانی را تعریف کرد. اغراق نخواهد بود اگر بگوییم فیلم «آروارهها» توانست یکتنه ژانر اکشن هیولایی را بین بینندگان کثیری محبوب کند. بالاخره دلیلی دارد که پس از گذشت پنجاه سال از زمان اکران آن، همچنان «آروارهها» را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای اکشن تریلر با تم هیولایی به یاد میآوریم. فیلمی بهشدت تأثیرگذار که حتی میتوانید ببینید فیلمهای هیولایی مدرنی مثل «گودزیلا منهای یک» (Godzilla Minus One) هم از آن الهام گرفتهاند. از صحنهی آغازین وحشتناک آن بگیر، تا مونولوگ رابرت شاو تا پایانبندی غرق در خون فیلم، هیچ نقصی در آن پیدا نمیشود.
در وهلهی اول به نظر نمیرسید فیلم ترسناکی دربارهی یک کوسه بتواند به موفقیت برسد و فرایند دشوار ساخت فیلم هم بر این نگرانی میافزود. اما اسپیلبرگ با تمرکز روی کوسه از یکی از طبیعیترین ترسهای انسانی به نفع داستان خود استفاده میکند. به سبک هیچکاک، اسپیلبرگ تنها با ایدهی حضور کوسه بازی کرد و البته از آنجا که دست و بالش برای فیلمبرداری از کوسهی مکانیکی بسته بود، اساسا مجبور شد به چند صحنهی کوتاه از حضور کوسه اکتفا کند. اما وحشت ناشی از نشان ندادن هیولا، چندین برابر است که انتظار کشیدن برای آن را هیجان انگیز میکند. اساسا مهمترین دستاورد اسپیلبرگ در این فیلم این است که میتواند تنها با ایدهی حضور شرور داستان در پسزمینه، بیننده را در تمام طول فیلم مضطرب نگه دارد. با اینکه تبلیغات فیلم، بیش از هر چیز بر جنبهی ترسناک «آروارهها» تمرکز داشت، استیون اسپیلبرگ در زیرلایههای داستانی تریلر از حملهی یک ماهی خونخوار، موضوعات متفاوتی هم جا داده است؛ از جمله درامی دربارهی مشکلات اقتصادی و سیاسی، یک جامعهی کوچک و مطالعهی شخصیتی یک آدم خارجی در این جامعه که میخواهد با محافظت از اعضای آن، خودش را در میان گروه جا بیندازد.
«آروارهها» از بهترین فیلمهای اکشن تریلر تمام ادوار است که خلاف فیلمهای علمی-تخیلی، هیولایی کاملا طبیعی را به تصویر میکشد و با همذاتپنداری که شخصیتها در مخاطب برمیانگیزانند، همین کوسه میتواند از ترسناکترین هیولاها هم ترسناکتر باشد. یکی از جنبههای مهم «آروارهها» همین همذاتپنداری است که موجب شد بینندگان بتوانند با کاراکتر برودی (روی شرایدر) ارتباط بگیرند؛ چون برودی یک قهرمان بزنبهادر نیست که جواب همهی سوالها را میداند؛ بلکه او ترسها و نقطه ضعفهای خود را نیز به نمایش میگذارد که موجب میشود ما به سرنوشت او و خانوادهاش در طول فیلم اهمیت دهیم.
این یکی از نکات درخشان فیلم اسپیلبرگ است. اساسا فرصتی که داستان تنها به زمینهچینیها میدهد تا زمان رسیدن شکار هیولا فرا برسد، تصمیمی درخشان برای فیلمنامه بوده است؛ با اینکه باعث میشود نیمهی ابتدایی فیلم اکشن کمتری داشته باشد، اما در نهایت تأثیر صحنههای پرهیجان اواخر آن را تشدید میکند. این گواهی بر درخشش ساختار و زمان بندی فیلمنامه است که حتی بدون حضور کوسه هم از اضطرار لحظه کاسته نمیشود. نام اسپیلبرگ با کارنامهی درخشانی که دارد، با بسیاری از بهترین فیلمهای تاریخ پیوند خورده؛ اما «آروارهها» یکی از آن فیلمهای اسپیلبرگ است که همه آن را دیده و میشناسند. هیچ دنبالهای هم نتوانست به پای فیلم اصلی برسد. «آروارهها» تا مدتها تخم ترسی را در بینندگان کاشت که مانع از این میشد مردم به راحتی بتوانند به آببازی خود بپردازند. میتوان گفت این فیلم حتی دیدگاه مردم را به کوسهها و طبیعت آنها تغییر داد؛ هرچند به اشتباه اما تأثیر آن غیرقابل انکار است.
منبع: خبرآنلاین
منبع: faradeed-220260