نقد فیلم «صبحانه با زرافهها»؛ خماری، لیسانسهها، هامون و دیگران
در ادامه تمرکز سینمای ایران بر ژانر کمدی، سروش صحت دومین فیلمش «صبحانه با زرافهها» را در ژانر کمدی ساخته است. از آنجا که او از اساس کمدی میسازد، چندان عجیب هم نیست. فیلم اولش هم درام بود اما رگههای کمدی داشت. «صبحانه با زرافهها» در ژانری قرار میگیرد که در سینمای جهان کمدی سیاه نام دارد و در ایران به آن کمدی ابسورد یا ابزود میگویند که یعنی کمدی پوچ، بیمعنی.
همین باعث میشود فیلم صحت خودش را از فیلمهای کمدی بهاصطلاح بندتنبانی جدا کند. پیش از این هم، او در تلویزیون کمدیهای خوبی ساخته و «صبحانه با زرافهها» هم در ادامه همان مسیر است. نقد فیلم «صبحانه با زرافهها» را در این مطلب بخوانید.
از همان ابتدای فیلم یا حتی با توجه به پوستر فیلم میتوان فهمید که با یک قصه مردانه مواجهیم؛ قصه رفاقت مردانه که پیش از این نسخه تلویزیونیاش را در کارهای خود صحت، در سریال «لیسانسهها» دیدهایم. حتی گروه بازیگران هم هماناند، بهعلاوه دو بازیگر که به گروه بازیگری همیشگی سروش صحت اضافه شدهاند.
آنجا هم موقعیتهای کمدی بیمعنی بین چند دوست مرد شکل میگرفت. در سینمای ایران، این جنس قصهگویی را در کارهایِ بیشتر عبدالرضا کاهانی، کمی حمید نعمتالله و چند فیلمساز دیگر که در همین مسیر گام برداشتهاند، دیدهایم. این فیلمسازان خود متأثر از سینمای داریوش مهرجویی بودهاند و صحت هم چنانچه از گفتوگوی اخیرش با فریدون جیرانی پیداست، در همین دسته قرار میگیرد.
انگار در این مدت موتور فیلم دارد خودش را گرم میکند تا برای بخشهای بعدیاش که کمی عمیقتر و به فضای دلخواه صحت و مخاطبان خاصش تبدیل میشود، آماده شود. آنقدر هم وقت گذاشته تا مخاطبان کمحوصلهتر را با فیلمش همراه کند. اگر همین روند را ادامه میداد شاید میتوانست یک «خماری» ایرانی درست و حسابی بسازد. اما سروش صحت با فیلم قبلیاش و حتی با سریالهایش هم نشان میدهد که فقط نمیخواهد قصه سرگرمکننده بسازد.
تمرکزش روی جزئیات است و کمدی را از دل موقعیتهای بیمعنا و در عین حال بامعنای زندگی بیرون میکشد. هرچند در فیلم دومش آشکارا از فیلمهای سینمای جهان الهام میگیرد. مشخصاً در فیلمهایش مرگ را در برابر زندگی قرار میدهد و ابعاد فلسفی و ایندنیاییاش را مورد بررسی قرار میدهد.
به شدت در تلاش است به صلح رسیدن با زندگی را در فیلمهایش نشان دهد و این را مثلاً در «صبحانه با زرافهها» با ارجاع مستقیم و حتی تبلیغ یک کتاب منبع باستانی معروف «دائو د چینگ» یک کتاب کهن چینی بر اساس مکتب دائوییسم با صدای بلند فریاد میزند؛ کتابی اثر حکیم بزرگ چینی لائوتسه در حدود قرن پنجم یا ششم قبل از میلاد است که به «کتاب راه و فضیلت» معروف است. کتابی که برای یافتن تعادل، یگانگی و صلح درونی توصیه میشود. یکجور فال حافظ چینی است که امروز دیگر جهانی شده و در فرهنگ کتابخوانی ما هم وارد فرهنگ عامه شده است. به همین دلیل سر از فیلم سروش صحت هم درمیآورد.
در سینما، سنت معرفی کتاب یا استناد به کتاب، شاخصترین و پررنگترین نمونهاش را در سینمای داریوش مهرجویی دیدهایم. صحت هم مشخصاً میخواهد در همان مسیر گام بردارد. اصلاً از جایی که عنکبوت کشته میشود و بعد اوردوز شخصیت داماد، با بازی پژمان جمشیدی، اتفاق میافتد فیلم تغییر لحن میدهد. هم جنس کمدیاش تغییر میکند، بهتر میشود. و هم یک شخصیت تازه به فیلم اضافه میشود که قرار است کاراکتر خردمند قصه باشد. حرفهای فلسفی و کتاب دائو د جینگ را هم او وارد قصه میکند.
شخصیت دکتر که هادی هجازیفر نقشاش را بازی میکند و ورودش به فیلم جان تازهای به آن میبخشد. هجازیفر اولین بار است که در فیلمی از صحت بازی میکند اما نقشاش را خوب درک کرده و خوب در فضای فیلم جا میافتد. در خنده گرفتن هم موفق است. مشکل اینجاست که فیلمسازی همچون داریوش مهرجویی اگر موفق میشود از دل موقعیتهای درام کمدی فلسفی بسازد، مثلاً در فیلمی مثل «هامون» لحظات کمیک خلق کند، این نتیجه زیست فلسفی اوست. سروش صحت به طور ویژه در فیلم دومش اصرار به تحمیل نگاه فلسفی به فیلمی دارد که پتانسیل فلسفی بودن را ندارد. نه موقعیتی که قصه در آن شکل میگیرد، نه این شخصیتها و نه حتی این بازیگران، چنینی پتانسیلی را ندارند.
این چنین است که آن چرخه کارمایی که صحت قصد دارد در فیلمش از آن حرف بزند، لابهلای شوخیهای ابسورد و بعضاً درنیامده به معنای واقعی کلمه فیلم گم میشود. نمونه بارزش سکانس رستوران و ایتالیایی تقلبی حرف زدن شخصیتهای مرد با چند دختر «دافی» که بعد از مرگ دوستشان در جاده دیدهاند.
اصلاً آن شعر ناصر خسرو که صحت در گفتوگویش با جیرانی گفت که کل فیلم بر اساس آن شکل گرفته و جایی، دقیقاً بعد از کشتن عنکبوت توسط بهران رادان، آن را از زبان شخصیت بیژن بنفشهخواه میشنویم، فراموش میشود. آن ارجاعاتی که شخصیت دکتر به متن دائو د جینگ میدهد و کلمات خردمندانهای که بسته به موقعیتهای مختلف به زبان میآورد، نمیتواند از «صبحانه با زرافهها» یک کمدی فلسفی بسازد.
در همین لحظات است که برای مخاطبی که آمده فیلم کمدی ببیند، کسلکننده میشود و برای مخاطبی که فلسفه میداند یا اقلاً در حال و هوایش قدم زده است، فیلمی با ادعایی بزرگ اما توخالی میشود. از «خماری» شروع میکند، از چند فیلم تاریخ سینمایی وام میگیرد، با شوخیهای سروش صحتی و بعضاً کمدی مرسوم جریان اصلی (بهتر است بگوییم شبکههای اجتماعی) پیش میرود و در نهایت، به «هامون» تبدیل میشود.
این پایانبندی برای فیلمی که قصه خاصی را دنبال نمیکند و درام هم نیست، یک راه در رو به نظر میآید که هم پوشش فلسفیاش را حفظ کند و هم به نحوی قصه را جمع و جور کند. چون نمیشد این فیلم را که تا خود مرگ یک شخصیت دارد شوخی میکند، با چنین پایان تلخی به پایان رساند. این شخصیتها قرار نیست در این فیلم از اعمال خود درس بگیرند و درس عبرتی برای دیگران باشند. بنابراین، انتخاب فیلمساز این است که فیلم را تبدیل به یک خیال کند.
خیالی که در نتیجه کشتن عنکبوت آغاز شده است. اینجا فیلمساز به همان شعری که فیلمش را بر اساس آن ساخته است، برمیگردد و حرف اصلیاش را میزند. این راحتترین و منطقیترین تصمیم برای به پایان رساندن این قصه است. البته تصمیم میگیرد پایانبندی نهاییاش را به یکباره به پایان »هامون» نزدیک کند که تصمیم عجیبی است و بیشتر به نظر میآید از سر ارادت خاص کارگردان به این فیلم و سینمای آقای مهرجویی گرفته شده است.
این تصمیم «صبحانه به زرافهها» را به کلاژی از سینمای ایران و جهان تبدیل میکند. البته با لحظات کمدی خوب که میتواند از مخاطبش خنده بگیرد. اما در خلق کمدی ابسورد از همتایان خودش در سینمای ایران عقب میماند.
حتی در شخصیتپردازی و اجرا هم به موفقیت فیلم قبلی و سریالهایش به طور ویژه «لیسانسهها» نمیرسد. در مدیوم تلویزیون، هوتن شکیبا و باقی گروه بازیگران کارهای صحت موفق میشوند شیمی خوبی را به وجود میآورند. اما اینجا ورود دو بازیگر تازه و شخصیتپردازی سینمایی مشکل به وجود آورده است.
با اینکه در لحظات دو نفره وضعیت بهتر است و لحظات کمدی بهتری خلق میشود. اما در لحظات گروهی شخصیتها یک جور بیانسجامی دیده میشود. پژمان جمشیدی با تمام تلاشی که میکند نمیتواند از پرسونای همیشگی خودش فاصله بگیرد و جنس بازیاش برای این فیلم و این جنس کمدی مناسب نیست.
هوتن شکیبا و بیژن بنفشهخواه چون به اندازه کافی با صحت کار کردهاند، وضعیت بهتری دارند. بهرام رادان تلاش خودش را برای درآوردن نقشاش کرده که در ادامه همان بازی و پرسونایی است که در فیلم «بیپولی» نعمتالله به خود گرفته بود. اینجا در بازی موفقتر است. هرچند یکدست نیست و همچون شخصیتش بیرونافتاده است.
یک مشکل عمده کارهای سروش صحت فقدان شخصیت زن و وجود شخصیتهای کلیشه زن است. خودش میگوید محدودیتها به او اجازه استفاده از شخصیت زن را در فیلمهایش نمیدهد. اما اینجا با اینکه فیلم کاملاً میتوانست یک شخصیت زن داشته باشد، صحت تصمیم گرفته زن را حذف کند و سایهای از او را در پایان نشانمان بدهد.
اگر این شخصیت با آن لباس عروس ارجاع به مهشید «هامون» دارد، او را ما تمام و کمال در فیلم مهرجویی میبینیم و اینجا با یک سایه طرفیم. شاید محدودیتها باعث این حذف ناخواسته شده باشند اما جهان سروش صحت، جهان مردانه است. زنان در این جهان یا نیستند یا از تیپ فراتر نمیروند. حتی در «جهان با من برقص» هم که چند شخصیت زن داریم، به راحتی میتوان دو شخصیت اصلی زن را فراموش کرد و شخصیت هانیه توسلی هم از کلیشه فراتر نمیرود.
یکجور بیگانگی با زنان در کارهای صحت به چشم میخورد که در لحظاتی به زنستیزی هم میتواند تعبیر شود. در «صبحانه با زرافهها» به جز عروس که او را نمیبینیم، یک زن دیگر هست که دوستدختر شخصیت هوتن شکیباست و فقط او را از دور در صفحه موبایل میبینیم. این زن به طرز عجیبی با وجود آشنایی و صمیمیتی که با دوستان دوستپسرش دارد، به عروسی دعوت نیست و جلوتر مشخص میشود که خیانت هم کرده است. شاید بهتر باشد صحت برای ورود بیشتر و بهتر زنان دستکم به سینمایش از نویسنده زن برای فیلمنامههایش کمک بگیرد تا شناخت بهتری نسبت به جهان زنانه پیدا کند. وگرنه از کلیشهها فراتر نخواهد رفت.
- بازتاب خوانش ابسورد از زندگی و ماهیتش
- خلق لحظاتی خندهدار بر اساس ایجاد موقعیتهای کمدی ابسورد
- فیلم کمدی قابل دفاع در میان انبوه تولیدات ضعیف کمدی در سینما
- فقدان شخصیتپردازی قوی
- فقدان انسجام در شیمی گروه بازیگران
- استفاده از شوخیهای جنسی و کلیشهای مردانه
- دوپارگی لحن فیلم به خاطر فاصله گرفتن از کمدی ساده و تلاش برای ساخت کمدی فلسفی
- فقدان اصالت در قصهگویی و ایجاد موقعیت طنز به دلیل الهام گرفتن از بعضی آثار مهم تاریخ سینما
یک عنصر دیگر که دارد در کارهای صحت به کلیشه تبدیل میشود، استفاده از موسیقی است. در «صبحانه با زرافهها» اسم شخصیت عروس، مریم است. صحت برای میانپردههای فیلمش چند ترانه قدیمی که یک مریمی تویش دارد، انتخاب کرده است که به جز علاقه صحت به استفاده از ترانه و موسیقی در کارهایش هیچ توجیه دیگری ندارد.
این شکل استفاده از موسیقی کمکم دارد در کارهای صحت تکراری میشود؛ مخصوصاً که توجیهی هم ندارد. شاید او به ساخت فیلم موزیکال علاقه دارد که خبر خوبی است؛ چون سینمای ایران در این ژانر دچار فقدان است و هیچ بد نیست کسی که به استفاده از ترانه در سینما علاقه دارد، توجیه منطقیتری برای این کار پیدا کند.
در این حالت، صرفاً خاطرهبازی است که شاید اگر در خدمت قصه درآید، مثل استفادهای که مهرجویی در فیلمهایش از ترانههای قدیمی میکند یا علی مصفا در فیلم خوبش «پله آخر» کرده است، تأثیرگذاری شگفتانگیزی خواهد داشت اما در «صبحانه با زرافهها» صحت کمی زیادهروی و بیربط به نظر میآید. به طور کلی، «صبحانه با زرافهها» در خلق موقعیتهای کمدی و خنده گرفتن از مخاطب در لحظاتی موفق است اما در حد ادعای بزرگ خودش ظاهر نمیشود.
شناسنامه فیلم «صبحانه با زرافهها» (Breakfast with Giraffes)
کارگردان: سروش صحت
بازیگران: بهرام رادان، پژمان جمشیدی، هوتن شکیبا، هادی حجازیفر، بیژن بنفشهخواه، سالار شالباف، امین قهرودی، مجید یوسفی
امتیاز سایت IMDb به فیلم: ۶.۵ از ۱۰
خلاصه داستان: پویا، شاهین و مجتبی به عروسی رضا دعوت شدهاند و برای خوشگذرانی بیشتر به استفاده از مواد مخدر روی میآورند. همه چیز خوب پیش میرود تا وقتی که رضا اوردوز میکند و این شب به شبی وحشتناک تبدیل میشود.
منبع: خبرآنلاین
منبع: faradeed-214833