گفتگو با احمدرضا قدیریان، شاعر
بزرگترین درس شعر، نگریستن از دریچهای متفاوت است
احمدرضا قدیریان در سال ۱۳۴۵ در ابرکوه یزد به دنیا آمد. این دانشجوی دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد، سالیان متمادی، مدیرمسئول ماهنامه سرو ابرکوه بوده است و در کنار شاعری به تدریس ادبیات در مدارس و نویسندگی میپردازد. از او مجموعه هایی چون «سیبستان»، «فصل اطلسی ها» و «شاعر درباری» منتشر شده است. قدیریان در این گفتگو از کودکی خودش، کتاب خواندن هایش و گره خوردگی جانش با شعر سخن گفته است. او همچنین توصیه های خوبی برای شاعران جوان دارد. با هم پاسخ های قدیریان را می خوانیم.
*احمدرضا قدیریان را چقدر می شناسید؟
شناخت دقیق هیچ انسانی آسان نیست. بویژه آن که او یک شاعر باشد. فکر کنم هنوز جمله یا شعری ساخته نشده که بتواند شاعر مورد نظر شما را تعریف کند. البته شباهت داشتن به یک شاعر یا نویسنده یا هر آدم دیگری امکانپذیر است. این شباهت میتواند از یکدرصد شروع شود و تا درصدهای زیادی هم برسد. با این وصف من هم میتوانم به هر یک از شاعران کهن تا امروز جهان و به تبع آن ایران، شباهتهایی هرچند در همان حد یک درصد داشته باشم!
*دوران کودکی و نوجوانی شما چطور بود؟
اگر اجازه بدهید دوران کودکیام را تا حدود دوازده سالگی بدانم. در سنی که انقلاب اسلامی، تغییرات اساسی در وضعیت کشور ایجاد کرد. این سال و حدود یک و نیم سال بعد از آن که جنگ آغاز شد، مرا از دوران کودکی بیرون برد و ناگهان به دوران بزرگسالی پرتاب کرد. ما دوران نوجوانی نداشتیم. ناگهان بزرگ شدیم. قبل از آن یعنی در دوره کودکی، زندگی ما به شیوهای مختص دوران خودش گذشت. با همان معایب و مزیتهای روزگار خودش. در خانه و مدرسه و شهر با امکانات موجود همان زمان زندگی میکردیم. با آرزوها و سرگرمیها و تکالیف همان دوران. آرزوهامان مثل خودمان کوچک بود اما بزرگ مینمود. در حد داشتن یک اسباب بازی پلاستیکی پسرانه. تفنگ یا ماشین یا چیزی از این قبیل. سرگرمیهایمان هم مثل کودکیمان محدود بود. بهترین و بهروزترینش برنامه کودک و نوجوان تلویزیون بود که عصرها به صورت سیاه و سفید و گاه با کیفیت برفکی پخش میشد و ما را از گوشه شهر کویری و دورافتاده زادگاهمان به اقصا نقاط جهان میبرد تا با فرهنگ غریبههای پیشرفته جهان آشنا کند. بازیهای کودکانه که با کمترین امکانات آن روزگار میتوانست اجرا شود؛ مثل هفت سنگ، الک دولک، پِل چُفته بازی، چِشبیریسُک یا همان قایمباشک، قوتول بازی یا همان یه قُل دو قُل، هشتخونه بازی، اِشتَم اِشتَم و انواع و اقسام بازیهای کودکانه دیگر. تکالیف دوران کودکی هم شامل تکالیف مدرسه میشد و کمی هم تکالیف گاه و بیگاه بیرون از خانه مثل خرید نان که خودش داستانی بود.
*در دوره کودکی و نوجوانی چه کتابها و چه شعرهایی در دسترس شما بود و می خواندید؟
شعر را از همان دوران دبستان در درون خودم پیدا کردم. نخستین بار رفتم سراغ توصیف چهار فصل سال. برای هر فصل در حدود چهار بیت کودکانه سرودم. البته از آن زمان تا وقتی که برسم به بزرگسالی و به طور جدی شعر را دنبال کنم، کار سرودن را جدی نگرفتم. بیشتر به خواندن کتابهای قصه مشغول بودم. در آن دوران به خواندن مطالب ادبی علاقهمند بودم. اول سال تحصیلی که میشد و کتابهای درسی را تحویل میگرفتم، به سرعت میرفتم سراغ کتاب فارسی و همه آن را ورق میزدم و شعرها و داستانهایش را مرور میکردم. در شهر یک کتابخانه کوچک پیدا کرده بودم که با اذن پدر، حق عضویت دادم و عضو شدم. مرتبا کتاب به امانت میگرفتم و میخواندم. قصهها مرا به دنیای رنگارنگ تخیلات کودکانه میبردند. بعضیها مصور و گاه رنگی بودند که خواندن مطالب و تماشای عکسهایشان لذتی وصفناپذیر داشت. ظرف خالی ذهنم با انواع داستانها و افسانههای پادشاهان و پیامبران و روایتهای کهن و قصههای جورواجور آدمها و دنیای حیوانات و فرهنگهای گوناگون ایران و دیگر ملل پر میشد. بازیهای کودکانه و ادبیات کودک مثل دو بال مرا پرواز دادند و از دوران کودکی به دوران پس از آن رساندند.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟
در دنیای پرشتاب و پرهیاهوی امروز، برنامهریزی برای هر کاری دشوار اما لازم است. من بیشتر در حوزه فعالیت آموزشی خودم مطالعه میکنم. یعنی مطالعاتم در زمینه ادبیات و بیشتر در محدوده تدریسهایی است که برعهده دارم. بخشی از مطالعاتم را از طریق دنیای اینترنت دنبال میکنم و بخصوص به آموختن زبانهای انگلیسی و عربی علاقهمندم. کتابهای روانشناسی و مشاورهای را هم که به بالا بردن کیفیت زندگی کمک میکنند، میخوانم. اخبار و تحلیلهای ایران و جهان را در محدوده دغدغههای اجتماعی و سیاسیم از طریق اینترنت و برخی فضاهای مجازی دنبال میکنم. خلاصه این که هیچ روزی را بدون متن، چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی به شب نمیرسانم و یکی از بزرگترین حسرتهای زندگیم کتابهای نخوانده است. البته کتابها و نوشتههایی که دوست نداشتهام در همان آغاز خواندن، کنار گذاشتهام. گاهی شده است که یک غزل پنج شش بیتی را در همان بیت اول و دوم رها کردهام؛ به این دلیل که نتوانستهام با حس و اندیشه آن ارتباط خوبی برقرار کنم.
*برای کسانی که میخواهند وارد عرصه شعر شوند، چه توصیه دارید؟
برای کسانی که میخواهند وارد عرصه شعر شوند، همیشه چند توصیه داشتهام: نخست این که شعر، زیاد بخوانند. شعرهای خوب بخوانند. در آغاز راه شاعری، بیشتر از شاعران معاصر که ذهن و زبانشان امروزی است، بخوانند و البته از خواندن شعر قدما و بهویژه آنهایی که زبان و اندیشه و تصاویر پیچیده ندارند، غافل نشوند. در مرحله دوم سرودن را تمرین کنند. دوش به دوشِ خواندنِ شعر، تا میتوانند شعر بگویند و حاصل مطالعات شعریشان را در سرودههایشان بریزند. این کار، ذهن را نیرومند میکند و پیوستگی و استمرار در آن، به تدریج مهارت ادبی را پرورش میدهد. مرحله سوم، بسیار مهم است. پس از سرودن و خلق اثر ادبی، باید آن را در معرض نقد و نظر دیگران قرار داد. حضور در انجمنهای ادبی و جویا شدن نظر دیگر شاعران، باعث اصلاح و قوام شعر میشود. دیگر این که باید در مسیر شاعری، دست به دامن یک استاد صاحب فن و راهنمای مجرب و کاردیده شد و شعر را به نظر صائب او رساند و پیوسته از تجربه ادبی او بهره برد.
*چه شد که وارد حوزه شعر شدید؟
به اختیار خودم وارد حوزه شعر نشدهام. به قول مولانا: «من به خود نامدم اینجا...» اولین قدمها را در کودکی برداشتم و این گامهای نخستین، خیلی نادانسته و ناخواسته بود. نمیتوانم به یاد بیاورم که کدام جاذبه مرا به این وادی کشانده است. فقط میدانم که پدرم به خواندن کتاب و از جمله مقوله شعر علاقه داشت. در خانه ما جز قرآن و مفاتیحالجنان، یک نهجالبلاغه وجود داشت که با ترجمه شعری همراه بود. یک مثنوی مولوی، یک دیوان حافظ و یک کلیات سعدی هم روی طاقچه اتاق وجود داشت که با وجود کودکی، آنها را ورق میزدم و شکسته بسته، چیزهایی از آنها را میخواندم. از مجلات کودکانه آن روزگار، کیهان بچهها به واسطه پسرعمویم و او هم به واسطه خانواده خالهاش به دستم میرسید که شعرها و داستانهای جذابی داشت. البته در دوازده سالگی و بعد از آن و همزمان با رویداد انقلاب، ناگهان به انفجاری بزرگ در حوزه دسترسی به کتاب برخوردم و در همان سالها با آثار کسانی مانند دکتر شریعتی آشنا شدم و با وجود سن و سال کم، بسیاری از آنها را خواندم. مطالعه داستانهایی از صادق هدایت، جلال آل احمد و صمد بهرنگی و آشنایی با انبوه نامهای نویسندگان مشهور یا ناشناخته دیگر، حاصل من از آن دوران پرجنب و جوش است. از آن به بعد بود که با نام شاعران دیگری جز آنها که در کتابهای درسی خوانده بودم یا چند تنی از بزرگان ادب فارسی که دیوانشان را در خانه داشتیم؛ یعنی مولانا و سعدی و حافظ، آشنا شدم. شعرهای صائب تبریزی، حزین لاهیجی، سید اشرف الدین گیلانی معروف به نسیم شمال، هوشنگ ابتهاج و سیمین بهبهانی را خواندم و البته به یاد دارم که کتابی با عنوان هزار سال شعر فارسی را مطالعه کردم که شاعران بزرگ و پراهمیت کشورمان را معرفی کرده و نمونه اشعار آنان را آورده بود. همه اینها پایههای شعری مرا میساختند و شعله شعر را در وجودم برافروختهتر میکردند. پس از دوران دبیرستان و راه یافتن به دانشگاه به انجمن ادبی دانشجویان دانشگاه تربیت معلم یزد پیوستم و راه شعر را به گونهای دیگر و با جهشی دگرگونه ادامه دادم.
* به نظر شما اولین و مهم ترین درس دنیای شعر چیست؟
به نظر من بزرگترین درس دنیای شعر، نگریستن به جهان آفرینش و زندگی انسان از دریچهای متفاوت است. جهان شعر، دیدگاه ما را نسبت به پیرامونمان، تغییر میدهد و آن را لطیفتر، زیباتر و انسانیتر میکند. سیاستمداران بسیاری را سراغ داریم که جهان را به آتش کشیدند؛ اما شاعران زیادی نمیشناسیم که موجب رنج و درد انسانها شده باشند.
*رابطه شما با فضای مجازی چطور است و حضور در این فضا را چقدر تجربه کرده اید؟
رابطه من با فضای مجازی بسیار نزدیک و صمیمانه است. از آن بسیار آموختهام و در آن سعی بسیار کردهام برای آشنا کردن مخاطبان با ادبیات. در دوران اوج کرونا که بسیاری از مردم، خانه نشین بودند، این پرسش به نظرم رسید که یک شاعر در این فضای پرتنش و دشوار چه خدمتی میتواند بکند؟ سپس به ذهنم آمد که هر شب یک غزل حافظ را در فضای اینستاگرام شرح بدهم. کارم را بلافاصله آغاز کردم و هر شب سر ساعت معینی به مدت نیم ساعت، به طور زنده یک غزل را خواندم و شرح دادم. این کار با عنوان «شبهای قرنطینه با حافظ» بدون حتی یک شب توقف، به مدت 555 شب ادامه یافت و به پایان رسید. سابقه این کار دشوار، هنوز در صفحه من موجود است و یکی از دغدغههایم آن است که روزی بتوانم همه آنها را از اینستاگرام استخراج و مجموعه آن را نگهداری و احیانا عرضه کنم؛ هرچند ضبط آنها از نظر فنی کیفیت بالایی نداشت و با کمترین امکانات انجام شد. فضای مجازی ظرفیت فوق العادهای دارد و همه گروههای جامعه از جمله شاعران میتوانند از آن بسیار بهره ببرند؛ با شاعران و اشعار آنها آشنا شوند؛ اشعار خود را در معرض خوانش دیگران قرار دهند و با اهالی شعر و ادب تعاملی سازنده پیدا کنند.
*طنز در شعر شما چه جایگاهی دارد؟
از همان دورانی که شعر را به طور جدیتر دنبال کردم، به طنز علاقهمند شدم. در دوران دانشجویی، یک روزنامه دیواری با موضوع طنز راه انداختم که چندین شماره ادامه داشت و مطالبی در قالب شعر و نثر طنزآمیز در آن نوشته شد. در همان زمان بود که با طنزهای سیاسی کیومرث صابری در روزنامه اطلاعات، در ستونی به نام دو کلمه حرف حساب و سپس با مجله گل آقا آشنا شدم. سالهای متمادی در ماهنامه سرو ابرکوه ستون طنزی با نام زبان سرخ داشتم که عمدتا نثر و گاهی هم شعر طنز بود. اشعاری هم به طنز سرودهام که به طور پراکنده در جاهایی خوانده یا نوشته شده است؛ اما مجموعه آنها به چاپ نرسیده است. به نظرم طنز، یکی از مقولههای بسیار جذاب ادبی است که اگر به درستی و با معیارهای طنز فاخر، خلق و سروده شود، نتایج ارزشمندی را در جامعه برجا میگذارد.
*از بین کارهایتان کدام را بیشتر دوست دارید؟ چرا؟
اشعاری که سرودهام بیشتر شامل غزل، رباعی و کوتاهسرودههای سپید است. از بین هر یک از این سه گروه شعرهایی هستند که بیشتر دوستشان دارم؛ اما به هنگام ارائه در محافل ادبی و به دلیل رعایت ذائقه مخاطب، بیشتر غزل و رباعی را انتخاب میکنم.
*شما دلیل کم خواندن کتاب و به طور مشخص مجموعه شعر شاعران در جامعه را چه می دانید؟
اگر در این زمینه پاسخ علمی، مستند و دقیقی بخواهیم، باید به جامعهشناسان رجوع کنیم. به نظر من بخشی از این موضوع به سیاستهای آموزشی و فضای حاکم بر این حوزه برمیگردد. خانوادهها و بهخصوص مادران، به خواندن کتاب برای کودکان بسیار علاقهمندند و کودکان هم به کتاب بسیار علاقه نشان میدهند. اما در مراحل بعدی، مدارس سمت و سوی مطالعات را به هدف مهارتهای تستزنی به منظور آمادگی برای موفقیت در کنکور سوق میدهند و ذوق مطالعه آزاد را در نوجوانان کور میکنند. آموزش و پرورش باید طوری برنامهریزی کند که دانش آموزان با فراغ بال و بدون دغدغه به مطالعه در حوزههای گوناگون غیردرسی بپردازند و علایق خود را دنبال کنند. تنها در این صورت است که عادت مطالعه در نوجوانان که مردان و زنان آینده جامعه هستند، نهادینه میشود. شاید دلیل دیگر سرانه مطالعه اندک کشورمان در مقایسه با کشورهای توسعه یافته جهان، وضعیت اقتصاد و معیشت مردم باشد. در آن کشورها مطالعه زیاد مردم به گسترش و توسعه اقتصادی و رفاه آنان کمک میکند و اوضاع مناسب اقتصادی و رفاه عمومی، به مردم مجال پرداختن به مطالعه و افزایش آگاهی میدهد. این چرخه در کشورهای توسعه نیافته، معیوب است. اقتصاد ناکارآمد باعث میشود مردم نتوانند برای مطالعه و بالابردن سطح دانش خود وقت کافی بگذارند و پایین بودن سطح آگاهی و مطالعه عمومی، مانع توسعهیافتگی میشود. باید این چرخه را به گونهای شکست و وضعیت اقتصاد را بهبود بخشید و همزمان سرانه مطالعه را در کشور افزایش داد.
* سهم نویسندگان و شاعران در گسترش فرهنگ کتابخوانی چقدر است؟
در باب نقش شاعران و نویسندگان در این زمینه باید گفت که آنان با مطالعه و خلق اثر فرهنگی و ادبی، دین خود را به جامعه ادا و نقش خود را در توسعه فرهنگی ایفا میکنند. گام دیگری که این گروه از اعضای جامعه میتوانند بردارند آن است که آثار خود را با نیازهای فکری جامعه هماهنگ کنند و کیفیت هنری آن را بالاتر ببرند تا نگاه مخاطب را بهتر و بیشتر جلب کنند.
*تا کنون چقدر به پیری فکر کرده اید؟ تصورتان از آن دوران و جایگاه ادبی خودتان در آن زمان چیست؟
اکنون که دارم میانسالی را پشت سر میگذرانم، به این نتیجه رسیدهام که تنها جسم انسان است که پیر میشود و روح او همچنان احساس جوانی میکند. البته ممکن است روح بیمار بشود اما احساس میکند هنوز در دهههای نخستین زندگی است. اگر پیری جسم نبود، گذر عمر حس نمیشد. به همین دلیل است که انسان باید تا آخرین لحظات زندگی، امیدوار و پرنشاط به آموختن دانش و تماشای زیبایی و کسب معرفت بپردازد.
*چقدر به مرگ فکر کرده اید؟ مرگ در اشعار شما چه جایگاهی دارد؟
مرگ یکی از رازهای بزرگ آفرینش است. رازی که هیچ صاحب دانش و معرفتی نتوانسته است درهای آن را به روی ادراک بشر بگشاید. گویا این راز تا پایان جهان، با انسان باقی خواهد ماند و سؤال بزرگ بشر خواهد بود. شاید روزی نبوده که اندیشه مرگ از گوشه خاطر من نگذشته باشد. پیشترها تصور مرگ، کابوس بزرگی بود که سعی میکردم از آن بگریزم. هرچه از عمر من گذشت با اندیشه مردن، اُخت شدم و انس گرفتم. در این مرحله از زندگی، بیشتر به مرگ میاندیشم و کمتر از آن بیم دارم. گرچه رازآلودی مرگ و عدم درک کیفیت جهان دیگر و مبهم بودن جایگاه انسان در آن جهان، هیبت آن را در دلها بیشتر میکند، بر این اعتقاد هستم که جهان پس از مرگ، روشنتر، زیباتر و دلپذیرتر از جهانی است که در آن زندگی میکنیم.
*و سخن آخر؟
مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو ماندهایم
معرفی آثار شاعر به قلم خودش
معرفی مجموعه شعر «سیبستان»
سیبستان نام نخستین مجموعه اشعار احمدرضا قدیریان است.
این مجموعه شامل ۱۲۷ شعر سپید کوتاه از این شاعر ابرکوهی است. شاعر در تمامی سرودههای خود اندیشه شاعرانه را با تصاویری از سیب، این میوه راز آلود جهان، در آمیخته است.
درون مایه این شعرها گاهی عشق است:
در بشقاب سینهام
سیب سرخی است
که هر روز به تو تعارف میکنم
بی آنکه تمام شود
و گاهی اندیشههای فلسفی است:
زمین
تقدیر آسمانی آدم بود
بهانه
گندم باشد یا سیب
گاه نوعی عرفان است:
سیبی که میرسد
میافتد بر خاک
دلی که میرسد
میآویزد به آسمان
گاهی زبان اعتراض است:
گلایه دارد سیب
از حاکمیت پاییز
سکوت
همیشه نشان رضایت نیست
گاهی نگاه اجتماعی دارد:
سیب بر فراز شاخهها
نشان اوج نیست
سیب ها
گاه از درون سقوط میکنند
و سرانجام گاه تصویر امید و آیندهای دلخواه است:
در انتظار میمانم
انتظار، انتظار، انتظار
تا یک روز
به درختان عریان و تکیده بگویم:
سلام
صبح پر از سیبتان بخیر
سیبستان را انتشارات فصل پنجم در سال 1391 در 2200 نسخه به چاپ رسانده است.
معرفی مجموعه شعر «فصل اطلسیها»
فصل اطلسیها نام دومین مجموعه شعر از احمدرضا قدیریان شاعر ابرکوهی است که دربردارنده ۸۵ رباعی از سرودههای اوست.
این مجموعه شعر در سه بخش تنظیم شده است: بخش اول با نام «رباعیهای رها» شامل سرودههایی با موضوعات آزاد است. بخش دوم عنوان «ماهیانهها» به خود گرفته است و شامل رباعیهایی با تصاویر شاعرانهای از جهان ماهیهاست. بخش آخر فصل اطلسیها با عنوان «رباعیهای زمستانه» به سرودههایی با تصاویر زمستانی اختصاص یافته است.
فصل اطلسیها را انتشارات فصل پنجم در سال ۱۳۹۲ و با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه به چاپ رسانده است.
از «رباعیهای رها»:
هرچند که سخت مختصر باید زیست
با حضرت عشق همسفر باید زیست
پیغام تمام مرگهای عالم
این است که عاشقانهتر باید زیست
از «ماهیانه ها»:
یک تُنگ، شبیه واحد یک خوابه
یک ماهی سرخ، -طرح یک خونابه-
او را به همین که داشت راضی میکرد
کابوس هراسناک ماهیتابه
از «رباعیهای زمستانه»
امشب نکند نشانه را گم بکنند
رویای خوش شبانه را گم بکنند
ای برف به فکر بچه آهوها باش
ننشین که مسیر خانه را گم بکنند
معرفی مجموعه غزل «شاعر درباری»:
شاعر درباری، نام سومین مجموعه شعر از احمدرضا قدیریان است. این مجموعه شامل 49 غزل از سرودههای این شاعر ابرکوهی است. غزلهای این مجموعه دارای مضامینی از جمله عشق و مسائل اجتماعی هستند. شاعر درباری را انتشارات سوره مهر در سال 1397 و با شمارگان 1250 نسخه به چاپ رسانده است.
غزلی از مجموعه شاعر درباری:
اگر قابل بداند حضرت چشم غزل گویت
مجاور میشوم در صحن مضمونهای گیسویت
خدا قسمت کند کوچکترین سیاره ها باشم
به وقت اعتکاف آسمانها در شب مویت
دل از لانه بریدن سخت آسان است وقتی که
تو فروردین من باشی و من باشم پرستویت
نسیمی میوزد آهسته بر باغ تنت امشب
چه عطری میبرد دزدانه از گلهای شب بویت
تویی یک آیه از آیات پرشور خداوندی
شمیم پاک مریم میتراود از بر و رویت
مونالیزا به راز آن تبسم پی نخواهد برد
شناور مانده زیرا در فسون چشم و ابرویت
پلنگ پرغرور از قلههای سنگدل برگرد
دلم تنگ است و میخواهد که باشد امشب آهویت