جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > آبستراکسیون برای هر انسانی یک آرزوست

آبستراکسیون برای هر انسانی یک آرزوست

رامتین زاد از موفق‌ترین هنرمندان زمان ماست؛ درستی این گفته را می‌توان از شلوغی و سروصدایی دریافت که آخرین نمایشگاه او در تهران بعد از وقفه‌ای شش‌ساله به راه انداخت. و در این وضعیت و روزها کمتر هنرمندی می‌تواند این‌چنین تماشاگران را به یک نمایشگاه بکشاند. آثار به نمایش درآمده در نمایشگاه جدید رامتین زاد در گالری وَست چندان زیاد نبود و به‌ گفته خودش تعدادی از آنها نیز برای این نمایش از مجموعه‌داران آثار او امانت گرفته شده بودند.

حافظ روحانی

 

رامتین زاد از موفق‌ترین هنرمندان زمان ماست؛ درستی این گفته را می‌توان از شلوغی و سروصدایی دریافت که آخرین نمایشگاه او در تهران بعد از وقفه‌ای شش‌ساله به راه انداخت. و در این وضعیت و روزها کمتر هنرمندی می‌تواند این‌چنین تماشاگران را به یک نمایشگاه بکشاند. آثار  به نمایش درآمده در نمایشگاه جدید رامتین زاد در گالری وَست چندان زیاد نبود و به‌ گفته خودش تعدادی از آنها نیز برای این نمایش از مجموعه‌داران آثار او امانت گرفته شده بودند. با این‌ حال سبک ویژه کاری او در طول این چند سال به‌خوبی شناخته شده و رد قلمش را تقریبا می‌توان به‌سرعت شناسایی کرد. اما فارغ از فرصت فراهم‌شده برای تماشای جدیدترین نقاشی‌ها، زاد در این نمایش، تعدادی از مجسمه‌ها را یا آن‌چنان که خود «کاردستی» می‌نامد، هم به نمایش گذاشت. همچنین کتابی در 50 نسخه از گروهی دیگر از آثارش که می‌توان آنها را تا حدودی طراحی خواند، هم رونمایی شد. رامتین زاد در 40‌سالگی اعتبار فراوانی را به چشم می‌بیند و حال امیدوار است تا آن‌قدر به پختگی برسد تا به یک نقاش آبستره مطلق تبدیل شود. مسیری که او طی می‌کند، بیننده را به انتظار تماشای مکاشفات جدید او فرامی‌خواند. انگار او از طبیعت بیرون آرام‌آرام در پی کشف طبیعت درونش حرکت می‌کند؛ مسیری که انگار همه ما در تلاشیم تا طی کنیم.

 پیش از گفت‌وگو توضیح دادی که نمایشگاه، از صحبت اولیه تا برگزاری خیلی به‌سرعت اتفاق افتاد. روند شکل‌گیری و برگزاری نمایشگاه چگونه بود؟

این نمایشگاه تقریبا به فاصله شش‌سال‌و هشت ماه از نمایشگاه قبلی‌ام برگزار شد و برایم خیلی رضایت‌بخش بود. کمی دلم برای برگزاری نمایشگاه در ایران تنگ شده بود. قبل از عید فکرهایی به سرم زد که کارهایی بکنم. از همان موقع کار روی یک اسکچ‌بورد را شروع کردم که به همین کتابی منتهی شد که در نمایشگاه رونمایی کردیم. تصمیم بر این شد که به همین بهانه یک نمایش جدی برگزار کنیم. آثار این نمایشگاه را در طول یک سال تا یک‌سال‌و نیم اخیر کار کرده‌ام. نکته‌ای که در زمینه این کارها برای خودم هم جالب است، این بود که در این کارها پیکره انسانی خیلی کم شده و دوباره حیوانات و گل و گیاه در کارهایم بیشتر شد و به‌همین‌خاطر اسم نمایشگاه هم شد Habitat یا همان «بوم». جالب است که انسان‌ها مانند موجودات خودشیفته‌ای هستند که خود را جزء حیوانات حساب نمی‌کنند.

 چرا نمایشگاه را بعد از این‌همه مدت در این‌ فضا برگزار کردی؟

نمی‌خواستم نمایشگاه در یک گالری باشد. ترجیهم پلتفرمی بود که بتوانم با فضایش کنار بیایم و جایی مستقل باشد. از طرف دیگر اینجا، گالری وَست، از جهت نور و ارتفاع سقف خیلی به استودیوی خودم در جاجرود شباهت دارد. فقط اینجا جمع‌و‌جورتر است. طول و عرض دیوارهای استودیوی من بیشتر و مساحتش 240 متر و اینجا 110 متر است. قصدم این بود که نقاشی‌هایم‌ را نشان دهم، ولی «کاردستی‌هایم» هم موجود بود و فکر کردم که «کاردستی‌ها» هم بی‌ربط با نقاشی‌ها نیستند و تصمیم گرفتم آنها را هم نمایش دهم. همه چیز خیلی بداهه اتفاق افتاد و مدل خودم خیلی آسان برخورد کردم و انجام شد.

 اشاره کردید که دو‌تا از کارها را از مجموعه‌دار امانت گرفتید.

سه‌تا از کارها، دو‌تا از نقاشی‌های بزرگ و یک مجسمه یعنی سه‌تا کار بزرگ را.

 یعنی برای نمایش کار در استودیو نداشتی؟

نه.

 می‌دانم که آثارت فروش خوبی دارند و در برگزاری نمایشگاهی خیلی درگیر مسائل اقتصادی نیستی.

نه، مسئله این بود که من با گالری اعتماد کار می‌کردم، ولی سلیقه و حوزه کاری این گالری عوض شد. به نظر می‌رسد این روزها گالریست‌ها بیشتر شبیه آژانس املاک یا هواپیمایی شده‌اند و کاری هم نمی‌کنند. از این نظر فکر می‌کنم هنرمندان نباید به گالری‌ها باج دهند، چون فکر و هزینه با هنرمند است، ولی گالری کاری نمی‌کند و 40 تا 50 درصد فروش را از هنرمند دریافت می‌کنند. به نظر من این کار فقط باج‌دهی است و هیچ هنرمند حرفه‌ای این کار را نمی‌کند. گالری حتی هنرمند را بیمه نمی‌کند یا تسهیلاتی نظیر رنگ، بوم یا استودیو برای‌ هنرمند فراهم نمی‌کند. گالریست‌های ایرانی خیلی اشتباه می‌کنند؛ شنیده‌اند که گالری‌های اروپایی و آمریکایی 40 درصد از فروش را برمی‌دارند و آنها هم همین کار را می‌کنند. گالری‌هایی که 40 درصد از فروش را برمی‌دارند، کار هنرمند را به آرت‌فِر می‌فرستند و بسیاری از امور هنرمند را بر‌ عهده می‌گیرند ولی گالریست ایرانی این کارها را نمی‌کند.

از طرف دیگر می‌خواستم قیمت کارهایم را ثابت نگه دارم. گالری‌ها موقع فروش درصد خودشان را هم به قیمت اولیه اضافه می‌کنند. ولی در یک پلتفرم مستقل قیمت دست خودت است و از نظر اقتصادی می‌توانی قیمت را تثبیت کنی.

 سه متن بر دیوار نمایشگاه ثبت شده‌اند. چرا تعداد متن‌ها این‌قدر زیاد است؟

یک متن به نمایشگاه مربوط است و یکی هم به کتاب. امیر سقراطی درباره کتاب نوشت و آرمان خلعتبری درباره نمایشگاه. رامین دهدشتیان هم همیشه، از سال‌های نوجوانی تا جوانی دوست صمیمی من بوده و متن‌هایی که درباره من می‌نویسد، متنی کوتاه را که بیشتر شبیه به کالبدشکافی است، نوشت که خیلی دقیق و آسان و کوتاه کارها را توضیح می‌دهد. متن‌های رامین [دهدشتیان] معمولا خیلی ساده و شاعرانه و کوتاه است و با چنین نوشته‌هایی خیلی جور و راحتم. به‌این‌ترتیب دو متن برای نمایشگاه نوشته شدند و متن امیر سقراطی را هم که برای کتاب نوشت، به دیوار نمایشگاه اضافه کردیم.

 متن آرمان خلعتبری از کلماتی استفاده می‌کند که احتمالا می‌کوشند کارهایت را توضیح دهند؛ کلماتی نظیر «گروتسک»، «سیرک»، «کارناوال» و شبیه به آنها. این کلمات را در توصیف کارت دوست داری و می‌پسندی؟ فکر می‌کنی که این کلمات کارت را درست توضیح می‌دهند؟

سؤال جالبی است. نه خیلی. هم آره و هم نه. من درباره این چیزها خیلی سخت‌گیرم ولی وقتی به‌عنوان یک آدم حرفه‌ای با این موضوع برخورد می‌کنی، ترجیح می‌دهم خیلی سخت نگیرم. چون اصولا این نوشته‌ها برای مردم است و نه برای من و بیشتر شبیه ثبت یک‌سری سند است. برای اینکه بعدا عده‌ای بدانند که چنین کارهایی انجام شده و خالی از اشکال هم نیستند. این‌جور متن‌ها دو حالت بیشتر ندارند؛ یا کلا فراموش می‌شوند یا تا ابد با تو می‌مانند. ولی بیشتر به مردم کمک می‌کند تا راهی برای نگاه‌کردن به کارها پیدا کنند و از این نظر وجود متن‌ها را ترجیح می‌دهم، چون با کد و ارجاع مسیرهایی را پیش‌روی تماشاگر باز می‌کنند. از طرف دیگر خیلی به سمت طبقه‌بندی تاریخ هنری می‌روند که به‌ نظرم خیلی چیز خوبی نیست.

 چرا؟

چون نه تاریخ هنر دست ماست و نه من یک‌نفره می‌توانم غول چراغ جادو باشم. پشت چنین طبقه‌بندی‌هایی باید مکتب و صبغه تاریخی باشد، یعنی کار گروهی و چند‌نفره است. وقتی شاعر و سینماگر درجه‌یک وجود ندارد، من نمی‌توانم جزئی از تاریخ هنر باشم. از این نظر خیلی این دیدگاه را دوست ندارم ولی از جنبه‌های دیگر خیلی سلیس و راحت دارد آثار و نمایشگاه را توضیح می‌دهد.

 فکر می‌کنی نیاز است کسی کارها را برای بیننده توضیح دهد؟

مردم می‌خواهند. دوست دارند در مورد کارها چیزی بخوانند، ولی متن‌ها طوری انتخاب می‌شوند که به بیننده نگوید کار را این‌طوری ببین ولی می‌گویند رامتین این است. بیشتر درباره هویت نقاش است تا در مورد کارها. اگر بخواهد به تماشاگر بگوید چطور ببین، شبیه به استیتمنت یا چیزی شبیه به کالبدشکافی می‌شود.

 یعنی ترجیح خودت این است که متنی همراه کارها نباشد؟ چون در این نمایشگاه یکی از طویل‌ترین دیوارهای گالری به نوشته‌ها اختصاص پیدا کرده. با توجه به تعداد کارها به‌ نظر می‌رسد بر نوشته‌ها تأکید داشته‌ای.

بله، ولی در کنار کارهایی که به‌ نمایش درآمده یک کتاب 50‌صفحه‌ای هم هست. بلندترین متن (نوشته امیر سقراطی) هم به کتاب مربوط است. یک متن کوتاه درباره کلیت اتفاقاتی است که در طول یک سال،‌ یک سال‌و‌نیم اخیر افتاده (متن رامین دهدشتی) و یک متن (به قلم آرمان خلعتبری) هم راجع‌به نمایشگاه است.

 پس به‌ نظر خودت هم بد نبوده که متن‌ها باشند؟

بد هم نیست باشند؛ چون توضیحات جالبی دارند و همه‌چیز را خیلی روان توضیح می‌دهند. مثل روغن‌کاری است. به مردم کمک می‌کند تا چطوری نقاشی‌ها و مجسمه‌ها را ببینند یا اینکه من کی هستم و خیلی کمک‌کننده است.

 خاطرم هست که کارهای قدیمی‌ترت فضاهای غیرشهری‌تر و بیشتر طبیعی بود. به‌ نظرم پیش‌تر فضاها بدوی‌تر بود ولی الان انگار فضاها شهری‌تر شده‌اند. این تعبیر درست است؟

فکر نمی‌کنم این تعبیر خیلی درست باشد. اتفاقی که در کارم دارد می‌افتد این است که به سمت آبستره می‌رود. هر‌چه می‌گذرد لکه رنگ‌ها مهم‌تر و این لکه‌‌ رنگ‌ها مدام گسترده‌تر می‌شوند. وقتی می‌گویی شهری خیلی منظورت را درک نمی‌کنم ولی من همیشه با طبیعت سروکله می‌زنم. همیشه از طبیعت می‌ترسم. طبیعت خیلی قوی است. ابهت گل‌ و ‌گیاه و درخت خیلی من را می‌گیرد. مثلا از جایی به بعد گل‌های خودم را می‌کشم، یعنی گل‌هایی که ندیده‌ام و اتفاقا ممکن است چند سال بعد شبیه آنها را ببینم. ولی طبیعت روی من خیلی کار می‌کند. وقتی هم کار می‌کنم از لکه‌ رنگ‌های آبستره به یک شکل می‌رسم؛ از نافرمی به فرم می‌رسم. قبلا لکه ‌رنگ‌ها بیشتر به آدم تبدیل می‌شدند اما الان بیشتر به گل‌ و گیاه تبدیل می‌شوند. دارم سعی می‌کنم آدم‌ها را حذف کنم. وقتی آنها را حذف می‌کنی به یک آبستره محض می‌رسی.

 ترست از طبیعت بابت چیست؟

خیلی قدرتمند است و ابهت دارد. من از نقاشی‌های خاور دور هم یاد گرفته‌ام. مثلا نقاش‌های چینی وقتی درخت و کوه می‌کشند بیشتر به خاطر نگاه‌شان به ابهت طبیعت و ترس از آن است و نه ستایش طبیعت. اصولا هم قانون نقاشی همین بوده. نقاشی‌های غار لاسکو و آلتامیرا هم به خاطر ترس بوده و امیدش به شکار.

 از آنجا که پیکره‌های نیمه‌انسان‌-نیمه‌حیوان در کارت زیاد است، با طبیعت احساس پیوند می‌کنی؟ بخشی از این پیکره‌ها نشانگر وجه حیوانی ما و باقی نشانه عقلانیت ماست؟

دقیقا! من همیشه درد را از خودم شروع می‌کنم و بعد به سراغ جامعه بزرگ‌تر می‌روم. بیشتر ترجیح می‌دهم خودم را بکشم. آنچه می‌کشم همیشه هم حیوان نیستند؛ مثلا نشانه‌هایی دارند مثل موجوداتی با دماغ‌های شبیه به پینوکیو که ممکن است حیوان هم دیده شوند. خیلی به این فکر نمی‌کنم که حیوان یا انسان بکشم. چیزهایی هستند که خودشان وارد کار می‌شوند و انگار مجبورم این کار را به این شکل انجام دهم.

 امیر سقراطی در متنش نوشته بود خیلی از فیگورهای مرد خودت هستی. درست است؟

خودکِشی می‌کنم. من همیشه خودم را می‌کشم و قیافه‌ای هم دارم که با این سر بی‌مو و ریش بلند و لباس راه‌راه به امضایی در کارم تبدیل شده و با چند لکه می‌توانم خیلی راحت خودم را بکشم. مسئله پرتره و سلف‌پرتره مطالعه جدی است که از قدیم‌الایام باب بوده و پرتره‌کشیدن برای من خیلی جالب است؛ چون زمان را برایم کش‌دار می‌کند.

 یعنی موقع خودکِشی متمرکز می‌شوی؟

کلا وقتی نقاشی می‌کنی متمرکز هستی ولی وقتی سراغ خودکِشی می‌روم زمان برایم طولانی‌تر می‌شود. نمی‌دانم دلیلش چیست.

 در متن‌ها اشاره شده که اصرار داری مجسمه‌هایت را کاردستی بگویی. چرا اصرار داری به آنها بگویی کاردستی؟

اتفاقا در طول نمایشگاه این سؤال خیلی از من پرسیده شد. اولا که من خودم را مجسمه‌ساز نمی‌دانم و این کاردستی‌ها بیشتر از دل نقاشی‌ها درآمده‌اند. مجسمه مَنش و زیبایی‌شناسی دارد و کار دقیقی است، ولی این «کاردستی‌ها» خیلی براساس بداهه شکل می‌گیرند و همان اتفاق‌هایی که در نقاشی‌ها می‌افتد، ریزش رنگ و لکه‌ها و شره‌کردن رنگ در این «کاردستی‌ها» هم هست و از این نظر شیوه کارم با نقاشی‌ها یکی است. ولی «کاردستی» هستند، یعنی من خیلی درگیر این نمی‌شوم که چه بسازم. اتفاقا یک مجسمه‌ بین کارها هست و آن هم کار کوچک‌تر است، به آن می‌گویم مجسمه.

 گفتی که «کاردستی‌ها» از نقاشی بیرون می‌آیند. در نقاشی چطور کار می‌کنی؟

با بوم سفیدی که جلوی رویم است اول خیلی کنشی برخورد می‌کنم؛ شبیه به اکشن‌پیتینگ یا شبیه به مبارزه. به کارهایم که نگاه کنی چند لایه رنگ روی هم قرار گرفته‌اند و حتی گاهی کار را چند بار به چند جهت مختلف می‌چرخانم در نتیجه می‌بینی که رنگ‌ها در جهات مختلف شره کرده‌اند.

 یعنی رنگ‌ها را روی بوم می‌ریزی و بر‌اساس آن اشکال شکل می‌گیرند؟

بله! از آبستراکسیون می‌رسم به شکل.

 و الان داری به سمت آبستره حرکت می‌کنی؟

همیشه فکر می‌کنم که در آینده نقاش آبستره محض خواهم شد. فکر می‌کنم در میانسالی، 20 یا 30 سال دیگر نقاش آبستره محض شوم. اگر از ابتدا آبستره کار کرده بودم خراب می‌کردم اما یک جور دیگر به این آبستره رسیدم. انگار یک بخش از وجود من است؛ همان وحشی‌بودن را دارد، خلوص را دارد. این پیکره‌ها را مجبورم بکشم مثل کُد می‌مانند. حالا اینکه بعدا چگونه قرار است رمزگشایی شوند، نمی‌دانم. من برای آبستره‌کشیدن خیلی جوانم؛ چون آبستره‌کشیدن محض خیلی علم می‌خواهد و باید یک عمر تمرین کرده باشی و خلوص داشته باشی. الان جوانم ولی می‌دانم که به آن نقطه می‌رسم. آبستراکسیون برای هر انسانی یک آرزوست.

 گفتی که به خاطر استقبال، خیلی از نمایشگاه راضی بودی.

خیلی جالب بود. اصلا انتظار نداشتم. فکر می‌کردم در‌نهایت 200 نفر از رفقای خودم بیایند اما تا الان (قبل از روز آخر نمایشگاه) حدود پنج هزار نفر به دیدن نمایشگاه آمده‌اند. اشتیاق مردم را خیلی دوست دارم.

 بیشتر به این دلیل نمایشگاه را گذاشتی که استقبال تماشاگران را ببینی؟

دیدگاه‌های مردم خیلی جالب است. مثلا خیلی از مردم عاشق آن کار که شبیه سیخ کباب است و اسمش هم هست «Abstraction Kebab» شده بودند. خانمی به نمایشگاه آمده بود و من حرف‌هایش را می‌شنیدم که می‌گفت: «کجای این کار کباب است؟ یعنی این گوشت است؟ پس چرا زرد است؟». اظهارنظرش خیلی برایم جالب بود. دوست دارم به حرف مردم گوش بدهم. آگاهی جالبی به من می‌دهد. می‌توانم با خودم تمرین کنم که اشتباه نکنم. به خودم بیشتر نزدیک می‌شوم.

 

منبع: sharghdaily-948571

برچسب ها
نسخه اصل مطلب