400 روز با خانواده گردشگر دور ایران - قزوین
ما در اولین مقصد سفر خود دیشب به قزوین رسیدیم . چرخی در شهر زدیم. قزوین به شهر دروازهها و آبانبارها معروف است. این شهر 9 دروازهی اصلی داشته است که اکثر آنها تخریبشدهاند و تنها دو تا از آنها باقیماندهاند شب را در کنار یکی از همین دروازهها و (دروازهی تهران قدیم) توقف کردیم. امروز صبح بهطرف بافت تاریخی شهر به راه افتادیم. در خیابان سپه که به روایتی اولین خیابان ایران است توقف کردیم. سر در عالیقاپو که ورودی مجموعهی دولتخانهی صفوی است در این خیابان قرار دارد. این مجموعه شامل کاخها و عمارت های زیادی بوده است که از آنها تنها عمارت کلاهفرنگی یا همان چهلستون باقیمانده است.
بقیه قسمتهای مجموعه هم در حال بازسازی بودند؛ و امکان بازدید نبود. در این مکان با یکی از هنرمندان قزوینی که از طریق اینستاگرام با او آشنا شده بودیم ملاقات کردیم استقبال گرم ایشان و هدیهای که برایمان آورده بود نشانه فرهنگ و مهماننوازی مردم این شهر بود. دقایقی را باهم گذراندیم و ایشان مکانهای گردشگری شهر را به ما معرفی کرد. مسیر بعدی ما به سمت میدان میرعماد بود.
میدان میرعماد
در کنار میدان میرعماد، دروازه درب کوشک قزوین قرار داشت. این دروازه متعلق دوران قاجار است و یکی از دروازههای باقیمانده قزوین به شمار میآید. در نزدیکی آنجا پایگاه اطلاعرسانی میراث فرهنگی قرار دارد که میتوانید اطلاعات مربوط به شهر و بناها را از کارشناس آنجا دریافت کنید. ما هم تعدادی کتابچه و نقشه همراه با یک سری اطلاعات از آنها گرفتیم. درم سیر حرکت در بافت قدیمی شهر از بازارهای قدیمی و شلوغ شهر عبور کردیم. جالب است بدانید قزوین هم سبزهمیدان دارد. وقتی در بافت قدیمی شهر و بناهای تاریخی قدم میزنی حال و هوای محلههای قدیمی اصفهان برایت تداعی میشود؛ و این شباهتها ریشه در تاریخ مشترکی دارد که رد پای شاهان صفوی را در آن میتوان مشاهده کرد.
حمام قجر
خیابان امام خمینی قزوین مرکز بازارهای قدیمی شهر است. در این محله مکان دیگری که توجه ما را جلب کرد. حمام قجر بود. حمامی قدیمی که حالا موزه مردمشناسی قزوین شده بود. حمام سه قسمت داشت. در قسمت اول مجسمههایی از اقوام مختلف ساکن در قزوین در حجرههایی که دو یک حوض بزرگ قرار داشت، نمایش داده میشد؛ و قسمتهای بعدی هم گرمخانه و خزینه حمام بودند که معماری زیبا و هوشمندانه آن قابلتحسین بود؛ و نکته خیلی جالب این حمام ستونهایی بودند که اگر بهصورت ضربدری در کنار آنها بایستی میتوانی آرام باهم دیگر صحبت کنی. البته تا امتحانش نکنید متوجه فوقالعاده بودن این معماری نخواهی شد!
قیمه نثار غذای معروف قزوین
بعد از بازدید حمام، به یک رستوران در همان حوالی رفتیم که بعد متوجه شدیم یکی از بهترین رستورانهای قزوین است. قیمه نثار معروفترین غذای قزوین است که ما در سفرهای قبلی خود هم بارها آن را امتحان کرده بودیم و این بار در این رستوران از خوردنش بسیار لذت بردیم. بعدازظهر دوباره به سمت سبزهمیدان برگشتیم و از عمارت چهلستون بازدید کردیم داخل عمارت آثار خوشنویسی هنرمندان معروف به نمایش گذاشتهشده بود که آثار میرعماد قزوینی ازجمله آنها بود. قزوین مهد خطاطی ایران است.
تزیینات این عمارت بیشتر با نقاشی بوده است که بیشتر آنها پاک و مخدوش شدهاند.
پارک ملت
بعدازظهر بود و ما برای استراحت بهطرف پارک ملت حرکت کردیم. این پارک که تنها پارک بزرگ داخل شهر است، در خیابان حکمآباد واقعشده و اکثرا مسافران برای استراحت و خوابیدن در چادر به این مکان میروند. ما هم شب را در کنار این پارک گذراندیم. برای فردا دوباره به بافت تاریخی شهر میرویم. مکانهای زیادی از آن قسمت شهر باقیمانده است که حتما باید دید.
کاروانسرای سعد السلطنه
صبح دیگری بعد از یک خواب عالی در هوای خنک و لذتبخش قزوین آغاز شد. دوباره به سمت خیابان امام خمینی حرکت کردیم. آنجا یک پارکینگ مناسب برای خانه ماشینیمان پیداکردهایم. (چون ارتفاع ماشین زیاد است در پارکینگهای مسقف نمیتوانیم برویم). بعد از پارک کردن ماشین مسیر را پیاده از میان بازارها و کوچهها شلوغ آن خیابان ادامه دادیم. یک کاروانسرای قدیمی به نام سعد السلطنه در آن خیابان وجود دارد که بزرگترین کاروانسرای درونشهری ایران است؛ که مرکز تجارت در زمانهای قدیم بوده است. امروزه بعد از بازسازی بیشتر مرکز هنرمندان و صنایعدستی قزوین شده است.
موزه اساطیر و شاهنامه
از راستهها که عبور میکنی مغازههای خرید سوغات و صنایعدستی را مشاهده میکنی. در یکی از حیاطهای این مجموعه موزه زیبایی جلبتوجه میکرد. موزه اساطیر و شاهنامه. در این موزه آثار آقای رضا آزی محمدی به نمایش درآمده بود که تابلوها و مجسمههایی بود ساختهشده از گل رس که تصاویر اسطورهها و مشاهیر ایران و داستانهای شاهنامه را نشان میداد. حتما توصیه میکنم وقتی به قزوین رفتید از این موزه دیدن کنید. فروتنی هنرمند این آثار و زیبایی فراوان اثرها در کنار قصههای شیرینی که راهنمای موزه تعریف میکنم لذت زیادی برای دوست داران فرهنگ و هنر ایران به همراه خواهد داشت. نکتهای که در قزوین خیلی خوشحالم میکرد، تور لیدرها و راهنماهای گردشگری شهر بودند. به هر مکانی که میرفتیم راهنما آنجا فوقالعاده خوب و مسلط توضیحات مربوطه را میدادند اینگونه برخورد را در شهرهای دیگر کمتر دیده بودم. بهجرئت میتوانم بگویم مردم شهر قزوین بهترین پتانسیل گردشگری شهرشان هستند!
موزه قزوین
در مسیر بعدی از موزه شهر قزوین هم بازدید کردیم که در کنار مجموعه چهلستون واقعشده بود در این موزه اشیا کاربردی قدیمی تکه داری میشد که تاریخچه آنها به نه هزار سال پیش تا تقریبا شصت سال پیش برمیگشت.
مسجد جامع عتیق
مسجد جامع عتیق قزوین مکان دیگری بود که از آن بازدید کردیم. این مسجد در خیابان سپه واقعشده است و از قدیمیترین مساجد چهار ایوانی ایران است شبستانهای این مسجد در هنگام نماز باز هستند. در این مسجد دو موزه نیز وجود دارد که یکی موزه سنگنگارهها و دیگری موزه در و دریچه است.
آب انبار
در قزوین بهغیراز این بناها، سازه دیگری هم وجود دارد که شاید نظیر آنها در شهرهای دیگر نباشد. آب انبار. سازهای برای نگهداری و ذخیره آب در زمانهای گذشته. قزوین به شهر آبانبارها هم معروف است و تعداد زیادی از آنها در شهر دیده میشود. یکی از بزرگترین و معروفترین آنها آب انبار سردار است که در خیابان سپه قرار دارد. سازهای بسیار بزرگ و عظیم که وقتی چگونگی ساخت آن را از زبان راهنما میشنیدی باور نمیکردی که در آن زمان چگونه اینچنین چیزی ساختهاند. پنجاه پله بزرگ ما را به داخل زمین هدایت میکردند و انتهایش یک محوطه خیلی بزرگ بود که آب قنات از طریق کانالها به داخل آن ریخته میشد. معماری منحصربهفرد آن سبب میشد که آب در آنها راکد نماند و خراب نشود. این آب انبار بزرگترین آب انبار تک گنبدی ایران است که بعد از گنبد سلطانیه بزرگترین گنبد آجری در ایران محسوب میشود. داخل این آب انبار آنقدر خنک بود که در این فصل هم بخاری روشن میکردند.
کلیسای کانتور
دیدن این سازه برای ما خیلی جذاب بود. بعد آز آن به یک کلیسا رفتیم که آنجا هم در نوع خود بینظیر بود. کلیسای کانتور، کوچکترین کلیسای ایران و سومین کلیسای کوچک دنیا که برای مهندسین روسی ساختهشده بود. نمای زیبا و خاصی داشت که هر بینندهای را جذب خود میکرد.
میدان مینو
دیدن اینهمه مکان خاص در یک شهر ذهن ما را حسابی شلوغ و درگیر کرده بود. برای استراحت به سمت میدان «مینو در» رفتیم که ورودی قزوین از سمت تهران است. وقتی رسیدیم متوجه شدیم که این میدان بزرگ که قزوینیها آن را به غریب کش میشناسند، پاتوق بسیاری از مردم قزوین است. در میان میدان سازهای بزرگ شبیه یک دروازه و یک صف مجسمه بزرگ شتر که نماد کاروانهای قدیمی هستند قرار دارد و اینها نشاندهنده این است که قزوین در مسیر جاده ابریشم واقعشده است. این میدان جایی بود که ما فرصت کردیم با مردم بیشتر صحبت کنیم و دوستان خیلی خوبی پیدا کردیم. دوستانی که مطمئناً بهترین سرمایه ما در این سفر خواهند بود.
خانه امینیها
شب را همانجا خوابیدیم و فردا دوباره به مرکز شهر برگشتیم. خانه امینیها از بافت قدیمی تبریز باقیمانده بود که هنوز بازدید نکرده بودیم. بخشی زیادی از این خانه بزرگ که متعلق به یکی از تجار و بزرگان قزوین بوده است در شهرسازی جدید از بین رفته بود ولی همان قسمتی که باقیمانده بود خیلی باشکوه بود. محلیها میگفتید که ناصرالدینشاه از این خانه خیلی خوشش آمده بود و مالک آن برای اینکه شاه نتواند آن را از چنگش دربیاورد وقف حسینیه کرده است. هنوز هم در ایام محرم مراسم عزاداری در آنجا برگزار میشود. پنجرههای ارسی بزرگ و مجلل و تزیینات فوقالعاده زیبای این خانه آنجا را شبیه کاخ پادشاهان کرده بود.
امامزاده حسین و چهار انبیاء
قزوین بهجز جاذبههای تاریخی، اماکن مذهبی زیادی هم دارد که ازجمله آنها امامزاده حسین و چهار انبیاء هستند. این اماکن هم در حوالی خیابان سپه واقعشده است. ما بعد از زیارت امامزاده حسین به گلزار شهدای قزوین هم سر زدیم. آرامگاه شهید بابایی، خلبان ارزشمند دفاع مقدس در این مکان قرار دارد. دوستانی که در میدان غریب کش پیداکرده بودیم، امشب هم ما را به آنجا برای شام دعوت کردهاند، شب دوباره به سمت میدان به راه افتادیم. یکشب خاطرهانگیز و شاد را در کنار مردم مهربان قزوین گذراندیم؛ و برای فردا برنامهریزی کردیم که باهم به باراجين برویم. میگویند آنجا یک بوستان بزرگ است که مردم معمولاً آخر هفتهها برای تفریح به آنجا میروند.
منطقه باراجین
امروز 26 مرداد 97 است و ما از بافت تاریخی و مرکز شهر قزوین بیرون آمدهایم و به سمت شمال شهر قزوین و منطقه باراجين در حرکت هستیم. از تعریفهایی که شنیده بودم فکر میکردم آنجا خیلی سرسبز باشد ولی اینگونه نبود. درختهایی که کاشته بودند هنوز کوچک بودند. دوستانمان میگفتید تازه چند سالی است که این بوستان که به بوستان فدک معروف بود راه افتاده است و هنوز خیلی جای رشد دارد. امکانات تفریحی زیادی آنجا بود مثل شهربازی یا به قول قزوینیها بازی گاه، سورتمه، پیست دوچرخهسواری و موتورسواری، جاده سلامت که مسیری است برای پیادهروی، باغوحش، آلاچیق و سینمای روباز. در منطقه باراجين امامزاده هم هست و مزار چند شهید گمنام. تالار شهر و پارک آبی هم در همان حوالی است. شب آنجا بسیار شلوغ شد و صدای هیجان و همهمه مردم تمام فضا را پرکرده بود. به ما هم در کنار دوستان بسیار خوش گذشت.
منطقه الموت
برای فردا میخواهیم به سمت الموت حرکت کنیم، قصد داشتیم زود بخواهیم که برای فردا سرحال باشیم ولی بازهم تا آخر شب مشغول کشت و گذار بودیم. فردا صبح زود بیدار شدن مصیبتی میشود. الموت یک منطقه کوهستانی در شمال شرق قزوین است. اکثر توریستهای خارجی که به قزوین میآیند بیشتر تعریف الموت را شنیدهاند. این منطقه پر است از روستاهای متعدد که البته به خاطر جاده نامناسبی که دارد زیاد ازنظر امکانات وضعیت خوبی ندارد ولی دیدن مناظر طبیعی که خاص آن منطقه است سختی راه را برای گردشگران قابلتحمل میکنم. بهتر است این مناطق را به همراه یک راهنما بردید که مسیر را بشناسد و بتوانید بیشترین لذت را ببرید.
قلعه حسن صباح
ما هم به پیشنهاد دوستانمان امروز با یک ماشینسواری و به همراه یک راهنما به سمت الموت حرکت کردیم. مقصد اول ما در الموت قلعه حسن صباح بود. قدمت این قلعه که بالای کوهی بلند در جوار روستای آزار خان واقعشده بود به دوره اسماعیلی برمیگردد. برای رسیدن به قلعه باید حدود پانصد پله را بالا رفت ما هم خود را با زحمت فراوان به بالای کوه رساندیم. فکر میکنم دیدن این قلعه بیشتر برای باستان شناسان جذاب باشد چون بیشتر قسمتهای قلعه تخریب شده است و دیوارهای باقیمانده از دورههای مختلف تاریخی در لایهبرداریهای وسیعی که توسط کارشناسان انجام شده بود و هنوز هم این عملیات ادامه داشت، بهدستآمده بود. در راه بازگشت از قلعه با یکی از تور لیدر های قزوین به نام آقای حقیقت آشنا شدیم که همراه یک خانم سویسی به آن مناطق آمده بودند. از ایشان آدرس منطقه اندج را گرفتیم و بهطرف آنجا به راه افتادیم.
راستی یادم رفت بگویم، ماقبل از اینکه به قلعه برویم برای خوردن صبحانه به روستای آزار خان رفتیم و در کنار مسجد تاریخی و زیبای این روستا کمی توقف کردیم. معماری این روستا شبیه به روستاهای شمال کشور بود اما متراکمتر.
منطقه اندج
منطقه اندج درهای زیبا در الموت است که رودخانه از میان آن عبور میکنم و صخرههای بلند با طرحهای خاص آن را احاطه کرده است. مکانی جذاب برای عکاسان. برای استراحت و صرف ناهار به دنبال یک بوم گردی میگشتیم که آدرس آن را روی نقشه حدودا پیداکرده بودیم. این بوم گردی در منطقهای به نام شهرک واقعشده بود. از داخل جاده چیزی مشخص نبود ولی وقتی در زدیم و وارد شدیم با یکخانه قدیمی بسیار زیبا روبهرو شدیم. صاحب این مکان جوانی بود به نام حسین آقا که به همراه مادر مهربانشان آنجا را اداره میکردند. فضای خانه بسیار صمیمی و گرم بود. ناهار خوشمزهای که طعم دستپخت مادرها رو میداد برایمان آوردند. ما آنقدر از بودن در آن خانه لذت بردیم که دلمان نمیخواست آنجا را ترک کنیم.
دریاچه اوان
تا بعدازظهر آنجا ماندیم و بعد به سمت دریاچه اوان حرکت کردیم. این دریاچه در میان درهای زیبا قرار دارد و آب آن از رودخانههای اطراف و چشمهای که در میان دریاچه است تأمین میشود.
عمق دریاچه زیاد است و شنا کردن در آن خطرناک. ما بعد از قایقرانی رو دریاچه و آببازی بچهها، کمی استراحت کردیم و دوباره به سمت شهر قزوین به راه افتادیم. راهنما میگفت این جاده در زمستان مسدود میشود و امکان رفتن به این مناطق نیست. تقریبا شب شده بود که به شهر رسیدیم. امشب را زودتر از شبهای قبل خوابیدیم.
خانه بهروزی
صبحی دیگر در قزوین آغاز شد. قصد داشتیم امروز قزوین را ترک کنیم ولی برای ماشین مشکلی پیش آمد که نتوانستیم از شهر بیرون بیاییم. من از فرصت استفاده کردم و سری به خانه بهروز که تعریفش را از آقای حقیقت شنیده بودم زدم. آنجا که خانه قدیمی از دوران قاجار بود که حالا به یک هتل سنتی تبدیل شده بود و اکثر توریستها در آنجا اقامت میکردند. البته از هتلهای گرانقیمت شهر بود ولی فضای زیبا و لذتبخشی داشت.
گراند هتل
در مسیر حرکت به سمت ماشین، عکسهایی از گراند هتل که ا این هتل ایران به شمار میآید گرفتم. هتلی که مخروبه شده بود و فقط دیوار روبهروی آن باقیمانده بود.
هر چه در خیابانهای قزوین قدم بزنی چیزهای تازهای میبینی مثل آرامگاه حمدالله مستوفی که از مشاهیر ایران است. مسجد مدرسه حیدری که خیلی دوست داشتم آنجا را ببینم ولی متأسفانه امکان بازدید نبود. حمامها و آبانبارهای قدیمی، موزهها و بسیاری از جاهای دیگر که شاید ما همه آنها را ندیدیم ولی تمام آنها پابرجا هستند و نشان تمدن کهن ای خطهاند
دیگر وقت آن رسیده که قزوین را ترک کنیم و به سمت به مقصد بعدیمان یعنی زنجان حرکت کنیم. چیزهای زیادی از این سفر با خود میبریم و بهترین آن دوستانی هستند که در قزوین پیدا کردیم. امیدوارم در تمام طول سفر با برخورد خوب مردم روبهرو شویم.