گفتگو با نظیفه سادات موذن، پژوهشگر و نویسنده
کتاب خواندن یک فرهنگ است
نظيفه سادات موذن، متولد 1355 و دانش آموخته سطح چهار فلسفه گرایش حکمت متعاليه از جامعه الزهرا است. او تالیف کتاب ها و آثار متفاوتی از جمله چون «درآمدي بر شناخت شيعه»، «بهشت جي پي اس ندارد- زندگينامه داستاني سردار شهيد عباس عاصمي» و «و ماجرا از یک سیب آغاز شد» را در کارنامه کاری خود دارد. این پژوهشگر و نویسنده، فعالیت های گوناگون اجرایی و فرهنگی نیز داشته است که از آنها می توان به تبلیغ مجازی اشاره کرد. قلم او توانسته جوایز و رتبه هایی را نیز برای او به ارمغان بیاورد از جمله رتبه اول نثر ادبی جشنواره هنر آسماني. با هم پاسخ های موذن را می خوانیم:
*دوران کودکی و نوجوانی شما چطور بود و چه کتابهایی در دسترس شما بود؟
کودکی و نوجوانی من بیش از هر چیز دیگری با کتاب و نشریات گذشت. پدرم روحانی جوان و پر انگیزه و و پردغدغهای بود که دوست داشت بچههایش زیاد بدانند و درست بدانند. مداوم برایمان کتاب میخرید. هر هفته سهشنبهها «کیهان بچهها» به دست، از در خانه وارد میشد و ما را یک دنیا خوشحال میکرد. کتابهای کودکیهای ما رنگی نبودند. حتی نقاشیهایشان کودکانه نبود. هنوز خیلی از آن کتابها را دارم که صفحه اولشان را بابا امضا کرده و تاریخ اهدایش را نوشته و حتی نوشته که به چه مناسبت این کتاب را به من هدیه داده بوده است. مثلا چون معدلم در ثلث اول ۲۰ شده بود. یا در مسابقات قرآن درسه رتبه اول را آورده بودهام و...همیشه چند تا کتاب آماده داخل کمدش داشت تا بهانهای پیدا کند و صفحه اولش را امضا کند و آن را به من هدیه بدهد. هیچ شبی بدون خواندن حجم زیادی از کتاب به خواب نرفتم. همیشه کنار رختخوابم چندین جلد کتاب و نشریه روی هم تلنبار شده بود تا کم کم خوانده شوند.
*چه بازی هایی می کردید؟
اهل بازی هم بودم. زیاد هم بودم. هم توی مدرسه، هم با بچههای همسایه. غیر از بازیهای پرتحرک، برای خودمان سرگرمیهای متفاوتی هم داشتیم. همه دور هم جمع میشدیم و دسته جمعی نقاشی میکشیدیم. یکی از سرگرمیهای جالب و جذابمان بود. یا قلاب بافی میکردیم. یا با میل و کاموا شال گردن میبافتیم. حتی خیاطی هم میکردیم و برای عروسکهایمان دسته دسته لباس میدوختیم. کودکیهای ما پر بوده از تنوع و تحرک و هنر و شادی. یادش بخیر!
*چطور بین ادبیات و فلسفه را جمع کردهاید؟ چطور هم به ادبیات و نوشتن علاقه داشتید هم به فلسفه؟فلسفه یک دانش خشک و جدی و عقلانی است و ادبیات یک کار تخیلی و فانتزی و هنری. این دوتا چه تناسبی با هم داشتهاند؟
فلسفه و ادبیات هر دو محل تجلی واژه و اندیشه هستند. از این جهت اتفاقا بسیار به هم شبیه و به هم نزدیکاند. در هر دوی آنها داشتن اندیشه نو حرف اول را میزند و پاسخ دادن به سوالات بشر. در هر دوی آنها واژه نقش اساسی ایفا میکند و چینش و گزینش و نگارش واژهها، در القا و انتقال مفاهیم مد نظر ادیب و فیلسوف، اهمیت ویژه دارد. من هم از کودکی با اندیشه و واژه دوستی کردهام و مأنوس بودهام. پس هر جا که آنها بودند، من هم دنبالشان رفتم.
* رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟
با فضای مجازی از خیلی سال پیش ارتباط گرفتم. دوران وبلاگ نویسی. چند سالی هم هست در فضاهای امروزی مثل کانال و صفحات مجازی فعالیت میکنم. حال و هوای خاص خودش را دارد. اینکه در لحظه نوشتهات به دست مخاطب میرسد جذابترین بخش ماجراست. وقتی برای نشریهها مینویسم، آنقدر رسیدن این مطلب به دست مخاطب دور است، که آن هیجان جذاب فضای مجازی را رای ذهنم ایجاد نمیکند. وقتی کانال را باز میکنم و همان جا شروع میکنم به نوشتن مطلبی که به محض زدن دکمه ارسال مخاطب آن را میخواند، حس نزدیکی، به ذهنم آرامش جذابی میدهد.
*نوشتن های ادبی و خلاقانه با استفاده از روایت و داستان را بیشتر دوست دارید یا کارهای پژوهشی را؟ برای نوشتن های غیر پژوهشی چقدر پژوهش انجام می دهید؟ چرا؟
من هر دو نوع این نگارشها را تجربه کردهام و با هر کدام به شکلی زندگی کردهام. هر کدام دنیای خودشان را دارند. مثل این است که به من بگویند زندگی در شهر قم را بیشتر دوست داری یا زندگی در یکی از روستاهای کوهستانی را؟ جوابم این است که: هر دو. دو دنیای متفاوت اما هر کدام به غایت زیبا و دوست داشتنی. برای نوشتنهای غیر پژوهشی هم به تناسب موضوعشان گاهی نیاز به حجم زیادی از پژوهش هست. به ویژه اگر موضوع آن برایم به حد کافی آشنا نباشد. گاهی پیش آمده است که برای نوشتن یک یادداشت ۵۰۰ کلمهای یک روز کامل مطالعه کردهام.
*از بین کارهای روایی خودتان، کدامیک را بیشتر دوست دارید و چرا؟ هر کدام از آنها به چه موضوعی می پردازند؟
از بین تمام نوشتههایم تا امروز، فارغ از نوشتههای علمی و درسنامهها، به کتاب «بهشت جی پی اس ندارد» بیش از همه دلبستگی دارم. نوشتن زندگینامه داستانی سردار شهید عباس عاصمی، به شکل عجیبی در تمام زندگیم جاری شد. چندین ماه با این شهید و همسرش و خاطراتشان زندگی کردم. موقع نوشتن سعی کردم بهترین واژهها و بهترین فضاسازیها را به کار بگیرم تا حق شهید عاصمی را به جا بیاورم.
* برای شما کارهای اجرایی مانند مجری برنامه های فرهنگی بودن بیشتر لذت بخش است یا مولف بودن و نوشتن؟
فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی من تا امروز تنوع بالایی داشته است. در مراکز مختلفی مسئولیتهای علمی و اجرایی و پژوهشی داشتهام؛ تدریس موضوعات مختلف در مراکز علمی متفاوت بر عهدهام بوده است؛ ولی هیچگاه لذت نوشتن برایم کمرنگ نشده است. گرچه گاهی از انجام دادنش دور مانده باشم. دنیای نوشتن ویژگیهایی دارد که با هیچ تجربه دیگری قابل قیاس نیست. رابطهای پنهان و در عین حال آشکار بین نویسنده با خواننده که قرار است بعدها این جملات را بخواند وجود دارد که شبیه هیچ ارتباط انسانی دیگری نیست. و این نوشتن را بسیار جذاب و متفاوت میکند.
* اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف از نوشته های خودتان را انتخاب کنید، آن پاراگراف کدام است؟
البته که پاسخ دادن به این سوال بسیار مشکل است. چون برای یک انتخاب درست باید تمام نوشتههای قبلی را مرور کرده باشم و میان تمام پاراگرافها مقایسهای انجام داده باشم و بر اساس معیارهایی بهترین را گزینش کنم. با توجه به اینکه این امکان فراهم نیست، یک پاراگراف از کتاب بهشت جی پی اس ندارد را تقدیم میکنم. این پاراگراف را با تمام ذرات وجودم حس کردهام و به همین دلیل برایم ویژه است. حسی که در نوجوانی چشیدم و آنقدر برایم به یاد ماندنی بود که هرگز فراموشش نکردم. روزهای پس از ارتحال حضرت امام خمینی رحمت ا.. علیه، روزهای بعدی چنان سیاه و تلخ بودند که نه تنها اعظم، بلکه تمام مردمی که آن روزها سیاهپوش و عزادار و سراسیمه و سرگردان توی خیابانها راه افتاده بودند، هرگز فراموش نخواهند کرد. آن روزها را نه دوربینها توانستهاند آنچنانکه بود به تصویر بکشند، نه قلمها. میلیونها بیت شعر، میلیونها سطر متن، میلیونها دقیقه فیلم، میلیونها قطعه عکس در همان روزها ثبت شد. ولی تمام اینها نمیتوانند حقیقت واقعه آن روزهای ایران را نشان بدهند. غم و درد مثل اکسیژن در هوا معلق بود. انگار نفس نمیکشیدیم. در هر دم و بازدم، درد میکشیدیم.
* شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه را چه میدانید؟ سهم مولفان و ناشران در این بین چقدر است؟
کتاب خواندن یک فرهنگ است. مثل خیلی کارهای دیگر باید از کودکی آموزش داده شود. کودکی که با کتاب و کتاب خواندن بزرگ شود، این موضوع بخشی از زندگیش خواهد شد که خواهی نخواهی نمیتواند از آن جدا شود. مهمترین علت کتاب نخواندن در روزگار ما به عقیده من به همین موضوع برمیگردد که خانوادهها این اصل مهم را در زندگی فرزندانشان وارد نمیکنند. حتی به نظر میرسد معلمها و مدارس هم به مقدار کافی به این موضوع نمیپردازند و بچهها را با کتاب و مطالعه آشنا و مانوس نمیکنند. نقش مولفان و ناشران را در این موضوع چندان پررنگ نمیبینم. فکر میکنم کتاب خوب زیاد تولید میشود اما آنقدر که حقش است خوانده و دیده نمیشود. مولفان و ناشران که تولیدکنندگان کتاب هستند، محصولات خوب هم عرضه میکنند اما آنچنان که باید مورد استقبال قرار نمیگیرد. چون کتاب خواندن جایگاه درست خود را در جامعه پیدا نکرده است.
*هم اکنون مشغول نوشتن چه کاری هستید؟ بزودی از شما چه اثری منتشر می شود؟
این روزها در حال رایزنی با سه مرکز علمی و فرهنگی هستم که پروژههایی را پیشنهاد کردهاند. موضوع کارها علمی و اعتقادی است. اگر توافق انجام شود هر سه پروژه را انجام خواهم داد انشاءا...