ارادت خاندان قاجار به بقعهای در دل بازار
امامزاده سید ناصرالدین (ع) بقعهای هشتضلعی متعلق به قرن نهم هجری است. کتیبههایی بر دیوار این بقعه نصب شده است که طبق آن در سالهای آخر سلطنت ناصرالدینشاه قاجار به دستور همسرش منیرالسلطه، مادر کامران میرزا، این بقعه مرمت شد و توسعه یافت. منیرالسلطنه زن مذهبی دربار بود که بسیاری از مراسمهای مذهبی و روضهخوانی دربار را بعد از مرگ مهد علیا بر عهده گرفت.
او روضههای خانگی برگزار میکرد و علاوه برزنان دربار، همسران سفرا را هم دعوت میکرد. برای زیارت از امامزادههای تهران همیشه پیشقدم بود و برای مرمت و رسیدگی به این بناهای مذهبی از هیچچیز دریغ نمیکرد. بعد از مرگ برادرش ابراهیمخان که از رجال معروف و ثروتمند دربار بود چون فرزندی نداشت همه اموالش به منیرالسلطنه و کامران میرزا رسید. منیرالسلطنه هم بسیاری از این اموال را وقف کرد. وقف نامه ۳۹ صفحهای این بانوی دربار یکی از باارزشترین وقفنامههای تاریخ تهران است.
حمیدرضا نارنجی نژاد، عضو هیات مدیره انجمن سنگلج، میگوید: «این بقعه منسوب به ناصرالدین از فرزندان امام زینالعابدین است که البته در برخی روایتها به امام محمدباقر (ع) نیز نسبت داده شده است. یک کتیبه چوبی قدیمی بر بالای ضریح جدید قرار دارد که مشخصات بانی ضریح و سازنده را چنین نوشته است: حاجی میرزا تقی تهرانی بانی ساخت ضریح و استاد قطبالدین ین سیف طرشتی این ضریح را ساخت. البته دیگر از ضریح قدیمی چیزی باقی نمانده. این امامزاده صحن وسیع کاشیکاری و یک درخت بزرگ متبرک داشت که متأسفانه در طرح احداث خیابان خیام از بین رفت. تکیهای به همین نام در کنار بقعه موجود بود که اعتمادالسلطنه در کتاب خاطراتش از آن نام میبرد: «امروز شاه به تکیه سید نصرالدین واقعه در محله ملکآباد سنگلج میرود و این تکیه در جنب امامزاده است.» منیرالسلطنه همسر ناصرالدینشاه که بخش عظیمی از مرمت و توسعه این امامزاده از موقوفات اوست در کنار امامزاده مدرسهای به نام خودش دایر میکند.»
نارنجی نژاد درباره قبرستان قدیمی این امامزاده میگوید: «این قبرستان یکی از گورستانهای تاریخی تهران محسوب میشود. نکته قابلتأمل اینکه در این قبرستان به دلیل ارادت قاجار به امامزاده سید ناصرالدین (ع) شاهزادهها و رجال درباری متعددی مدفونند. در ضلع غربی قبرستان بقعه سید ناصرالدین قبر مردی صوفیمسلک وجود دارد که به نام شیخ چغندر معروف است. گویی شغلش راهزنی بوده و درشبی که قصد دزدی از درویشی را داشت، درویش رو به او میکند و میگوید: «تو را برای این کار نیافریدهاند. دزد میپرسد: پس برای چه آفریدهاند؟ درویش میگوید: با من همراه شو تا بفهمی. از آن پس دزد توبه کرده و به شیخ چغندر معروف میشود.»
نصرالله حدادی، تهران پژوه درباره اینکه چرا به این شیخ لقب چغندر دادند میگوید: «او مردی قوی و تنومند بود و چهرهای تیره و مایل به سرخ داشت و ازاینرو، مردم لقب چغندر به او دادند.»
منبع: همشهری
منبع: faradeed-211990