گفتگو با لیلا بهرامی، نویسنده
نوجوانان کتاب خوان کم نداریم
لیلابهرامــی، ســاکن اســتان البــرز و دانش آموختــه ادبیــات و بــه قــول خــودش: «دختــر پاییز با احساســاتی رنگارنــگ. عاشــق رنــگ زرد و نارنجــی پاییــز» اســت. او در ادامه می نویســد: «عاشــق قــدم زدن و خیس شــدن زیر باران هســتم. عاشــق این هســتم کــه بــا صــدای رعدوبرقش هیجــان زده شــوم. گم بشــوم تــوی مه صبحگاهی و بــاز هیجان زده شــوم از عطــر دیوارها و خــاک خیس خــورده». بعــد مــی رود ســراغ کودکی هایــش و ادامه می دهد: «از همان بچگی عاشق قصه شنیدن بــودم. خواهــر بزرگ ترم حکم شــهرزاد قصه گــو را داشــت. خیالبافــی یکی از سرگرمی هایم بود. هنوزم هست. البته آن مواقع تو خیالم چیزهایی را می بافتــم که خواهرم تعریف می کــرد؛ اما حالا با خیال بافی داســتان های خودم را می بافم. تو دوره نوجوانی آرزویم معلم شدن و دکتر شدن و چیزای دیگر نبود. آرزوم این بود که نویســنده بشــوم». او از استادانی چون عباسی خودلان، علی اکبرولایی، مجیدقیصــری، حمیدرضــا شــاه آبادی، عزتــی پاک و...درس هــا آموخته اســت. این نویســنده درحال حاضــر عضــو انجمــن نویســندگان کاوک و عضــو هیئت مدیره ماهنامه سخن و عضو آکادمی جلال و جمــال اســت. از ایــن نویســنده تاکنــون دو کتاب بــا عنوان هــای «مســتر دمــاغ درحــال کشــف» و «غرق شده میان پلاستیک ها» منتشرشده است. به زودی رمان «من صور» وی منتشــر خواهد شــد. همچنین رمان های دیگر او در مراحل آخر نوشــتن قرار دارند. کارهایی بانام های «شبحی در تاریکی«، «آوا در سرزمین کاس پی ها» و «ملاقات با دختری در آینه». با هم پاسخ های بهرامی را می خوانیم:
*لیلا بهرامی را چقدر می شناسید؟
صــدر صد می شناســمش. شــیطون، منظم و دقیق. شبیه جودی ابوت، قهرمان رمان بابا لنگدراز، اثرجین وبستر.
*دوران کودکی و نوجوانی شما چطور بود؟
از دوران کودکــی چیــزی بــه یاد ندارم؛ امــا دوران نوجوانــی پرتنشــی را پشــت ســر گذاشــتم. حضور در یــک خانواده پرجمعیت، اجازه خیلی از کارها را نمی داد. محدودیت ها و تابع قوانین خانواده بودن؛ بیشــتر دســت و پاگیر بود. خیلی اهل بــازی کردن نبودم. بیشــتر اهــل حرف زدن بــودم. مخصوصا با خواهر کوچک تر از خودم. کتاب هایی که شخصیت ماجراجو داشت را بیشتر دوست داشتم.
*شما برنامه و الگوی خاصی برای مطالعه دارید؟
قبل از این که به صورت حرفه ای، نوشتن را دنبال کنم، الگوی خاصی نداشتم. هر کتابی دستم می آمد می خواندم؛ اما بعد وارد گروهی شدم در تلگرام که هم خوانــی کتــاب بود. با مدیریــت آقای محمدرضا ایرانزاده. خوانش و بررســی آثار نویســندگان بزرگ ایرانــی و خارجــی. ســعادت بزرگــی بــود کــه بتوانــم هدفمند آثار بزرگان را بخوانم و هر پنج شــنبه، ســر زمان مشخصی در مورد عناصر و مضمون و ساختار گفتگو کنیم. بله بســیار اتفاق افتاده کتابــی را هم که دوســت نداشــتم تا انتها خواندم و تمــام کردم. ساختار ذهنیم جوری است که تا کاری را تمام نکنم، پرونــدهاش در ذهنــم بازمی مانــد و اذیتــم می کنــد. آدم ها با هم فرق دارند، نمی شود پیشنهاد خاصی داد. هرکســی بایــد الگــوی خــودش را دنبــال کنــد. ازآنجایی که مدتی درگیر نوشــتن فرهنگنامه شهدا بودم و همچنین چندین کار زندگینامه بازنویســی کردم؛ تا حدودی سعی کردم کتاب های زندگی نامه هم بخوانم؛ اما ازآنجایی که کیفیت آثار پایین بوده، آثار محدودی را مطالعه کردم.
*رابطه شما با فضای مجازی چطور است؟
بیشتر کارم کلا کارم با فضای مجازی است. کلاس ها و و هم خوانی ها در فضا و بســتر مجازی بوده اســت. بیشــتر موقعیت هــا و فرصت هــای کاریــم در حــوزه نویســندگی، در این فضا برایم اتفاق افتاده اســت. نقد داستان و تدریس آنالین با هنرجوها، آشنایی بــا نویســندگان و چهره هــای جدیــد و همچنیــن اطلاع رسانی در مــورد جشــنواره ها و مســابقات داستانی و برگزاری نشست ها و رونمایی کتاب های که جدید چاپ شــدن از فرصت های این فضا بوده است.
*شما سراغ داستان رفتید یا داستان سراغ شماآمد؟
داســتان از زمانــی کــه پــای قصه گویــی خواهــر بزرگ ترم نشستم، سراغم آمد. با من بود تا این که سال نودوچهار، به صورت جدی رفتم سراغش.
*وضعیت ادبیات کودک و نوجوان در ایرانچگونه است؟ نوشتن برای کودکان ونوجوانان، در کنار مهارتهای نگارشی فرد چهتوانمندی هایی باید داشته باشد؟
اکثر آثار تألیفی بیشتر جنبه آموزشی دارند که خــب مخاطــب کودک و نوجــوان امــروز از آموزش و نصیحــت، گریــزان هســتند. انتشــاراتی ها هــم تــو سال های اخیر بیشتر رو به کارهای ترجمه آوردند. کارهــای تألیفــی با توجه به انتشــار کارهای ترجمه خارجی، کمتر موردتوجه قرار می گیرد. نوشتن برای کــودک و نوجــوان کار راحتی نیســت. به جز مهارت نوشتن، باید به خلقیات و ذائقه مخاطب آشنا بود. نویســنده ای که نیاز مخاطبش را درک کند و محتوا کند تولید کند قطعا با شکست مواجه نمی شود.
*لحظه آغاز غرق شدن میان پلاستیک ها کجابود؟ ماجرا به کجا ختم شد؟
غرق شده میان پلاستیک ها، قصه دختری است به اســم تارا که می خواهد با مادرش که کارشــناس محیط زیست است در مدرسه در مورد پالستیک ها و نقششان در زندگی حرف بزند. تارا معتقد است که آدم ها اگر دست به کار نشوند و فکر چاره نباشند؛ به زودی میان کلی پلاستیک غرق می شوند.
*مستر دماغ، درحال کشف چه چیزی است؟
آرش پســر نوجوانی اســت که می خواهد نقش یــک قاتــل را بازی کنــد. آرش برای این که نقشــش را عالــی بــازی کنــد، هــر چــه ماهــی در حوض خانه دارنــد را در باغچــه دفــن می کنــد. ایــن اتفاق باعث می شــود ایــن بــار آرش بــا دکتــری آشــنا بشــود که اسمش را می گذارد: مستر دماغ. این داستان بعد روان شــناختی دارد. آرش تصمیــم گرفتــه هر کاری می تواند بکند تا جنگ را به مستر دماغ نبازد.
*عشق در داستان های شما چه نقشی را بازیمی کند؟
سعی داشتم شخصیتهایی خلق کنم که عاری از عشق نباشند. عشق به خانواده، عشق به هم نوع و...
*نوجوانان داستان های شما چقدر می خواهندبزرگ تر از سنشان باشند و چقدر دوست دارند درعالم کودکی باشند؟
شخصیت هایی که خلق کردم، سعی کردم در پرداخت خیلی بزرگ تر از سنشان نباشند. نوجوان باشند. دوست دارم شخصیت هایم آینهای باشند که مخاطبم بخشی از خودش را در شخصیت ببیند.
*اقلیم، جغرافیا، موقعیت و زادبوم شما چهتأثیری در کارهای شما داشته است؟
اقلیــم و جغرافیای البرز برام مهم بــوده. در رمان شــبحی در تاریکی، شخصیت ســاکن البرز است. ماجــرای رمــان من صــور هــم در یکــی از محله هــای شــلوغ و پرماجــرای اســتان البــرز شــکل می گیــرد. داستان کوتاه هایی هم دارم که جغرافیایش در البرز شکل گرفته. در نظر دارم مجموعه داستانی داشته باشم با محوریت اقلیم البرز.
*برای نوشتن داستان چقدر پژوهش انجاممی دهید؟ چرا؟
تــا جایــی کــه کارم را بتوانــم جمع بنــدی کنــم. اندوخته های ذهنی همیشه پاسخگوی نیاز نویسنده نیست. برای همین نیاز است که نوشتن همراه با پژوهش باشد تا جهانی که نویسنده خلق می کند برای مخاطب باورپذیر باشد.
*اگر قرار باشد تنها یک پاراگراف از نوشته هایخودتان را انتخاب کنید، آن پاراگراف کداماست؟
پاراگرافی از رمان من صور:
»این را فهمیدهام که تصمیم هایی که می گیریم مثــل زنجیــر بــه هــم متصل هســتند. کافی اســت یک تصمیم اشــتباه بگیریــم، در آن صورت همان اشــتباه روی تصمیم هــای بعــدی هــم تاثیرخواهــد گذاشــت. ورق برخواهد گشــت و داستان زندگیت متفاوت خواهد شد. تصمیمات اشتباه، تبدیل به حسرت بزرگی می شوند. حسرت هایی که نمی شود جبرانشــان کرد. چراکه زمان به عقب برنمی گردد. خوشــحالم کــه تصمیم درســتی گرفتم. چیــزی که هســتم را دوســت دارم. هدفم را دوســت دارم. آدم بی نقصی نیستم. ضعف هایی دارم. می دانم نقاط قوتــم کمتــر از ضعف هایم هســتند. این کــه خودم هستم. خود خود واقعیم. به خودم افتخار می کنم«.
*شما دلیل کم خواندن کتاب در جامعه و به طورخاص نوجوانان را چه می دانید؟ سهم مؤلفان وناشران دراین بین چقدر است؟
نوجوانــان کتاب خــوان هــم کــم نداریم که به قول خودشــان کرم کتاب هســتند. با بچه هایی کــه کار می کنــم اغلــب باوجــود فعالیت هــای مدرســه و کلاس هــای متفرقــه، بــاز دســت از کتــاب خوانــدن برنمی دارنــد. البتــه کــه مؤلفــان اگــر بــر اســاس نیــاز و ذائقــه مخاطــب تولیــد محتوا کنند، بدون شــک در آمار خوانش کتاب تأثیرگذار خواهد بود. ناشران هم به جای ترجمه کتاب هــای خارجــی، اگــر از تولیــدات داخلــی حمایت کنند؛ وسواس بیشتری در گزینش آثار داشته باشند؛ می شود امیدوار بود که اتفاقات خوبی در این زمینه بیفتد.
*چه تصویری از دوران پیری خوددارید؟ اینتصویر به داستان های شما هم راه پیداکردهاست؟
مــن گاهــا خــودم رو در هشتادســالگی تصــور می کنم که پشــت میز کارم درحال نوشــتنم. شاید جسمم هشتادساله باشد؛ اما شک ندارم که در آن سن باز خودم را پانزده ساله می بینم.
*تاکنون چند بار به مرگ فکر کردهاید؟ مرگ درداستان های شما چقدر و چگونه حضور دارد؟
خیلی. بیشــتر شــب ها که به رفتار خودم در طــی روز فکــر می کنــم. بعــد ســعی می کنــم اگر چشــمم به صبح باز شــد، قدر آن روز را بیشــتر بدانم. کارهایی را بکنم که خوشــحالم می کند. در رمــان شــبحی در تاریکــی، شــخصیت مــرگ را تجربــه می کنــد. داســتان کوتاهی هــم دارم با عنــوان باغــی در آســمان کــه بــه موضــوع مــرگ پرداختم.
*اگر قرار باشد یک جایزه ادبی جدید را شماطراحی کنید دوست دارید این جایزه در حوزهخلق اثر باشد و یا در حوزه نقد؟ چرا؟
در حــوزه خلــق اثر. اثری که خلق می کنی باعث نشاط و سرگرمی مخاطب می شود.
*چقدر به پرسه زدن اعتقاددارید و کجاها پرسهمی زنید؟
در حد تعادل، پرســه زدن را دوســت دارم. پرسه زدن تو خیال. پرسه زدن تو صفحه کتاب ها را بیشتر می پســندم تا پرســه تو فضای مجازی. البته که تو گروه های داستانی هم پرسه می زنم و داستان اعضا را می خوانم و نظر می دهم.
*در داستان زندگی خودتان، کجاها دانای کلهستید؟
دانــای کلی که محدود به ذهن خودم هســتم. چراکه از حاشیه ها گریزانم. در رمان هایم هم از زاویه دید دانای کل محدود به ذهن شخصیت بهره بردم.
*زاویه دید شما با چه کسانی فاصله دارد؟
با خیلی ها. جوری که باعث شده ارتباطم محدود بشود. عاشق تنهایی هستم. تنها که باشی، فقط با خودت روبه رویی. در تنهایی و ســکوت اســت که می شود به خودت نزدیک شوی.
*هم اکنون مشغول نوشتن چه کاری هستید؟به زودی از شما چه اثری منتشر می شود؟
هم اکنون در حال بازنویســی دو رمانم هســتم. رمــان آوا در ســرزمین کاس پی ها و رمــان مالقات با دختری در آینه که جلد دوم رمان شبحی در تاریکی هست. لن شاء ا...اگر لطف خداوند شامل حالم بشود به زودی شاهد چاپ رمان من صور خواهم بود.