ترس جدید برای اتباع داخل ایران
نسترن فرخه: «خون روی سرامیکهای سفید پخش شده، دستوپا و چشمان مرد جوان را بستهاند و محکم به او شلاق میزنند. صدای نالههای ضعیفش در آهنگی محلی که با صدای بلند در اتاق پخش میشود، گم شده است...». این صحنههای کوتاه از فیلمی است که همراه با پیامهای تهدیدآمیز گروگانگیرها به دست خبرنگار «شرق» رسیده. محتواهایی که از طریق آن بتوانند پول قابل توجهی از خانواده قربانی طلب کنند. روایتی مشابه گروگانگیریهای اخیر که حتی بازداشت برخی از این گروهها چندی قبل توسط پلیس هم رسانهای شده است. با وجود این به دلیل شدت شکنجههای جسمی و روانی، بیشتر این قربانیها بعد از آزادی، درباره چگونگی این گروگانگیری سکوت میکنند؛ همچون صاحب این کلیپهای شکنجه که به دست «شرق» رسیده است. این جوان افغانستانی به دلیل شرایط روحی نامناسب، حاضر به مصاحبه نشد و بهجای او همسرش در اواسط شهریور، دقیقا بعد از انتشار گزارش «گروگانگیرهایی در همین نزدیکی» «شرق» که درباره همین موضوع بود، با ما به گفتوگو نشست. همان زمان خبرنگار «شرق» از گروگانگیری افغانستانیهای دیگر مشابه همین گروه مطلع شد، اما خانوادهها به دلیل ترس زیاد از تهدیدهای این گروگانگیرها حاضر به مصاحبه نشدند و حتی در روزهای قبل، مددکار پیگیر این موضوع را در لیست بلاک تماسهای خود قرار دادند؛ بنابراین اطلاعی درباره سلامتی یا آزادی آنها در دست نداریم. درحالحاضر با محدودیتهای اجتماعی برای افغانستانیهای داخل ایران، وجود چنین گروههایی شرایط را برای زندگی آنها سختتر خواهد کرد. شاید بتوان گفت یکی از دلایل بروز این معضلات، عدم ساماندهی صحیح افغانستانیها در ایران است که هر روز قربانیهای بیشتری برجای میگذارد.
به بهانه وکیل مهاجرتی آنها را گروگان گرفتند
استرس و ترس هنوز همراه این خانواده است. این زن با چهره جوانش روبهروی ما مینشیند تا از آنچه بر همسرش گذشته روایت کند. قرار بر این بود تا همسرش هم در این گفتوگو حاضر شود، اما از ترس زیاد نیامد. شدت آثار روانی این گروگانگیری به حدی بوده که حتی این مرد جوان از خانه هم بهتنهایی بیرون نمیرود. این زن با نام مستعار سپیده، از همان ابتدای گروگانگیری ماجرا را به پلیس اطلاع داده و حالا از روز اول را با جزئیات باز گو میکند. با زبانی شیوا که نشان از سوادش دارد از ابتدای ماجرا شروع میکند؛ «همسرم 30 سال دارد، ولی در این مدت شکستهتر شد. هنوز هم وقتی بیرون از خانه هستیم ترس دارد و حال روحیاش کامل خوب نشده. یک مکانهایی برایش تداعیکننده همان ساختمان است. این ماجرا از سوم شهریور شروع شد. دو نفر از آشناهای همسرم که تازه از افغانستان آمده بودند، با وکیل مهاجرتی در دفتری واقع در شهریار قرار گذاشته بودند تا ویزای ترکیه بگیرند. گویا این دفتر مهاجرتی را از اینستاگرام پیدا کرده بودند، اما چون مسیر را بلد نبودند از همسر من خواستند با آنها برود. خلاصه دوستان همسرم با پولهایی که گفته بودند آماده کنید سر قرار میروند. طبق لوکیشنی که داده بودند اینها میروند و میبینند در بیابانی هستند که هیچچیز ندارد. بعد تماس میگیرند که اینجا دفتر یا حتی خیابانی نیست. آنها میگویند صبر کنید، الان کسی دنبال شما میآید. پنج دقیقه بعد شخصی دنبالشان میآید و وارد خانهباغی میشوند که بعد هم تمام درها را قفل میکنند. همسرم تعریف میکند که افراد افغانستانی پشتو ما را به سالنی بردند و گفتند اینجا بنشینید تا وکیل بیاید. همان موقع هفت هشت نفر با صورتهای ماسکزده با اسلحه و چاقو از اتاقی بیرون آمدند و گوشیهای ما را تحویل گرفتند. بعد هم ما را روی زمین انداختند و شروع به کتکزدن کردند و دستانمان را بستند. خلاصه سوم شهریور ساعت یازدهونیم به آدرسی که آنها داده بودند رفتند که دیگر در ساعت یک ظهر همه گوشیهایشان خاموش شده بود و من دسترسی به همسرم نداشتم».
پول ندهی، یا میکشیم یا اعضای بدنش را میفروشیم
سپیده همهچیز را با دقت تعریف میکند. روایتی که عین همان را هم بارها برای پلیس آگاهی بازگو کرده است؛ «بعد دوباره همسرم را به همراه دو دوستش سوار ماشین کردند و به ویلایی دیگر رفتند که همسرم میگفت حدود دو ساعت در مسیر بودند. فردای آن روز دوباره کتکزدنهایشان را شروع کردند و به پاهایشان زنجیر بستند و با شلنگ آنها را زدند. با تیغ و فندک هم به بدنشان آسیب رسانده بودند. روز بعد در چهارم شهریور یک نفر با شمارهای از یونان با من تماس گرفت و گفت همسرم را گروگان گرفتهاند. فیلم و عکسهایی که میفرستادند چندین بار در فضای مجازی دستبهدست شده بود. یعنی برای من با چند بار دستبهدستشدن عکس همسرم را فرستادند که احتمالا علتش این بوده که ردیابی نشوند. تمام صورت همسرم از شدت کتکی که زدند کبود شده بود. به من گفتند این آقا را میشناسی؟ بعد گفتند شوهرت دست ماست و بابت آزادیاش 50 هزار دلار پول میخواهیم. اگر این پول را ندهید او را یا میکشیم یا به گروهی میدهیم تا اعضای بدنش را بفروشند. آن روز ما برای اطلاع به اداره پلیس رفتیم ولی گفتند فردا بیایید. دوشنبه که رفتیم اول به ما گفتند اینطور نیست. از این اتفاقات زیاد میافتد. شما خانه بمانید و خودش میآید. اگر پول ندهید آنها خودشان کسی را که بردهاند، آزاد میکنند. اما بعد در بخش دیگر، ما را راهنمایی کردند تا به دادسرا برویم و همانجا شکایتنامه تنظیم کنیم. من در دادسرا شکایتنامه تنظیم کردم و ما را به آگاهی فرستادند. اول تصور کردند کار شرکتهای هرمی است که افراد را گروگان میگیرند تا برایشان پول پرداخت کنند، اما من تمام صدا و پیامهایی که برایم فرستاده بودند را نشان دادم و متوجه شدند این گروه با گروه شرکتهای هرمی متفاوت هستند».
پول را به حساب بانک صادرات پرداخت کردم
در این مدت پیگیریهای سپیده ادامه داشت تا روزی که دوباره این گروه با او تماس برقرار میکند؛ «خلاصه تازه روز پنچشنبه پرونده ما را ثبت کردند و گفتند اگر خبری شد به ما اطلاع دهید تا پیگیری کنیم. بعدازظهر همان روز گروگانگیرها باز تماس گرفتند. همسرم را کتک میزدند و دادوبیداد میکردند که زودتر پول را پرداخت کنید. به من گفتند اگر تا دو ساعت دیگر پول را واریز نکنید اعضای بدن و گوشهایش را میبریم و فیلمش را برای شما میفرستیم. من دوباره به آگاهی رفتم ولی به من گفتند ما این موضوع را ثبت کردیم، بروید و شنبه بیایید. وقتی دیدم هیچ کاری نمیشود، مجبور شدم این پول را به شمارهای از بانک صادرات پرداخت کنم. وقتی پول را پرداخت کردم گفتند حالا دیگر او را کتک نمیزنیم. اما باز پیام دادند که 9 هزار دلار دیگر پرداخت کنید. ولی چون به یکی از کسانی که همراه همسرم بود چاقو زده بودند، از ترس اینکه بمیرد هر سه نفر را سوار ماشین کردند و نیمهشب اطراف بومهن آزادشان کردند. همسرم تعریف میکرد در طول مسیری دوساعته، با تهدید اسلحه و چاقو، سر ما سه نفر را پایین نگه داشته بودند تا متوجه مسیر نشویم. خلاصه سرتان را درد نیاورم، سه روز بعد ساعت دوونیم شب همسرم آزاد شد و به خانه برگشت. همسرم تعریف میکند آنجا فردی بوده که او را رئیس صدا میزدند که از همه بیرحمتر بوده. انگشترهای بزرگی به دست داشته و هر روز بعدازظهر میآمده و این سه نفر را کتک میزده. هرچند افغانستانیهای دیگری هم در آن خانه بودند که گروگان گرفته شده بودند».
طبق آنچه سپیده تعریف میکند، تمام شمارههای گوشی همراه قربانیها را رصد میکردند تا برای درخواست پول به امنترین افراد پیام دهند؛ «آنها شماره افراد نزدیک به قربانیها را میخواستند و از شمارههایی که اولش 0912 داشته میترسیدند و میگفتند ما با 0912 تماس نمیگیریم. ما از اقوام ازبک افغانستان محسوب میشویم و همسرم متوجه شده بود آن گروگانگیرها پشتون هستند و در افغانستان هم همین کار را میکردند که بعد از روی کار آمدن طالبان، به ایران آمدند. همسرم تعریف میکند در ساختمانی که اینها را نگه داشته بودند چند فرد دیگر را هم گروگان گرفته بودند و هر روزی که دو سه نفر را آزاد میکردند، چهار یا پنچ نفر دیگر را میآوردند».
باز هم به پلیس اطلاع دادیم
بعد از آزادی همسر سپیده، آنها به کلانتری میروند و این موضوع را اطلاع میدهند. سپیده خودش اشاره میکند: «فردای روزی که همسرم آزاد شد به پلیس اطلاع دادم و صبحش به آگاهی رفتیم. چون آدرس باغ اول را همسرم یادش بود با پلیس دم در باغ رفتند، ولی فردی بیرون میآید و میگوید اینجا باغ شخصی من است و آن را روزانه اجاره میدهم. حتی صاحب باغ میخواست همسرم را کتک بزند در حضور پلیس. حتی همان روز که همسرم آزاد شد، یکی از همسایهها تعریف کرد یکی از اقوامش را هم گرفتهاند. یعنی این موضوع غیر از ما برای برخی دیگر هم اتفاق افتاده است. ما شماره کارتی را که گروگانگیرها داده بودند تا به آن پول بریزیم، به پلیس دادیم، اما هنوز خبری نشده و منتظر نتیجه پیگیریها هستیم».
میترسد، خیلی میترسد
آثار شکنجههای جسمی و روانی هنوز در بطن این خانه اثر خود را حفظ کرده. سپیده از حال بد همسرش میگوید که برای درمان دست به دامان پزشک و متخصص شده است؛ «وقتی همسرم را بعد از چند روز دیدم، حالش خیلی بد بود. گوشش را با فندک سوزانده بودند. پشت کمرش کامل جای شلاق و زخم بود. تا چند روز نمیتوانست درست راه برود. آنقدر به سرش ضربه زده بودند که چند هفته بعد هم میگفت استخوان سرش درد میکند. از لحاظ روحی هم ترس خیلی شدیدی داشت. حتی میخواستیم دکتر برویم، نمیآمد و میگفت مدام میترسم کسی در خیابان دنبالم باشد و بخواهد من را ببرد. روانپزشک که رفتیم، از در مطب که وارد شد وحشت بدی به او دست داد. میگفت اتاقهای اینجا شبیه به جایی است که این چند روز آنجا بودم. نیم ساعت بدنش از ترس میلرزید و من نشستم برایش توضیح دادم که الان ما در مطب هستیم و اینجا قرار است کمکت کنند تا کمکم حالت بهتر شد. برای همین فعلا شرایط خاصی داریم و امیدوارم هرچه زودتر این گروه دستگیر شوند تا برای افراد دیگر چنین اتفاقی رخ ندهد».
منبع: sharghdaily-944679