جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > قطع پای کولبر جوان به خاطر 30هزار تومان

قطع پای کولبر جوان به خاطر 30هزار تومان

قطع پای کولبر جوان به خاطر 30هزار تومان
رفته بود کولبری کند تا 30، 40هـزار تومان دستمــزد بــگیــرد و بدهی‌هایش را بدهد اما آن شب هرچه همسر و 2پسر کوچکش در خانه منتظر ماندند، برنگشت. او در مسیر برگشت ناخواسته وارد میدان مین شده و یک پایش را از دست داده بود.
این روزها خیلی از جوانان پاوه و روستاهای مرزی مجبور به کولبری شده‌اند. آنها برای گرفتن دستمزدهایی ناچیز به روستاهای مرزی عراق می‌روند، اجناس مختلف را به دوش می‌گیرند و از طریق مسیرهایی سخت‌گذر و پس از چند کیلومتر پیاده‌روی به این سوی مرز می‌آورند. همه کولبرها می‌دانند که در این راه چه خطراتی در کمین‌شان است اما آنها برای فرار از بیکاری فقط یک راه دارند: «کولبری».
به‌دنبال نان
عصر یکشنبه نیز چند نفر از جوانان روستای شمشیر پاوه به یکی از روستاهای مرزی عراق رفتند تا کولبری کنند. صاحب بارها در قبال این کار به آنها بین 30تا 40هزار تومان دستمزد می‌دهد. آنها حدود 10نفر بودند که بعد از به دوش گرفتن بارها به سوی روستا به راه افتادند. روی دوش‌شان همه‌‌چیز داشتند؛ از شکلات خارجی و لوازم آرایشی گرفته تا تلویزیون و یخچال. آنهایی که جوان‌تر بودند بارهای سنگین‌تری برداشته بودند. سیدصبور هم یکی از آنهایی بود که بارهای سنگین‌تری روی دوشش گذاشته بود.
او که 30سال دارد و پدر 2پسر خردسال است به تازگی خانه کوچکش را تعمیر کرده بود و چون بدهی زیادی داشت مجبور شده بود کولبری کند. او که بیکار است امیدوار بود با پول ناچیزی که از این راه نصیبش می‌شد بتواند بدهی‌هایش را پرداخت کند.
در میدان مین
چند ساعت از به راه افتادن کاروان کولبرهای روستای شمشیر می‌گذشت و آنها وارد خاک کشورمان شده بودند. تقریبا بیشتر مسیر طی شده بود و بعد از گذر از ارتفاعات صوفی جانه به روستا می‌رسیدند. اما درست در همان منطقه بود که کولبران متوجه نیروهای مرزبانی شدند. اگر مأموران آنها را بازداشت می‌کردند معلوم نبود بر سر بارشان چه می‌آید و آنها که به خاطر 30، 40هزار تومان به این کار سخت و طاقت‌فرسا تن داده بودند باید تاوان بارها را هم به صاحبش می‌دادند. در این شرایط بود که هر کدام از کولبرها به یک سو حرکت کردند. سیدصبور هم به تنهایی بیراهه را در پیش گرفت. مطمئن بود از مسیری که می‌رود هیچ‌کس به‌دنبالش نمی‌آید. دیگر همه کولبرها از هم فاصله گرفته بودند و خیال‌شان راحت شده بود. سیدصبور هم فکر می‌کرد راه امنی را انتخاب کرده است. او با احتیاط قدم بر‌می‌داشت اما وقتی قدم بلندی برداشت و پای راستش را بلند کرد ناگهان انفجار مهیبی اتفاق افتاد. او ناخواسته وارد میدان مین به جا مانده از جنگ تحمیلی شده بود. انفجار آنقدر شدید بود که پایش از مچ جدا و دچار خونریزی شد.
مرگ و زندگی
سیدصبور از درد به‌خودش می‌پیچید و هیچ‌کس آنجا نبود تا به او کمک کند. او باید برای نجات خودش کاری می‌کرد. چند دقیقه که گذشت فکری به ذهنش رسید. دستمالی را که دور گردنش پیچیده بود باز کرد و محکم به پای مجروحش بست. این کارش باعث شد جلوی خونریزی گرفته شود. او تصمیم گرفت لنگان لنگان خودش را به روستا برساند اما شرایطی که داشت کار را برایش دشوار کرده بود و از طرفی ممکن بود باز مین دیگری منفجر شود.
راهی که او در پیش گرفته بود راه مرگ و زندگی بود. اگر همانجا می‌ماند جانش را از دست می‌داد و اگر حرکت می‌کرد ممکن بود مین‌های دیگر این بار جانش را بگیرند. اما کورسوی امیدش به این بود که بتواند از میدان مین خارج شود. او راه دوم را انتخاب کرد و به زحمت توانست مسافتی را طی کند. آنجایی که او ایستاده بود تلفن همراهش آنتن می‌داد. او با یکی از دوستانش تماس گرفت و آنچه را که اتفاق افتاده بود توضیح داد. بعد همانجا منتظر ماند تا چند دقیقه بعد دوستانش به کمکش رفتند و او به بیمارستان پاوه منتقل شد.
پایی که جا ماند
سیدصبور دچار خونریزی شدیدی شده بود و انفجار مچ پای او را قطع کرده بود. پزشکان بعد از انجام معاینه اولیه اعلام کردند او باید به یک مرکز تخصصی منتقل شود. در این شرایط بود که او به بیمارستانی در کرمانشاه انتقال یافت. این در حالی است که مچ پای قطع شده‌اش در ارتفاعات صوفی جانه، همانجا که مین منفجر شد جا مانده و حالا دیگر هیچ امیدی برای پیوند پای قطع شده وجود ندارد و معلوم نیست او با 2فرزند و غم بیکاری چطور می‌خواهد از پس بدهی‌هایش بر‌ آید.
مولود، یکی از نزدیکان سیدصبور که از همان لحظه‌های اول کنار او بود به همشهری می‌گوید: در پاوه و روستاهای اطراف خیلی‌ها کولبری می‌کنند. همه می‌دانند که این کار خطرناک است و ممکن است با جان‌شان بازی کنند اما همه مجبورند. از این کار فقط 30تا 40هزار تومان نصیب‌شان می‌شود اما چاره دیگری ندارند. سیدصبور هم به خاطر تعمیرات خانه‌اش و بدهی‌ای که داشت مجبور شد این کار را بکند. حالا اما یک پایش را از دست داده و معلوم نیست چه سرنوشتی در انتظارش است اما مطمئنم که سیدصبور، صبوری می‌کند.
برچسب ها
نسخه اصل مطلب