سرگذشت چادر در ایران
مریم لطفی: «زنان و اندیشه» با هدف معرفی زنان اندیشمند و ایجاد زمینهای برای ارتباط فکری منسجم میان آنان شکل گرفته است. «زنان و اندیشه» معتقدند سبب شکلگیری این گروه تأمل بر این پرسش بود: «چه عواملی در غیبت صدای زنان در عرصه اندیشه و نظریهپردازی دخیلاند؟ چه در محافل دانشگاهی و چه در رسانههای جمعی و افکار عمومی». آنها معتقدند: «در گام نخست لازم است تا بدیهی یا مطلوببودن فضای تماما مردانه اندیشه فروپاشیده شود تا فضای نظریهپردازی و تحلیل مسائل مهم اجتماعی جامعه ایران مطلوبتر و واقعیتر شود. «زنان و اندیشه» با تمرکز بر غیبت صدای زنان ایران در عرصه اندیشهورزی شکل گرفته و درصدد است تا با فراهمآوردن فضایی تازه، حضور زنان در این عرصه را پررنگ کند. ما بر آنیم که اگرچه کنشگری زنان در عرصه عمل بسیار حیاتی است، اما کافی نیست. زنان باید در شکلدادن به چارچوبهای نظری و فکری در زمینههای گوناگون نیز مشارکت فعال داشته باشند و صدایشان به نحو رسا شنیده شود؛ و این، به نظر ما، با ایجاد زمینهای برای ارتباط و همکاری میان زنان اندیشمند دستیافتنیتر است».
«زنان و اندیشه» بهتازگی نشستی درباره موضوع پوشش زنان از جمله پوشش چادر برگزار کرده است. این نشست با ارائه پژوهشی از سوی سمانه کهربائیان، دانشآموخته کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه تهران و پژوهشگر تحولات اجتماعی و فرهنگی تاریخ معاصر، برگزار شد. کهربائیان معتقد است: «داستان چادر، حکایت فرازوفرود این لباس است، نه از جنبه ترویجی یا انتقادی، بلکه از نگاه تاریخ اجتماعی. پاسخی است به این پرسشها که چادر چه بود، چه شد، چگونه و با چه نشانههایی میان اقشار اجتماعی تمایز ایجاد میکرد، چه امکاناتی داشت، چه معانی سیاسی و فرهنگیای بر آن بار شد، درک زنان چادری از این لباس چه بود و چگونه این ادراک تغییر کرد؟ «داستان چادر» توصیفی است تاریخی از تحولات این جامه، از اواخر دوره قاجار تا امروز، که بر بررسی دادههای بصری، شامل دهها هزار عکس، فیلم، تبلیغات محیطی، پوستر و... تکیه دارد».
این پژوهشگر میگوید: «امروزه حجاب در ایران دو نوع کلی دارد: مانتو و چادر. درباره حجاب به طور کلی، زیاد کار شده و کتاب و مقاله زیاد نوشته شده است. اما درباره چادر و زنان چادری که اتفاقا بخش بسیار بزرگ و مهمی از جامعه را تشکیل میدهند، بسیار کم کار شده است. بخشی که چه به صورت سلبی (یعنی با مشارکتنکردن خود در جامعه) و چه به صورت ایجابی (یعنی با مشارکت خود در مقاطع مختلف تاریخی) بسیار اثرگذار بودهاند. کارهایی که در این زمینه انجام شده، الهیاتی یا فقهی بوده و بیشتر جنبه ترویجی و ارشادی و تبلیغی داشته است».
او توضیح میدهد کاری که انجام داده و در واقع پژوهش او، بررسی این موضوع از دید تاریخ اجتماعی است. بازهای که برای این کار انتخاب کرده نیز دوران معاصر است و نه دوردستهای تاریخ. یعنی از اواخر دوره قاجار شروع میکند و تا امروز پیش میآید: «در این بین سعی میکنم به این سؤالات پاسخ دهم: اصلا این پوشش چیست و چه ویژگیهایی داشته است و دارد؟ چه فعالیتهایی را ممکن کرده و برای چه فعالیتهایی اینگونه نبوده است؟ زنان با پوشش چادر چطور توانستهاند گستره این فعالیتها را تغییر دهند؟ این لباس چطور و با چه نشانهگذاریهایی بین گروههای مختلف اجتماعی تمایز ایجاد میکند؟ معنای این لباس و پیامی که منتقل میکند، چه بوده است و برای مخاطب و برای خود زنان چادری چه معنا و مفهومی دارد؟ در طی زمان این ویژگیها چه تغییری کرده است؟».
عمده منابعی که این پژوهشگر از آنها بهره برده، هم منابع تصویری از قبیل عکس، فیلم، پوسترهای تبلیغاتی و دیوارنوشتهها بوده است. او میگوید علاوهبراین سعی کرده است روی متنهایی مثل سفرنامهها و روزنامهها نیز کار کند؛ بهویژه سفرنامههای دوران قاجار که توصیفهای مفصلی از نحوه پوشش زنان ایرانی ارائه دادهاند.
کهربائیان درباره شکل و شمایل کلی پوشش زنان در اواخر دوره قاجاری توضیح میدهد: در این دوره پوشش زنان شامل یک چادر سرتاسری قاجاری، روبنده و چاقچور بوده است. در این پوشش تمام بدن پوشیده شده و هویت و چهره زن دیده نمیشود و شما حتی نمیتوانید سنوسال شخص را از ظاهر آن تشخیص دهید. او میگوید در سفرنامههایی که درباره این دوران نوشته شده است، توصیفها درباره این لباسها چندان مثبت نیست. او به نمونههایی از این متون اشاره میکند: مثلا در سفرنامه «از خراسان تا بختیاری» که در سال 1890 منتشر شده، این پوشش اینطور توصیف شده است: «لباس بیرون از خانه زنان ایرانی نارساترین لباسی است که در تصور درمیآید. این لباس تقریبا مشابه لباس طیلسان مانندی است که اروپاییان به تن میکنند».
یا مثلا در سفرنامه پولاک که در سال 1865 نوشته شده، هم درباره این لباس توضیح داده میشود: «در مقابل چهره، پارچهای باریک و بلند به نام روبند آویخته است که مقابل جایی که چشم قرار گرفته، قطعهای بیضیشکل و پنجره برای دیدن تعبیه شده. این نقاب بهویژه در تابستان گرم سخت مایه ناراحتی است. به همین دلیل خانمها گهگاه ناچار میشوند آن را بردارند. روی لباسهای زیر موقع خروج از منزل باز یک شلوار سبز یا آبی کمرنگ میپوشند که پاها را میپوشاند. یعنی شلواری که به جورابهای دوخته وصل است. به این شلوار چاقچول میگویند. کفشها به طرز خاصی دوخته شده است و چندان کوچک است که فقط نوک پا در آن جای میگیرد و از قسمت کف پا بهزحمت تا پاشنه میرسد».
او معتقد است وقتی لباس زنان ایرانی را با لباسهای زنان در دیگر کشورهای آن دوران مقایسه میکنیم، این قضاوتها کمی نامنصفانه و ناجوانمردانه به نظر میرسند: «در کشورهای دیگر در همین دوران، یعنی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، بهویژه در کشورهای اسلامی و خاورمیانه و حتی اروپا و حتی میان غیرمسلمانان، این لباس کاملا متداول بوده است. لباسی که بدن و چهره را کاملا میپوشاند. مثلا تصاویری از تونس، الجزایر، ترکیه، سوریه، عربستان، مراکش و مصر و کشورهای حوزه امپراتوری عثمانی یا هند و ازبکستان یا افغانستان وجود دارد که در آن این چادر دیده میشود. این نوع پوشش حتی در اروپا مثل آلبانی، سارایوو یا میان زنان آزور کشور پرتغال، مقدونیه، هلند و لباس مراسم سوگواری زنان مسیحی در زمانی نهچندان دور نیز رواج داشته است».
پوشش در دوران قاجار
به اینجای بحث که میرسد، کهربائیان درباره پوشش زنان در دوره قاجار با محوریت چادر توضیح میدهد و میگوید این پوشش در این دوران چه ویژگیهایی داشته است: کتاب بسیار مفیدی به نام «لباس زنان ایرانی از سده 13 هجری تا امروز» نوشته یحیی زکا در سال 1936 دراینباره وجود دارد. چیز جالبی که این کتاب میگوید، این است که در شکل اولیه این چادرها، یک بند به جلوی چادر دوخته شده و به گردن آویزان میشده است: «سابقا جلوی چادر مشکی را بندی میدوختند که هنگام سرکردن چادر آن را به گردن میانداختند. ولی سپس بند را به قسمت جلوی چادر دوخته و دو سر آن را آزاد میگذاشتند و آن را در پشت کمر بند میکردند و به این چادر چادر کمری گفته میشد».
به گفته این پژوهشگر، در عکسهای سیاهوسفید، همیشه به نظر میرسد که چادرها مشکیرنگ بوده است، اما در نمونههای باقیمانده از چادرهای قاجار و توصیفات موجود در سفرنامهها، دیده میشود که یکی از رنگهای بسیار متداول برای چادر، آبی تیره و سرمهای یا حتی بنفش و نیلی بوده است: مثلا در سفرنامه پولاک گفته شده است: «هرگاه زنی به کوچه برود و سوار بر اسب در معیت نوکرها از شارع عبور کند، چادر به رنگ آبی نیلی بر سر میکند».
او به سفرنامه یحیی زکا هم اشاره میکند: «چادر سیاه یا بنفش ریشهدار در یزد بافته میشد و اطراف آن دارای ریشههای بههمتابیده و گرهخورده بود و اندکی مشبک به نظر میرسید. جنس آن از پنبه یا ابریشم و بسیار پردوام بود. بهطوریکه چندین پشت به ارث میرسید».
یا در سفرنامه مادام کارلا سرنا در سال 1883 نوشته شده است: «لباس بیرون زنان ایرانی از نظر یکنواختی قایقهای شهر ونیز را به یاد میآورد و آنان دارای هر وضع اجتماعی که باشند، همهشان بدون استثنا خود را در چادرهایی به رنگ سرمهای تند میپوشانند». او تأکید میکند همانطورکه میبینیم، رنگ همه چادرها مشکی نبوده است.
او به فعالیتهای اجتماعی زنان در دوره قاجار هم اشاره میکند؛ اینکه در این دوره فعالیت زنان بسیار محدود بوده است: «مثل شرکت در مراسم روزه و عزاداری یا در حملونقل عمومی که سوار بر واگن اسب یا ماشین دودی میشدهاند. اما اگر بخواهیم درباره تمایز اجتماعی صحبت کنیم، یکی از مهمترین تمایزهای اجتماعی که چادر قاجاری ایجاد میکرده، تمایز بین گروههای شهری و روستایی و ایلاتی بوده است. این نوع چادر قاجاری که ما در فیلمها میبینیم، خاص زنان شهری بوده است».
به گفته او، خانم کلارا کولیور رایس در سفرنامه خود به نام «زنان ایرانی» بسیار مفصل به این موضوع پرداخته است: «در این کتاب میگوید یکچهارم جمعیت ایران در آن زمان شهرنشین بوده است. اما با اینکه جمعیت شهرنشین در اقلیت بوده، به دلیل اینکه شهرها مراکز قدرت بودهاند و به نحوی به آینده شکل میدادهاند، از اهمیت زیادی برخوردار بودهاند. در این کتاب نوشته شده است: «همه زنان محترم شهری اعم از دارا و نادارا چادری سیاه یا آبی بر سر میکنند که کاملا همه آنها را میپوشاند»؛ بنابراین میدانیم که در شهرها همه زنها این چادر را میپوشیدهاند».
به گفته او در این کتاب به روستاها هم اشاره شده است: «زندگی زنان در روستاها نسبت به شهرها آزادتر و سالمتر است. نخست آنکه لباس بیرون آنها بهتر و مناسبتر است.
بیرون خانه فقط چادر به سر میکنند که جنس آن از کرباس نسبتا نرمی است که در روستا توسط بافندهای تهیه میشود. زنان روستا روبند نمیزنند اما صورت خود را میپوشانند. در خانه چادرنمازی به رنگهای شاد یا از چیت موصلی به سر میکنند. دستکم تا زمانی که پارچه آن نو است، پرزرقوبرق و خوشنماست. اما شیوه شستوشو و خشککردن در آفتاب و استفاده مستمر از آنها بهسرعت سبب رنگپریدگی آنها میشود. اگر مرد یا مردانی در حیاط خانه باشند، زن با چادر در آنجا حضور مییابد».
او به نوشته یحیی زکا، ایرانشناس و پژوهشگر تاریخ هنر ایران هم اشاره میکند: «چادرنماز چیت و کرباس یا مخمل و اطلس و حریر و آن پارچهای نیمدایره یا چرخی یا مربعی بود که در خانه سر میکردند و اکنون هم هست ولی در کرمان، خراسان، طبس و سیستان چادر بیرونی زنان نیز همین بود و فقیر و غنی همه یکسان میپوشیدند و گاهی روی آن روبنده را چنان تنگ میبستند که راه نفس را هم میگرفت. چادر کرباس رنگین چهارخانه شطرنجی که آن را چادر شب و چادر رختخوابی هم میگفتند، به رنگهای آبی و قرمز مایل به قهوهای معمول بود. در همه دهات ایران و در شهرهای قم و یزد و شهرهای کوچک چادر بیرونی زنان از همین قسم بود و آن را به شکل مربع بریده مانند حوله روی سر میانداختند».
او توضیح میدهد چادری که در روستاها استفاده میشده، چادرنماز یا چادرشب بوده و نه چادر کمری که در شهرها از آن استفاده میشده است: درباره عشایر هم توصیفهای مفصلی درباره زنان بختیاری، زنان کُرد و زنان قشقایی در سفرنامهها موجود است. مثلا درباره زنان بختیاری میخوانیم: «زنان بختیاری شاد و سرخوشتر از زنان شهری هستند. آنها برای مردان ایل بیاندازه ارزش دارند. لذا از موقع و مقام مهمی برخوردارند. زنان و دختران خانها را بیبی میخوانند و آنها مقام و منزلت و قدرتی کسب کردهاند که کمتر کسی از خواهران آنها در مشرقزمین از آن برخوردار است. زمانی که خانها در تهران یا ولایتهای دوردست به سر میبرند، زنان سررشته امور را به دست میگیرند. خوانین نامهها و اسناد را امضا میکنند، لیکن هرگاه قلمرو ایل را ترک کنند اجازه استفاده از مهرهایشان را به بیبی میدهند. بیبیها نیز دارای مهر خاص خود هستند که برای انجام معاملات شخصی از آنها استفاده میکنند. همه در کودکی سوارکاری و استفاده از تفنگ را میآموزند. بسیاری از دختران نیز سوارکاران و تیراندازان ماهری میشوند».
به گفته او، حجم کار و فعالیتی که زنان روستایی و عشایر داشتهاند، اجازه پوشیدن پوششهای سنگین مثل چادر کمری و چاقچول زنان شهری را به آنان نمیداده است: «اگر از موضوع زنان ایلات و روستایی بگذریم، دومین تمایزی که چادر ایجاد میکرده است درباره طبقه اجتماعی بوده است. بنا به گزارشهای موجود از آن زمان، زنان شهری از تهیدست تا اشراف همگی از چادر و روبنده استفاده میکردهاند، اما با استفاده از تزیینات و زیورآلات یا جنس پارچهها تمایز میان آنها مشخص میشده است».
تمایز سومی که چادر ایجاد میکرده، تمایز میان زنان مسلمان و غیرمسلمان بوده است. مثلا گزارشهایی درباره لباس زنان یهودی در دوران قاجار وجود دارد: «زنان یهودی روبند بر چهره نمیزنند اما چادر سیاهی را که همه زنان شهرنشین مسلمان بیرون از خانه به سر میکنند را پذیرفتهاند و صورت خود را نیز میپوشانند. زنان یهودی مهربان و زیرک و سختکوش و زحمتکشاند. بسیاری از آنان در مدارس انگلیسی، فرانسوی و آمریکایی تحصیل کردهاند و رفتن دختر یهودی به اندرونی برای تدریس زبان فرانسه به خانمهای ایرانی امری عادی است».
او ادامه میدهد در مورد زنان ارمنی نیز همینطور است: در گزارشی از هانری رنهدالمانی آمده است: «لباس بیشتر زنان ارمنی سرخرنگ است و پالتوی جلوباز و پنبهدوزیشده روی آن میپوشند که تا زانویشان را فرامیگیرد. زنان ارمنی ولو که نادار باشند کمربند سیمین بر کمر میبندند. غالبا زنان ارمنی کلاهی از ماهوت یا پارچه ابریشمی گلدوزیشده بر عقب سر میگذارند و بر آن انواع سکههای طلا و نقره میآویزند. روی کلاه روسری کوتاهی میاندازند گاهی هم پایین صورت را با پارچهای زمخت میپوشانند که چانه را تا نزدیک دهان فرامیگیرد».
در ادامه درباره زنان ارمنی میگوید: «این روزها تنها زنان مسن لباس ملی زیبایشان را بر تن میکنند. دختران و زنان جوان در خانه بلوزهای آستینکوتاهی که تقریبا مشابه لباس اروپاییان است و در بیرون خانه مانند زنان مسلمان چادری سیاه روی لباس میپوشند، بدون رو بند. دیری نخواهد پایید که چادر از میان خواهد رفت. چه بسیاری از آنان پوشیدن کت و دامن و بر سر کردن روسری ابریشمی بلندی را که بر شانههای آنان میافتد ترجیح میدهند. حتی بعضی از آنها هوس کلاه بر سر کردن دارند. با این وضع ارمنیان بسیار محافظهکارند و مردان سالخورده با آنان با تکاندادن سر میگویند نمیدانند عاقبت دختران آنان چه خواهد شد».
او میگوید زنان زرتشتی هم لباس خاص خود را داشتهاند. چیزی شبیه به مقنعه که به آن «مکنا» میگویند و بلند است و از پشت تا پایین زانو و از جلو تا شکم را میپوشانده است.
آغاز تغییرات از حوالی مشروطه
این پژوهشگر در بخش دیگری از صحبتهای خود توضیح میدهد که اگر بخواهیم تغییرات پوشش چادر را بررسی کنیم، میبینیم که این تغییرات از حوالی مشروطه آغاز میشود: «از آن زمان خانمهای چادری شروع به ایجاد تغییراتی در چادر میکنند که سه مورد از آنها بسیار چشمگیر است. اولین آنها تبدیلشدن چادر کمری به چادر چرخی است. چادر چرخی همان چادر ساده ایرانی است که ما امروز میشناسیم. نیمدایرهای که سر در مرکز آن قرار میگیرد و دو طرف آن را با دست نگه میداریم. جلوباز است و چیزی دور کمر گره نمیخورد و کمی کوتاهتر و سبکتر است.
در رساله «تذکرهالغافل و ارشادالجاهل» از شیخ فضلالله نوری میخوانیم: راضی به بیعصمتی زنها و دختران خود نشوید. نگذارید از خانه بیرون بروند مگر با لباس عصمت. نه با چادر چرخی. مردم قوه شهوت دارند. ریاضت که نکشیدهاند. عزب در سر کوچهها زیاد است. غیرت شما کجا رفت؟ زنها با چادر چرخی در کوچهها مشغول بیع و شرا هستند و کسی آنها را منع نمیکند. بترسید. از خدا بترسید. از بلا بترسید. از عذاب خواهید مرد».
او معتقد است دومین تغییر مهمی که در این دوره ایجاد میشود، تبدیل روبند به «پیچه» است: همانطورکه گفته شد، روبند پارچهای سفید بلند مستطیلشکلی بوده است که جلوی صورت را میپوشاندهاند. پیچه نوعی نقاب سایهبانمانند است که از موی اسب بافته میشده و کوچکتر بوده است و میتوانستهاند آن را مثل سایهبان بالا بدهند. دراینباره نیز گزارشی از سال 1285 شمسی در خاطرات حسینقلیخان سالور عمادالسلطنه موجود است: «مد و طرح لباس و کفش و غیره بسیار در این یک سال تغییر کرده است. نقدا، اغلب پیچه میزنند و دستی طوری میکنند که سر را که قدری بلند کنند و تمام صورت پیدا باشد. چادر سیاه تماما عبایی است که خوبش را ذرعی یک تومان تا هفت تومان میخرند و اغلب شش ذرع قواره یک چادر است. حاشیههای چادرها بیشتر سفید، آبی، بنفش و غیره است. این حاشیهها روی پارچه است و سوایی ندارد. این لباس بیرون خانمها مد است. روبند خیلی کم شده. اهل خانه من تماما روبند میزنند و نگذاشتم پیچه بزنند. پارسال شلوارها را کوتاه کردند که تا پایین کاسه زانو بیشتر نمیآید. آنوقت جوراب بلند تا نزدیک شلوار برسد».
او سومین تغییر مهم را نیز حذف چاقچور میداند. اینکه خانمهای چادری کمکم چاقچور را حذف میکنند و آن را با جورابهای ماشینبافت جایگزین میکنند.
ماجرای کشف حجاب
به گفته او یکی از مهمترین نقاط عطف تاریخ چادر در ایران، ماجرای کشف حجاب است. کشف حجاب در ایران تغییری گسترده در پوشش زنان بود که توسط رضاشاه و با قانون کشف حجاب در ۱۷ دی ۱۳۱۴ تصویب و اجرا شد. به موجب آن، زنان و دختران ایرانی از استفاده از چادر، روبنده و روسری در مدارس و دانشگاهها، مراکز اداری و دولتی منع شدند و باید از کلاه و پالتو استفاده میکردند.
کهربائیان میگوید: «اگر بخواهیم کمی مشخصتر درباره پیشزمینههای این موضوع صحبت کنیم، میتوانیم از چند نمونه نام ببریم».
او از دختری به نام «آقا کوچولو» یاد میکند. میگوید توصیف بسیار جالبی از این شخص در کتاب «از خراسان تا بختیاری» هانری رنهدالمانی در سال 1890 موجود است: «خوشبختانه هنگام افتتاح مدارس آمریکایی و فرانسوی که به وسیله آقای ریشارخان تأسیس شده بود، برخی خانوادهها اجازه خواستند دخترانشان در آن مدارس به تحصیل بپردازند. بعد از گفتوگوهای فراوان این اجازه بدیشان داده شد، به شرطی که دقیقا حجاب خود را حفظ کنند. بااینحال یکی از آنها که پدر نداشت بیش از دیگران جرئت به خرج داد و مصمم شد سنت را زیر پا بگذارد. این دختر در 1886 در تهران به دنیا آمد و در مدرسه آمریکایی تربیت شده بود و به خاطر رفتار آزادانهاش مردم او را «آقا کوچولو» نام داده بودند».
به گفته او نمونه دیگر، فعالان اجتماعی هستند مثل مهرتاش رخشان یا خدیجه افضل وزیری که برای خود شکلی لباس طراحی کردند که چادر نباشد و دستها آزاد باشد. یکی از زنان دیگری که پیش از فرمان کشف حجاب رضاشاه کشف حجاب کرد، قمرالملوک وزیری است که در 1303 برای اولین بار بدون حجاب در گراند هتل کنسرت اجرا کرد. او بابت این کار توسط حکومت وقت جلب میشود و از او تعهد میگیرند که دیگر بدون حجاب در انظار عمومی ظاهر نشود. این پژوهشگر به بازیگران تئاتر هم اشاره میکند: «نمونه دیگر بازیگران تئاتر هستند. در تئاتر ایران بسیاری از اوقات در شکل قدیمیتر بازیگر نداشتیم و مردها با لباس زنان نقش زنان را بازی میکردند. اما بعدها کمکم با تشکیل تئاترهای جدید بازیگران زن ارمنی میآیند. اولین زن مسلمانی که به صورت رسمی و مقابل تماشاگران مرد و زن به روی صحنه رفت، ملوک بهمنسلطانی بود. در سال 1304 علی نصر تئائر کمدی ایران را تأسیس کرد. او در سال 1305 یا 1306 نمایشی به روی صحنه میبرد به نام «تا اینجوره همینجوره» و ملوک بهمنسلطانی بدون حجاب در آنجا ظاهر میشود».
او توضیح میدهد نمونههایی که تابهحال گفته شد اغلب از میان اقشار تحصیلکرده و سطح بالای جامعه بودهاند. اما نمونه دیگری که ذکر میکند شخصی است که مرشد دورهگرد است و میبینیم که در طبقات پایین جامعه هم چنین تغییراتی درحال شکلگرفتن بوده است: «جعفر شهری در کتاب «تهران قدیم» به این مورد اشاره میکند. در آن زمان ماشین دودی بوده و در ایستگاههای آن درویشها و معرکهگیرها جمع میشدهاند و پول جمع میکردهاند. جعفر شهری میگوید یکی از اینها درویشزنی به نام بلقیس بود که بیشتر در قسمت مردانه معرکه میگرفت. این مرشد دخترک کمسنوسال و نمکین و گندمگونی بود با دهانی گرم و بیانی دلنشین و مردمشناسی کامل».
بازگشت دوباره چادر به ایران
سمانه کهربائیان توضیح میدهد که بعد از رفتن رضاشاه در شهریور 1320، چادر مجددا به ایران بازمیگردد و زنان چادر به سر میکنند: هرچند دیگر چاقچور و روبنده استفاده نمیشود، چادر چرخی کاملا تثبیت شده و جنس چادرها متفاوت است. درنهایت یکی از مهمترین پیامدهای فرمان کشف حجاب، ایجاد یک ذهن آزرده و یک ترومای تاریخی است که بعد از آن بارها و بارها از آن یاد میشود. به عنوان خشونتی که علیه زنان چادری اعمال شد و اینکه «به زور سرنیزه چادر از سر زنان ما کشیدند». این موضوع در دهههای 20 و 30 و بعدها بارها در منابر و موعظهها یادآوری و بسیار به این موضوع پرداخته میشود. از جمله در دهه 90 بسیار روی این موضوع کار شده است. از جمله فیلمهای «شرق بهشت» به کارگردانی مهدی جوزایی و الهام آقاسری محصول سال 1396، «چارقد بیبی» به کارگردانی محسن جهانی محصول سال 1393، مستند «نیمه تاریک ماه» به کارگردانی مهدی عزتی محصول سال 1393، مستند «گوهر» به کارگردانی زهیر میرمحمدی محصول 1395 همه گواه این مدعا هستند.
منبع: sharghdaily-943558