جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > (عکس) فیلم‌های «جان سخت»؛ از بدترین تا بهترین

(عکس) فیلم‌های «جان سخت»؛ از بدترین تا بهترین

برای ساخت فیلم «یک روز خوب برای جان سخت»، استودیوی فاکس قرن بیستم استعدادی را انتخاب کرد که با این مجموعه آشنا نبود. پنجمین قسمت از سری فیلم‌های «جان سخت»، ۲۵ سال پس از نسخه اصلی از راه رسید، در دورانی که خاطرات طرفداران قدیمی کمرنگ شده بود، و حتی بسیاری از مخاطبان نسل جدید هرگز چهار فیلم اول را ندیده بودند.

«جان سخت» (Die Hard) یکی از محبوب‌ترین مجموعه فیلم‌های اکشن تاریخ است که با نقش‌آفرینی به‌یادماندنی بروس ویلیس پیوند خورده است. هنگامی که قسمت اول وارد مرحله‌ی توسعه شد، استودیوی فاکس به دنبال آرنولد شوارتزنگر و سیلوستر استالونه بود و وقتی که این نقش به یک بازیگر جوان گمنام به نام بروس ویلیس رسید، تحلیلگران این انتخاب را یک اشتباه بزرگ و فیلم را محکوم به شکست دانستند.

نمایش‌های اولیه هم موفقیت‌آمیز نبود و فاکس امیدی به فروش فیلم نداشت. اما ناگهان همه‌چیز تغییر کرد، «جان سخت» به یک پدیده‌ی جهانی تبدیل شد، به فروش بالایی رسید، چهار نامزدی اسکار به‌دست آورد و بروس ویلیس را به عنوان یک ستاره‌ معرفی کرد.

قسمت اول به کارگردانی جان مک‌تیرنان حالا یکی از بهترین فیلم‌های اکشن تمام دوران محسوب می‌شود که در چند دهه‌ی اخیر، صدها فیلم با تقلید از آن تولید شده است اما تعداد معدودی از آن‌ها توانسته‌اند به این فیلم نزدیک شوند. با موفقیت تجاری فیلم، بدیهی بود که شاهد یک مجموعه سینمایی جدید باشیم و برای «جان سخت» چندین دنباله ساخته شد که اگر از طرفداران جان مک‌کلین هستید، ارزش تماشا دارند.

۵- یک روز خوب برای جان سخت (A Good Day to Die Hard)

با پیشرفت داستان، ویلیس و کورتنی از یک سکانس اکشن به سکانس بعدی حرکت می‌کنند و حالات بی‌تفاوتشان لحن فیلم و روحیه ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد. آن‌ها وظیفه دارند دیالوگ‌های قابل پیش‌بینی‌ متعددی را درباره گذشته‌شان -و درگیری‌های پدر و پسری- بیان کنند که بازتابی از رابطه پرتنش مک‌کلین با دخترش لوسی (مری الیزابت وینستد، که حضوری کوتاه در اول و آخر فیلم دارد) در فیلم «یک روز خوب برای جان سخت» است. درگیری‌های کلامی آن‌ها در جریان تیراندازی‌ها و تعقیب و گریزها مثلا قرار است کمدی باشد اما جواب نمی‌دهد.

و متاسفانه در تمام این مدت، جان مک‌کلین دوست‌داشتنی تبدیل به نقش مکمل می‌شود و جایگاه خود را به جک، یک شخصیت بی‌اهمیت و یکنواخت می‌دهد که نمی‌تواند توجه کسی را به خود جلب کند. در عین حال، مک‌کلین شکایت می‌کند که «قرار بود در تعطیلات باشم!» اما اینطور نیست؛ او برای نجات پسرش از زندان به روسیه سفر کرد، نه برای تعطیلات. جالب است بدانید که بعضی از این دیالوگ‌ها در مرحله‌ی نهایی تولید و به‌واسطه‌ی صداگذاری در فیلم قرار گرفته‌اند!

تبهکاران نیز به همان اندازه کم‌عمق هستند و شاید نیازی به گفتن نباشد اما یک شرور جذاب برای فیلم‌های «جان سخت» ضروری است. آلیک، یک نوچه بی‌اهمیت، به شیوه‌ای عجیب‌و‌غریب مانند یک شرور می‌رقصد و می‌گوید: «می‌دونی از چه چیز آمریکایی‌ها متنفرم؟ … همه‌چیز. مخصوصا کابوی‌ها.» این قرار است به ما کمک کند تا انگیزه‌های او را درک کنیم؟ شرورهای دیگر فیلم وضعیت به مراتب بدتری دارند و به تک‌بعدی‌ترین شکل ممکن ترسیم شده‌اند.

به نظر می‌رسد چاگارین مغز متفکر این ماجراها باشد، اما سپس چند پیچش داستانی رخ می‌دهد تا این فرضیه هم به جایی نرسد. البته نه اینکه «افشای بزرگ» تعجب‌آور باشد. یکی از مشکلات عمده «یک روز خوب برای جان سخت» فقدان یک شرور اصلی از ابتدا تا انتها است. هیچ معادلی برای شرورهای به‌یادماندنی نسخه‌های پیشین وجود ندارد و این آدم‌ها مشخص نیست چه هدفی را دنبال می‌کنند، ما فقط می‌دانیم که خوب نیستند.

فیلم‌های «جان سخت» سابقه‌ای طولانی در عرضه‌ی جنایتکاران خطرناک با انگیزه‌های پنهان دارند، اما جان مور اینجا توانایی انجام چنین کارهایی را ندارد، و وقتی هم می‌خواهد اندکی به این شرورها بپردازد، دیگر دیر است و برای ما اهمیتی ندارد که نقشه‌ی آن‌ها چیست و می‌خواهند چه کار کنند.

با مدت زمان ۹۷ دقیقه، این کوتاه‌ترین فیلم «جان سخت» است؛ احتمالا به این دلیل که تهیه‌کنندگان می‌خواستند تعداد نمایش‌های روزانه آن را بالاتر ببرند. این باعث شده است تا احساس کنید در نسخه‌ی تدوین‌شده‌ی نهایی، بخش‌های زیادی از فیلم حذف شده‌اند؛ حتی این مسئله در تریلر فیلم هم مشخص است، زیرا بسیاری از نماهای آن در فیلم وجود ندارد.

از طرف دیگر، به خاطر این تدوین عجولانه، گویی قصه و سکانس‌های اکشن هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. «یک روز برای جان سخت» در گیشه شکست نخورد، اما نه به این خاطر که فیلم خوبی است، تنها به این دلیل که سینمادوستان عاشق «جان سخت» هستند و برای ملاقات با او به سینماها قدم گذاشتند. با این حال، اگر روزی قسمت دیگری ساخته شد، با قاطعیت می‌توان گفت که به مسیر دیگری می‌رود.

این مجموعه به نویسندگان و فیلمسازان ماهری نیاز دارد که درک درستی از «جان سخت» داشته باشند، دلایل محبوبیت آن را بدانند و از کلیشه‌ها دوری کنند. «یک روز برای جان سخت» در میان فیلم‌های این مجموعه، بدترین است و متاسفانه یک پایان غم‌انگیز برای بروس ویلیس که به خاطر بیماری از بازیگری بازنشسته شد.

۲- جان‌ سخت ۲ (Die Hard 2: Die Harder)

فیلمنامه کلیشه‌ای و خنثی ریچاردسون و د سوزا آسان‌ترین راه ممکن را انتخاب کرده است و روی این ایده تمرکز می‌کند که چگونه همان موقعیت -فیلم اول- می‌تواند دو بار برای مک‌کلین اتفاق بیفتد. حتی مک‌کلین هم متوجه تکرار در فیلم می‌شود و این دیالوگ را می‌گوید: «چطوری همون چرت و پرت می‌تونه دو بار برای یه آدم اتفاق بیفته؟» ما باید همین سوال را از فیلمنامه‌نویسان بپرسیم.

البته همه اینها با شوخ طبعی انجام شده است، اما آن‌ها در این زمینه هم افراط‌گری کرده‌اند. اگر آن‌ها یک بار به تشابه رویدادها اشاره می‌کردند، می‌توانست بامزه باشد اما وقتی به پایان فیلم می‌رسیم، آن‌ها حداقل پنج بار این شوخی را تکرار کرده‌اند تا کاملا بی‌مزه شود. (حتی در لحظات پایانی فیلم، هالی بار دیگر این سوال را می‌پرسد: «چرا این اتفاق برای ما میفته؟») از جهاتی، بامزه است که آن‌ها با آگاهی، به تکرار رویدادها اشاره می‌کنند و در قصه خودآگاهی به چشم می‌خورد، اما بی‌تردید بخشی از شخصیت مک‌کلین علاقه او به شوخی‌های طنزآمیز و کنایه‌های پی‌درپی در لحظات خطرناک است. اما «جان سخت ۲» آن‌قدر به ما یادآوری می‌کند که دنباله‌ی یک فیلم پرفروش است که هرگونه احساس درگیری را از بین می‌برد تا نه لحظات حساسش، حساس باشند و نه لحظات کمدی‌اش، کمدی.

تروریست‌های «جان سخت ۲» نیز درگیرکننده نیستند، به‌ویژه در مقایسه با هانس گروبر (شرور باهوش و کاریزماتیکِ آلن ریکمن فقید). ویلیام سدلر (او نقش‌های کوچک خوبی در کارنامه دارد) نقش سرهنگ استوارت را بازی می‌کند، یک خائن که همراه با گروهی از همکاران خیانتکارش، می‌خواهد شرایط را برای فرار یک زندانی سیاسی فراهم کند.

اینکه دقیقا انگیزه‌اش چیست را نمی‌دانیم اما انگیزه‌های او چندان اهمیت ندارد، استیوارت به فیلم اضافه شده تا مک‌کلین یک دشمن برای کشتن داشته باشد. در یکی از نماهای فیلم، ما استوارت را در حال تمرین حرکات رزمی می‌بینیم که مثلا قرار است نمایش قدرت مردانه‌ای او باشد و بفهمیم تهدیدی جدی برای مک‌کلین است، اما این صحنه‌ها بیشتر کمدی از آب درآمده‌اند تا استوارت را چندان جدی نگیریم. او را مقایسه کنید با گروبر که پیچیده بود و نقشه‌ی تروریستی‌اش در واقع یک سرقت پیچیده است.

استوارت اما یک شرور سنتی از نوع مضحک جلوه می‌کند. در یکی از بخش‌های فیلم، او باعث سقوط یک هواپیما و مرگ ده‌ها مسافر می‌شود، برای چه؟ برای کمک به فرار یک فرد سیاسی؟ اینکه ما هرگز انگیزه استوارت را درک نمی‌کنیم، حساسیت بسیاری از کشمکش‌های فیلم را از بین می‌برد.

چند چهره آشنا هم در این دنباله حضور دارند، مانند پاول (رجینالد ول‌جانسون) که از شخصیت‌های به‌یادماندنی قسمت اول بود اما اینجا حضوری بی‌اهمیت دارد. (احتمالا به همین دلیل بود که هیچکس متوجه عدم حضور او در قسمت سوم نشد.) ویلیام آترتون در نقش خبرنگار متکبر، ریچارد تورنبورگ نیز از فیلم اول بازمی‌گردد اما کاملا بی‌دلیل. هیچ کدام از این شخصیت‌ها ضروری نیستند و اگر از فیلمنامه حذف می‌شدند، فقط می‌توانست داستان را بهبود ببخشد، زیرا حضورشان اجباری به نظر می‌رسد و نقشی هم در پیشبرد قصه ندارند.

حتی خود هالی هم حضورش سوال‌برانگیز است، زیرا اغلب از پنجره‌ی هواپیما به بیرون نگاه می‌کند و امیدوار است که شوهرش همه را نجات دهد. و هنگامی که سرانجام این اتفاق رخ می‌دهد و او و مک‌کلین در آغوش یکدیگر قرار می‌گیرند، به‌هیچ‌وجه تاثیرگذار و دراماتیک نیست. این بار، مک‌کلین نه رشد کرده و نه مشکلات ازدواج خود را حل کرده است.

حتی اینکه فیلم با نام «جان سخت‌تر» اکران شد، تنبلی و ضعف خلاقانه‌ی تیم سازندگان را نشان می‌دهد، این مشکل در دیگر بخش‌ها هم به چشم می‌خورد. کارگردانی رنی هارلین فاجعه نیست، صحنه‌های اکشن هم چندان بد نیستند، اما فیلم چیزی ندارد که آن را از نمونه‌های مشابه متمایز کند و به معنای واقعی کلمه، کلیشه‌ای و معمولی است.

«جان سخت» هیچ علاقه‌ای نداشت که فرمول‌های رایج آن روزهای ژانر اکشن را تکرار کند، اما «جان سخت ۲» کاملا مبتنی بر فرمول‌ها است، و در مقایسه با نسخه‌ی اصلی، هیچ حرفی برای گفتن ندارد. مجموعه‌های سینمایی اغلب با قسمت سوم یا چهارم به چنین بن بستی می‌رسند اما استودیوی فاکس موفق شد تا این فرنچایز را با قسمت دوم به مرز نابودی بکشاند، خوشبختانه فروش فیلم کمک کرد تا در سال‌های بعدی، شاهد نسخه‌های باکیفیت‌تری باشیم.

«جان سخت ۲» مهم‌ترین ویژگی قسمت اصلی را هم فراموش کرده است، آن فیلم می‌خواست از الگوهای آشنا دوری کند اما این فیلم به تکرار مکررات بسنده می‌کند و از اینکه نوآورانه باشد، ترس دارد. «جان سخت ۲» نمونه‌ای بارز از دنباله‌سازی‌های بی‌دلیل هالیوودی و استعداد ویژه‌ی آن‌ها در احترام نگذاشتن به آثار بزرگ است.

۳- آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر (Live Free or Die Hard)

فیلم‌های قبلی «جان سخت» با درجه سنی «آر» (بزرگسالان) اکران شدند. این فیلم برای دلایل تجاری یک درجه سنی امن‌تر گرفت. فاکس با هدف حفظ برند و معرفی جان مک‌کلین به مخاطبان جوان‌تر، تصمیم گرفت یک دنباله با درجه سنی پی‌جی-۱۳ بسازد. طرفداران نسبت به این رویکرد انتقاد کردند و ویلیس بهترین عملکرد خود را در جریان کمپین‌های تبلیغاتی ارائه داد که در آن استدلال کرد درجه‌بندی سبک‌تر لذت ما از فیلم را تغییر نخواهد داد. مطمئنا، بدون خون‌وخونریزی هم اکشن تزلزل نمی‌کند، اما آنچه از دست می‌دهیم شیطنت‌های رکیک مک‌کلین است.

و در حالی که می‌توان تمایل فاکس برای معرفی این مجموعه به یک گروه سنی جوان‌تر را درک کرد، اما احتمالا فیلم با درجه سنی بالاتر هم به موفقیت مشابهی می‌رسید، زیرا جوانان همراه با والدینشان -که هنوز عاشق نسخه‌های اصلی هستند- به سالن‌های سینما می‌آمدند. در هر صورت، فاکس می‌خواست بیشترین تعداد بلیت را بفروشد و به هدفش هم رسید، اگرچه در این میان، دیالوگ‌های ماندگار و خاطره‌انگیز جان مک‌کلین حذف شد.

در گذشته، مک‌کلین همیشه با زبانی رکیک با تروریست‌ها از طریق بیسیم یا تلفن حرف می‌زد، اما اینجا وقتی متوجه می‌شود دخترش توسط اعضای گروه گابریل ربوده شده است، حتی یک «لعنتی» یا مشتقات آن را بیان نمی‌کند تا متوجه شویم که چیزی در مک‌کلین تغییر کرده است. هر چه باعث این تغییر شده، در فیلمنامه توضیح داده نشده است.

شاید مذهبی شده، شاید دیگر انرژی فحاشی ندارد. هر چه که هست، ویلیس انرژی مک‌کلین را کم می‌کند. شاید بتوان آن را با سن مک‌کلین یا شاید با سن ویلیس توضیح داد. اما متاسفانه، حتی اگر نسخه‌ی دی‌وی‌دی فیلم بدون درجه‌بندی منتشر و فحاشی‌ها را هم شامل می‌شد، «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر» آن جان مک‌کلین آشنای نسخه‌ی اصلی -یا سوم- را ندارد.

علاوه بر این، فضای فیلم هم آن چیزی نیست که ما از فیلم‌های «جان سخت» قبلی به یاد داریم. البته اگر به آن فکر کنید، هیچ‌کدام از قسمت‌های این مجموعه واقعا خط داستانی «مرد تنها در برابر تروریست‌ها در فضای محدود» را در آغوش نگرفته‌اند. «جان سخت ۲» به مک‌کلین یک فرودگاه کامل داد که می‌توانست هر زمان از آن خارج شود. «جان سخت ۳» به مک‌کلین کل شهر نیویورک را برای جستجوی بمب ساعتی سایمون داد. «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر» مک‌کلین را در حال سفر به سراسر سواحل شرقی نشان می‌دهد.

حس خفقان -که در نسخه‌ی اول پررنگ بود- در قسمت چهارم فقط به عنوان یک مفهوم ظاهر می‌شود، مانند آنچه در «جان ‌سخت ۳» وجود داشت، اما اینجا انتزاعی‌تر است. هیچ تایمر دیجیتالی برای افزایش تعلیق ما وجود ندارد. مک‌کلین نه توسط زیرساخت فیزیکی ساختمان ناکاتومی (در فیلم اول) و نه توسط زمانِ محدود و معضل حمل و نقل در «جان سخت ۳» بلکه با کمبود فناوری -به خاطر هکرها- محدود می‌شود. مک‌کلین که نمی‌تواند از تلفن‌های همراه استفاده کند و توسط دوربین‌های متصل به رایانه‌ها در معرض دید قرار دارد، جایی برای پنهان شدن از اراذل و اوباش سایبری گابریل ندارد.

شاید با خواندن پاراگراف‌های فوق، به این نتیجه برسید که «آزادانه زندگی کن یا سخت بمیر» فیلم چندان خوبی نیست اما باید اعتراف کرد که به شدت سرگرم‌کننده است، یکی از بهترین فیلم‌های تجاری تابستان ۲۰۰۷، سالی که با اکران آثار ناامیدکننده‌ای همچون «مرد عنکبوتی ۳» و حتی «دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان» همراه بود. اگر سخت‌گیر باشیم، از جهاتی، قسمت چهارم «جان سخت» را هم می‌توان یک فیلم ناامیدکننده دانست اما حس ملایمی که دارد، باعث نمی‌شود تا از صحنه‌های اکشن آن لذت نبرید و جلوه‌های ویژه‌ و لحظات تعلیق‌آمیزش با گذشت چندین سال، هنوز هم جذابیت‌های خود را حفظ کرده‌اند.

ویلیس مثل گذشته دوست‌داشتنی است، حتی با اینکه برداشت متفاوتی از مک‌کلین ارائه می‌دهد که چندان مک‌کلین نیست. واقعیت این است که اگر نام جان مک‌کلین در این فیلم تغییر می‌کرد، شاید کسی متوجه نمی‌شد که با قسمت جدید «جان سخت» روبه‌رو هستیم، با وجود این، فیلم خوب است، با اینکه توانایی نزدیک شدن به قسمت‌های اول و سوم را ندارد.

۲- جان سخت ۳ (Die Hard with a Vengeance)

حدود چهل و پنج دقیقه زمان می‌برد تا متوجه ‌شویم که سایمون در واقع سایمون گروبر، برادر هانس گروبر است و توسط بازیگر بریتانیایی جرمی آیرونز به طرز فوق‌العاده‌ای بازی شده است. آیرونز که معمولا یک بازیگر کلاسیک است، تمام وجود جذاب سینمایی خود را در این نقش می‌ریزد و به شخصیتی که ممکن است یک‌بعدی به نظر برسد عمق می‌بخشد. مانند برادرش، سایمون نقشه‌ی انتقام پیچیده‌ی خود را به عنوان حواس‌پرتی از طرح واقعی‌اش طراحی کرده است؛ یک سرقت پیچیده برای سرقت میلیاردها شمش طلا از بانک فدرال نیویورک.

صدای آیرونز به تنهایی حضور سایمون گروبر را در بخش اول فیلم حفظ می‌کند؛ وقتی او به صورت فیزیکی روی پرده ظاهر می‌شود، تقریبا به اندازه برادرش جذاب و شیطانی است. سایمون همراه با گروهی از بنیادگرایان اروپای شرقی، از آن دسته مغز متفکرانی است که برای رسیدن به اهدافش، به همه‌ی افراد درگیر خیانت می‌کند و قدم‌های بعدی‌اش قابل پیش‌بینی نیست.

و همه‌چیز همان‌طور که سایمون می‌خواهد پیش می‌رود، حداقل برای مدتی. ریتم دیوانه‌وار فیلم، مک‌کلین و زئوس را به همه جای شهر می‌برد تا وظایف سایمون را انجام دهند و در عین حال نقشه‌ی اصلی او را کشف کنند. وقتی سایمون اعلام می‌کند که بمبی در یکی از مدارس نیویورک کار گذاشته، پلیس نیویورک (به سرپرستی لری بریگمن، گراهام گرین و کولن کمپ) همراه با آتش‌نشان‌ها و نیروهای دیگر برای پیدا کردن بمب به آنجا می‌روند.

نیویورک به یک شخصیت اصلی تبدیل می‌شود؛ ما به همه جا برده می‌شویم: پارک مرکزی، وال استریت، ورزشگاه یانکی و حتی زیر شهر برای یک انفجار مترو شگفت‌انگیز؛ فیلم فقط یک نبرد در بالای مجسمه آزادی کم دارد. بهتر اینکه، همه‌ی سکانس‌ها در لوکیشن واقعی فیلمبرداری شده‌اند، بنابراین هر صحنه واقعی به نظر می‌رسد.

مک‌کلین «جان سخت» نماینده پلیس نیویورک بود، در «جان سخت ۲» برای پلیس لس آنجلس کار می‌کرد و به دلایلی (که هرگز توضیح داده نمی‌شود)، در «جان سخت ۳» دوباره به پلیس نیویورک بازمی‌گردد. شاید علاقه‌ی عمومی به شهر نیویورک باعث شده است که فیلم‌های اول و سوم بهتر باشند؛ ما در این دو فیلم بیشتر با مک‌کلین همدردی می‌کنیم زیرا او از جایی آمده که همه به آن احترام می‌گذارند و علاقه‌ دارند؛ نیویورک همیشه حس‌وحال متفاوتی دارد.

جان مک‌تیرنان، کارگردان «جان ساخت» اصلی، پس از کناره‌گیری از «جان سخت ۲»، برای ساخت «شکار برای اکتبر سرخ»، به عنوان کارگردان بازمی‌گردد. مهارت او به عنوان استاد تعلیق و خلق فضاهای خفقان‌آور در سراسر فیلم مشهود است. در چند لحظه از شروع فیلم، احساس می‌کنیم دوباره در ساختمان ناکاتومی هستیم، اما محدودیت‌ها به اندازه یک شهر بزرگ است.

قبل از اینکه از هویت واقعی سایمون آگاه شویم، بمب مدرسه همیشه در ذهن ماست. یک تایمر دیجیتالی شمارش معکوس در مغز ما وجود دارد و یادوخاطره‌ی ناکاتومی را زنده می‌کند. به تدریج، محیط اطراف مک‌کلین از یک ساختمان به کل یک فرودگاه و تمام شهر نیویورک گسترش یافته است. اگرچه مک‌کلین در فیلم دوم به فرودگاه محدود شده بود، اما هرگز سطح محدودیت زمانی یا محیطی را که در قسمت‌های اول یا سوم احساس می‌کنیم، تجربه نکردیم.

برنامه سایمون هر ثانیه در حال پیشرفت است و مک‌کلین و پلیس نیویورک همیشه یک قدم عقب‌تر هستند، تا اینکه سرانجام سایمون متوقف می‌شود تا موفقیت‌هایش را جشن بگیرد و اینجا است که قهرمانان قصه به او نزدیک می‌شوند. جذابیت اصلی فیلم، سرعت بالای آن است که به ما اجازه نمی‌دهد تا نگران چیزهای بی‌معنی باشیم، اهمیتی ندارد که بعضی از عناصر قصه بی‌معنا هستند، ما نشسته‌ایم و از ماجراجویی‌های مک‌کلین و زئوس لذت می‌بریم.

برخی شاید بگویند که وسعت محیط «جان سخت ۳» -که نقطه‌ی مقابل محیط بسته و کوچک فیلم اول است- باعث می‌شود تا از ریشه‌های مجموعه دور شود. با این حال، این دنباله به اندازه کافی خوش‌ساخت و راضی‌کننده است که با تبدیل شدن به فیلمی مستقل -به جای پایبندی بی‌شرمانه به تمام اجزای قسمت اول- گسترش یابد.

اینجا نحوه تشخیص موفقیت این دنباله را بیان می‌کنیم: ویلیس همچنان مانند جان مک‌کلین اصلی احساس می‌شود، اما ایده کلیشه‌ای «گیر کردن جان سخت در یک محیط خاص» را از دست می‌دهد که تا اواسط دهه ۱۹۹۰ دیگر کاملا رایج شده بود و آثار سینمایی دیگر هم از آن الگوبرداری کردند. در مقابل، ناتوانی «جان سخت ۲» در توسعه یا حداقل انتقال دقیق شخصیت مک‌کلین از فیلم اول بزرگترین شکست آن بود.

قسمت سوم، به جز پایان‌بندی نسبتا عجولانه، روحیه اکشن سری فیلم‌های متولد شده در سال ۱۹۸۸ را تجسم می‌بخشد. به طور کلی، «جان سخت ۳» یکی از بهترین فیلم‌های مجموعه است که چندان دیده نشد اما همین حالا هم اگر به سراغ آن بروید، سرگرم‌کننده و هیجان‌انگیز خواهد بود.

۱- جان سخت (Die Hard)

مک‌کلین در مقایسه با سایر قهرمانان اکشن دست بالاتر را ندارد و فیزیک ساده و حالت پابرهنه‌اش چالش‌هایش را بیشتر می‌کند، همان‌طور که باید زنانگی را هم درک کند. در یکی از صحنه‌های اول فیلم، یک مسافر هواپیما پیشنهاد می‌کند که مک‌کلین برای رفع پرواززدگی (جت لگ) انگشتان پایش را فشار دهد (و مانند دست، مشت کند). مک‌کلین با شک و تردید به زن می‌نگرد، شاید به دلیل ماهیت مضحک یا زنانه‌ی این عمل. انگشتان پا -یا به طور کلی پا- اغلب استعاره‌ای برای زنانه بودن هستند.

با وجود این، چند دقیقه بعد، مک‌کلین در دفتر هالی پابرهنه است و انگشتان پایش را جمع می‌کند. فشردن پاها نشان می‌دهد که مک‌کلین در برابر ایده‌های کلیشه‌ای و مطلق مرد خشن مقاومت می‌کند اما وجه‌ی زنانه شخصیت او در این عمل خصوصی تسلیم می‌شود (کاری که او مطمئنا جلوی هالی یا گروبر انجام نخواهد داد). به نظر می‌رسد که وجه‌ی مردانه و زنانه‌ی مک‌کلین در حال جنگ هستند. در حالی که او می‌تواند انگشتان پایش را برای رفع پرواززدگی جمع کند، هنوز هم باید همسرش را نجات دهد و موقعیت خود را به عنوان مرد آلفا در رابطه‌ی عاشقانه‌اش تثبیت کند.

جدا از پذیرش پنهانی زنانگی نهفته در مرد، کل صعود مک‌کلین به بالای ساختمان ناکاتومی نشان دهنده یک رشد شخصیتی بی‌سابقه است که با یک «اوج‌گیری انفجاری» کامل می‌شود. مک‌کلین به جای پذیرش اسارت توسط حضور تهدیدآمیز مردانه‌ی گروبر، فرار می‌کند. او با اثبات مردانگی خود، از یک ساختمان به شکلی نمادین بالا می‌رود و در طول مسیر تروریست‌ها را یکی یکی می‌کشد.

معضل مردانگی و تلاش برای اثبات آن به درون‌مایه‌ی اصلی و تضاد مرکزی «جان سخت» تبدیل می‌شود و قصه‌ی اصلی پیرامون «شکست شرور و نجات بی‌گناهان» به حاشیه می‌رود. مک‌کلین این تضاد را با رسیدن به اوج لذت ناشی از انفجار نهایی، نجات دادن بانوی در خطر، و بازگرداندن استحکام به ازدواج شکسته خود با هالی حل می‌کند.

خود ساختمان، یک برج شیشه‌ای، شکنندگی مردانگی را توصیف می‌کند؛ اینکه گاهی یک چالش چقدر می‌تواند برای خودباوری مردانه تهدیدآمیز باشد. چالش‌ها اینجا این‌ها هستند: گروبر، نیروهای ویژه‌ی پلیس و هلیکوپترهای اف‌بی‌آی. در هر لحظه مک‌کلین ممکن است خرد شود، اما با وجود شیشه‌های شکسته اطرافش، او با پای برهنه و خون‌آلود روی آن‌ها راه می‌رود. اگرچه پای برهنه‌ی او ممکن است آسیب‌پذیری یا زنانگی را در یک قهرمان دیگر نشان دهد، اما مک‌کلین با دویدن روی شیشه‌ها در حالی که از گلوله‌ها فرار می‌کند، می‌گوید که نمی‌خواهد تسلیم شود.

پای او به طرز واضحی خونریزی می‌کند، اما مک‌کلین در حالی که با پاول (رجینالد ول‌جانسون) از طریق بیسیم صحبت می‌کند، آرام و خونسرد باقی می‌ماند. ما صورت او را می‌بینیم که از درد می‌نالد. مک‌کلین حتی شانه‌ای برای گریه کردن پاول می‌شود، زمانی که او اعتراف می‌کند که به طور تصادفی به یک کودک شلیک کرده است، و این اجازه می‌دهد تا لحظه‌ای از پیوند مردانه ایجاد شود که ویژگی‌های زنانه را در هر دو نفر آشکار می‌کند.

مک‌کلین زمانی که شیشه را از پایش بیرون می‌کشد، ضعیف‌ترین حالت خود را دارد و در نهایت در حالی که پیام خداحافظی و عذرخواهی خود را به پاول مخابره می‌کند تا بعد از مرگش، آن‌ها را به گوش هالی برساند، اشک می‌ریزد؛ پیامی که البته هالی هرگز نمی‌شنود زیرا مک‌کلین زنده می‌ماند. اگر هالی چنین اعتراف اشک‌باری را می‌شنید، شاید غرور مردانه مک‌کلین از بین می‌رفت. در پایان فیلم، مشکلات هر دو افسر حل شده و غرور مردانه آن‌ها پابرجا است: پاول برای رسیدن به رستگاری، آخرین تروریست بازمانده را می‌کشد و مک‌کلین هالی را پس می‌گیرد.

در کنار تمام تفسیرهای فرویدی که این فیلم ارائه می‌دهد، یک تفسیر ملی‌گرایانه هم در آن به چشم می‌خورد: استثناگرایی آمریکایی (این باور که آمریکا در میان تمام کشورها منحصربه‌فرد است) در فیلم حضور پررنگی دارد و به شدت با استثناگرایی مردانه‌ی قصه مرتبط است، زیرا گفتگوی بین مک‌کلین و گروبر «جان سخت» را به یک وسترن مدرن تبدیل می‌کد که در آن مک‌کلین یک کابوی آمریکایی خوب و گروبر یک مهاجم خارجی شرور (شاید حتی یک بومی آمریکایی) است.

پس از اشاره به فیلم «ماجرای نیمروز» (۱۹۵۲)، غیر آمریکایی بودن گروبر و در نتیجه جنایتکار بودن او تقریبا منحصرا از طریق دانش او در مورد اطلاعات بی‌اهمیت فیلم‌های هالیوودی ثابت می‌شود. گروبر، یک بریتانیایی متولد آلمان، ادعا می‌کند که جان وین در «ماجرای نیمروز» بازی کرده است، و مک‌کلینِ آمریکایی، او را تصحیح می‌کند که این گری کوپر بوده است. با این ارتباط، سناریوی «خوب در مقابل بد» وسترن‌ها، و رویارویی کلاسیک «ماجرای نیمروز» بین مارشال ویل کین و جنایتکار فرانک میلر به ذهن می‌آید.

این نشان می‌دهد که کابوی مک‌کلین و جنایتکار گروبر در یک مبارزه کلاسیکِ خیر مطلق در مقابل شر مطلق شرکت دارند و در نتیجه تضاد آن‌ها از نوع «کلاسیک» است. با توجه به اینکه «ماجرای نیمروز» تمثیلی برای مک‌کارتیسم هم بود، اگر استعاره‌ای به «جان سخت» بنگیریم، در حقیقت درباره‌ی دوئل خلوص آمریکاییِ مک‌کلین و ناخالصی ضدآمریکایی گروبر است.

در سال‌های بعدی، فیلم‌های متعددی از جمله «تحت محاصره» (۱۹۹۲) و «درد» (۲۰۱۲) از سبک اکشن و فضاهای بسته‌ی «جان سخت» کپی‌برداری کردند. این آثار تقلیدی اغلب به عنوان «جان سخت در…» (اتوبوس، هواپیما، قایق، قطار و غیره) توصیف می‌شوند. این نه تنها به دلیل موفقیت تجاری فیلم یا ارزش سرگرمی محض و نفس‌گیر آن است، بلکه به این دلیل است که کارگردان مک‌تیرنان فیلمی ساخت که شاید در ظاهر اکشن است -ژانری که اغلب به سطحی بودن متهم می‌شود- اما درون‌مایه‌ی عمیقی دارد و به شدت سمبلیک به نظر می‌رسد.

فارغ از نمادگرایی که در سراسر فیلم به چشم می‌خورد، فیلمبردار، یان ده بونت (که سال ۱۹۹۴ فیلم «سرعت» را کارگردانی کرد، به عبارتی «جان سخت در اتوبوس») برای جذاب نگه‌ داشتن فیلم تکنیک‌های جالبی را به کار می‌برد: او نور را از طریق کرکره‌ها و توری‌ها پرتاب، و از بخار و شعله عدسی برای پر کردن قاب استفاده می‌کند. او حتی نور را روی آب می‌پراند تا یک اثر بازتابی درخشان ایجاد کند.

کار فوق‌العاده‌ی تدوین‌گران، جان اف لینک و فرانک جی اوروست را هم نباید نادیده گرفت، آن‌ها به ما اجازه می‌دهند تا صحنه‌های اکشن را به وضوح ببینیم، دقیقا نقطه‌ی مقابل استانداردهای این روزها که فیلمسازان سعی می‌کنند با لرزش دوربین و برش‌های سریع، هیجان کاذب ایجاد کنند. اینکه فیلم، ساختمان را هم به یک شخصیت تبدیل می‌کند، ارزش بررسی دارد که یک مقاله جداگانه می‌طلبد. به طور کلی، مک‌تیرنان یک فیلم درخشان ساخته است که تاثیر آن بر ژانر اکشن همچنان مشهود است.

اگرچه «جان سخت» کمتر یک فرار به سمت اکشن بی‌مغز و بیشتر یک ماموریت ناامیدانه‌ی مردی معمولی برای بازپس‌گیری همسر و جایگاه خودش است، اما پشت کردن آن به کلیشه‌های استاندارد اکشن هالیوودی -آن روزها- است که فیلم را بزرگ، حتی جاودانه می‌کند. «جان سخت» مخاطبان را در معرض تلاش‌های سخت و خستگی‌ناپذیر جان مک‌کلین برای به رخ کشیدن مردانگی خود از طریق ویژگی‌های زنانه گاه به گاه قرار می‌دهد. البته، اگر فیلم را از دیدگاه فمینیستی نقد کنیم، ممکن است به درون‌مایه‌ی آن انتقاد وارد باشد.

با این حال، حضور پررنگ درون‌مایه‌های پیچیده در مورد قهرمانی که تضاد اصلی او بین جنبه‌های مردانه و زنانه اوست، فیلم را از دنباله‌هایش و نمونه‌های مشابه متمایز می‌کند. «جان سخت» ژانر اکشن را برای همیشه تغییر داد و پیروزی آن در پیچیدگی شخصیتی جان مک‌کلین نهفته است. هر قهرمان دیگری را جایگزین او کنید، فیلم شکست می‌خورد یا کلیشه‌ای و معمولی می‌شود. به ندرت یک بلاک‌بستر اکشن چنین ریسک‌هایی می‌کند و قهرمانی ارائه می‌دهد که آسیب‌پذیری و انسان‌دوستی او بر خشونت تصویر غلبه کرده است. «جان سخت» فوق‌العاده است زیرا به یک هارمونی و تعادل غیرممکن دست یافت.

منبع: خبرآنلاین

منبع: faradeed-206065

برچسب ها
نسخه اصل مطلب