جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > (تصاویر) فیلم‌ها و سریال‌های «کلاغ»؛ از بدترین تا بهترین

(تصاویر) فیلم‌ها و سریال‌های «کلاغ»؛ از بدترین تا بهترین

«کلاغ» که در ابتدا توسط کمیک‌های Caliber Comics در سال ۱۹۸۸ منتشر شد، اثر جیمز اوبار (James O’Barr) است. این کمیک به سرعت جای خود را در دل طرفداران به عنوان یک کمیک کلاسیک باز کرد و منجر به اقتباس موفقی از آن در سینما در سال ۱۹۹۴ میلادی شد. این فیلم محبوبیت زیادی یافت و «کلاغ» را به یک نقطه عطف فرهنگی برای فیلم‌هایی تبدیل کرد که از رمان‌های مصور اقتباس می‌شوند.

همزمان با بازگشت فیلم «کلاغ» (The Crow) به سینما و تجدید حیات این سری پس از نزدیک به دو دهه، ممکن است از خودتان بپرسید که این فیلم جدید در مقایسه با فیلم‌های قبلی «کلاغ» چه پیشرفت یا پس‌رفتی داشته است. «کلاغ» در وهله‌ی اول به عنوان یک سری کمیک‌های گوتیک شناخته شد،‌ اما با اکران اقتباس سینمایی آن و ماجراهایی که حول آن فیلم شکل گرفت، «کلاغ» از آن زمان تاکنون دیگر به یک فیلم کلاسیک کالت تبدیل شده است. اما میراث «کلاغ» تنها به فیلم دهه نودی آن منحصر نمی‌شود.

بلکه این داستان در قالب اقتباس‌های دیگری دوباره روی تصویر آمد که برخی از دیگری بهترند. هر کدام از این فیلم‌ها یا سریال تلویزیونی رویکرد منحصر به فردی از داستان کلاسیک «کلاغ» را ارائه می‌دهند که در بطن آن‌ها موضوع انتقام قرار دارد. علاوه بر اینکه با اکران بازسازی «کلاغ» بازگشت به سایر اقتباس‌های پیشین این داستان ایده‌ی بدی به نظر نمی‌رسد، دوست داریم توجه شما را به این فیلم‌های کمتردیده‌شده جلب کنیم که با سبک بصری و روایی خاص خود، استحقاق آن را دارند تا مخاطبان بیشتری آن‌ها را کشف کنند.

«کلاغ» که در ابتدا توسط کمیک‌های Caliber Comics در سال ۱۹۸۸ منتشر شد، اثر جیمز اوبار (James O’Barr) است. این کمیک به سرعت جای خود را در دل طرفداران به عنوان یک کمیک کلاسیک باز کرد و منجر به اقتباس موفقی از آن در سینما در سال ۱۹۹۴ میلادی شد. این فیلم محبوبیت زیادی یافت و «کلاغ» را به یک نقطه عطف فرهنگی برای فیلم‌هایی تبدیل کرد که از رمان‌های مصور اقتباس می‌شوند.

از آن زمان، «کلاغ» دیگر به یک پدیده‌ی تمام‌عیار فرهنگی تبدیل شده است؛ از تعداد بی‌شماری از کمیک‌هایی که کار اوبار را ادامه می‌دهند، تا چندین اقتباس مختلف در سینما و تلویزیون، «کلاغ» به حدی معروف شده که رد آن را می‌توانید در جای‌جای فرهنگ پاپ پیدا کنید. با این بازسازی تازه، دیگر مطمئنیم که میراث «کلاغ» و یاد آن همواره توسط هواداران وفادارش ادامه خواهد یافت.

هشدار؛ در ادامه خطر لو رفتن داستان فیلم‌ها و سریال «کلاغ» وجود دارد.

۶. کلاغ (The Crow)

    سال اکران: ۲۰۰۵
  • کارگردان: لانس مونگیا
  • بازیگران: ادوارد فرلانگ، دیوید بورناز، دنی ترخو، امانوئل شریکی، دنیس هاپر
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۳ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۰ از ۱۰۰

شهر معدنی دریاچه راواسو در منطقه حفاظت‌شده ریون آزتک، حکم بشکه‌ای از زباله‌های سمی را دارد که آماده انفجار است. تنش‌های نژادی افزایش پیدا کرده‌اند، باز شدن یک کازینوی جدید مشاغل بی‌شماری را تهدید می‌کند که ممکن است کار بسیاری از معدنچیان را بگیرد و اعضای فرقه‌ای خودشان را برای آغاز آخرالزمان آماده می‌کنند.

این فرقه به رهبری دث (با بازی دیوید بوریناز)، لیلی (امانوئل شریکی) را به خاطر چشمانش قربانی می‌کنند؛ چرا که برای مراسم احضار شیطان به آن‌ها نیاز دارند. زمانی که جیمز کوئروو (ادوارد فرلانگ)، معشوق لیلی، به عنوان قربانی دیگری از این قتل جان خود را از دست می‌دهد، به شکل کلاغ بازمی‌گردد تا در حالی که جهنم به پا شده، انتقام دث و پیروانش را بگیرد.

از همان لحظه‌ای که این نوشته روی تصویر می‌آید که می‌گوید شخصیت شرور «به معنای واقعی کلمه قصد دارد جهنم به پا کند» و سپس صحنه‌هایی از او در حال خوردن تخم مرغ (Deviled eggs) نشان داده می‌شود، دقیقا می‌فهمید که در یک ساعت و چهل دقیقه‌ی آینده قرار است با چه نوع فیلمی طرف باشید.

خلاف سه فیلم اول، این یکی در صحرا اتفاق می‌افتد و اگر نخواهیم سخت‌گیر باشیم، برخی از صحنه‌های آن به ویژه صحنه‌های فلش‌بک، واقعا خوب فیلمبرداری شده‌اند؛ اما این تمام چیزهای خوبی است که می‌توانیم درباره‌ی فیلم بگوییم. کارگردانی «کلاغ: دعای شیطانی» اغلب آشفته است؛ انگار اصلا نمی‌دانستند که داستان قرار است به کجا برود و یک تدوین درهم‌برهم تحویل مخاطب داده شده.

کاراکترها هم در صحنه‌ها گیر افتاده‌اند و بازیگران بدون آنکه دقیقا بدانند باید چه کار کنند همینطور الابختکی بازی می‌کنند. البته نبود استعداد بازیگری هم یکی از دلایل دیگر این ایراد است که ما را به ادوارد فرلانگ می‌رساند؛ بازیگری که از هیچ نظر شباهتی به کلاغ ندارد. بازیگری او نیز به نحوی است که نمی‌توانید برای اتفاقاتی که بر سرش می‌آید اهمیت قائل شوید.

«کلاغ: دعای شیطانی» یک فیلم ترسناک با بودجه‌ی اندک از دهه‌ی ۲۰۰۰ است که به معنای دقیق کلمه دیوانه‌وار بودن این دوران را به تصویر می‌کشد؛ مثلا کلاغ از ماژیک برای کشیدن گریم نمادین خود استفاده می‌کند و دیالوگ‌هایی مانند این به گوشتان می‌خورد: «مک‌ددیه که باهات حرف می‌زنه رفیق! دست از غرق شدن تو تاریکی بردار و بیا بالا تا کارت رو انجام بدی.» اگر بتوانید از عناصر مشکل‌ساز فیلم چشم‌پوشی کنید، یا بهتر بگوییم، برای یک ساعت و خورده‌ای مغز خود را خاموش کنید، این فیلم به یک اثر به‌یادماندنی بد با انبوهی از صحنه‌های خنده‌دار تبدیل می‌شود. در غیر این صورت، فیلم «کلاغ: دعای شیطانی» فقط یک دنباله‌ی دیگر از «کلاغ» است که استعدادهای دیوید بوریناز، ادوارد فرلانگ، دنیس هاپر و دنی ترخو را هدر می‌دهد.

۴. کلاغ: شهر فرشتگان (The Crow: City of Angels)

    سال اکران: ۲۰۰۰
  • کارگردان: بهارات نالوری
  • بازیگران: اریک مـیبی‌یـس، کیرستن دانست، جودی لین اویکیف، فرد وارد
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۴.۹ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۱۸ از ۱۰۰

وقتی الکس کورویس (اریک مـیبی‌یـس) به اعدام از طریق صندلی الکتریکی محکوم می‌شود، همه چیز همان‌طور که به نظر می‌رسد نیست. کوریس به اشتباه به قتل دوست دخترش لورین (جودی لین اویکیف) محکوم شده؛ بنابراین، او که هنوز خرده‌حساب‌هایی با این دنیا دارد، از قبر برمی‌گردد تا حقیقت را کشف کند و دنبال مردی با زخمی خاص می‌گردد که به شکل زیگزاگ روی صورتش قرار دارد و به نظر می‌رسد همه‌ی مدارک کوریس را به سمت او هدایت می‌کنند. کورویس هم می‌خواهد این مرد را که در مرکزیت قتل دوست‌دخترش قرار گرفته به چنگ آورد. پس از ملاقات با خواهر لورین، ارین (کیرستن دانست)، که در ابتدا کوریس را مقصر می‌دانست، آن‌ها پرده از توطئه‌ای برمی‌دارند که شامل پلیس‌های فاسد از جمله پدر خود ارین می‌شود.

این دو می‌فهمند که لورین به معاملات کثیف پدرش پی برده بوده و برای ساکت نگه داشتن او لورین را کشته‌اند. در این میان ارین ربوده می‌شود و دهانش را می‌بندند و الکس دست‌های پشت پرده‌ی ماجرا یعنی کاپیتان جان ال. بوک (جان وارد) را ملاقات می‌کند. در آخر البته عدالت پیروز می‌شود. کورویس و ارین، کاپیتان بوک را در صندلی الکتریکی می‌نشانند و او را به خاطر جنایاتش اعدام می‌کنند. حالا که کورویس دیگر نام خود را از اتهام قتل لورین پاک کرده، موفق می‌شود با خیال راحت در زندگی پس از مرگ دوباره با دوست‌دخترش دیدار کند. یاد آن‌ها در قلب ارین باقی می‌ماند و این زوج عاشق بالاخره روحشان به آرامش می‌رسد.

این فیلم در آغاز قرار بود با کارگردانی راب زامبی ساخته شود و به عنوان یک فیلم ترسناک آینده‌نگرانه توصیف شده بود. با اینکه این محقق نشد و با وجود بودجه‌ی پایین فیلم، «کلاغ: رستگاری» همچنان یک داستان قوی و بازیگران بااستعدادی دارد مثل کریستن دانست (از فیلم «مرد عنکبوتی») و ویلیام آترتون (از فیلم «شکارچیان روح»).

علاوه بر این، فیلم قاب‌های نمادینی را برای طرفداران «کلاغ» به یادگار گذاشته است؛ مثل چهره‌ی زخمی کورویس و دهان دوخته‌شده‌ی ارین که به محبوب شدن بیشتر این فیلم بین طرفداران کمک کرده است. حتی اگر «کلاغ: رستگاری» یک تریلر جنایی ماوراء الطبیعی تمام و کامل نباشد، این فیلم همچنان یک جواهر پنهان است که اگر به آن فرصتی بدهید، شما را دست خالی نمی‌گذارد.

۲. کلاغ: پلکانی به بهشت (The Crow: Stairway to Heaven)

    سال پخش: ۱۹۹۴
  • کارگردان: الکس پرویاس
  • بازیگران: برندون لی، راشل دیویس، مایکل وینکات، بای لینگ، دیوید پاتریک کلی
  • امتیاز کاربران IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
  • امتیاز راتن تومیتوز به فیلم: ۸۷ از ۱۰۰

«کلاغ»، فیلمی که آغازگر همه‌ی این اقتباس‌ها بود و تا همین حالا هم به عنوان یکی از بهترین اقتباس‌های سینمایی از کمیک‌ها شناخته می‌شود؛ فیلمی که به تعریف یک نسل تازه از سینمای گوتیک انجامید و یکی از بهترین نمونه‌ها برای فیلم‌های کلاسیک کالت به حساب می‌آید و البته فیلمی که ساخت آن با یک تراژدی بزرگ گره خورده است.

«کلاغ» داستان عشقی جاودانه و تلاش اریک دراون (برندون لی) برای انتقام را روایت می‌کند. اریک از گور برمی‌خیزد تا زندگی کسانی که زندگی او و عشق واقعی‌اش، شلی وبستر (سوفیا شیناس) را از آن‌ها گرفتند تباه کند. اریک با جنایتکارانی که در این کار دست داشتند مقابله کرده و آن‌ها، به ویژه تاپ دالر، شرور اصلی داستان را می‌کشد. در پایان فیلم، اریک در یک لحظه‌ی احساسی، دنیای زندگان را بدرود گفته و به شلی در عالم پس از مرگ می‌پیوندد.

فیلم «کلاغ» استانداردهای اقتباس‌های سینمایی از کمیک‌ها را به شدت بالا برد. یک دلیل عمده‌اش هم به خاطر استایل بصری متمایز آن بود؛ استایلی که تمام عناصر مختلف فیلم دست به دست هم دادند تا محقق شود؛ از موسیقی آن گرفته، تا طراحی صحنه و لباس و گریم. برای همین جای تعجب ندارد وقتی می‌بینیم که از روزی که «کلاغ» به روی پرده‌ها آمد، عشاق فرهنگ گوتیک به سرعت آن را پذیرفتند و امروزه این فیلم به یکی از نمادین‌ترین فیلم‌های گوتیک تبدیل شده است.

خیلی چیزها در زمان درست و در جای درست کنار هم قرار گرفتند تا فیلم «کلاغ» آن چیزی شود که باید و برای همین است که از آن زمان تاکنون هیچ فیلم دیگری نتوانسته به ماهیت فیلم اصلی نزدیک شود. البته می‌توان گفت در وهله‌ی اول خیلی چیزها به مسیر اشتباهی رفتند؛ اساسا، «کلاغ» فیلمی است که با تراژدی‌های واقعی پیرامون فیلم و کمیک‌ها شناخته می‌شود.

جیمز اوبار داستان «کلاغ» را در نتیجه‌ی از دست دادن یکی از نزدیکان خودش نوشته است. تراژدی فجیع دیگر اما اشتباه بزرگی بود که منجر به مرگ برندون لی سر صحنه‌ی فیلمبرداری «کلاغ» شد، ماجرایی که از لی شهیدی برای هنر ساخت و فیلم را از یک فیلم خوب معمولی، به یک فیلم فراموش‌نشدنی تبدیل کرد.

علاوه بر این، «کلاغ» از نظر روایی هم به شدت با هر مخاطبی ارتباط برقرار می‌کند؛ حتی با وجود داستان سورئال خود، «کلاغ» همچنان درباره‌ی موضوعاتی جهان‌شمول مثل عشق، فقدان، مرگ، مقاومت و انتقام حرف می‌زند. همانطور که خود اریک می‌گوید: «نمی‌شود که تا ابد باران ببارد.» جمله‌ای که بیانگر ماهیت گذرای زندگی و زمان است و به قولی ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند. زندگی زیباست و با اینکه پایدار نیست، اما این لحظه‌های رنگین‌کمانی در خاطرات ما و میراثی که عزیزانمان از خود به یادگار می‌گذارند ابدی می‌شوند.

منبع: خبرآنلاین

منبع: faradeed-206071

برچسب ها
نسخه اصل مطلب