جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > حماسه آریوبرزن: آخرین سردار، از تبار پاسداران تخت جمشید

حماسه آریوبرزن: آخرین سردار، از تبار پاسداران تخت جمشید

آریو برزن سردار بزرگ و فرمانده شجاع ایرانی از امیران و نام آوران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد، در این راه شهادت گونه جان باخت، حماسه ای بی بدیل را در تاریخ به یادگار گذاشت و اسطوره رادمردی و شجاعت ایرانیان شد.

آریو برزن سردار بزرگ و فرمانده شجاع ایرانی از امیران و نام آوران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد، در این راه شهادت گونه جان باخت، حماسه ای بی بدیل را در تاریخ به یادگار گذاشت و اسطوره رادمردی و شجاعت ایرانیان شد.

نام "آریوبرزن" به معنی ایرانی باشکوه است. اصالت و زادگاهش را "در بند پارس" واقـع درکوههای جنوبی زاگــــرس، در قسمتی از ایـالـت" انشـان"، دلاور مردی آریایی نژاد از تبار قوم لر قدیم ذکر کرده اند. همسـرش " استـاتیـرا"و دخترش " شهـرزاد" نامشان در تاریخ آمده و در سرزمین انشان یا پارس به عنوان ساتراپ (استاندار) بود. خواهر او " یوتاب " به معنی درخشنده و بی مانند است که فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست. بر اساس یادداشت های روزانه" کالیستنس" روزنگار و مورخ رسمی همراه اسکندر، همچنین نوشته های مورخان یونانی که وقایع اسکندر را ثبت می کردند ، از جمله کتاب آتیلا به قلم " لویزدول" نبرد آریو برزن در برابر سپاه اسکندر روز 12 اوت سال 330 پیش از میلاد برابر با 21 مرداد خورشیدی در منطقه دربند پارس رخ داد.

در دانشنامه بزرگ بریتانیکا درباره آریوبرزن نوشته است: آریوبرزنس (متوفی حدود 360 ق.م.)، ساتراپ پارسی (والی). فرزند یک نجیب زاده که دوستی آتن و اسپارت را توسعه داد و در حدود سال 366 شورش ناموفق ساتراپ های غرب را رهبری کرد.

در این دانشنامه همچنین آمده است: آریوبرزن در شکل یونانی یک نام خاص ایرانی باستان (Arya-bṛzāna)که شاید به معنای "تعالی آریایی ها" باشد. در شکل فارسی باستان به صورت (Ariya-bṛdāna) دیده می شود. پدرش آرتابازوس است. آنها هم در فرهنگ ایرانی و هم در فرهنگ یونانی آموزش دیده بودند. آنها همچنین چندین سال را در دربار فیلیپ دوم مقدونیه گذراندند، جایی که آرتابازوس پس از درگیری با اردشیر سوم در سال 352 قبل از میلاد در آنجا پناه گرفته بود. (Diodorus, loc. cit; Curtius 5.9.1, 6.5.2) هنگامی که آرتابازوس نقشه های فیلیپ را برای حمله به ایران کشف کرد، با خانواده خود به آنجا بازگشت، مورد عفو قرار گرفت و از نزدیکترین یاران پادشاه بزرگ جای گرفت. (Berve, pp. 83f.). به پسران او «ممتازترین فرمان‌ها در نیروهای مسلح» داده شد. سپس آریوبرزانس فرماندار بخشی از پارس شد (آرین، آناباسیس 3.18.2، او را "ساتراپ" پارس می نامند). مادر و یک برادر شیرخوار او، ایلیونوس، با خانواده سلطنتی در دمشق بودند که پارمنیون درست قبل از نبرد ایسوس آنها را اسیر کرد. (کورتیوس(3.13.13؛ Berve, pp. 83f.)

در بهار سال ۳۳۴ پیش از زادروز مسیح، اسکندر مقدونی با چهل هزار سپاهی از راه تنگه «هلس پنت» رهسپار ایران گردید. در این زمان داریوش سوم هخامنشی دارا، فرمانروای ایران بود. وی پس از گذشتن از دجله که با سختی انجام شد، مدت دو روز به سپاه خود اسودن استراحت داد. به طوری که مورخان یونانی به ویژه کنت کورث نوشته است در شب نخست ماه گرفت و به نظر مقدونی ها چنین آمد که پردهای خونین رنگ روی ماه کشیده و از نور آن کاسته شده است. این حادثه احساسات مذهبی آنان را تحریک کرد و باعث وحشت گردید. سپاهیان مقدونی بین خود چنین صحبت می کردند: "معلوم است که خدایان مایل نیستند ما اینقدر دور رویم .رودها صعب العبور شده از نور ستارگان کاسته. به هر جا وارد می شویم، آذوقه و علیق را سوزانیده اند و همه جا زمینه های لم بزرع مشاهده می کنیم. اینقدر خون ریزی برای چیست؟ برای اینکه یک نفر جاه طلب جنین می خواهد. این جاه طلب به وطن خود با نظر حقارت می نگرد."

آن گونه که اورل استین مستشرق و ایرانشناس می گوید، پایان نبرد به این روایت است: "آریوبرزن که دید ارتش مقدونی در دشت شکست ناپذیر است، راه آن را در مسیر تخت جمشید در تنگه ای مسدود کرد تا آن را از آرایش جنگی، سلاح های متنوع و تعداد برتر محروم کند. با ورود به فلات پارس، جاده شوش به تخت جمشید از زیر شهر کنونی فهلیان (نورآباد فارس) منحرف می‌شود. شاخه اصلی از دشت به سمت جنوب و دره های مرتفع شاپور و شیراز در شرق می گذشت و سپس به سمت شمال شرقی می رفت و از رودخانه آراکس عبور می کرد و به تخت جمشید می رسید. مسیر دیگر بسیار کوتاه‌تر اما دشوارتر از فلات می‌گذرد، از میان باریک راه های کوهستانی عبور می‌کند و وارد دشت انشان باستان و از آنجا به دشت مرودشت می‌شود، جایی که به جاده اصلی زیر رود آراکس می‌پیوندد."

موقعیت دفاعی انتخاب شده توسط آریوبرزن در مسیر کوهستانی کوتاه تر قرار داشت و دروازه ایرانی نامیده می شد. آریوبرزن 700 نفر را به عنوان نشان دهنده قدرت کل ایرانی ها آماده کرد. اسکندر در مقابل آنها ارتشی متشکل از بیش از 10000 مرد را رهبری کرد. در روز پنجم در فضایی باز سه مایل دورتر از دروازه ایرانی اردو زد، که استین آن را با مکانی به نام "ملاسوسان" شناسایی کرد. فلاتی که به آرامی پایین می‌رفت ، توسط دامنه‌های جنگلی پوشیده و با شیب‌های درختی به هم متصل شده بود. یک مسیر شیب نسبتاً آسان به یک سختراه باریک که در ارتفاع 7600 فوتی در حدود سه مایل جلوتر به تنگه می رسد.

اسکندر با اعتماد به نفس همیشگی خود به دروازه حمله کرد. آریوبرزن به او اجازه داد تا سه مایل به جلو حرکت کند و تنها زمانی حمله کرد که به ایستگاه های خروجی رسید. مدافعانی که شیب های تند جناحی را در دست داشتند، نیزه ها و سنگ ها را به سوی مقدونی ها پرتاب کردند و تعدادی از آنها را بدون از دست دادن حتی یک نفر کشته و زخمی کردند. اسکندر که قادر به درگیر شدن با ایرانیان یا محافظت از مردانش نبود، به اردوگاه خود عقب نشینی کرد (آرین، آناباسیس 3.18.3؛ کورتیوس 5.3.17-23؛ دیودوروس 17.68.1-2). اما با پیشنهاد پاداش‌های فراوان، برخی از زندانیانش او را شبانه از طریق دوربرگردان‌های غیرقابل مشاهده به سمت عقب موقعیت ایرانی هدایت کردند، در حالی که کراتروس با نیرویی در اردوگاه باقی ماند. برخی نام این فرد را چوپانی به نام" لی بانی" ذکر کرده اند.

در سپیده دم، نگاه اسکندر بر پاسگاه های ایرانی افتاد، آنها را نابود کرد و به آریوبرزن حمله کرد. در حالی که کراتروس از جلو به دروازه حمله می کرد، ایرانیان در آن محاصره "نبردی به یاد ماندنی" انجام دادند. آنها بدون سلاح، مردان مسلح اسکندر را در آغوش گرفتند و روی زمین کشیدند. بیشتر آنها را با سلاح های خود خنجر زدند. (کورتیوس 5.3.31-2؛ دیودوروس 17.68-9؛ پلوتارک، اسکندر 35.1). طبق یک روایت آریوبرزن با چند مرد به تپه ها گریخت، اما طبق روایت دیگری( (Curtius 5.4.33-4 که منابع لایپزیگ، 1887، ص 141 و بوسورث، ص 325) تایید می کنند، او به امید رسیدن به تخت جمشید و نگه داشتن آن، از صف مقدونی ها عبور کرد، اما پادگان و آرایش جنگی آن مانع شد. بنابراین بازگشت و تا آخر جنگید.

کالیستنس، مورخ دربار اسکندر نوشته‌است که اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل (در مناطق کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت می گرفت، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می‌داد.

آریوبرزن با شمار اندکی سوار و پیاده خود را به سپاه عظیم دشمن زد. گروهی بسیار از آنان را کشت و با اینکه بسیاری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه سپاه دشمن را بشکافد. او می‌خواست زودتر از یونانیان خود را به تخت جمشید برساند تا بتواند از آن دفاع کند. در این هنگام آن قسمت از سپاه اسکندر که در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت. لازم به یادآوری است که یوتاب خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان ایران را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفتند و به خاطر نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند.

در کتاب آتیلا نوشته لویزدول امده که در آخرین نبرد آریوبرزن، اسکندر که از شجاعت او خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود، ولی آریوبرزن گفت: "شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد." اسکندر نیز در جواب او گفته بود: "شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.» ولی آریو برزن جواب داد: «پس حالا که شاهنشاه رفته است من نیز در این مکان می‌مانم و آنقدر مبارزه می‌کنم تا بمیرم."

نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را چند جای مختلف در ایران گمان زده اند. نبردگاه پایانی، پس از تصرف ساتراپ های بابل و شوش آن گونه که مستشرقانی مانند هانیس گاوبه در کتاب ارجان و کهگیلویه، همچنین والتــر هیس، باستان شناس در کتاب گمشده عیلام و لسترنج در جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی می نویسند، یا احمد اقتداری در کتاب خوزستان کهگیلویه و ممسنی بیان کرده و یا آنچه در فارس نامه ناصری روایت شده ، جایی در استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی و یا غرب استان فارس در سینه کش کوه عنا ، شهر تاریخی باشت و روستای مراسخون ممسنی است. منطقه ای کوهستانی سخت‌گذر با نام دربند پارس، که امروزه مرز استان کهگیلویه و بویراحمد و استان فارس است. روستای عنا(انا) از توابع باشت که خود در مسیر جاده شاهی از تخت جمشید تا شوش و از بیشاپور تا تیسفون بوده، هنوز یک تپه ای به نام" تل رومی" وجود دارد که به گورستان رومیان مشهور است و می گویند که کشتگان لشکر اسکندر آنجا دفن شده اند.

آرامگاه آریوبرزن با نام مستعار "دخمه سنگی دی و دور" به معنی مادر و دختر در دامنه کوه عنا در شهر تاریخی و باستانی باشت، حد فاصل استان کهگیلویه و بویراحمد و استان فارس قرار گرفته است. این آرامگاه در ارتفاع تقریبی ۳۰۰ متری از دو طبقه عالی ساخته و پرداخته شده ومعماری آن مربوط به دوره هخامنشی است. مورخان و باستان شناسان به اتفاق این این دخمه باستانی و دارای معماری هخامنشی را آرامگاه آریو برزن مى‏ دانند و در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۱۶ با شماره ۲۹۹با عنوان محلی آن در فهرست آثار ملى به رسیده است. تندیس این سردار ایرانی برای اولین بار در ورودی شهر باشت و چند سال بعد در شهر یاسوج مرکز استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب شده است.

درطول تاریخ همیشه، نام و یاد بزرگان و جانباختگان راه ملت همچون اسطوره های ملی، مذهبی ،هنری، علمی ،تاریخی، اجتماعی، فرهنگی ،حماسی و همچنین شهیدان راه دیـن و وطن از دیرباز تا کنون همواره مورد احترام قرار می گرفته است. بدون توجه به گزاره ها ونشانه های تاریخی که دلاورمردی ها و فداکاری های آریوبرزن را در دفاع از کیان وطن به اثبات می رساند، بی تردید تاریخ سراسر رشادت و سلحشوری دیار زاگرس و قوم اصیل لر در تمامی ادوار تاریخ این کهن بوم و بر برای ملت نـجیب ایـران بزرگ فرهنگی امری روشن و بدیهی است . باید اذعان داشت که صد البته یاد و نام آن بزرگ مرد تا پایان تاریخ ماندگار خواهد ماند و تاریخ ثابت کرده است، در هر دوره ای نسل های موفق و افراد سر آمدی بوده، که همچنان میراث فرهنگی و شناسنامه تاریخ را برای آیندگان خود بجای بگذارند. چرا که بررسی و مطالعه جوامع ، اقوام و ملل، سند هویت ملی هر کشوری و سرزمینی محسوب می شود.

در مقایسه آریوبرزن با همتای یونانی به نام لئونیداس این پرسش در ذهن متبادر می شود که رسالت امروز ما چیست؟ لئونیداس کسی بود که در زمان حمله خشایارشا به یونان در جنگ ترموپیل مانند آریو برزن پایداری کرده بود و سرنوشتی همانند آریو برزن داشت. نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد كه آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعه ی تاریخی بسیار همانند یکدیگرند. اما تفاوت میان مقاومت لئونیداس و ایستادگی آریوبرزن در این است؛ كه یونانیان در ترموپیل، در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک كرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از آریوبرزن جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.

با نگاهی به درآمدهای گردشگری کشور یونان دیده می شود که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عكس در كنار مجسمه لئونیداس برای یونان هر ساله میلیون ها دلار درآمد گردشگری به همراه دارد. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به كشورهایشان می برند که: “ای رهگذر، به مردم لاكونی اسپارت بگو كه ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت كرده باشیم.”( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد). ولی در سالروز ایستادگی سردار ایرانی آریوبرزن که در ۱۲ اوت برابر با ۲۱ مرداد از میهنش دفاع کرد، برنامه ویژه ای اجرا نمی شود و جای تاسف است که هیچ اقدامی برای بزرگداشت وی انجام نمی شود.

آریو برزن و مردانش جان بر کف نهادند تا پایتخت میهنشان به دست اسکندر گجسته نابود نشود، آنان جان دادند تا اسکندر مقدونی از پلکان قدرت و عظمت تخت جمشید بالا نرود. اما ویرانه های آن‌هم‌ خبر از بزرگی، عظمت و اصالت تمدن و فرهنگ ایرانیان باستان می دهد. تمدن و فرهنگی که رسالت پاسداری از آن، تکلیف بی چون و چرای هر ایرانی و ایرانی‌تبار است تا این ستون های سر به فلک کشیده که میراث مشترک همه ایرانیان است بر جای باشند. ایران هم باقی خواهد ماند به همان گونه که در 26 قرن گذشته یونانیان، رومیان، تازیان،ترکان مهاجم ماوراءالنهر، مغولها و استعمارگران اروپایی نتوانستند آن را و فرهنگش را از میان بردارند.

حال پرسش اساسی این است که چرا از «آریو برزن» این سند هویت ملی و سرزمینی جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران و بازنویسی یا روایت ناقص از مستشرقان اثری در دست نیست؟ برای اکنونیان و آیندگان چه پاسخی خواهیم داشت؟ آیا ضرورت عزم جدی در سند پژوهی عالمانه و بررسی تاریخی این اسطوره بین المللی که نامش لرزه بر اندام رومیان انداخته، فرا نرسیده است؟ آیا ابر شخصیتی که در ساحت های گوناگون فرهنگ، جغرافیا، تاریخ، سیاست، اقتدارنظامی، هنر وادبیات می تواند الگوی پیشتاز و جریان ساز باشد، زیبنده نام یک همایش یا جشنواره دائمی و نشان جهانی نیست ؟ آیا تاسیس یک پژوهشگاهی با نام آریوبرزن باعث غرور ملی و سربلندی و روشنگری تاریخی در مجامع بین المللی نخواهد بود ؟

با این وصف، ضرورت واکاویی و بررسی علمی در سطح ملی و بین المللی را که بتواند به تولید محتوای جدید بینجامد، پیشنهاد می کنم.

  1. شناخت و بررسی نقش آریو برزن در تاریخ ایران
  2. بزرگداشت آریو برزن به عنوان چهره ماندگار و فداکار ایران
  3. هم افزایی و هم گرایی با نخبگان ، فرهنگ دوستان و مورخان با موضوع آریو برزن
  4. فرهنگ سازی و آشنایی هنرمندان و پژوهشگران با آثار و موضوعات منطبق با آریوبرزن
  5. ایجاد بستری برای رشد فضای همه جانبه در معرفی زاد بوم و نبردگاه و آرامگاه این فرمانده دلاور ایرانی
  6. کشف ایده های نو و خلاقانه در جهت ارتقای ارزشهای فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی و معرفی مفاخر ملی

به راستی در پای این درخت تناورکه ایران نام دارد خون های پاکان فراوانی ریخته شده است تا اینگونه در بوستان جهان جاودانه بماند و آریو برزن این سردار دلاور آریایی یکی از این جاودانگان آزادیخواه بود که شهید راه وطن شد .یادش گرامی و راهش همچون دیارش پاینده باد.

/ميراث حماسه/ آريوبرزن؛ سرداران دلير سپاه ايران به هنگام حمله‌ي اسكندر مقدوني، خالق حماسه‌اي بزرگ

«آريو برزن» يكي از سرداران دلير سپاه ايران بود كه در هنگام حمله‌ي اسكندر مقدوني به ايران در كهگيلويه جلو سپاه مهاجم را گرفت و جان خود و سپاهش را بر سر دفاع از ميهن فدا كرد. اوت سال 330 پيش از ميلاد (يا به روايتي، ديگر سال 331 پيش از ميلاد)، زمان اين ايستادگي دليرانه است. به گزارش بخش ايران‌شناسي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اسكندر را “گجسته” ـ به‌معناي ملعون ـ پسر فيليپ دوم، پادشاه مقدونيه بود. مادرش ”اليمپياس” نام داشت؛ او اسكندر را فرزند فيليپ نمي‌دانست و آشكارا مي‌گفت ماري به بسترم راه يافت، با او هم‌خوابه شدم كه مرا باردار كرد. از اين رو اسكندر را مارزاده مي‌گفتند؛ نه شاه‌زاده. اسكندر در سال 334 پيش از ميلاد به هنگام پادشاهي داريوش سوم هخامنشي به آسيا وارد شد. در گرانيك با نيروهاي بومي جنگيد و بعد رهسپار آنكاراي امروزي شد و در آنجا نيز شكست خورد. بار ديگر با نيروهايي در ”گوگه مله” با داريوش سوم روبه‌رو شد؛ گوگه مله يعني گردن گوساله كه اين محل ميان سردشت در خاك ايران و كردستان عراق است، براساس روايت تاريخ‌نگاران يوناني و كساني كه اسكندرنامه را نوشته‌اند او پيروز و وارد خوزستان و شوش مي‌شود. آوازه‌ي شهرت و دارايي‌هاي تخت جمشيد يا پارسه، اسكندر را روانه‌ي تخت جمشيد مي‌كند؛ تا به دروازه‌ي پارس، كهگيلويه‌ي امروزي مي‌رسد. در اين منطقه با كوهستان‌هاي سخت‌گذار و تنگه‌هاي خطرناك روبه‌رو مي‌شود. در اين مرحله، سپاه خود را به دو بخش تقسيم مي‌كند؛ بخشي را از مسير رامهرمز و بهبهان از راه مناسب‌تري به سوي پارس مي‌فرستد و خودش با سپاه سبك‌اسلحه راه كوهستاني (ميان پارس و خوزستان) را پيش مي‌گيرد. اين راه كه از تنگه‌هاي سختي مي‌گذرد، به‌نام تنگ بوان، تنگ تكاب يا تك (با ضمه) آب خوانده شده است. مي‌گويند پس از نبرد گوگه مله اسكندر در سخنراني خود گفته بود اينجا ديگر سخن از نبرد با سوريه يا مصر نيست، اينجا گفت‌وگو از امپراوري آسياست كه بايد صاحب آن معلوم شود. «آريو برزن» از فرماندهان برجسته‌ي ايراني در اين كوهستان آرايش رزمي گرفت، تدبير فرماندهي او بر اين پايه بود كه سپاه مقدوني را در اين تنگ با توجه به مساعدت طبيعت منطقه، نابود كند. وقتي اسكندر وارد تنگ شد، به جز موانع طبيعي با موانع دست‌ساز نيز روبه‌رو شد. هنگامي كه به مكان مناسبي رسيد، نيروهاي ايراني تخته‌سنگ‌هاي بزرگي را به پايين كوه غلتاندند. همراه با اين تدبير جنگي كمانداران نيز به تيراندازي پرداختند و مقدوني‌ها با دادن تلفات دچار آشفتگي شدند؛ بي‌آنكه بتوانند كوچك‌ترين آسيبي به ايرانيان برسانند. اسكندر كه به اشتباه خود پي برده بود، از تنگ عقب‌نشيني كرد و «آريو برزن» با سدي از خون، آهن و سنگ‌پاره، راهزنان را به جاي خود نشاند. اسكندر پس از اين شكست به بازجويي اسيران پرداخت و در ميان آنها به چوپاني برخورد كه ايراني نبود و سال‌ها پيش به دست پارس‌ها افتاده بود. اين فرد، بومي كهگيلويه بود و راه را مي‌شناخت. اسكندر فردي به‌نام كراتر در محل گذاشت و دستور داد شب‌ها، آتش روشن كنند تا ايرانيان متوجه كم شدن تعداد نيروها نشوند و اسكندر از پشت به آنها حمله كند. به اين ترتيب، اسكندر با راهنمايي چوپان اسيرشده، كوه را دور زد و از پشت، ايرانيان را غافلگير كرد. «آريو برزن» كه درواقع محاصره شده بود، توانست خط محاصره را بشكند و براي حفظ پارسه (تخت جمشيد) به آن سو رهسپار شود. اما در راه به ستوني كه پيشاپيش از راه جلگه بهبهان رفته بود، برخورد كرد. موقعيت خطرناكي پيش آمد و نبرد سختي درگرفت. «آريو برزن» كه دست‌هايش زخم برداشته يا قطع شده بود، خنجر خود را به دندان گرفت و جنگيد. شايد از اين رويداد است كه ما ايرانيان ضرب‌المثلي داريم كه مي‌گويد: دست اگر از تن بيفتد، جنگ با دندان كنيم. روايت ديگري مي‌گويد: «آريو برزن» يكي از سرداران بسيار بزرگ و دلاور ايران در زمان اردشير دوم هخامنشي و داريوش سوم هخامنشي بوده. او در زمان اردشير دوم با جلب كمك آتن و اسپارت عليه اردشير دوم طغيان و سركشي كرد و اين سركشي به تمام آسياي كوچك كشيده شد كه در نتيجه‌ي آن «آريو برزن» به فرماندهي كاپادوكيه رسيد و ساتراپي و فريگيه را نيز در اختيار داشت او چنن دلبستگي‌يي به يوناني‌ها پيدا كرد كه او را هم شهري مي‌خواندند. اما پس از مدتي، تيگران و ميترا داتس، «آريو برزن» را فراري دادند و خود فرمانرواي كاپادوكيه شدند. ولي سولار، سردار بزرگ روم، كه از نيرومندي تيگران و ميترا داتس، نگران بود، پس از لشكري به آنجا، آن دو را از كاپادوكيه بيرون كرد و دوباره «آريو برزن» را فرمانرواي انجا كرد. در زمان داريوش سوم، «آريو برزن» با داريوش سوم كنار آمد و علاوه بر كاپادوكيه، مدافع پارس هم شد در زماني كه سپاه اسكندر به گذرگاه پارس رسيد، «آريو برزن» با 25 هزار سپاهي جلوي او را گرفت و شكستش داد. ولي چوپاني ناجوانمرد، اسكندر را به پشت سپاه ايرانيان راهنمايي كرد. پس از آنكه سپاه ايران به محاصره‌ي اسكندر درآمد، «آريو برزن» با چهار هزار سواره و پنج هزار پياده خود را به سپاه مقدوني زد و با دادن تلفاتي از ميان سپاهيان عبور كرد. او در راه رسيدن به پايتخت با بخش ديگري از سپاه اسكندر كه از راه جلگه به پارس رفته بود، برخورد كرد. به اين ترتيب، جنگي سخت در گرفت و «آريو برزن» كه حاضر نشده بود خود را به سپاه دشمن تسليم كند، به همراه سپاهش جنگيد و كشته شد. البته مي‌گويند در اين جنگ نهايي، پسر «آريو برزن» به پدر خود خيانت كرده و او را دستگير كرد و به دست دشمن سپرد.

در اینجا آریوبرزن، این سردار شجاع، بی باکانه بر دشمن حمله کرد. خود، خواهر و سپاهیانش چندان جنگیدند که همگی کشته شدند و نموداری از شجاعت و از جان گذشتگیدر راه میهن را برای آیندگان به یادگار گذاشتند.

آری ایران ما،در درازنای تاریخ پرشکوه و سربلند خود هزاران هزار سرباز و سردار چون آریوبرزن به خود دیده است؛ مردان و زنانی که دلاورانه جنگیدند و با سربلندی و افتخار جان خود را فدا کرده اند؛ به کوچه‌ها و خیابانها بنگرید! همه‌جا نام این دلاوران و شهیدان را می‌توانید ببینید.

نام و راهشان جاودانه باد.

چون ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

آریو برزن کیست؟

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین ، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت . برخی او را از اجداد لرها یا کردها می دانند.

«اسکندر مقدونی » در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران ، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه ، پایتخت ایران روانه این شهر گردید . اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد :بخشی به فرماندهی (پارمن یونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوی پارسه روان شد وخود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه)رادر پیش گرفت ودر تنگه های در بند پارس(برخی آنرا تنگ تک آب وگروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.

در جنگ در بندپارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند وسپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن وپاسداران تنگه های پارس گذشتن سپاهیان اسکندر ازاین تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود. ازاین رو «اسکندر» به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیلThermopyle متوسل شد وبا کمک یک اسیر یونانی از بیراهه وگذراز راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند وآنان رادر محاصره گرفت.

آریوبرزن با 40سوار و5هزار پیاده ووارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره را شکست وبرای یاری به پاتخت به سوی پارسهPersepolice شتافت ولی سپاهیانی که به دستور «اسکندر» ازراه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش ازرسیدن او به پایتخت،به پارسه دست یافته بودند.آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت ودر حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود،حاضر به تسلیم نشدوآنقدر درپیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او ، همه یارانش از پای در افتادندوجنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت. سالروز دفاع مردانه آریوبرزن از میهن

بر پایه یادداشتهای روزانه “کالیستنسCallisthenes ” مورخ رسمی اسکندر، 12 اوت (21 مرداد) سال 330 پیش از میلاد، نیروهای این کشورگشای ستمگر مقدونی در پیشروی به سوی “پرسپولیس (پارسه)” پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی صعب العبور (دربند پارس) با یک هنگ از ارتش ایران (1000 تا 1200 نفر) به فرماندهی سردار «آریوبرزن Ariobarzan» رو به رو و متوقف شدند و این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش دهها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، لبنان، شام، فلسطین، ترکیه، یونان، بابل و شوش را پیش‌ازاین از دست ایران تصرف و در سه جنگ پی‌درپی، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود. سرانجام این هنگ با محاصره کوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده دلیر آن نیز در نبردی نابرابر برخاک افتاد.

مورخ اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا Gaugamela (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در “گاوگاملا” با فرار غیر منتظره داریوش سوم از میدان نبرد، ارتش ایران نیز که درحال پیروز شدن بر ما بودند ؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم به‌سوی شمال شرقی ایران فرار کرده بود و « آریوبرزن » در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می داد.

دلاوری های آریو برزن، یکی از درخشان‌ترین و تحسین برانگیزترین بخش تاریخ میهن ما را تشکیل می دهد و نمونه‌ای از جان گذشتگی ایرانی در راه میهن را منعکس می کند.

آریو برزن و مردانش 90 سال پس از ایستادگی لئونیداس در برابر ارتش خشایارشا در ترموپیل، که آن هم در ماه اوت روی داد مقاومت خود را به همان گونه در برابر اسکندر آغاز کرده بودند. اما شوربختانه تفاوت میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی «آریو برزن» در این است؛ که یونانیان در ترموپیل، در محل برزمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از «آریو برزن» ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.چرا؟

اگر به فهرست درآمدهای توریستی یونان بنگریم خواهیم دید که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هرسال میلیونها دلار درآمد گردشگری داشته است. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان می برند: ای رهگذر، به مردم لاکونی ( اسپارت ) بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد). لئونیداس پادشاه اسپارتی ها بود که در اوت سال 480 پیش از میلاد، دفاع از تنگه ترموپیل در برابر حمله ارتش ایران به خاک یونان را برعهده گرفته بود.

آریو برزن و مردانش جان بر کف نهادند تا پایتخت میهنشان به دست اسکندر گجسته نابود نشود، آنان جان دادند تا اسکندر مقدونی از پلکان قدرت و عظمت تخت جمشید بالا نرود؛ اما ویرانه های آن‌هم‌ خبر از بزرگی، عظمت و اصالت تمدن و فرهنگ ایرانیان باستان می دهد ــ تمدن و فرهنگی که رسالت پاسداری از آن تکلیف بی چون و چرای هر ایرانی و ایرانی‌تبار است.

تا این ستون های سر به فلک کشیده که میراث مشترک همه ایرانیان (از آذری و فارسی گرفته تاکرد و بلوچ، ازسیستانی و مازندرانی گرفته تا گیل و لر، از …) است بر جای باشند، ایران هم باقی خواهد بود ــ به همان گونه که در 26 قرن گذشته یونانیان، رومیان، تازیان،ترکان مهاجم ماوراءالنهر(فرارودان) ، مغولها و استعمارگران اروپایی نتوانستند آن را و فرهنگش را از میان بردارند.

در بخش‌های پیشین این جستار نوشتم که ما همواره خط‌های دیگران را گرفته،آن را پیراسته و آراسته‌ایم و برای نوشتن زبان خود از آن بهره‌برده‌ایم. دبیرع عربی هم در شمار همین خط‌هاست. ولی این خط کاستی‌های بسیاری داشته و دارد که بدان‌ها به کوتاهی در سخن از سامانه ابجد یادکردم. در اینجا این کاستی‌ها رابیشتر بازخواهم‌کرد. بزرگترین کاستی این دبیره پوشش ندادن صدادارهای کوتاه زبان فارسی ، زیر و زبر و پیش (ــِـَـُـ) می‌باشد.

می‌دانیم که در زبان پارسی کنونی شش صدادار داریم، سه کوتاه – که یاد کردیم- و سه بلند آ-ای-او. شاید بگویید که ما سه نماد ِ ُ َرا برای نمایش این آواهای کوتاه داریم، ولی راستی این‌است که نمادهای یادشده کاربردی نیستند. تنها بیانگارید که من می‌خواستم این نوشتار را صداگذاری کنم! کاری پُررَنج و شکنجه‌مانند! اینچنین دانستن معنای بسیاری واژگان به جز با کاربرد آن در جمله آشکار نمی‌شود.

برای نمونه هنگامی که واژه ببر را کسی می‌خواند باید به زمینه کاربرد آن و جایگاه آن در جمله نگاه کند تا دریابد این بَبر است یا بـِبَر یا بـِبُر! اگر چه گاه بی نگریستن به جمله‌های پس و پیش آن جمله دانستن معنا و تلفظ درست یک واژه شدنی نیست. برای نمونه در جمله این کاغذ را ببر دریافت اینکه خواست بُریدن کاغذ است یا بُردن آن بی‌آوانگاری یا بررسی جمله‌های پس و پیش ناشدنی‌است

از دشواری‌های آوانگاری که درگذریم یکی از بزرگترین گرفتاری‌های این خط داشتن حرف‌های بیهوده‌ای‌است که کاربردی در زبان فارسی ندارند. پیشتر به این اشاره‌ای گذرا کردم.

ببینید زمانی که ما این دبیره را از عرب‌ها وام‌گرفتیم حرف‌های کاربردی آن برای زبان پارسی آن زمان اینها بودند:ا،ب،پ،ت،ج،چ،خ،د،ذ،ر،ز،ژ،س،ش،غ،ف،ک،گ،ل،م،ن،و،ه،ی. در واگشت آوایی زبان پارسی در گذار از سده‌ها شماری از این آواها دگرش یافته‌اند،جایگزین‌شده و یا کنار گذاشته‌شده‌اند. امروز ذ در زبان ما به جز در برخی لهجه‌ها و گویش‌ها کاربردی ندارد و ما آن را ز می‌خوانیم، اگر چه در گذشته واتی پرکاربرد بوده‌است.

همچنین غ نیز باز به جز در برخی گویش‌ها و لهجه‌ها دیگر خوانده‌نمی‌شود و جای آن را آوای ق گرفته است. پس حرف‌های کاربردی کنونی این خط امروزه اینهایند:ا،ب،پ،ت،ج،چ،خ،د،ر،ز،‍ژ،س،ش،ف،ق،ک،گ،ل،م،ن،و،ه،ی. در این میان ما حرف‌های افزوده و بی‌کاربردی داریم که گرفتاری‌ای بیش نیستند چه که چند حرف را ما با یک آوا می‌خوانیم،س،ص،ث هر سه س خوانده‌می‌شوند،ت و ط هر دو ت،ح و ع هر دو ه؛ ز،ذ،ض،ظ هر چهار ز و غ و ق هم هر دو ق خوانده‌می‌شوند. بیشتر این حرف‌های افزوده کاربردی در زبان پارسی ندارند و بیشتر ویژه وامواژگان تازیند.

گاه برخی واژگان تازی را گویا به بهانه جُدایش از واژه‌های همریخت و ناهم‌معنا با آن با این حرف‌های بیگانه نوشته‌اند،برای نمونه شصت برای جدایش با شست(انگشت شست) و صد را برای جدایش با واژه تازی سد. برخی واژگان نیز به انگیزه‌های ناآشکار (شاید آگاهی پایین یا گرایش به عربی) با این حرف‌ها نوشته‌شده‌اند، برای نمونه طپش و طوفان و طهران به جای تپش و توفان و تهران. در این میان غ حرفی است که در هر دو زبان تازی و پارسی واژگانی بدان نوشته‌شده‌اند ولی امروزه همانگونه که در بالا گفتم بیشتر آن را به آوای ق می‌خوانند. خود این نیز پیشینه پارسی ندارد ولی گاه در برخی واژگان پارسی جابازکرده که بیشتر میوه گرایش آوای ک به ق است، همانند قهرمان که در بُنیاد کهرمان بوده‌است.

در گذشته( روزگار پهلوی) کوشش‌هایی برای کنار گذاشتن این حرف‌های بیهوده از خط فارسی انجام‌گرفت که با بدبختی به جایی نیانجامید

اینچنین از کاستی‌های این خط کنونی آگاه می‌شویم. ولی چاره کار چیست؟ نخستین چاره پیش رو بهسازی این خط است. ولی آیا این شدنی‌است؟ گیریم که حرف‌های بی‌کاربرد را سرانجام توانستیم کنار بگذاریم، آیا آنگاه دیگر دشواری‌ای پیش رو نیست؟ برخی پیشنهاد بهسازی‌ای مانند آنچه برای نوشتن کردی با خط عربی نموده‌اند را طرح می‌کنند. برای نمونه به جای آنکه بنویسیم آریوبرزن بنویسیم ئاریًوبه‌رزه‌ن.

خوب این پیشنهاد خوبی‌است ولی خوب همه گره را از کار خط ما نمی‌گشاید. چسبیده‌نویسی این دبیره خود دردسری بزرگ‌است. ببینید حرف‌های الفبای عربی بسته به جایگاهشان در واژه ریختشان دگرش‌می‌یابد. برای نمونه غ را بنگرید: در آغاز واژه غ‍ در میان واژه ‍غ‍ و در پایان واژه بسته به حرف پیش از خود ‍غ یا غ نوشته‌می شود. به دیگر سخن یک حرف این دبیره ریخت‌های گوناگونی دارد که باید همه آنها را آموخت.

آنگاه داستان در اینجا به پایان نمی‌رسد چه که در چسباندن یا نچسباندن این حرف‌ها هم قانون‌هایی هست. برای نمونه د به حرف پیش از خود می‌چسبد و به حرف پس از خود نه! چه رنجی می‌کشد کودک پارسی‌زبانی که این خط را باید بیاموزد. و آنگاه ما گاهی اندیشه‌های شگفتی داریم که برای نمونه چرا تاجیکان به یک باره خط سیریلیک خود را کنار نمی‌گذارند و به این خط کهنه بازنمی‌گردند! به دیگر سخن چرا خط آسان‌تر خود را رها نمی‌کنند و به این خط ناتوان و فرسوده نمی‌گروند!؟

پس اینچنین چاره کار چیست؟ پاسخ آسان است،کاری که باید سد سال پیش و حتا زودتر انجام می‌پذیرفت،کنار گذاردن این خط و گزیدن دبیره‌ای نوین و توانا؛همان راهی که کسانی چون آخوندزاده و کسروی سال‌ها پیش به ایرانیان پیشنهاد کردند و چه نیکو بود که همان زمان که ترک‌ها دبیره لاتین را برمی‌گزیدند و این خط را کنار می‌نهادند ما هم چنان کرده‌ بودیم،ولی دریغ! اکنون که بیشینه ایرانیان خواندن و نوشتن می‌دانند جایگزینی دبیره‌ای دیگر دشوارتر از دیروز است،ولی فردا نیز دشوارتر خواهد بود.

می‌گویید چه باک که با همین دبیره فرسوده و ناتوان بسازیم؟ می‌گویم که این خط بر تن زبان پارسی جامه ژنده‌ای‌است،باید پوششی زیبنده‌تر برای زبان خود بیابیم که هم فرزندان آینده ایران آسوده‌تر باشند و هم راه برای جهانی شدن ما و زبانمان بازشود. چه بسیار بیگانگانی که شیفته یادگیری زبان فارسی بوده‌اند و با گام نهادن در خارزار کژ و کوژ خط فارسی از کرده خویش پشیمان شده‌اند .

ریوبرزن یک فرمانده بزرگ مهین‌پرست ایرانی بود. کسی که در سال 330 پیش از میلاد در نبرد دربند پارس تا پای جان در برابر اسکندر مبارزه کرد.او کوههای سر به فلک کشیده زاگرس را به گواهی گرفت که همواره به آیندگان یادآوری کنند که ایرانی چگونه میهن‌پرستی را معنا می‌کند. آنان جان دادند تا نام ایران جاویدان ماند.

زندگانی و خانواده آریوبرزن

آریوبرزن از نوادگان فارنابازوس است که پسر یکی از اشراف‌زادگان ایرانی بوده است. در سال 387 پیش از میلاد فارنابازوس ساتراپی آناتولی بود که هم‌روزگار با اردشیرشاه بود. آرتابازوس (225-289 پیش از میلاد) پدر آریوبرزن نیز در دربار داریوش سوم (آخرین پادشاه سلسله هخامنشی) موقعیت قابل ستایشی داشت.

او در سال 368 پیش از میلاد به دنیا امده است. با وجودی که از دوران کودکی وی اطلاعات چندانی در دست نیست، اما به خوبی روشن است که آریوبرزن در سال 335 پیش از میلاد فرمانده پرسیس بود. برای بسیاری از پژوهشگران این نکته شگفت ‌انگیز است که داریوش سوم برای پرسیس و تخت جمشید ساتراپ تعیین نموده است.

به نظر می‌رسد پیش از داریوش سوم چنین منصبی وجود نداشته باشد و داریوش سوم که در دوره‌ ای پرآشوبی همراه با برخی مسایل اجتماعی، به فرمانروای رسیده بود و برای اداره آن برای زمانی که به منظور مقابله با دشمنان در بیرون از پار

س به سر می‌برده، به یک فرمانده قابل اعتمادی در خانه نیاز داشته است. به این ترتیب وی برای جلوگیری از پیشرفت مقدونیان در سال 333 پیش از میلاد در ایسوس در سال 331 پیش از میلاد در گآوگاملا با آنان به جنگ پرداخت.

اگر این نظریه درست باشد، آریوبرزن می‌بایست از خویشاوندان نزدیک و یا از دوستان شخصی داریوش سوم بوده باشد. از این رو فرمانداری آریوبرزن در پرسیس و پرسپولیس تنها یک دلیل می‌تواند داشته باشد، او فردی بسیار قوی بوده که پشتیبان داریوش سوم بوده است.

او اسکندر مقدونی و بخشی از سپاهیانش که در راه تصرف شهر پارس بودند ، در گذرگاه تنگی غافلگیر کرد و شجاعانه جنگید اما نتوانست مانع رسیدن آنها به شهر پارس شود.

اسکندر مقدونی پس از پیروزی در آخرین نبرد خود با داریوش سوم (331 ق.م. ) در ناحیه گوگمل، نزدیک موصل برای تصرف شهر پارس، پایتخت تابستانی و باشکوه هخامنشیان، راه پارس را در پیش گرفت . او بخشی از سپاهیان خود را به فرماندهی پارمنیون از راه دشت ، یعنی از مسیر رامهرمز و بهبهان کنونی، به سوی پارس روانه کرد، و خود با گروه دیگری از سپاهیانش از راه دشوار کوهستانی به سوی پارس روانه شد تا دشمنانش را در این مسیر از میان بردارد.

آریوبرزن با 25000 سپاهی در گذرگاه سختی به نام دربند پارس در کوهگیلویه ، اسکندر را به دام انداخت. سپاهین ایران با غلطاندن سنگهای عظیم از فراز کوه و پرتاب تیر و سنگ فلاخن عده بسیاری از سپاهیان اسکندر را نابود کردند . تا جایی که اسکندر فرمان عقب نشینی داد.

بعد خیانت … با راهنمایی یکی از اسیران، که راههای منطقه را میشناخت و به او وعده ی آزادی داده شده بود، از کوره راهی خود را به پشت مواضع ایرانیان رساند ، و آنها را در کمینگاهشان غافلگیر کرد . ایرانیان مقاومت کردند و شجاعانه جنگیدند و آریوبرزن توانست با شماری از سپاهیانش حلقه ی محاصره مقدونیان را بشکافد و بگریزد . ولی حیف کاش از طرفی میگرخت که اسکندر در آن سمت حضور داشت …میگفتند که آریوبرزن هنگام فرار به دنبال سر اسکندر می گشت … .

او که قصد داشت پیش از اسکندر به پارس برسد و به سازماندهی دفاع از پایتخت بپردازد ، در بین راه با آن بخش از سپاهیان مقدونی که از راه جلگه روانه پارس بودند رو به رو شد اسکندر نیز در این هنگام به او رسید .ولی آریوبرزن سردار دلیر و شجاع ایرانی تسلیم نشد و همراه با سربازانش جان بر سر دفاع از سرزمین خویش نهاد .

نوشته اند که ایستادگی آریوبرزن تنها دفاع منظمی بود که در برابر سپاه مقدونی به عمل آمد . جالب آنکه اسکندر پس از آنکه به پشت مواضع ایرانیان رسید اسیر ایرانی را کشت …

چرا همیشه ودر طول تاریخ ما شاهد این خیانت ها بوده ایم این فرهنگ را چرا نتوانستیم در طول تاریخ ازبین ببریم هرنقطه ازتاریخ مان راکه مرور می کنیم ایرانیی رامی بینیم که باخیانتش باعث گرفتاری سرزمین وهموطنانمان شده واین مسئله متاسفانه امروزه در محیط های کاری کوچک نیز به چشم می خورد ما افشین را بیاد می آوریم که موجب گرفتاری بابک شد همچنین انسان های کوچکی که درمواقع حساس راه های مخفی شهرهارابه دشمن نشان داده اند.آیا میتونید افرادی مانند آریوبرزن را نام ببرید ؟؟؟ به نظر شما آزادی جان بهتر است یا آزادی میهن ؟

آریوبرزن يكي از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر يورش اسكندر مقدوني به ايران زمين ، دليرانه از سرزمين ایران پاسداري كرد و در اين راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت. برخی او را از اجداد لرها يا كردها می دانند.

«اسكندر مقدوني » در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزي در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل Arbel يا گوگامل Gaugamele ) و شكست پاياني ايران، بر بابل و شوش و استخر چيرگي يافت و براي دست يافتن به پارسه، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد. اسكندر براي فتح پارسه سپاهيان خود را به دو پاره بخش كرد: بخشي به فرماندهي (پارمن يونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوي پارسه روان شد و خود اسكندر با سپاهان سبك اسلحه راه كوهستان (كوه كهكيلويه)رادر پيش گرفت و در تنگه هاي دربند پارس(برخی آنرا تنگ تك آب و گروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ايرانيان روبرو گرديد.

در جنگ در بندپارس آخرين پاسداران ايران با شماري اندك به فرماندهي آريوبرزن دربرابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند و سپاهيان مقدوني را ناچار به پس نشيني نمودند. با وجود آريوبرزن و پاسداران تنگه هاي پارس گذشتن سپاهيان اسكندر از اين تنگه هاي كوهستاني امكان پذير نبود. ازاين رو «اسكندر» به نقشه جنگي ايرانيان درجنگ ترموپيلThermopyle متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بيراهه و گذر از راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نگهبانان ايراني رساند و آنان را در محاصره گرفت.

آريوبرزن با ۴۰سوار و ۵ هزار پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن، خط محاصره را شكست و براي ياري به پایتخت به سوي پارسهPersepolice شتافت ولي سپاهياني كه به دستور «اسكندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش ازرسيدن او به پايتخت، به پارسه دست يافته بودند. آريوبرزن با وجود واژگوني پايتخت و در حالي كه سخت در تعقيب سپاهيان دشمن بود، حاضر به تسليم نشد و آنقدر در پیكار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه يارانش از پاي در افتادند و جنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان آريوبرزن به خاك افتاده بود.

لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.

تاریخ‌نگاران غربی از آریوبرزن به شگفتی یاد کرده‌اند

حماسه‌ جان‌فشانی و ایستادگی آریوبرزن، سردار ملی ایرانیان در روند تاریخ ایران یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های پایداری و میهن‌پرستی است که حتی تاریخ‌نگاران غربی نیز از آن با شگفتی یاد کرده‌اند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- 21 شهریورماه سالروز دفاع آريو برزن، یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخامنشیان است که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد.

بهره‌گیری از دفترها و گفتارهای یونانی پیرامون تاریخ ایران باستان اگرچه همواره بایسته‌ سنجش و آزمون بوده است، اما در آغاز باید این را پذیرفت که بیشترین آگاهی ما درباره سردار جان‌فشان هخامنشی، آریوبرزن، از همان دفترها و گفتارهای غربی است.

گفتارهایی که نویسندگان‌شان عبارت‌اند از لوسیوس فلاویوس آریان (سده‌ نخست و دوم میلادی) نویسنده‌ کتاب «آناباسیس اسکندر» (لشکرکشی اسکندر) که در آن (کتاب 3، فصل 6، بند 4) از این رویدادها سخن گفته، دیودورو سیسیلی تاریخ‌نگار هم‌دوره‌ی ژولیوس سزار (۴۰ - ۱۰۰ پیش از مسیح) و نویسنده‌ «کتابخانه‌ی تاریخی» که در آن (کتاب 17، بند 68) از اسکندر سخن‌های فراوانی آورده است.

کوینت کورس (کنت کورث) نویسنده‌ سده‌ نخست مسیحی که اگرچه گفتارش درباره‌ اسکندر از میان رفته، اما گزارش‌های او به وسیله‌ تاریخ‌نگاران پسین بازگو شده است، و در پایان پولی‌ین یونانی که در سده‌ دوم مسیحی در روم می‌زیسته و گزارش‌هایی را درباره‌ شکست هخامنشیان در یورش اسکندر به دست داده که برگرفته از گزارش‌های تاریخ‌نگاران پیش از خودش بوده است.

ما به این گونه در بازسازی و بازگویی پایمرد‌ی‌های آریوبرزن، وام‌دار یونانیان و رومیانی هستیم که اگرچه اندیشه‌ سیاسی آنان رویاروی ایرانیان و پارسیان بوده، اما ناخودآگاه در برابر ایستادگی و پایداری سرداری که دشمن‌شان به شمار می‌رفته، سرِ کُرنش فرود آورده‌اند و در بازگویی حماسه‌ دروازه‌ پارس (ایستادگی آریوبرزن) از هم گوی سبقت ربوده‌اند.

آریوبرزن (در پارسی امروز: آریابرزین) را که بی‌گمان از شاهزادگان پارسی بوده است، پسر فارنابازوس دوم دانسته‌اند که خود از نوادگان آرسامس (: آرشام-نام پدربزرگ داریوش بزرگ) بوده است.

در اینجا گزارش تاریخی را که درباره‌ آریوبرزن بازگو می‌کنیم می‌توان حماسه‌ «در بند پارس» یا «دروازه‌ی پارس» نام نهاد. گزارشی که بی‌گمان روایت بازمانده‌ا‌ی از جان‌فشانی میهن‌پرستان از خودگذشته‌ای است که در برابر تازش گجسته‌ مقدونی تا واپسین دم تاب آورده و الگویی بهت‌آور در برابر خیانت‌پیشگی سرداران مقدونی شده‌اند.

هیچ دور نیست که گفتارهایی از این پهلوان-سردار ایرانی در سنت تاریخ‌نگاری ایران باستان خوانده می‌شده که با دیگر نمونه‌های یادشده در ادب پایداری (مقاومت) ایرانیان باستان درهم‌آمیخته و در فرآیند شکل‌گیری این گونه‌ی حماسی، در کنار رستم و سورنا، آرش و زریر جای گرفته است!

برابر با آنچه تاریخ‌های بازگوکننده‌ لشکرکشی اسکندر به دست می‌دهند. او در یکم اکتبر سال 331 پیش از مسیح پس از پیروزی در سومین نبرد با ایرانیان در گوگمل (کردستان عراق کنونی) و شکست پایانی آنان، بر مصر، بابل و شوش چیرگی یافت و برای به دست آوردن پارسه (پایتخت هخامنشیان) سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه‌ رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد و خود نیز با سپاهان سبک‌اسلحه راه کوهستان (کهگیلویه) را در پیش گرفت و در تنگه‌ی دربند پارس با پایداری شگفت‌انگیز ایرانیان روبه‌رو شد.

دروازه‌ پارس، چنانچه از نام آن نمایان است، گذرگاهی است تنگ که پارس را به شوش رهنمود می‌کند. بدین گونه با نگرش بر جغرافیای تاریخی، این بخش باید همان کهگیلویه‌ کنونی باشد. این گذرگاه سخت امروزه «تنگ تک‌آب» نامیده می‌شود.

در اینجا، مقدونی‌ها برای گذشتن از گذرگاه، خود را آماده‌ رویارویی با دروازه‌ی پارس در شمال شرقی یاسوج می‌کردند. اگرچه شهربان یا استاندار پارس، آریوبرزن، به خیزش مقدونیان آگاه بود و کارهای پیشگیرانه‌ای در برابر دشمن، از جمله ساخت بند و سد، پیش گرفته بود. در نبرد دربند پارس واپسین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه شمشیر زدند و سپاهیان مقدونی را ناچار به واپس‌نشینی کردند.

با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی شدنی نبود. سربازانی که در رسته‌ نخست (خط مقدم) مقدونی‌ها بودند، هشدار می‌دادند که دیواری به دست آریوبرزن ساخته شده است. از همه‌ پهلوها سربازان پارسی آغاز به انداختن سنگ کردند. سنگ‌اندازها (منجیق) شلیک می‌شدند و پرتابه‌ها را به پایین می‌انداختند.

به گفته‌ آریان، تاریخ‌نگار یونانی، پارسی‌ها سنگ‌های بزرگ را از بالای کوه به زیر روان کردند. این سنگ‌ها با نیرویی هرچه بیشتر به پایین پرتاب می‌شد و بر سر مقدونی‌ها می‌افتاد یا در راه به برآمدگی یا سنگی می‌خورد، خرد می‌شد و با نیرویی حیرت‌آور در میان مقدونی‌ها پراکنده می‌گردید و گروهانی را یکی پس از دیگری به خاک می‌افکند.

مقدونی‌ها وادار به بازگشت شدند و پیش از اینکه خود را بکشند آنجا را رها کردند. این نخستین عقب‌نشینی مقدونی‌ها پس از محاصره هالیکارناسوس و واپسین پیروزی پارسیان بود. کالیستنس در سنجش میان نبرد دربند و گوگمل نوشته‌ است: «اگر چنین پایداری‌ای در نبرد گوگمل در برابر ما بود، شکست‌مان بی‌گمان بود. در گوگمل با بیرون رفتن ناگهانی داریوش سوم از صحنه واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند در پی او دست به واپس‌نشینی زدند و ما پیروز شدیم.»

پس از شکست فاجعه‌بار مقدونیان در دربند پارس از آریوبرزن سپاه اسکندر از نقشه‌ جنگی ایرانیان در نبرد ترموپیل بهره برد و با یاری یک اسیر یونانی (که سپس به دست اسکندر و به جرم خیانت کشته شد) از بیراهه و گذر از راه‌های سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را دربرگرفت.

آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت، اما سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به سوی پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در پیِ سپاهیان دشمن بود حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود همه‌ یارانش نیز از پای درافتادند و نبرد هنگامی به پایان رسید که واپسین سرباز پارسی به خاک افتاده بود.

چنانکه پیش‌تر نیز اشاره کردیم حماسه‌ جان‌فشانی و ایستادگی آریوبرزن در روند تاریخ ایران یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های پایداری و میهن‌پرستی است که حتی تاریخ‌نگاران باختری نیز از آن با شگفتی و نکوداشت یاد کرده‌اند! گونه‌ای از ازخودگذشتگی و جان‌فشانی در راه میهن که هیچ ردپایی از آن را در تاریخ نبردهای یونانیان و رومیان نمی‌توان یافت.یک نادرستی رایج! یوتاب خواهر آریوبرزن پارسی نیست!

شوربختانه یکی از نادرستی‌های رایج و همه‌گیر در میان نوشتارهای حماسه‌ آریوبرزن بازگویی این داستان نادرست است که آریوبرزن پارسی دارای خواهری با نام یوتاب بوده که او نیز همراه و همپای برادر در برابر مقدونیان پایداری کرده و جان باخته است!

اما با نگاهی سنجش‌گرانه در گفتارهای تاریخی درمی‌یابیم که وجود چنین زنی در پایان دوره‌‌ هخامنشی، چونان خواهری در کنار سردار هخامنشی اثبات شدنی نیست و در بن‌مایه‌های اصلی نام یوتاب به عنوان خواهر آریوبرزن هخامنشی دیده نمی‌شود. با اندکی موشکافی درمی‌یابیم که در گفتارهای پسین نام یوتاب به عنوان خواهر آریوبرزن در زمان اشکانیان برده شده است!

نباید آریوبرزن پارتی (اشکانی) را که از او با لقب آریوبرزن دوم نیز یاد شده است با آریوبرزن نخست پارسی (هخامنشی) یکی گرفت. آریوبرزن دوم که گویا پادشاه بومی آذربایجان (آتورپاتکان) بوده خواهری به نام یوتاب داشته است و در میان گفتارها، آریوبرزن و یوتاب ناخودآگاه دچار جابه‌جایی خاندانی و زمانی با آریوبرزن پارسی شده‌اند.

آریوبرزن دوم فرمانروای بومی آذربایجان یا ماد (آترپاتن)، استانی در ایرانِ اشکانی است که هم‌زمان با دوره‌ی پادشاهی فرهاد چهارم اشکانی می‌زیسته است. او از بیستمین سال پیش از مسیح تا ۲۰ بیست سال پس از زایش پیامبر در آذربایجان فرمانروایی می‌کرده است. مارکوس آنتونیوس سردار-قیصر روم، خواهر آریوبرزن دوم، یوتاب را به همسری پسر خود الکساندر درآورد که از کلئوپاترا، شهبانوی پرآوازه زاده شده بود، بنابراین یوتاب یا یوتاپا خواهر آریوبرزن دوم (اشکانی) بوده است، نه آریوبرزن پارسی

اسکندر از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده و به او می‌گوید اگر تسلیم شود سر سلامت به در می‌‌برد، ولی آریوبرزن در جوابش می‌گوید: «شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.» اسکندر نیز در جواب او گفته بود: «شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.» ولی آریوبرزن در پاسخ گفته بود «پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می‌مانم و آنقدر مبارزه می‌کنم تا بمیرم.»

تاریخ ایرانی: تاریخ ایران باستان مملو از سرداران و بزرگانی است که برای حفظ این مرز و بوم تلاش کرده‌اند. اما نام، نشان و اطلاعات موجود از آن‌ها محدود به کتب یونانی شده است آنچنان‌که به گفته عبدالرفیع حقیقت«... اگر مورخان یونانی ذکری از این وقایع نکرده بودند، اصلا خبری از این فداکاری‌ و وظیفه شناسی‌های بزرگ ملی به ما نمی‌رسید.»

آریوبرزن سردار بزرگ ایرانی که مدتی است به دلیل امکان تخریب یا جابجایی مجسمه‌اش در میدانی به همین نام در شهر یاسوج، نامش بر سر زبان‌ها افتاده نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ چنانچه اگر به جست‌وجوی شخصیت و اطلاعاتی درباره او در منابع گوناگون بپردازیم جز نامش و چند سطر کوتاه آن هم نه در کتب تاریخی خودمان بلکه در کتب افرادی چون آریان، دیودور، کنت کورث و پلی‌ین (مورخان عهد قدیم) چیزی عایدمان نمی‌شود. گرچه اطلاعات این کتب محدود است، اما حال که نام این سردار بزرگ بر سر زبان‌هاست، بد نیست به همین منابع سری بزنیم و این شخصیت تاریخی را از میان سخنان این نویسندگان بیابیم.

حمله اسکندر به ایران

اسکندر مقدونی در سال ۳۳۱ قبل از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان (جنگ آربل یا گوگامل) و شکست پایانی ایرانیان، قصد عزیمت به «پارس» پایتخت ایران را داشت که با وقوع خسوف، نظم سپاه بر هم ریخت. مقدونی‌ها بر این باور بودند که خسوف بیانگر واقعه‌ای تلخ و دشواری بسیار است، پس بسیاری از ادامه مسیر سرباز زدند. کنت کورث در کتاب تاریخ اسکندر خود آورده است: «در شب نخست ماه گرفت و به نظر مقدونی‌ها چنین آمد که پرده‌ای خونین رنگ روی ماه کشیده و از نور آن کاسته شده است... این حادثه نزدیک بود موجب شورش گردد که اسکندر اهمیت موقع را دریافته و در‌‌ همان وقت کاهنان مصری را خواسته عقیده آنان را درباره خسوف خواست... کاهنان مصری می‌دانستند تحولاتی در زمان روی می‌دهد و ماه می‌گیرد... ولی آنچه از این حساب معلوم می‌شود سری است که کاهنان از مردم پنهان می‌دارند. اگر عقیده آنان را متابعت کنیم آفتاب ستاره یونان است و ماه ستاره ایران. بنابراین هرگاه ماه بگیرد بلیه و انهدامی برای پارسیان است.» انتشار این خبر در میان لشکر موجب امید و همراهی آنان با اسکندر می‌شود.

لوسیوس آریان گزنفون در کتاب آناباسیس اسکندر (لشکرکشی اسکندر) به وقایع گوناگون و حوادث مختلف آن دوران ‌پرداخته و می‌گوید: اسکندر مقدونی پس از مطیع کردن اکسیان، قشون خود را به دو بخش تقسیم کرد:

  1. «پارمن ین» را از مسیر جلگه به سوی پارس فرستاد.
  2. خود با سپاهیان سبک اسلحه راه کوهستانی را که به درون پارس امتداد می‌یافت پیش گرفت، زیرا می‌خواست قوایی را که پارسی‌ها در این راه تدارک دیده بودند در پشت مقدونی‌ها سالم نماند. وی غارت‌کنان پیش رفت و در روز سوم وارد پارس شد و روز پنجم به دربند پارس رسید. در این هنگام آریوبرزن سردار اکسینی (لرهای امروزی) هخامنشیان این تنگه را اشغال کرده بود. عبدالرفیع حقیقت در کتاب خود بیان می‌کند به احتمال زیاد این تنگه در کهگیلویه است و نام فعلی آن «تنگ تک‌آب» است.

آریوبرزن سردار شجاع و فداکار ایرانی به گفته آریان در این دربند دیواری ساخته بود که مانع از ورود اسکندر به پارس شود. او به همراه خواهرش «یوتاب» برای مقابله با سپاهیان اسکندر سدی ساخته بودند که هیچ کس توان عبور از آن را نداشته و هر کس هم تلاشی می‌کرد با غلتاندن سنگ‌ها به پایین تنگه مانع از ادامه راه او می‌شدند. تعداد کشته‌های سپاه اسکندر لحظه به لحظه بیشتر می‌شد در نتیجه اسکندر فرمان عقب‌نشینی صادر کرد و نزدیک به یک فرسنگ عقب رفتند (تقریبا ۶ کیلومتر). در این عقب‌نشینی از سویی آریوبرزن طعم پیروزی را چشیده بود و امید نابودی اسکندر در ذهن می‌پروراند و از سوی دیگر اسکندر با بزرگان سپاهش به شور نشسته و از پیشگویش «ایستاندر» راه چاره خواست. ایستاندر از پاسخ درماند. با گذشت اندک زمانی، اسکندر مطلعین محل را خواسته و در باب راه‌های موجود برای ورود به پارسی، پایتخت ایران، تحقیقاتی کرد. راهی به او پیشنهاد شد که بی‌خطر بود به شرطی که جنازه سربازان سپاه اسکندر بی‌دفن همان‌جا در میان تنگه‌‌ رها شود.

اسکندر که دفن جنازه سربازان را مقدس‌ترین عمل در هنگام جنگ می‌دانست این را نپذیرفت و به دنبال چاره‌ای دیگر به سوی اسیران جنگی آمد. به گفته کنت کورث: پیشگویی به اسکندر گفته بود که یک نفر از اهل لیکیه تو را به پارسی وارد می‌کند.» در پی سؤالات اسکندر چوپانی اهل لیکیه به نام «لی بانی» که به یونانی هم تسلط کامل داشت از کوره راهی کوهستانی سخن به میان آورد که عبور از آن بسیار دشوار و تقریبا غیر ممکن بود. اما اگر امکان گذر سپاهیان اسکندر به وجود می‌آمد از پشت سپاهیان آریوبرزن بیرون می‌آمدند. لی بانی که دل خوشی از حکومت ایران نداشت و یک بار نیز توسط حکومت هخامنشیان دستگیر شده بود مسیری که همیشه رمه‌ها را از آن عبور می‌داد، به اسکندر و سپاهش نشان داد و راهنمای این مسیر شد.

مسیر پر پیچ و خم با سربازان و سبک اسلحه‌هاشان بسیار طولانی بود که قریب به یک شب را به طور کامل به خود اختصاص داد. از سویی اسکندر به قرار قبلی که با «کرا‌تر» و «مل آگر» دو فرمانده سپاهش گذاشته بود آتش‌ها روشن و گستردگی سپاه در مکان اولیه حفظ شده بود و گمان بر این بود که اسکندر در سپاه حضور دارد و از سوی دیگر از پشت سربازان ایرانی راه را پیدا کرده و شبیخون زدند. درگیری میان دو سپاه آغاز شد و لحظه به لحظه گسترش پیدا کرد. آریوبرزن به همراه ۴۰ سوار و ۵ هزار پیاده به دل دشمن زد. اما پیروزی به دست نیاورد. او می‌خواست پیش از تصرف پارسی به دست اسکندر خود وارد شهر شود و از آن‌جا دفاع کند اما «آمین تاس»، «فیلوتاس» و «سنوس» سه فرمانده دیگر سپاه اسکندر از برنامه مطلع و مانع او شدند.

لویز دول در کتاب آتیلا به این جنگ پرداخته و می‌گوید که پس از جنگ‌های پی‌درپی، اسکندر از شجاعت آریوبرزن خوشش آمده و به او می‌گوید اگر تسلیم شود سر سلامت به در می‌‌برد، ولی آریوبرزن در جوابش می‌گوید: «شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.» اسکندر نیز در جواب او گفته بود: «شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.» ولی آریوبرزن در پاسخ گفته بود «پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می‌مانم و آنقدر مبارزه می‌کنم تا بمیرم.» اسکندر که پایداری آریوبرزن را دید دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند. و آن‌ها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطهٔ سالم در بدن او باقی نماند و پس از مرگ او را در همان محل به خاک سپردند. در این کتاب که البته داستان‌گونه به ذکر حوادث پرداخته، آمده است: «شیوه مرگ آریوبرزن همانند لئونیداس قهرمان یونانی جنگ با خشایارشا بوده است» و در بخش دیگر کتاب بیان می‌کند که اسکندر به سربازانش دستور می‌دهد قبری برای این سردار ایرانی ساخته و روی آن بنویسند به یاد لئونیداس.

عبدالرفیع حقیقت در بخشی از کتاب خود به شباهت‌ها و تفاوت‌های لئونیداس اسپارتی قهرمان یونانی و آریوبرزن می‌پردازد. او معتقد است: «جنگ دربند پارس بسیار شبیه به جنگ ترموپیل است و نحوه مرگ آن دو نیز به یک شیوه بیان گشته اما تفاوت عمده این دو شخصیت در آن است که در یونان اسامی دلیران ثبت شد و در تاریخ ماند و روی قبر آن‌ها کتیبه‌ها نویساندند و نام آن‌ها را تجلیل کردند اما در ایران این گونه نبود.» او در پایان این فصل کتابش درباره آریوبرزن اینگونه می‌نویسد: «برای آری‌برزن (آریوبرزن) مدافع دلاور در بند پارس و به‌تیس کوتوال غزه دو سرداری بودند که به طور کامل در راه میهن عزیز خود ادای وظیفه و جان‌نثاری کردند و در حقیقت نام آن‌ها را باید در ردیف شهیدان وطن ثبت و ضبط کرد و یاد و خاطره آنان را برای همیشه تقدیس نمود.»

تمام داستان سردار بزرگ ایرانی محدود به همین چند سطر است که در برخی کتب با شرح و تفصیل بیشتر به آن پرداخته و یا همچون کتاب «کنت کورث» واقعیت و تخیل چنان درهم آمیخته شده که مرزشان را به سختی می‌توان تشخیص داد. متأسفانه با وجود چنین قهرمانانی در تاریخ کشورمان در بسیاری موارد تنها به ذکر نام آن‌ها بسنده باید کرد. اطلاع از آن‌ها بسیار اندک است و چند صباحی است که نه تنها کم توجهی به آن‌ها افزون شده بلکه شاهد آن هستیم به نحوی اطلاعات و نمادهای مرتبط با این قهرمانان خواسته و ناخواسته محو و نابود می‌شود.

منابع:

  1. حکومت جهانی ایرانیان از کوروش تا آریوبرزن، عبدالرفیع حقیقت، انتشارات کومش
  2. تیلا، لوئی دول، ترجمه جلال نعمت‌اللهی، ۱۳۷۹، جلد پنجم
  3. آناباسیس اسکندر، لوسیوس آریان گزنفون، جلد۳
  4. تاریخ اسکندر، کنت کورث، ج۳
  5. آریوبرزن که بود؟، هفته‌نامه عصر نی‌ریز، دکتر حسنعلی پیشاهنگ
  6. سایت لور، تحریف هویت یک قهرمان، مهلک‌تر از تخریب
  7. مجسمه اوست/ درباره آریوبرزن، سجاد مؤمنی

زندگی نامه آریو برزن

وی در حدود سال ۳۶۸ پیش از میلاد مسیح زاده شد. عده ای او را از قوم لر و عده‌ای از اقوام کرد می‌دانند. او خواهری داشت به نام یوتاب (به معنی درخشان و بی همتا) که در جریان جنگ با اسکندر دوشادوش آریوبرزن، فرماندهی قسمتی از لشکر را به عهده داشت.

در سال ۳۳۵ پیش از میلاد داریوش سوم آریوبرزن را به‌عنوان ساتراپی شهر پارسیس انتخاب کرده بود. ساتراپی واژه ای یونانی که از واژه خشتر پاون (به فارسی باستان) گرفته شده است و معنای آن شهربان می باشد.

آخرین نبرد (بند پارس)

اسکندر مقدونی در سال ۳۳۱ پیش از میلاد و بعد از آن که در نبرد معروف به جنگ آربل (گوگامل هم گفته می‌شود) که سومین جنگ با ایرانیان بود، به پیروزی دست یافت و توانست به شهرهای بابل، شوش و استخر سلطه بیابد، در پی دستیابی به پارس راهی پایتخت ایران شد. اسکندر سپاهیان خود را در دو دسته تقسیم نموده بود: سپاه اول به فرماندهی پارمن یونوس قرار شد از راه جلگه ای رامهرمز و بهبهان به سوی پارس حمله ور شوند و سپاه دوم به سرکردگی شخص اسکندر از راه های کوهستانی کهگیلویه روانه‌ی پایتخت شدند. سپاه اسکندر متشکل از ده ها هزار سرباز در میانه راه در بند پارس با مقاومت آخرین مدافعان ایران به فرماندهی آریوبرزن روبه‌رو گشتند.

آریو برزن به همراه خواهرش یوتاب با سپاهی اندک شامل ۴۰ سواره و ۵۰۰۰ پیاده راه اسکندر را سد کرد. آریو برزن بر مبنای آگاهی بر اینکه اسکندر بر نقشه راه کوهستانی واقف نیست تصمیم گرفت در منطقه‌ای در بند پارس که منطقه‌ای کوهستانی پوشیده از درختان بسیار انبوه بود به سپاه اسکندر حمله کند.

در این میان یک چوپان که مورخان نامش را لی بانی (اسیر اسکندر) گذاشتند، راه گذر از کوهستان را به مقدونی ها نشان می‌دهد و به این ترتیب اسکندر توانست با تقلید از عملیاتی که ایرانیان در جنگ ترموپیل در یونان پیاده کرده بودند با گذر از بیراهه ها و تنگه‌های صعب العبور خود را به پشت سپاهیان آریو برزن برساند و سپاهیانش را محاصره کند.

سپاهیان ایران شجاعانه در مقابل مقدونیان جنگیدند و با تحمیل تلفات سنگین به سپاه اسکندر، توانستند محاصره را بشکنند و به یاری پایتخت بشتابند که از پیش توسط قسمت دیگری از سپاه اسکندر به تصرف درآمده بود. آریو برزن تحت تعقیب سپاه اسکندر و در راه پایتخت پس از آن که به دستور اسکندر از راه دور، آنقدر با پرتاب تیر و نیزه زخمی شده بود و دیگر جای خالی در بدنش نبود و به عنوان آخرین سرباز سپاه خود به خاک افتاد.

گفته می شود پس از شکست محاصره، اسکندر که از شجاعت آریوبرزن متعجب شده بود از او خواست تت تسلیم شده و به سپاهان او بپیوندد تا اسکندر در مقابل، پادشاهی ایران را در اختیار او بگذارد. اما پاسخ او به اسکندر این چنین بود : فرمانروای ایران دفاع از این خاک را بر عهده من گذاشته است و تا آخرین قطره خون خود و تا جان در بدن دارم از این سرزمین دفاع خواهم کرد.

و حتی پس از آن که اسکندر به وی گفت شاه او گریخته است، بازهم درخواست اسکندر را نادیده می‌گیرد و هرگز لذت فدا شدن در راه میهن را به ذلت تسلیم شدن نمی‌فروشد. پس از مرگ او در همان مکان به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند: به یاد لئونیداس. ناگفته نماند که اسکندر پس از مرگ آریوبرزن، اسیر ایرانی را به جرم خیانت به آریوبرزن کشت.

مقایسه لئونیداس با آریو برزن

لئونیداس سردار یونانی بود که در زمان حمله ی خشایارشا به کشورش در جنگ ترموپیل به مقاومت فداکارانه دست زد. و درست ۹۰ سال پس از آن آریوبرزن در نبردی مشابه همان دفاع را از سرزمین ایران به عمل آورد. هر دوی آنها در دفاع از سرزمین خویش و در اثر محاصره شدن و سپس از طریق اصابت تیر و نیزه از راه دور (به این علت که در نبرد تن به تن کسی قادر به شکست دادنشان نبود) و با از خود گذشتگی فراوان جان خود را فدای کشورشان کردند.

برخلاف آریوبرزن که جز چند سطرمتن ترجمه‌ای از او که منبع دیگری نداریم، یونانیان در محل به خاک افتادن لئونیداس پارک و نمای یادبودی بنا کردند و او سالانه میلیون‌ها بازدید کننده و شنونده تاریخ مقاومت خود را دارد و مردم پیام او را با خود به کشورشان می برند، که در آخرین لحظات گفته بود: رهگذر به مردم کلونی اسپارت بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کنیم.

اما متاسفانه مردم کشور ما نه تنها سالروز ایستادگی آریوبرزن ( ۱۲ اوت برابر با ۲۱ مرداد) را نمی‌دانند، بلکه حتی آگاهی کافی در مورد داستان مقاومت او ندارند.باشد کهیکایک ما در راه حفظ نام و شجاعت این بزرگ مرد ایرانی تلاش کنیم.

اگر چند آن آریا مرد گرد، پی پاس ایران زمین جان سپرد

ولی داد درسی به ایرانیان، که در راه ایران چه سهل است جان


آریوبرزن (به پارسی باستان: 𐎠𐎼𐎡𐎹𐎠𐎲𐎼𐏀𐎠𐎴؛ نویسه‌گردانی: *Aryābr̥zans؛ زبان یونانی باستان: Ἀριοβαρζάνης؛ نویسه‌گردانی: Ariobarzánēs)، یکی از اشراف‌زادگان و سرداران هخامنشی در دوران پادشاهی داریوش سوم بود که کمینی را برای مقاومت در برابر اسکندر مقدونی و سپاهیان او در تنگهٔ دربند پارس ترتیب داد.منطقه‌ای که آریوبرزن از آن برخاست، اوکسیان نام داشت.

نام‌شناسی

نام آریوبرزن از شکل یونانی آن، آریوبرزنس (Ἀριοβαρζάνης) گرفته شده‌است، حال آنکه این نام در پارسی باستان به شکل آریه برزنه (*Āriya-bṛdāna-) آمده‌است. به عقیده برخی ممکن است «a» پایان واژه‌های هخامنشی در پارسی باستان متأخر تنها نوشته می‌شده و خوانده نمی‌شده، بنابراین این نام می‌تواند به شکل آری‌برزن (Āriy-bṛdān) نیز خوانده شود.

نبرد دربند پارس

بعد از فتح بابل و شوش به‌دست اسکندر، او دربارهٔ جاده‌ها، منابع و آب‌های پارس اطلاع جمع کرد. سپس نیمی از نیروهای خود را به همراه یکی از فرماندهان خود، پارمنیون، از مسیر شاهی راهی پارسه کرد و خود با نیم دیگر، از میانهٔ کوهستان زاگرس راهی شد.

تنگهٔ دربند پارس (تنگ‌تکاب) در نزدیکی شهر بهبهان امروزی، نبردگاه آریوبرزن و اسکندر شد. ناآشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود و او مدتی را به‌دنبال راهی برای دور زدن تنگه گشت تا اینکه چنانچه تاریخ‌نگاران یونانی می‌گویند، چوپان یا کشاورزی محلی، راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان می‌دهد و اسکندر با همراهی دو فرماندهٔ خود، فیلوتاس و کراتروس، آریوبرزن و افرادش را از سه جهت مورد هجوم قرار می‌دهند. پارسیان به‌شدت غافلگیر شده و بسیاری از ایشان کشته شدند، اما آریوبرزن و چندتن از سوارکاران موفق به فرار گشتند.

آریوبرزن چون از محاصره بیرون آمد، به سوی پارسه شتافت تا به نیروهای نظامی محلی بپیوندد، اما فرماندار شهر که از شکست او مطلع شده بود و دانسته بود که اسکندر شکست‌ناپذیر است، او را نپذیرفت. گمان می‌رود که آریوبرزن در نهایت به‌دست مقدونیان دستگیر و اعدام شد.[۱] پس از مرگ او، فراسائورتس توسط اسکندر، به ساتراپی پارس منصوب شد.

کالیستنس در خصوص مقایسه نبرد دربند و نبرد گوگمل نوشته‌است: اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل (در کردستان عراق کنونی) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیرمنتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند در پی او دست به عقب‌نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریوبرزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می‌داد.

تاریخ‌نگاران غربی از آریوبرزن به شگفتی یاد کرده‌اند

حماسه‌ جان‌فشانی و ایستادگی آریوبرزن، سردار ملی ایرانیان در روند تاریخ ایران یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های پایداری و میهن‌پرستی است که حتی تاریخ‌نگاران غربی نیز از آن با شگفتی یاد کرده‌اند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- 21 شهریورماه سالروز دفاع آريو برزن، یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران در زمان هخامنشیان است که در زمان حمله اسکندر مقدونی به ایران از سرزمین خود با شجاعت دفاع کرد و در این راه کشته شد.

بهره‌گیری از دفترها و گفتارهای یونانی پیرامون تاریخ ایران باستان اگرچه همواره بایسته‌ سنجش و آزمون بوده است، اما در آغاز باید این را پذیرفت که بیشترین آگاهی ما درباره سردار جان‌فشان هخامنشی، آریوبرزن، از همان دفترها و گفتارهای غربی است.

گفتارهایی که نویسندگان‌شان عبارت‌اند از لوسیوس فلاویوس آریان (سده‌ نخست و دوم میلادی) نویسنده‌ کتاب «آناباسیس اسکندر» (لشکرکشی اسکندر) که در آن (کتاب 3، فصل 6، بند 4) از این رویدادها سخن گفته، دیودورو سیسیلی تاریخ‌نگار هم‌دوره‌ی ژولیوس سزار (۴۰ - ۱۰۰ پیش از مسیح) و نویسنده‌ «کتابخانه‌ی تاریخی» که در آن (کتاب 17، بند 68) از اسکندر سخن‌های فراوانی آورده است.

کوینت کورس (کنت کورث) نویسنده‌ سده‌ نخست مسیحی که اگرچه گفتارش درباره‌ اسکندر از میان رفته، اما گزارش‌های او به وسیله‌ تاریخ‌نگاران پسین بازگو شده است، و در پایان پولی‌ین یونانی که در سده‌ دوم مسیحی در روم می‌زیسته و گزارش‌هایی را درباره‌ شکست هخامنشیان در یورش اسکندر به دست داده که برگرفته از گزارش‌های تاریخ‌نگاران پیش از خودش بوده است.

ما به این گونه در بازسازی و بازگویی پایمرد‌ی‌های آریوبرزن، وام‌دار یونانیان و رومیانی هستیم که اگرچه اندیشه‌ سیاسی آنان رویاروی ایرانیان و پارسیان بوده، اما ناخودآگاه در برابر ایستادگی و پایداری سرداری که دشمن‌شان به شمار می‌رفته، سرِ کُرنش فرود آورده‌اند و در بازگویی حماسه‌ دروازه‌ پارس (ایستادگی آریوبرزن) از هم گوی سبقت ربوده‌اند.

آریوبرزن (در پارسی امروز: آریابرزین) را که بی‌گمان از شاهزادگان پارسی بوده است، پسر فارنابازوس دوم دانسته‌اند که خود از نوادگان آرسامس (: آرشام-نام پدربزرگ داریوش بزرگ) بوده است.

در اینجا گزارش تاریخی را که درباره‌ آریوبرزن بازگو می‌کنیم می‌توان حماسه‌ «در بند پارس» یا «دروازه‌ی پارس» نام نهاد. گزارشی که بی‌گمان روایت بازمانده‌ا‌ی از جان‌فشانی میهن‌پرستان از خودگذشته‌ای است که در برابر تازش گجسته‌ مقدونی تا واپسین دم تاب آورده و الگویی بهت‌آور در برابر خیانت‌پیشگی سرداران مقدونی شده‌اند.

هیچ دور نیست که گفتارهایی از این پهلوان-سردار ایرانی در سنت تاریخ‌نگاری ایران باستان خوانده می‌شده که با دیگر نمونه‌های یادشده در ادب پایداری (مقاومت) ایرانیان باستان درهم‌آمیخته و در فرآیند شکل‌گیری این گونه‌ی حماسی، در کنار رستم و سورنا، آرش و زریر جای گرفته است!

برابر با آنچه تاریخ‌های بازگوکننده‌ لشکرکشی اسکندر به دست می‌دهند. او در یکم اکتبر سال 331 پیش از مسیح پس از پیروزی در سومین نبرد با ایرانیان در گوگمل (کردستان عراق کنونی) و شکست پایانی آنان، بر مصر، بابل و شوش چیرگی یافت و برای به دست آوردن پارسه (پایتخت هخامنشیان) سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه‌ رامهرمز و بهبهان به سوی پارسه روان شد و خود نیز با سپاهان سبک‌اسلحه راه کوهستان (کهگیلویه) را در پیش گرفت و در تنگه‌ی دربند پارس با پایداری شگفت‌انگیز ایرانیان روبه‌رو شد.

دروازه‌ پارس، چنانچه از نام آن نمایان است، گذرگاهی است تنگ که پارس را به شوش رهنمود می‌کند. بدین گونه با نگرش بر جغرافیای تاریخی، این بخش باید همان کهگیلویه‌ کنونی باشد. این گذرگاه سخت امروزه «تنگ تک‌آب» نامیده می‌شود.

در اینجا، مقدونی‌ها برای گذشتن از گذرگاه، خود را آماده‌ رویارویی با دروازه‌ی پارس در شمال شرقی یاسوج می‌کردند. اگرچه شهربان یا استاندار پارس، آریوبرزن، به خیزش مقدونیان آگاه بود و کارهای پیشگیرانه‌ای در برابر دشمن، از جمله ساخت بند و سد، پیش گرفته بود. در نبرد دربند پارس واپسین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن در برابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه شمشیر زدند و سپاهیان مقدونی را ناچار به واپس‌نشینی کردند.

با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی شدنی نبود. سربازانی که در رسته‌ نخست (خط مقدم) مقدونی‌ها بودند، هشدار می‌دادند که دیواری به دست آریوبرزن ساخته شده است. از همه‌ پهلوها سربازان پارسی آغاز به انداختن سنگ کردند. سنگ‌اندازها (منجیق) شلیک می‌شدند و پرتابه‌ها را به پایین می‌انداختند.

به گفته‌ آریان، تاریخ‌نگار یونانی، پارسی‌ها سنگ‌های بزرگ را از بالای کوه به زیر روان کردند. این سنگ‌ها با نیرویی هرچه بیشتر به پایین پرتاب می‌شد و بر سر مقدونی‌ها می‌افتاد یا در راه به برآمدگی یا سنگی می‌خورد، خرد می‌شد و با نیرویی حیرت‌آور در میان مقدونی‌ها پراکنده می‌گردید و گروهانی را یکی پس از دیگری به خاک می‌افکند.

مقدونی‌ها وادار به بازگشت شدند و پیش از اینکه خود را بکشند آنجا را رها کردند. این نخستین عقب‌نشینی مقدونی‌ها پس از محاصره هالیکارناسوس و واپسین پیروزی پارسیان بود. کالیستنس در سنجش میان نبرد دربند و گوگمل نوشته‌ است: «اگر چنین پایداری‌ای در نبرد گوگمل در برابر ما بود، شکست‌مان بی‌گمان بود. در گوگمل با بیرون رفتن ناگهانی داریوش سوم از صحنه واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند در پی او دست به واپس‌نشینی زدند و ما پیروز شدیم.»

پس از شکست فاجعه‌بار مقدونیان در دربند پارس از آریوبرزن سپاه اسکندر از نقشه‌ جنگی ایرانیان در نبرد ترموپیل بهره برد و با یاری یک اسیر یونانی (که سپس به دست اسکندر و به جرم خیانت کشته شد) از بیراهه و گذر از راه‌های سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را دربرگرفت.

آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه شتافت، اما سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به سوی پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در پیِ سپاهیان دشمن بود حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود همه‌ یارانش نیز از پای درافتادند و نبرد هنگامی به پایان رسید که واپسین سرباز پارسی به خاک افتاده بود.

چنانکه پیش‌تر نیز اشاره کردیم حماسه‌ جان‌فشانی و ایستادگی آریوبرزن در روند تاریخ ایران یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های پایداری و میهن‌پرستی است که حتی تاریخ‌نگاران باختری نیز از آن با شگفتی و نکوداشت یاد کرده‌اند! گونه‌ای از ازخودگذشتگی و جان‌فشانی در راه میهن که هیچ ردپایی از آن را در تاریخ نبردهای یونانیان و رومیان نمی‌توان یافت. یک نادرستی رایج!یوتاب خواهر آریوبرزن پارسی نیست!

شوربختانه یکی از نادرستی‌های رایج و همه‌گیر در میان نوشتارهای حماسه‌ آریوبرزن بازگویی این داستان نادرست است که آریوبرزن پارسی دارای خواهری با نام یوتاب بوده که او نیز همراه و همپای برادر در برابر مقدونیان پایداری کرده و جان باخته است!

اما با نگاهی سنجش‌گرانه در گفتارهای تاریخی درمی‌یابیم که وجود چنین زنی در پایان دوره‌‌ هخامنشی، چونان خواهری در کنار سردار هخامنشی اثبات شدنی نیست و در بن‌مایه‌های اصلی نام یوتاب به عنوان خواهر آریوبرزن هخامنشی دیده نمی‌شود. با اندکی موشکافی درمی‌یابیم که در گفتارهای پسین نام یوتاب به عنوان خواهر آریوبرزن در زمان اشکانیان برده شده است!

نباید آریوبرزن پارتی (اشکانی) را که از او با لقب آریوبرزن دوم نیز یاد شده است با آریوبرزن نخست پارسی (هخامنشی) یکی گرفت. آریوبرزن دوم که گویا پادشاه بومی آذربایجان (آتورپاتکان) بوده خواهری به نام یوتاب داشته است و در میان گفتارها، آریوبرزن و یوتاب ناخودآگاه دچار جابه‌جایی خاندانی و زمانی با آریوبرزن پارسی شده‌اند.

آریوبرزن دوم فرمانروای بومی آذربایجان یا ماد (آترپاتن)، استانی در ایرانِ اشکانی است که هم‌زمان با دوره‌ی پادشاهی فرهاد چهارم اشکانی می‌زیسته است. او از بیستمین سال پیش از مسیح تا ۲۰ بیست سال پس از زایش پیامبر در آذربایجان فرمانروایی می‌کرده است. مارکوس آنتونیوس سردار-قیصر روم، خواهر آریوبرزن دوم، یوتاب را به همسری پسر خود الکساندر درآورد که از کلئوپاترا، شهبانوی پرآوازه زاده شده بود، بنابراین یوتاب یا یوتاپا خواهر آریوبرزن دوم (اشکانی) بوده است، نه آریوبرزن پارسی.

روایتی تاریخی از مقاومت جانانه «آریو برزن» و یارانش در برابر اسکندر

جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com شکست ایرانیان در «گوگامل» فاجعه بار بود. اسکندر مقدونی با لشکر جرارش، توانست استحکامات دفاعی سپاهیان هخامنشی را در هم بشکند. با فرار داریوش سوم از میدان جنگ، مصیبت کامل شد. حالا اسکندر خود را در تخت جمشید، پایتخت سنتی هخامنشیان می‌دید که نزدیک به دو قرن، شهر نخست جهان و مرکز تعیین کننده قدرت در سراسر دنیای متمدن آن روزگار بود. او برای رسیدن به آرزویش، تنها باید از کوه‌های سر به فلک کشیده زاگرس عبور می‌کرد. لشکریان شاه مقدونیه که بیشتر آن‌ها را یونانیان تشکیل می دادند، پس از مدتی درنگ در «اربل»، پیشروی به سمت پارس را آغاز کردند. اسکندر، سرمست از پیروزی های پی‌درپی، شهر به شهر را اشغال می‌کرد و پیش می‌آمد. ایرانیان فرصت بازسازی سپاه خود را نداشتند، به همین دلیل، مقاومتی درخور در برابر لشکر اسکندر، سازمان دهی نشد. مهاجمان که شرایط را به سود خود می‌دیدند، دست به چپاول و غارت گشودند. اما هنگامی که به «دربند پارس» نزدیک شدند، شرایط به صورتی حیرت‌انگیز تغییر کرد. هسته مقاومت در «دربند پارس» آن‌جا، در «دربند پارس»، پنج هزار سرباز دلاور ایرانی، انتظار سردار مغرور مقدونی را می‌کشیدند. کسی نمی‌داند کِی و چگونه، این سربازان خود را به دروازه طبیعی پارس رسانده بودند، اما آن ها درست در زمان مقرر، استحکامات و خطوط دفاعی خود را در این منطقه برقرار کردند و به انتظار نشستند. فرمانده سربازان ایرانی، آریوبرزن، دلاوری پارسی‌نژاد بود. برخلاف سپاهیان داریوش سوم در «گوگامل» که از اقوام مختلف تابع هخامنشیان تشکیل شده بودند، سربازان آریوبرزن یکدست ایرانی بودند. آن ها قصد داشتند برای دفاع از وطنشان، تا آخرین قطره خون ایستادگی کنند. برای آریوبرزن و یارانش، عقب‌نشینی معنا نداشت. چرا که عبور سپاه غارتگر اسکندر از تنگه «دربند پارس» به معنای سقوط کامل ایران و اشغال آن به دست متجاوزان بود. سدی نفوذناپذیر با ورود نخستین دسته از سربازان مقدونی، مقاومت شدید ایرانیان آغاز شد. ظاهراً عبور از میان آن ها امکان نداشت. اسکندر که در مسافتی دورتر اردو زده‌بود، تصمیم گرفت به صحنه نبرد برود و اوضاع را بررسی کند؛ اما وقتی به تیر رس نیروهای ایرانی رسید، باران تیر بر سر او و همراهانش باریدن گرفت. اسکندر به زحمت توانست از معرکه بگریزد. ایرانی‌ها به لحاظ جغرافیایی، در موقعیت بهتری قرار داشتند. تسلط آن ها بر ارتفاعات، راه را بر هر گونه تحرکی می‌بست. اسکندر که تا کنون با چنین مخمصه‌ای روبه‌رو نشده بود، سرداران خود را برای مشورت فرا خواند. او به دنبال راه دیگری برای ورود به پارس و اشغال تخت جمشید می‌گشت. سرداران به او یادآوری کردند که «دربند پارس»، نزدیک‌ترین راه برای دستیابی به پایتخت افسانه‌ای هخامنشی‌هاست و افزون بر این، تغییر مسیر و صرف‌نظر کردن از غلبه بر آریوبرزن و یارانش، روحیه سربازان مقدونی را که خود را فاتح «گوگامل» می‌دانستند، در هم می‌شکند و راه را بر شکست‌های بعدی، هموار می‌کند. ضمن این‌که گریختن از معرکه «دربند پارس»، ترس سایر دشمنان اسکندر در یونان و دیگر سرزمین‌های اشغال شده را کاهش می‌دهد و مقدمه‌ای برای شورش‌های گسترده می‌شود. تاکتیک‌هایی که شکست خورد اسکندر، نظر مشاوران خود را پسندید. آن ها چاره‌ای جز از میدان به در کردن آریو برزن نداشتند؛ اما شکست دادن مردی که تمام وجودش را وقف دفاع از میهن کرده بود، کار بسیار دشواری به نظر می‌رسید. اسکندر ابتدا کوشید با تکیه بر توان نظامی و نفرات بیشتر، مدافعان ایرانی را عقب براند. اما این کار ممکن نشد. سربازان یونانی و مقدونی، دسته دسته، وارد مسلخ «دربند پارس» می‌شدند و با دادن تلفات سنگین باز می‌گشتند؛ حتی چند حمله برق‌آسا و پرتعداد نیز توسط اسکندر سازمان دهی شد، اما کاری از پیش نبرد. «دربند پارس» به کابوس اسکندر و سربازانش تبدیل شده بود. اخباری که از «پارمن ین» سردار اسکندر که فرماندهی گروهی از نیروهای او را در منطقه جلگه پارس برعهده داشت و قرار بود خود را همزمان با اسکندر به تخت جمشید برساند نیز چنگی به دل نمی‌زد. مقدونی‌ها با مقاومت شدید ایرانیان آن مناطق روبه‌رو شده بودند و نیاز به کمک و پشتیبانی داشتند. بخش عمده سپاه اسکندر، همراه او به «دربند پارس» آمده بود و اصولاً، «پارمن ین» نمی‌توانست با نیروهایی که در اختیار داشت، تا تخت جمشید پیشروی کند. افسانه ای که رنگ واقعیت گرفت بر فراز کوه‌های استوار زاگرس، چشم تیزبین دیده‌بانان ایرانی، کوچک ترین تحرکات دشمن را رصد می‌کرد. مورخان آمار مدافعان ایرانی را متفاوت ثبت کرده‌اند. برخی معتقدند که تنها 40 نیروی سوار و پنج هزار نیروی پیاده ایرانی در رکاب آریوبرزن به میدان نبرد نابرابر «دربند پارس» آمده بودند. افسانه‌ای کهن، از حضور «یوتاب»، بانوی جنگاور ایرانی و خواهر آریوبرزن، در میان نیروهای او سخن گفته است. ایرانی‌ها استحکامات دفاعی خود را دقیقا در باریک ترین جای تنگه «دربند پارس» مستقر کرده بودند. کافی بود سربازان مهاجم قصد ورود به تنگه را داشته باشند تا تیرهای بلند کمانداران ایرانی، زره های آن ها را بشکافد و درد جانکاه زخم ناشی از این تیرها، یونیانیان و مقدونی‌ها را به عقب‌نشینی وادار کند. واقعاً عبور از این سد دفاعی، امکان نداشت. سپاه مقدونیه برای رهایی از مخمصه‌ای که گرفتار آن شده بود، یک فرسنگ از محل درگیری عقب نشینی کرد. «کالیستنس» مورخ یونانی دربار اسکندر، از قول او می‌نویسد:«اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگامل در برابر ما صورت گرفته بود، شکستمان قطعی بود.» خیانت «لی بانی» اسکندر برای نجات از بلایی که گرفتار آن شده بود، دوباره از مشاورانش یاری خواست. آن ها به او قول دادند که راهی برای عبور از سد مدافعان ایران پیدا کنند. در یکی از روزها، آن ها به اسیری از اهالی «لیکیه» برخوردند که با موقعیت جغرافیایی منطقه «دربند پارس» آشنایی کامل داشت. او که مورخان نامش را «لی بانی» ثبت کرده‌اند، از راهی صعب‌العبور سخن گفت که می‌تواند لشکریان اسکندر را به پشت مدافعان ایرانی برساند. خبرِ یافتنِ راه جدید، باعث شد که اسکندر به غلبه بر آریوبرزن و سربازان سلحشور او، امیدوار شود. به دستور اسکندر، گروهی از سربازان بسیار ورزیده یونانی و مقدونی، به راهنمایی «لی بانی»، شبانه به راه افتادند و توانستند روز بعد، خود را به پشت استحکامات دفاعی سربازان ایرانی برسانند. به این ترتیب، سپاه اسکندر، مانند مور و ملخ به تنگه «دربند پارس» سرازیر شد و با کمک برتری نظامی و نفرات، از صف مدافعان عبور کرد. سربازان دلاور آریوبرزن، تا آخرین قطره خون پایداری کردند و حاضر به تسلیم نشدند. خود او نیز، مردانه در میدان می‌تاخت و با هر حمله، تعدادی از متجاوزان را بر زمین می‌انداخت. اما غلبه بر دشمن، با سربازان پرشمارش، امکان نداشت. پیشنهاد خوب اما شرم آور! اسکندر که با دیدن پایداری و شجاعت سردار ایرانی، شگفت زده شده بود، از او خواست که تسلیم شود و در عوض، حکومت ایران را بپذیرد. آریو برزن پیشنهاد شرم آور سردار مقدونی را نپذیرفت. مورخان روایت کرده‌اند که اسکندر، چند بار درخواست خود را تکرار کرد، اما سردار ایرانی حاضر به پذیرش این پیشنهاد ننگین نشد و گفت: «من تا پای جان و لحظه مرگ، پایداری خواهم کرد.» در آن لحظات سخت، ایرانیان با اتکا به نیرو و غیرت خود شمشیر می‌زدند و با تمام توان، از عبور سپاه تا بن دندان مسلح اسکندر، جلوگیری می‌کردند. غلبه هزاران نیروی مقدونی بر معدود نیروهای ایرانی، ساعتی به طول انجامید و خشم اسکندر را برانگیخت. با دستور او، سربازان مقدونی و یونانی، حلقه محاصره آریوبرزن و یارانش را تنگ‌تر کردند. سردار ایرانی رشادت فراوانی از خود نشان داد و کوشید حلقه محاصره را بشکند، اما کاری از پیش نبرد. طولی نکشید که آریوبرزن، خود را در محاصره تعداد زیادی از سربازان یونانی دید؛ سربازانی که دستور داشتند او را از میان بردارند. ساعتی بعد، پیکر بی‌جان آریوبرزن، در حالی که غرق در خون بود، بر زمین افتاد و او، جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ اما حماسه پایداری و وطن دوستی او، در تاریخ ماندگار و باعث افتخار ایران و ایرانی شد.

آریوبرزن، یکی از این دلاورمردان، در دوره هخامنشی و در برابر یورش اسکندر مقدونی، حماسه‌ای جاودانه آفرید و نام خود را در تاریخ ایران جاودانه کرد.

“صبح خرد”؛تاریخ ایران پر از دلاورمردانی است که جان خود را فدای حفظ وطن کردند. در این میان، نام آریوبرزن، سردار ایرانی دوره هخامنشی، به عنوان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های تاریخ ایران می‌درخشد. او در نبردی حماسی در برابر اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و در راه پاسداری از خاک ایران جان خود را فدا کرد.اطلاعات اندکی از آریوبرزن در منابع ایرانی موجود است. بیشتر اطلاعات درباره او را می‌توان از منابع یونانی، مانند کتاب «آناباسیس اسکندر» اثر آریان، مورخ یونانی، به دست آورد.

آریوبرزن که بود؟

اشراف‌زاده‌ای شجاع: آریوبرزن از اشراف‌زادگان و سرداران بزرگ تاریخ ایران در دوره پادشاهی داریوش سوم بود.

مدافع سرسخت وطن: او در سال ۳۳۱ پیش از میلاد در نبرد دربند پارس (دروازه پارس) در برابر اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و در راه حفظ وطن جان خود را فدا کرد.

مقایسه با لئونیداس: رشادت‌های آریوبرزن در جنگ با یونانیان سبب شد که منابع یونانی وی را با لئونیداس، سردار اسپارتی، مقایسه کنند.

شهیدی گمنام: در حالی که از دلاوری‌های لئونیداس در یونان تقدیر شد، در ایران برای آریوبرزن چنین ارج و قربی قائل نشدند.

نبرد دربند پارس:

مسیری دشوار: اسکندر برای تصرف تخت جمشید، راهی کوهستان شد تا نیروهای ایرانی که در تنگه دربند پارس مستقر بودند را شکست دهد.

حیله جنگی اسکندر: اسکندر با کمک یک چوپان، شبانه از بیراهه تنگه را دور زد و خود را به نیروهای ایرانی رساند.

نبردی نابرابر: با وجود شجاعت آریوبرزن و سربازان ایرانی، آن‌ها در برابر سپاه قدرتمند اسکندر تاب نیاوردند و آریوبرزن در این نبرد به شهادت رسید.

آخرین مدافع هخامنشی / آریوبرزن؛ شیرمرد ایرانی در برابر اسکندر

میراث آریوبرزن

نمادی از شجاعت و وطن‌پرستی: آریوبرزن به عنوان نمادی از شجاعت و وطن‌پرستی در تاریخ ایران شناخته می‌شود.

حماسه‌ای جاودان: حماسه آریوبرزن در نبرد دربند پارس، داستانی حماسی است که تا ابد در تاریخ ایران ماندگار خواهد ماند.

آریوبرزن، سرداری شجاع و فداکار، نام خود را در تاریخ ایران جاودانه کرد. او با رشادت و از خودگذشتگی خود، درس فداکاری و وطن‌پرستی را به ایرانیان در تمام اعصار آموخت.

نکاتی جالب درباره آریوبرزن

آریوبرزن امیر سلحشور ایرانی

در ادامه مبحث،چگونگی ورود سپاهيان اسـكندر مقدوني ( ۳۲۳- ۳۵۶ ق.م ) فرزند فیلیپ،پادشاه کشور مقدونی آن ابر دژخيم تاريـخ به خاک ایـــران و رویارویی و نبرد،آريـوبـرزن آن امـير پيل افكن كه در نبـرد دربنـد پـــارس،حمـاسه اي جاودانه در تاريــخ ايــران زمين به ثبت رسانيد. و از سویی همـانطـور كه مـوقـعیت تاریـخی- جغـرافیـایـی ايـن پـارس تبـار نــجيب در ديـار شيـر اوژن بيـان گـرديد،دیـری نپـائید اردشیـر سـوم از سـوي اطـرافیان دربـاری خـود توسـط خـواجـه باگواس به قتل رسید.این ایام مصادف با حاکمیت فیلیپ دوم امپراطور حكومت مقدونی ها (رومي ها يا يوناني ها)بوده است.كه در اين دوران داريوش سوم هخامنشي به حکومت رسید و از سال( ۳۳۶-۳۳۰ق.م) به حاكمیت خود ادامه داد.

نبرد گوگامل

نبرد گوگامل يا گوگاملا و پيشروي سپاهیان اسکندر مقدونی در سومين مرحله ي جنگ آن و در ادامه ورود آنان به سرحدات عیلام شرقی (شمال و شمالشرقی خوزستان کنونی)،که با رويارويي لشكريان ايراني مقاومت ها ي مؤثر در مناطقي از سرزمين زاگرس صورت پذيرفت.

بنا به مستندات مورخين مختلف از جمله پروفـسور(جـونالنـدرينـگ Jonah Laundering)نویسنده ی مشهور غربی كه در اثر خود آورده است:

« اسـكندر بعد از نبرد گوگامل( گوگوملا ) ايـلام Elam و بابل را مغلوب.او مي خواست درست قبل از اينكه زمستان آغاز شود به ايـــران حملـه كنـد.اولين بخش از مسيـر او آسان بود زيرا راه شـاهي به شـوش وصـل مي شد كه شوش در آن زمان پایتخت ايلام بود.و پايتخت هاي شرق نيز مانند تـخت جـمشيد و پـاسارگاد در آنجا قـرار داشت.

بعـد از عبـور از رودخـانـه پـاستيگيرس Pasitigris )رودکـارون(در شـوركـويتـر Surkutir(شوشتـر فعلي) و پيــروزي بـر مـقاومت ناحيه پارسوماش (مسجد سليمان کنونی)،سپاه مقدوني در نزديكي هـفتـگل امــروزي)مـحور شمالشرقی خوزستان( فـرا رسيدند.

ژنــرال پـارمـن یون Parmenion اسـكندر قــصد داشت كه نيمـي از ارتش را دركنار جاده شـاهـنشاهي مستقر كند و خود شاه نيز راه خطرناكي را به سمت كوهستانهاي زاگرس در پيش گرفت،...اين درگيري در فصل زمستان انجـام گـرفت،گـر چـه در ايـن بـاره آمده است:ايـن اولـين عقب نشينـي مـقدوني ها از هـاليكارناسوس Halicarnassus بود كه آخرين پيروزي ايران به شمار مي رود.

سپس نيروهـاي اسـكندر به قله كـوه رسيدند و در آنجـا گـروهي از سـربازان.مقـدونـی.بـه فـرمانـدهـي فيلوتاس (فيـلاتوس Filatos )به سمت جنــوب حـركـت كـردند و آنها(به) صـخره اي که در بالا ذكـر شد رسـيدند و با وجـود ايـن اسكندر به سمت جنوب شرقي ادامه داد تا اينكه به عقب (مواضع) سپاه ايـران رسيد.

مقدوني ها با پايين آمدن از كوه در هنـگام صبحـگاه بـه اردوگاه آريــوبــرزن حملـه كردند...و کراتروس ( كراتوس) دوباره به دره جنوبي رسيد.بسياري از ايراني ها سركوب شدند...».(۱)

اسکندر مقدونی که پیشتر طعم پیـروزی بر مناطقی از جمله بابل،شوش و استخر را در سر می پروراند،بعد از نبرد گوگامل( گوگاملا )به تاريخ ۱اكتبرسال ۳۳۱ قبل از ميلاد ،اسكندر با تصرفات اهداف از پيش تعيين شده از جمله بابل و عيلام در حال پيشروي به سمت كوههاي زاگرس مركزي و جنوبي به منظور تصرف پایتخت(تخت جمشيد) سرانجام راهی نبرد با قسمت مهم مراكز تمدني - تاريخي ایران شدند.

داریوش سوم هخامنشي در نبـرد گوگامل Geugamele و بابل وادار به عقب نشینی گردید.اسکندر مقدونی با این پیروزی برای فتح پارسه (تخت جمشید)همچنان با غرور خود سر از پا نمی شناخت، سپاهیان مقدونی سراسیمه به مناطق مرکزی ایــران در حال پیشـروی بودند.و اما با وضعيت كوهستاني و همینطور مناطق صعب العبور تصميم گرفتند،تا قبل از فرا رسيدن فصل زمسبان و آمدن سرما،بارش برف و باران به تسخير پرسپوليس و پاسارگارد اقدام نمايند.

سپاهيان اسكندر مقدوني بعد از عبور از رودخانه پاستيگيرس( کارون)در حوالي شوركويتر (شوشتر امروزی)و همينطور براي تجديد قوا در منطقه پارسوماش (مسجدسليمان كنوني) كه در حوالي هفتكل فعلي حكايت مي نمايد،ارتشبد پارمنيون نيمي از سپاهيان خود در مسير اصلي (شاهراه )را همچنان بر عهده داشته و نيمي ديگر را هم اسكندر سركرده اصلي نبرد،از جمله مناطق سخت و كو هستاني زاگرس فرماندهي آن را نیز بر عهده گرفت.

با این حال اندک زمانی از حضورشان نگذشته بود که ژنرال پارمن يون توسط مبارزين ديار خوزي ها (خوزستان كنوني)اوكسيان به قتل رسيد،سپس نيروهاي تحت فرماندهي اسكندر كه از محور پارس غربي و محور عيلام شرقي در امتداد رودخانه مارون در محدوده ( استان كهگيلويه و بويراحمد كنوني)به قصد تصرف تخت جمشيد پايتخت وقت ايران زمين در حال پيشروي بودنند.كه آنان باهشدارها و تهديدهاي بي امان آنان به اهالي و ساكنين سرزمين خوزي ها كه همواره با وضعيت سخت و هميشگي خود در ارتفاعات كوهستان هاي مجاور در تپه ها و صخره ها به زندكي خود همچنان مشغول بودنند،باعث رعب و وحشت از سوی دشمن بی رحم می شدند.

درهمين ارتباط فرماندهان مقدوني به شيوه ي تهديد و ارعاب به قصد اهداف اوليه خود،تا در آن مناطق مهم و سوق الجيشي مردم بومي آن سرزمين در مقابل آنان موانعي موجب نشوند.از اين رو با مقاومت اكثر اهالي مناطق يادشده مواجه و تلفات زيادي به سپاهيان مقدوني وارد گرديد.كه اين فداكاري و از خود گذشتگي اهالي منطقه براي اسكندر و ديگر فرماندهان وي قابل پيش بيني نبوده ،زيرا حس وطن دوستي بوميان آن مناطق براي مقدوني ها در حقیقت غافلگير كننده بوده است.

نبرد دربند پارس

اسكندر سراسيمه براي فتح پارسه (تخت جمشيد)سپاهيان مقدوني تحت امر خود را به دو قسمت تقسيم نمودنند،قسمت اصلي آن را در مناطق كوهستاني زاگرس خود بر عهده گرفت و قسمت ديگر نيروها را با سپردن فرماندهي آن به ژنرال پارمن يونوس كه از مسير جلگه اي مناطق رامهرمز - بهبهان فعلي در(محور شمال شرقي استان خوزستان - غرب نواحی كهگيلويه و بويراحمد كنوني) پيشروي نمودنند.

بر همین اساس جنگ(نبـرد دربنـد پـارس)در تاریخ بیست ژانویه سیصد و سی قبل از میلاد برابر با (سی ام دی،یکم بهمن)به سمت و سوي پارسه پايتخت وقت ايران زمين در دو جبهه با پيشروي آنان نهايتا به تنگ پارس (دروازه ي پارس )جنگ بوقوع پيوست.

از این رو آریـوبـرزن امـیر سـلحشور ایـرانی در حالي كه جامه ی نبرد برتن كرد و مسلح به نيزه و جنگ افزار هاي زرين،براي دفاع از سرحدات وطن دوست داشتني خود ايران پاسداري نموده و لحطه اي از مقاومت در مقابل بيگانگان مسامحه نكرد.اين دلاور مرد ضمن خـداحافظـی با خانواده نجیب و محبوب خویش استـاتیـرا(همسـرش)و شهـرزاد(دخترش)،فرماندهی لشکریان ایران را برعهده گرفت.

آريوبرزن ضمن اینکه فرماندهي نيروهاي ايراني را در آن وضعیت دشوار تیز بر عهده داشت، كه بنا به برخي شواهد و قراين،ايشان همواره در سرزمين انشان يا پارس به عنوان ساتراپ (استاندار) بوده است.وي كه خود نيز از شجاعت و غيور مردي و ميهن دوستي،چاره اي جزء برای دفاع از قلمرو سرزمینی کشور ایران زمین در مقابل سپاهیان بی شمار اسکندر مقدوني نديد و ايشان مقاومت هايي نيز در تنگه ي پارس (دروازه ي پارس)نمود.

البته اسكندر با احساس غرور در ادامه ی جنگ گوگامل و همچنين فتوحات قبلي سپاهيانش که با عقب نشینی و عدم مقاومت نیروهای ایرانی همچنان به پیشروی به سمت و سوی پایتخت ایران زمین پارسه ( تخت جمشید)سر از پا نمی شناخت،مبادرت به عمليات غافلگيرانه بر عليه نيروهاي ايراني در سرزمين انشان،به پيشروي خود همچنان ادامه مي داد.از اين رو با عدم پيش بيني و همينطور محاسبات نظامي اسكندر و قواي تا دندان مسلح مقدوني،كه همواره با مقاومت نيروهاي اندك،ولي غيور و از جان گذشته ايراني ها به فرماندهي آريوبرزن پارسي مواجه شدند.

همين وضعيت پیش آمده باعث گردید تا همچنان سپاهيان مقدوني به مدت چندين ماه را در منطقه ي دشت روم (دشت ريم)واقع در مسير جاده ياسوج-باباميدان از توابع سرزمين بويراحمد کنونی (بخشي از انشان قديم) براي پيشروي يا فرار از مهلكه اردو زده و براي تجديد قوا نيز چاره جويي نمايند.

آريـوبرزن با مقاومت جانانه و براي دفاع از پارسه (تخت جمشید) پایتخت وقت کشور بزرگ با حدود چهل سوار و دو الی پنج هـزار نیـروی پیــاده در تـاریـخ اواخر سال سیصد و سی قبـل از میـلاد با فرمـاندهی خود و جانفشاني نیروهایش در مصاف دهها هزار نیروي دشمن به سرکردگی اسکندر مقدوني توانست تا با نیروهای اندک خود همچنان به مـدت چندین ماه از هجــوم بی رحمـانه سپـاهيـان بی شمار مقدونی ها در"دروازه ي پـارس Persian gate"و دیگر مناطق کوهستانی انشان در مقابل اسكندر مقدوني و سپاهيان فراوانش مقاومت نماید.

سپس اسکندر مقدونی در مـنطقه دربنـد پـارس واقـع درکوههای جنوبي زاگــــرس، در قسمتی از ایـالـت انشـان قديم ( کهگیلویـه و بـویـراحـمد کنونی)و همنطور ساير مردم مناطق خونگرم و غيرتمند آن ديارمواجه شدنند.از این رو با وجود كوهستاني بودن آن منطقه نبرد و همینطور بارش برف و سرماي شديد در فصل زمستان،كه همچنان با مقاومت نيروهاي پارس تبار محل گذر و پيشروي نيروهاي مقدوني به سركردگي اسـكندر را در آن وضعيت سخت قرار داده بود. آنان نیز با بجا گذاشتن تلفات نسبتا سنگيني وادار به عقب نشيني گرديدند.

در ادامه نبرد نیـروهـای ایــرانـی به فرماندهی آریـوبـرزن آمـاده دفـاع از قلـمرو سرزمینـی ایــران شدند و تا آخرین نفرجانانه مقاومت نمودند،که حماسه ي آن امـير سـلحشور ایـرانـی در تمام ادوار تاریخ و بعد از گذشت حدود ۲۳۴۱ سال پیش تا کنون،همواره با دیده ي احترام از آن نبرد کم نظیر و بياد ماندني یاد می شود.

محل وقوع نبرد دربند پارس

در اين قسمت از مبحث نبرد دربنـد پــــارس،منطقه رویارویی(اسـكندرمقدونی با آريـوبـرزن پارسی)،را بـر اسـاس مستندات،قرائن،شـواهد و همینطور واقعيات آن حادثه تاريخـی بيان نمود.و اما درباره مکان وقوع نبرد دربنـد پـارس(دروازه ي پـارس) در سرحدات کوههای زاگـرس و حوالي جنوبي كوه دنــا،را مي توان در سرزمین انشان قدیم واقع در (جنـوب غـربـي ايــران زميـن) به چند منطقه احتمالي اشاره داشت:

  1. تنگ بل حيات در شمال شرقي كازرون(مسير جاده شيراز - اهواز).
  2. تنگ گجستان در ميان شهرستانهاي بويراحمد و رستم(فارس).
  3. تنگ تامرادي در محور جنوبي شهرستان بويراحمد.
  4. تنگ پيرزال (بیرزا)در منطقه شمال شرقي دهدشت - سرفاریاب(کهگیلویه و بویراحمد).
  5. تنگ تكاب در ميان شهرستانهاي كهگيلويه،گچساران و بهبهان(خوزستان).
  6. تنگ مهريان واقع در مسیر جاده ارتباط یاسوج - اقلید فارس،کیلومتر پنج شمال شهـر ياسـوج نيز گفته مي شوند.

بنا بر این محل استقرار نيروهاي اسكندر مقدوني در مـنطقه دشتــروم در جـنوب(ولایت سابق تلِ خسرو) شهـر کنونی يـاســوج از تـوابع سرزمین بـويـراحمـد،كه به لحاظ اقليمي هوای سرد و بارش شديد برف در فصل زمستان که وضعیت توپوگرافي منطقه،همان باعث کندی حرکت سپاهیان روم در منطقه یادشده را می توان مرتبط دانست.با اشاره به ابيات شعر(لري بـويراحمدي):

زاگــــرس گُستَـردیَـه فخـــر وَ دورون / دیــارش نمــُونَیــَه پُــر بـــرف وُ بــارون

)سـرزميـن گستـرده زاگـرس افتخــاری بـرای تمـام دورانهـا-ديــارش نمـونـه و سـرشاراز برف و باران اسـت(

دَشتــــروم لَنـگـــر گُــرو سپــاه روُمــــی/ تــاريخــهَ وَرق زَنیـت سـي هَـرايـــرونــی

)سپاهیان اسکندر رومی در منطقه دشتـروم(بـویـراحـمد)زمینگیرشد-تاریخ این حماسه برای هرایرانی روایت شود(

دیدگاه مورخان دربار اسکندر مقدونی

در ارتباط با یورش سپاهیان مقدونی به فرماندهی اسکندر برای تصرف پارسه (تخت جمشید) در ایالت انشان كشور ایران زمین،مي توان به دو مورد از ثبت،نگارش،مستندات و ديدگـاه مورخـان - نويسندگـان معاصر،دربار اسکندر مقدونی و همچنين در باره ي مقاومت نیروهای ایرانی تحت فرماندهی آریـوبـرزن، اشاره داشت:

کالستنـس Calestnesمورخ دربار اسـکندر مـقدونی به تاریـخ اواخر سال سیصد و سی پیش از مـیلاد نوشته است:

« اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل یا گوگامل Geugameleدرکردستـان کنونی عـراق)قبـلاً جـزء اراضی ایــــران بـوده اسـت(در برابر ما صورت گرفته بود،شکست ما قطعی بـود.در گوگمـل با خـروج غیرمـنتظره داریــوش سوم )پادشاه هخامنشی( از صحنه، واحـدهای ارتش ایـــران نیز کـه در حـال پیروز شدن بـرمـا بودنـد،در پی او دست به عقـب نشینی زدند و ما پیـروز شدیم.

داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایــران فـرار کرده بود و آریـوبـرزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس Persepolisپارسه یا تخت جمشید به ایستادگی ادامه میداد».(۲)

بر این اساس؛ لویـزدول Louezdolدر اثر خود) اتیـلا (در باره مقاومت و پایمردی آریــوبرزن نوشته:

« که در آخرین نبرد او اسـکندر که از شجـاعت او (آریــوبــرزن) خوشش آمـده بود به او پیشنهاد داده بود که تسلیم شـود تا مـجبور به کشتن او نشود».

ولی آریــوبــرزن گفته بود:« شـاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاد،تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد ».

اسکندر نیز در جواب آریـوبـرزن گفته بود:« شاه تو فرار کرده.تو نیز تسلیم شو تا به پـاس شجاعتت تـو را فـرمـانـروای ایــران کنم ».

ولـی آریــوبــرزن پاسـخ گـفت:« پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز دراین مکان میمانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم».(۳)

صحنه های اصلی نبرد "دربند پارس"

درادامـه نبـرد دربنـد پارس با پيشـروي سپاهیان مقـدونی به سرکردگی اسـکندر و به موازات محل جنگ و یورش آنان به نیروهای ایرانی تحت فرماندهی آریــوبـرزن و همچنین عـدم شنـاخت اسـکندر از موقـعیت سوق الجیشی محل نبـرد یادشـده که همواره به سود پارسیـان بود.متاسفانه مسیـر مقـاومت نیـروهـای ایــرانـی، راه گـذر از کوهستان و همینطور مقر فرماندهی آریوبرزن در نهايت توسط یک چوپان محلی تحت اسارت دشمن به نام لی یانی به اسکندر مقدونی و سپاهيانش شناسایی و گزارش گردید.

آريــوبرزن با وجود واژگونی و اضمحلال بخش عظیمی از لشکریانش برای دفاع از پارسه(تخت جمشید) ،پايتخت كشور ايران زمين در مقابل اسکندر و سپاهیان وی تسلیم نشد.و تا آخرین نیرو و اندک امکانات با همراهی خــواهـر شجــاع خــود بنـام یـــــوتــــاب(به معنای درخشنده و بی مانند)،که فرماندهی قسمتی از نیروهای سلحشور برادرش(آریوبرزن) را به عهده داشته است،تاآخرین نبرد و درگیری به مقاومت جانانه ی خودشان نیز ادامه دادند.

در نهایت آريوبرزن و يوتاب آن قهرمانان مبارز (برادر و خواهر) شجاع و میهن دوست،جانانه در راه ملت سلـحشور خويش شجاعانه تا آخرین نفس با همكاري فداكارانه سـورنـا يكي از فرماندهان شجاع و بومي منطقه در كوههاي زاگرس،با رویاروئی ذشمن ايالت انشان كشور ايران زمين و در كنار ساير فرماندهان و سربازان وطن پرست ايراني در تنگه ي پارس (دروازه ي پارس)در راه وطن خود جنگیده و فداکاری نمودند.

اسکندر در ادامه نبرد که پایداری آریـوبـرزن را مشاهده کرده بود دستور داد تا وی را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.و آنها آنقدر با تیر و نیزه او را زدند که یک نقطه سالم در بدن ایشان باقی نماند.تـا سـرانجـام هـر دوی آنان،بـرادر و خـواهـر ایـــرانــی قهــرمـان (آريوبرزن - يوتاب)به اتفاق برخی نیروهای وفادارش در نبـرد و در روزهـاي پایانی ژانويه سـال ۳۳۰ قبـل از ميـلاد در راه وطـن خویـش فداكاري نمودند.

سپس توسط آن دشمن معلوم الحال (ابر دزخیم دوران) به طـرز ناجوانمردانه كشته شدند،و آنان نیز نامي جاويد از خودشان در تاريخ ايران زمين بر جاي گذاشتند.پـس ازمـرگ آنان در نهايت،آریــوبــرزن را در هـمان محل به خـاک سپردند و روی قبـر وی نـوشتند« به یاد لئونيداس Leonidas »(لئونيداس: پادشاه اسپارتی بود که نود سال پیش از نبرد آریوبرزن بـا اسکندر "دربنـد پـارس"در جنگ ترموپيل در مصاف خشایارشاه( در دوران حاکمیت وی به سال ۴۸۶- ۴۶۵ پیش از میلاد )تا به آخر ایستادگی کرد و کشته شد)

از این رو،اسکندر درادامه ی پیشروی سپاهیان خود با تصرف ارگ پارسه (تخت جمشید)،به مدت چهار ماه پس از استقرار خود در آن مجموعه تاریخی،تمدنی،فرهنگی و هنری متاسفانه با دستبرد به برخی آثار كتيبه ها،عتیقه جات و همچنین ترجمه آثار مکتوب و تاریخی ایرانیان در ادوار مختلف را به زبان و هویت کشور متبوع خود(یونانی- مقدونی) انجام و سپس با بیرحمی و گستاخانه همه­ آثار و ابنیه و...را به آتش کشانید.با توصیف این بیت شعر(لری بویراحمدی):

جنگ وابی سیصدسی پیشتر وَ میلاد / آریـوبـرزن دَربنـد پـارس کِـردِه بیـداد

( رخـداد جنـگ بـه سال سيصد و سي قبـل از ميـلاد–آريـوبـرزن درمـنطقه نبـرد دربنــد پـارس حمـاسه آفريـد)

مبحث پایانی

در قسمت پایانی این مبحث ،در رابطه با موضوعات مطروحه در خصوص ( نـامگذاري ميدان و همينطور تنـديس احداثی ) آريوبرزن به توسط شهرداری،شورای شهر و شورای نامگذاری شهر یاسوج در مسير ورودی جنوبی آن شهر به مركزيت استان كهگيلويـه و بـويـراحمـد،همچنين اعتراض و مخالـفت بــرخي صاحـب منصبان استاني كـه در خرداد ماه سال ۱۳۹۰- هجري،شمسي برابر با مـاه ژوئــن ۲۰۱۱ - ميلادي،كـه از جمله پـر مناقشه ترين و پـر بحث ترين موضوعي آن اختلاف نظر در سطح وسيعي در اقصي نقاط مناطق و استانهای ايـران و حتی جهان بشری انتشار يـافت.در همین ارتباط مطالبي پيرامون آن مباحث بطور اجمالي در ادامه بدان اشاره گرديده،که حاكي از ديدگاه نگارنده برای استفاده مخاطبان گرامي مي باشد.

بی تردید تاریخ سراسر رشادت و سلحشوری ایالت انشان، ولایت تلخسرو، دیار زاگرس و قوم نجیب لر در تمامی ادوار تاریخ براي همه ی ملت شريف و سرافراز ايـران زمـين روشن و مبين است.درعـين حال می توان پذیرفت که،در تـمامي مـناطق،كشورهاي گوناگون و از جمله ایرانیان درطول تاريخ هميشه از نام و یاد بزرگان و جانباختگان راه ملت همچنن اسطوره های:ملی،مذهبی،هنري،ورزشي،علمي،تاريخي، اجتماعي،فرهنگي،حماسي،عـشيره ای و همچنين شهيدان راه ديـن و وطن،در مناطق و شهرها از دیرباز تا کنون همواره مورد احترام قرار می گرفته است.

باید پذیرفت،امروزه ما در جهاني زندگي مي كنيم كه بعضأ خواسته يا ناخواسته شاهد ظهور و حضور رسانه ها و وسايل ارتباط جمعي مختلف و در عرصه های رسانه اي مكتوب و فضاي مجازي،آن هم در سطح گسترده مواجه هستيم.بنابراین همگان مي توان بارجوع به عقل،اخلاق،منطق و قانون صرفنظراز: نژاد،قبیله،رنگ، فرهنگ،دیـن،مسلک،مکان،زمان و موقعیت فردی-اجتماعی این وظیفه راداشته تا به كليه ي مفاخر و افراد تأثيرگذار تمامي ادوار تاريخ ازجمله:ملي،مذهبي،مشاهير،صلحا،عرفا،علما، فلاسفه،انديشمندان،شعرا، نويسندگان،هنرمندان،بزرگان و سران قبايل و مناطق در تاريخ ایران زمین همواره،باید رسم و سنت ديرينه اهالي جوامع شهري، روستايي و عشايری را باید مـورد احتـرام و توجه قـرار داد.

در همین ارتباط،جماعات و قبايل ايراني اعتقادات تاريخي و فرهنگي خود را ذاتاً بر اساس خدامحوري، دين مداري،عدالت خواهي،استقلال طلبي و آزادی خواهي نيز بدان سنت ديرينه تا کنون همچنان توجه و علاقه مندي خود را نشان داده،که همین نگرش بیانگر روحیه ی اعتقادی ملت بزرگ ایران زمین در تمامی ادوار تاریخ نیز بوده است.

بر اين اساس،در ساير مناطق،شهرها و استان هاي مختلف كشور ما نيز شاهد تنديس افراد نام آوری همانند:رستم،ابومسلم خراساني،امامقلی خان لر( مدافع تنگه هرمز )،کـریـمخان زند،ميرزاتقي خان امیرکبیر، ميرزاكوچك خان جنگلي،ستارخان و باقرخان آذري،رئيسعلي دلواري و ديگر شعراء و انديشمندان نامدار تاريخ ايران زمين از جمله:رودكي،فردوسي،خيام تیشابوری،خاقانی شِروانی،نظامی گنجه ای،سنایی غزنوی،عـطارنيشابـوري،شمس تبریزی،مولوی خراساني،سعدی شیرازی،خواجوی کرمانی،حافـظ،صائب تبریزی،خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی و ... همچنین دیگر قلاسفه و اندیشمندان بزرگ تاریخ ایران همانند: فارابي،ابن سينا،شهاب الدين سهروردي (شيخ اشراق)،خواجه نصیرالدين طوسي،زکریای رازی،ابوريحان بیرونی،ملاصـدرای شيرازی،پـروفسور محمود حسابی و ساير بزرگان و نام آوران ايران زمين مي توان اشاره داشت.

البته شخصيت ها،مشاهير و افراد تاثيرگذار در جامعه كهن تاريخي و متمدن ايــران زمين از دير باز تاريخ تا كنون کم نبوده است،كه متأسفانه بسياري از آنان مورد توجه واقع نشده است.و شايد تنها نام و نشاني از آنان در برخي كتب و متون ادبي،فرهنگي و تاريخي باقي مانده باشد.و گرنه با یک چشم به هم زدن به خود آييم،آن سرمایه ها نيز در حال فراموشي هستند؟ اما آريوبرزن و آريوبرزن های تاریخ ایران زمین ،همچنان در ميان علاقه مندان خود به عنوان يك ايراني اصيل و سلحشور وجود دارند و چه بسا همانند گذشته به نسلهاي ديگر نيز معرفي مي شود.

با این حال برخي تصميمات كه گاهاً بر اساس اختلاف سليقه،در باره مفاخر،يادگاران و اسطوره های کشور پيش خواهد آمد مي توان با تعامـل،توجـه بـه خـواست و افـکار عـمومی،رعـايت حقـوق آحـاد جـامعه و همچنین در فضـاي نيك انديشيدن و خردورزي مسائل و مباحث موضوعي را حل و فصل نمود.

افزون براین قـانـونـگرایی و دیـن مـداری اقتضــا دارد،تا همه شهرونـدان از آن به عـنوان یک فرصـت مقتضي برای حرمـت به همنوعـان،درطول تاریـخ ( گذشته و حال)پایبند بوده تا سرمایه های کشور دچار آسیب جدی نگردیده و همچنان فرهنگ،تمدن،تاریخ و هنر ایران زمین در جهان بشری استوار بماند.

از اين رو به مصـلـحت نـبوده که سرمایه های مـادی و مـعنوی کـشور بـزرگ ایـــران زمـین با توجه به برخي تصمیم گیری های مقطعی هدر رفته و يا بنا به پاره اي اعمال سليقه هاي سطحي،جناحي و يا قبيله اي و... عملا مورد هجمه قرار گرفته،كه متاسفانه دستخوش آسيب هاي اجتماعي به لحاظ مادي و معنوي موجب گرديده است. ؟؟؟. و اما باید پذیرفت که؛بزرگترین عبرت تاریخ،عبرت نگرفتن از تاریخ است.

اسكندرمقدوني (جهانگشا) كه مدتي از دوران نوجواني و جواني عمر خود را از چشمه ي تعليم ارسطو فيلسوف نامدار يوناني،آب خورده و اين سؤال به ذهن متبادر مي نمايد،آيا در تصرف و كشورگشايي ممالك مختلف،با آن همه ميزان ويراني و تلفات انساني ره به جايي برد؟ و از اين منظر عمر فتوحات اسكندر مقدوني با عمر كوتاه وي،چگونه و با چه وضعيتي پايان يافت؟زيرا فتوحات اسكندر كاملا جنبه ي مادي داشته ،كه با گذشت بيش از ۲۳ قرن از آن ماجراي مهم و تاريخي،همواره درصف نيك مردان،نيك انديشان و نيك سيرتان جايي نخواهد داشت.

با اين وصف،بايد اذعان داشت كه همـگان می تـوانیم به جـایگاه و اعتبار تمـامي شـخصيت هـای تـاريخ ايـران زمين،از جمله آريوبرزن امير سلحشور ايراني احترام گذاشت.صد البته ياد و نام آن بزرگ مرد تا انتهاي تاريخ ماندگار ماند و ماندگار خواهد ماند.

اما در وصف نبرد دربند پارس "آريوبرزن-اسكندر مقدونی" ابيات حماسی توسط نگارنده سروده،به زبان"لری بویراحمدی"اشاره مي گردد:

اسكنـدر لَشكركَشی ­سي خـاك ايـــــران / آريــــوبــــرزن دَربنــد پــــــارس كِــرِِِدِه طُـــغيان

(اسـكندر با لشكركشي بـه سرزمـين ايـران حملـه ور شـد-آريـــوبـــرزن درمنطقـه دربنـد پـارس مقـابلش ايستاد)

تُلـــخسرو صَحری جنگ آريــــــــو -اسكندر / رَوالــش بــــَــــرف ِايبـاری دِنـــــــــاي مَحــشر

(تُلخسرو (بويراحمد)محل نبرد آريوبرزن با اسكندرمقدونی-مسيرنبرد در نزديكی کوه دنابرف سنگينی باريدن گرفت)

بــازرنــگ قبيــلـه ی آريـــــــوی پــارسي / افتخــــار زاگــــــــــــرُس مِـــرديـش وَراســـی

(بازرنگ (بازرنگان) قبيـلـه ي آريـوبـرزن از قـوم پـارس- مـردانگي غیـرتمنـدانـه وي افتخـار زاگرس نشینان است)

زاگـــــرس تَمـــدنش تـــاريـــخ-فـَــرهنـگ / مـَـردمِـش قــــوم لُـــــــرن دليـــر خَــش جنــگ

(ديــار زاگــرس مـهـد تمــدن، تـاريـــخ و فـرهنــگ - مـردمـانـش اقــوام لــر سـلحشور و جنـگجـو هــستند)

قــوم لـُــــــر بــا غیــرتــه تــاریـــخ نـومش / آریــــوبــــرزن وا خـان زنــــــد دایـه نشـونــش

(غيـرت قــوم لــر در تــاريــخ زبـانـزد اسـت - همچـون آريـوبـرزن و كـريـمخـان زنــد نمـونـه ي از آنهـاست)

کُـه دِنـــــا صَحـری قَشنگ دیـار پــارسـی / وَ نـزدیــک هَـر کَه دِییـش خوشحـال وَراســـی

(كوه دنادرديارپارس قدیم پـرازمناظـر زيباست-و ازنزديك هركس اين سرزمین(بویراحمد)ديدن كند شادمان می شود)

سرودم إي شعــر لُــری جنـوب ایــــــران / وَ دیـــــار کـُــــه دِنــــــا زاگــــــرُس اَنشــــــان

(شعری به زبان(لری بويراحمدی)درجنوب ايران سروده ام-و ازدیاركوه دنامنطقه زاگـرس(انشان قديم)حكايت دارد)

مــو اميــــر بـــويــراحمــدی دِنـــا نشينـم / وَ سـلسـله کوروش هخامنش آريـوبــرزنَ اِيبینـم

(من اميـر(حـشمت الله) بـويـراحمـدی در سرحدات دنـا-و از سلسله نژادکوروش کبیر-آريـوبـرزن حكايـت دارد)

جمع بندی و نتیجه گیری پایانی

در پايان مطالب موصوف آنچه اشاره شد،شايسته است همگان به خود،محيط پيراموني و همينطور در سطح جامعه ي بشري بپذيريم كه همچنان داشته هاي ايران زمين به فراموشي سپرده نشود.البته اين بسي جاي تاسف و تعجب دارد،كه چرا ما بايد داشته ها و سرمايه هاي خود را آنقدر به دست فراموشي بسپاريم كه خودي ها همچنان از آن غافل باشند و بيگانگان( كليانتاليسم ) از موقعيت تاریخی،فرهنگی،تمدنی و هنری آنان بهره جويند؟؟؟ متاسفانه حكومت ها و سلسله جنباني متعدد كه در طول تاريخ سرزمين ايران بزرگ حاكميت داشته است،غالب آنان به اشتباه گمان مي كردند كه احترام به مفاخر و تاريخ سازان موجب تزلزل موقعيت آنان را نیز در پي خواهد داشت.

از همين رو،عدم توجه به گنجينه هاي تاريخي-تمدني و همينطور ميراث فرهنگي-هنري،بدعت شومي است كه از برخي حكومت ها براي ما اكنونيان به يادگار مانده است.بنا بر اين پرداختن به سرمايه هاي گذشته خود،در عرصه ملي،طبعا موجب برخورداري نوعي احترام به شخصيت افراد مختلف تاثيرگذار در ادوار تاريخ نيز بوده،كه هر كدام بنوعي ريشه در اصالت و همچنين گرايش به فرهنگ،زبان،دين،سنن و آيين مشترك مناطق و سرحدات كشور ايران زمين را حكايت مي نمايد.

با اين توصيف بايد پذيرفت در خصوص رشادت های خطه همیشه مبارز و سلحشور زاگرس،اقوام اصیل و نجیب لُر،كرد،فارس،قبیله ي ترک تبار آذري و قشقایی،ایلات خمسه( عرب،ترک و لُر) و سایر قبايل محترم ایرانی در مناطق جنوب،جنوب غربي و غرب كشور ايران زمين گفتنی ها فراوان،ولی در فرصت پیش آمده نیز ضروری است،تا موضوعات تاریخی سرزمين زاگرس نشينان بدان پرداخته شده،تا تمام جوانب آن بنحو مقتضي و مطلوب ساری و جاری شود.

درعين حال شايسته و بايسته است،صادقانه بينديشيم تا همواره افكارمان جان تشنه ي جهان بشري را سيراب نمايد.مگر نه اينكه ابرها به آسمان تكيه مي كنند،درختان به زمين و ما انسانها هم مي توان با تعامل،گذشت و پيمودن مسير احترام به همديگر را نيز تجربه كرد.البته جهان بشري امروزه نياز بيشتر از پيشتر به تبادل نگرش و زاويه ديد دارد،زيرا اختلافات بر روي برخي موضوعات مختلف در جهان كنوني امري طبيعي است،در عين حال مي توان از آموزه هاي دين،آيين،مذهب،فرهنگ و سنن به عنوان زبان و هؤيت مشترك ياد كرد.

بنابراين تاريخ ثابت كرده است،در هر دوره و زمان گذشته هاي ما نسل هاي موفق و سر آمدي بودنند، كه همچنان ميراث فرهنگي و افراد تاثيرگذار تاريخ را براي آيندگان خود بجاي گذاشته و براي نسل امروزين معرف شايسته اي نيز بوده است.البته هويت فرهنگي هر جامعه در شناخت زندگي گذشتگان آن قطعا مفيد و مؤثر بوده،زيرا همواره براي بررسي و مطالعه آن جوامع طبعا اقوام و ملل مختلف سند هويت ملي هر كشور و سرزميني محسوب مي گردد.حال سؤالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است؟آيا چنين وضعيتي به غير از اين ما براي خود،اكنونيان و آيندگان چه پاسخي نيز خواهيم داشت ؟ با این توصیف در پایان به چند توصیه در ارتباط با این مبحث باید یاد آور شد: یا می توانیم، یا نمی توانیم و یا نمی خواهیم.... امیرحشمت اله رحیمی بویراحمد

زندگی نامه آریوبرزن (حماسه ساز ایرانی)

نویسنده:

سعید مهدوی

آریو برزن زندگینامه

آریوبرزن (در زبان یونانی Aριoβαρζάνης) نام سردار ایرانی بود که در کوههای پارس در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند.نام آریوبرزن در پارسی کنونی به گونه آریابرزین هم گفته و نوشته می‌شود که به معنی ایرانی باشکوه است.

نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زده اند،به نظر می آید نبردگاه جایی در استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی یا غرب استان فارس و یا بنا بر برخی روایت ها اطراف شهر ارجان یا آریاگان (بهبهان کنونی) باشد. به هر روی ناآشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود ولی یک چوپان که تاریخنگاران نامش را لی‌بانی نوشته‌اند راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان می‌دهد و اسکندر می تواند آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد. (گفته می شود اسکندر پس از پایان جنگ آن اسیر را به خاطر خیانت می کشد).

آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده خود را بی‌پروا به سپاه مقدونی زد و شمار بسیاری از یونانیان را کشت و خود نیز تلفات بسیاری داد، ولی موفّق گردید از محاصرهٔ سپاه مقدونی بگریزد.

چون از محاصره بیرون آمد خواست تا به کمک پایتخت بشتابد و آن را پیش از رسیدن سپاه مقدونی اشغال کند. اما لشگر اسکندر که از راه جلگه به پارس رفته بودند، مانع او شدند. در این هنگام وی به مخاطرهٔ سختی افتاد، ولی راضی نشد تسلیم گردد. گفته می شود ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بوده است.

بر پایه یادداشتهای روزانه کالیستنس مورخ رسمی اسکندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی به سوی پرسپولیس پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی صعب العبور (دربند پارس، تکاب در کهگیلویه) با یک هنگ ارتش ایران (۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر) به فرماندهی آریو برزن رو به رو شد و از پیشروی باز ایستاد.

این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش ده ها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، بابل و شوش را پیشتر گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود. سرانجام این هنگ با محاصره کوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده سرسخت آن نیز برخاک افتاد.

مورخ دربار اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل در (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می داد.

نبرد سپاه آریوبرزن شگفت آور بود. آریوبرزن با شمار اندکی سوار و پیاده خود را به سپاه عظیم دشمن زد. گروهی بسیار از آنان را به خاک افکند و با اینکه بسیاری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه ی سپاه دشمن را بشکافد. او می خواست زودتر از یونانیان خود را به تخت جمشید برساند تا بتواند از آن دفاع کند. در این هنگام آن قسمت از سپاه اسکندر که در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت.

لازم به یادآوری است که یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه ها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفتند و به خاطر نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند.

مقایسه ی آریوبرزن با همتای یونانی

نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد که آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعه ی تاریخی بسیار همانند یکدیگرند. اما تفاوت میان مقاومت لئونیداس و ایستادگی آریوبرزن در این است؛ که یونانیان در ترموپیل، در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از آریوبرزن جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.

با نگاهی به درآمدهای گردشگری کشور یونان دیده می شود که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هر ساله میلیون ها دلار درآمد گردشگری به همراه دارد. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان می برند که: “ای رهگذر، به مردم لاکونی اسپارت بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم.”( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد). ولی در سالروز ایستادگی سردار ایرانی آریوبرزن که در ۱۲ اوت برابر با ۲۱ مرداد از میهنش دفاع کرد، برنامه ویژه ای اجرا نمی شود و جای تاسف است که هیچ اقدامی برای بزرگداشت وی انجام نمی شود.

آریوبرزن

2337 سال پیش در روز 21 مرداد، آریوبرزن سردار بزرگ هخامنشی دفاع مردانه و شهادت‌جویانه خود را بر علیه دشمن مهاجم و ویرانگر یعنی اسکندر مقدونی آغاز کرد.

دویست سال بود که کوروش بزرگ سلسله باشکوه و متمدن هخامنشی را بنیادگذاشته بود. دویست سال بود که کشور ما نیرومندترین و صلح جوترین کشورجهان به شمار می رفت. تخت جمشید با عظمت و شکوه خیره کننده اش مرکز فرمان‌ روایی این سرزمین پهناور بود.

در میان این همه شکوه و جلال ناگاه تندبادی سهمگین از سوی باختر وزیدن گرفت. اسکندر، مردی شهرت طلب، از سرزمین مقدونیه قدم بر خاک پاک ایران گذاشت و با لشکری بیکران به سوی قلب کشور ما رو آورد. امیدها به یک باره به نومیدی گرایید. آیا باید به همین سادگی اجازه داد تا بیگانگان سرزمین مارا لگدکوب سم اسبان خود سازند؟ هرگز! هرگز! میهن دوستان تا آخرین قطره خون خود در برابر دشمن پایداری خواهند کرد.

اسکندر گجسته با سپاه فراوان خود بخشی از خاک ایران را درنور دیده بود و به سوی تخت جمشید پیش می آمد. برای ورود به فارس او و لشکریانش می بایست از گذرگاهی تنگ در میان کوه های سر به فلک کشیده بگذرند. از این رو آریو برزن، سردار دلاور ایرانی، تنها چاره را آن دانسته بود که در این گذرگاه راه را بر اسکندر و سپاه بیکران او بگیرد.

آفتاب تازه تاریکی شب را زدوده بود که آریوبرزن، برپشت اسبی زیبا و نیرومند سپاه خود را از پشت کوه به سوی بلندترین نقطه آن به پیش راند. اسب سردار، با یال های فرو ریخته و دم برافراشته پیش از اسب های دیگر، سوار خود را به بالا می کشید، هر چند گامی که برمی داشت، بادی در بینی می افکند، نفس را به تندی بیرون می داد و سر را بالا می کشید و این چنین آشفتگی و بی تابی خود را آشکار می ساخت. گویی او نیز از سر انجام نا گوار اما پرشکوه و سرفرازانه سوار خود آگاه است.

وقتی آریوبرزن و همراهان به بالای کوه رسیدند، سپاهیان اسکندر وارد گذرگاه شده بودند. در این هنگام آریوبرزن فرمان داد تا سربازانش همزمان با تیرباران سنگ های بزرگ را از بالای کوه به پایین در غلتانند.

سنگ ها با قدرت هرچه تمام تر به پایین کوه می غلتیدند و در میان سپاه اسکندر می افتادند یا در راه به برآمدگی یا سنگی دیگر برمی خوردند و خرد می شدند و با شدتی حیرت آور درمیان مقدونی ها فرو می آمدند و گروهی را پس از گروه دیگر نقش بر زمین می ساختند.

اسکندر که تا آن هنگام در هیچ جا مانعی در برابر سپاه ویرانگر خود ندیده بود، غرق اندوه گردید، فرمان عقب نشینی داد و در حالی که در هر لحظه تنی چند از سپاهیانش به خاک می غلتیدند به جلگه برگشت.

در این هنگام یکی از اسیران جنگی که در سرزمینی بیگانه گرفتار شده بود و تاریخنگاران نامش را لی‌بانی نوشته‌اند، به اسکندر پیغام داد که من پیش از این، به این سرزمین آمده ام و به اوضاع این نواحی آگاهی دارم. راهی می شناسم که سپاه تو را به بالای کوه می رساند.

هنگامی که شب از نیمه گذشته و تاریکی همه جا سایه افکنده بود، اسکندر، درحالیکه بخشی از سپاه خود را در جلگه جا گذاشته بود، در راهی که اسیر نشان داده بود پیش روی کرد.

آفتاب هنوز فروغ زرین خود را بر کوه و جلگه نتابانده بود که سپاهیان آریوبرزن دریافتند که دشمن از هر سو آنان را محاصره کرده است.

آیا باید تسلیم شد و چیرگی دشمن را بر خان و مان دید و ذلت و خفت را به جان خرید یا جنگید و خاک میهن را از خون خود گلگون کرد؟ دلیران جان به کف ایران راه دوم را برگزیدند. آنان نه تنها تسلیم نشدند، بلکه نبردی کردند که پس از دوهزار و سیصد سال هنوز خاطره ی آن در یادها باقی است.

نبرد دلاوران ایرانی شگفت آور بود. حتی آنان که سلاح نداشتند به سپاه دشمن حمله می کردند و می کشتند و کشته می شدند. آریوبرزن با معدودی سوار و پیاده خود را به سپاه عظیم دشمن زد. گروهی بسیار از آنان را به خاک افکند و با اینکه بسیاری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه‌ی سپاه دشمن را بشکافد. او می خواست زودتر از دشمن خود را به تخت جمشید برساند تا بتواند از آن دفاع کند. در این هنگام آن قسمت از سپاه اسکندر که در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت.

در اینجا آریوبرزن، این سردار شجاع، بی باکانه بر دشمن حمله کرد. خود، خواهر و سپاهیانش چندان جنگیدند که همگی کشته شدند و نموداری از شجاعت و از جان گذشتگی در راه میهن را برای آیندگان به یادگار گذاشتند.

آری ایران ما،در درازنای تاریخ پرشکوه و سربلند خود هزاران هزار سرباز و سردار چون آریوبرزن به خود دیده است؛ مردان و زنانی که دلاورانه جنگیدند و با سربلندی و افتخار جان خود را فدا کرده اند؛ به کوچه‌ها و خیابانها بنگرید! همه‌جا نام این دلاوران و شهیدان را می‌توانید ببینید.

نام و راهشان جاودانه باد.

چون ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

آریو برزن کیست

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین ، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت . برخی او را از اجداد لرها یا کردها می دانند.

«اسکندر مقدونی » در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران ، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه ، پایتخت ایران روانه این شهر گردید . اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد :بخشی به فرماندهی (پارمن یونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوی پارسه روان شد وخود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه)رادر پیش گرفت ودر تنگه های در بند پارس(برخی آنرا تنگ تک آب وگروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.

در جنگ در بندپارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند وسپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن وپاسداران تنگه های پارس گذشتن سپاهیان اسکندر ازاین تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود. ازاین رو «اسکندر» به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیلThermopyle متوسل شد وبا کمک یک اسیر یونانی از بیراهه وگذراز راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند وآنان رادر محاصره گرفت.

آریوبرزن با 40سوار و5هزار پیاده ووارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره را شکست وبرای یاری به پاتخت به سوی پارسهPersepolice شتافت ولی سپاهیانی که به دستور «اسکندر» ازراه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش ازرسیدن او به پایتخت،به پارسه دست یافته بودند.آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت ودر حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود،حاضر به تسلیم نشدوآنقدر درپیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او ، همه یارانش از پای در افتادندوجنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت. سالروز دفاع مردانه آریوبرزن از میهن

بر پایه یادداشتهای روزانه “کالیستنسCallisthenes ” مورخ رسمی اسکندر، 12 اوت (21 مرداد) سال 330 پیش از میلاد، نیروهای این کشورگشای ستمگر مقدونی در پیشروی به سوی “پرسپولیس (پارسه)” پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی صعب العبور (دربند پارس) با یک هنگ از ارتش ایران (1000 تا 1200 نفر) به فرماندهی سردار «آریوبرزن Ariobarzan» رو به رو و متوقف شدند و این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش دهها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، لبنان، شام، فلسطین، ترکیه، یونان، بابل و شوش را پیش‌ازاین از دست ایران تصرف و در سه جنگ پی‌درپی، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود. سرانجام این هنگ با محاصره کوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده دلیر آن نیز در نبردی نابرابر برخاک افتاد.

مورخ اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی در گاوگاملا Gaugamela (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در “گاوگاملا” با فرار غیر منتظره داریوش سوم از میدان نبرد، ارتش ایران نیز که درحال پیروز شدن بر ما بودند ؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم به‌سوی شمال شرقی ایران فرار کرده بود و « آریوبرزن » در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می داد.

دلاوری های آریو برزن، یکی از درخشان‌ترین و تحسین برانگیزترین بخش تاریخ میهن ما را تشکیل می دهد و نمونه‌ای از جان گذشتگی ایرانی در راه میهن را منعکس می کند.

آریو برزن و مردانش 90 سال پس از ایستادگی لئونیداس در برابر ارتش خشایارشا در ترموپیل، که آن هم در ماه اوت روی داد مقاومت خود را به همان گونه در برابر اسکندر آغاز کرده بودند. اما شوربختانه تفاوت میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی «آریو برزن» در این است؛ که یونانیان در ترموپیل، در محل برزمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از «آریو برزن» ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.چرا؟

اگر به فهرست درآمدهای توریستی یونان بنگریم خواهیم دید که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هرسال میلیونها دلار درآمد گردشگری داشته است. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان می برند: ای رهگذر، به مردم لاکونی ( اسپارت ) بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد). لئونیداس پادشاه اسپارتی ها بود که در اوت سال 480 پیش از میلاد، دفاع از تنگه ترموپیل در برابر حمله ارتش ایران به خاک یونان را برعهده گرفته بود.

آریو برزن و مردانش جان بر کف نهادند تا پایتخت میهنشان به دست اسکندر گجسته نابود نشود، آنان جان دادند تا اسکندر مقدونی از پلکان قدرت و عظمت تخت جمشید بالا نرود؛ اما ویرانه های آن‌هم‌ خبر از بزرگی، عظمت و اصالت تمدن و فرهنگ ایرانیان باستان می دهد ــ تمدن و فرهنگی که رسالت پاسداری از آن تکلیف بی چون و چرای هر ایرانی و ایرانی‌تبار است.

تا این ستون های سر به فلک کشیده که میراث مشترک همه ایرانیان (از آذری و فارسی گرفته تاکرد و بلوچ، ازسیستانی و مازندرانی گرفته تا گیل و لر، از …) است بر جای باشند، ایران هم باقی خواهد بود ــ به همان گونه که در 26 قرن گذشته یونانیان، رومیان، تازیان،ترکان مهاجم ماوراءالنهر(فرارودان) ، مغولها و استعمارگران اروپایی نتوانستند آن را و فرهنگش را از میان بردارند.

یادداشتهای آریوبرزن

نگاهی به پُرسمانِ خط- بخش پایانی

در بخش‌های پیشین این جستار نوشتم که ما همواره خط‌های دیگران را گرفته،آن را پیراسته و آراسته‌ایم و برای نوشتن زبان خود از آن بهره‌برده‌ایم. دبیرع عربی هم در شمار همین خط‌هاست. ولی این خط کاستی‌های بسیاری داشته و دارد که بدان‌ها به کوتاهی در سخن از سامانه ابجد یادکردم. در اینجا این کاستی‌ها رابیشتر بازخواهم‌کرد. بزرگترین کاستی این دبیره پوشش ندادن صدادارهای کوتاه زبان فارسی ، زیر و زبر و پیش (ــِـَـُـ) می‌باشد.

می‌دانیم که در زبان پارسی کنونی شش صدادار داریم، سه کوتاه – که یاد کردیم- و سه بلند آ-ای-او. شاید بگویید که ما سه نماد ِ ُ َرا برای نمایش این آواهای کوتاه داریم، ولی راستی این‌است که نمادهای یادشده کاربردی نیستند. تنها بیانگارید که من می‌خواستم این نوشتار را صداگذاری کنم! کاری پُررَنج و شکنجه‌مانند! اینچنین دانستن معنای بسیاری واژگان به جز با کاربرد آن در جمله آشکار نمی‌شود.

برای نمونه هنگامی که واژه ببر را کسی می‌خواند باید به زمینه کاربرد آن و جایگاه آن در جمله نگاه کند تا دریابد این بَبر است یا بـِبَر یا بـِبُر! اگر چه گاه بی نگریستن به جمله‌های پس و پیش آن جمله دانستن معنا و تلفظ درست یک واژه شدنی نیست. برای نمونه در جمله این کاغذ را ببر دریافت اینکه خواست بُریدن کاغذ است یا بُردن آن بی‌آوانگاری یا بررسی جمله‌های پس و پیش ناشدنی‌است

از دشواری‌های آوانگاری که درگذریم یکی از بزرگترین گرفتاری‌های این خط داشتن حرف‌های بیهوده‌ای‌است که کاربردی در زبان فارسی ندارند. پیشتر به این اشاره‌ای گذرا کردم.

ببینید زمانی که ما این دبیره را از عرب‌ها وام‌گرفتیم حرف‌های کاربردی آن برای زبان پارسی آن زمان اینها بودند:ا،ب،پ،ت،ج،چ،خ،د،ذ،ر،ز،ژ،س،ش،غ،ف،ک،گ،ل،م،ن،و،ه،ی. در واگشت آوایی زبان پارسی در گذار از سده‌ها شماری از این آواها دگرش یافته‌اند،جایگزین‌شده و یا کنار گذاشته‌شده‌اند. امروز ذ در زبان ما به جز در برخی لهجه‌ها و گویش‌ها کاربردی ندارد و ما آن را ز می‌خوانیم، اگر چه در گذشته واتی پرکاربرد بوده‌است.

همچنین غ نیز باز به جز در برخی گویش‌ها و لهجه‌ها دیگر خوانده‌نمی‌شود و جای آن را آوای ق گرفته است. پس حرف‌های کاربردی کنونی این خط امروزه اینهایند:ا،ب،پ،ت،ج،چ،خ،د،ر،ز،‍ژ،س،ش،ف،ق،ک،گ،ل،م،ن،و،ه،ی. در این میان ما حرف‌های افزوده و بی‌کاربردی داریم که گرفتاری‌ای بیش نیستند چه که چند حرف را ما با یک آوا می‌خوانیم،س،ص،ث هر سه س خوانده‌می‌شوند،ت و ط هر دو ت،ح و ع هر دو ه؛ ز،ذ،ض،ظ هر چهار ز و غ و ق هم هر دو ق خوانده‌می‌شوند. بیشتر این حرف‌های افزوده کاربردی در زبان پارسی ندارند و بیشتر ویژه وامواژگان تازیند.

گاه برخی واژگان تازی را گویا به بهانه جُدایش از واژه‌های همریخت و ناهم‌معنا با آن با این حرف‌های بیگانه نوشته‌اند،برای نمونه شصت برای جدایش با شست(انگشت شست) و صد را برای جدایش با واژه تازی سد. برخی واژگان نیز به انگیزه‌های ناآشکار (شاید آگاهی پایین یا گرایش به عربی) با این حرف‌ها نوشته‌شده‌اند، برای نمونه طپش و طوفان و طهران به جای تپش و توفان و تهران. در این میان غ حرفی است که در هر دو زبان تازی و پارسی واژگانی بدان نوشته‌شده‌اند ولی امروزه همانگونه که در بالا گفتم بیشتر آن را به آوای ق می‌خوانند. خود این نیز پیشینه پارسی ندارد ولی گاه در برخی واژگان پارسی جابازکرده که بیشتر میوه گرایش آوای ک به ق است، همانند قهرمان که در بُنیاد کهرمان بوده‌است.

در گذشته( روزگار پهلوی) کوشش‌هایی برای کنار گذاشتن این حرف‌های بیهوده از خط فارسی انجام‌گرفت که با بدبختی به جایی نیانجامید

اینچنین از کاستی‌های این خط کنونی آگاه می‌شویم. ولی چاره کار چیست؟ نخستین چاره پیش رو بهسازی این خط است. ولی آیا این شدنی‌است؟ گیریم که حرف‌های بی‌کاربرد را سرانجام توانستیم کنار بگذاریم، آیا آنگاه دیگر دشواری‌ای پیش رو نیست؟ برخی پیشنهاد بهسازی‌ای مانند آنچه برای نوشتن کردی با خط عربی نموده‌اند را طرح می‌کنند. برای نمونه به جای آنکه بنویسیم آریوبرزن بنویسیم ئاریًوبه‌رزه‌ن.

خوب این پیشنهاد خوبی‌است ولی خوب همه گره را از کار خط ما نمی‌گشاید. چسبیده‌نویسی این دبیره خود دردسری بزرگ‌است. ببینید حرف‌های الفبای عربی بسته به جایگاهشان در واژه ریختشان دگرش‌می‌یابد. برای نمونه غ را بنگرید: در آغاز واژه غ‍ در میان واژه ‍غ‍ و در پایان واژه بسته به حرف پیش از خود ‍غ یا غ نوشته‌می شود. به دیگر سخن یک حرف این دبیره ریخت‌های گوناگونی دارد که باید همه آنها را آموخت.

آنگاه داستان در اینجا به پایان نمی‌رسد چه که در چسباندن یا نچسباندن این حرف‌ها هم قانون‌هایی هست. برای نمونه د به حرف پیش از خود می‌چسبد و به حرف پس از خود نه! چه رنجی می‌کشد کودک پارسی‌زبانی که این خط را باید بیاموزد. و آنگاه ما گاهی اندیشه‌های شگفتی داریم که برای نمونه چرا تاجیکان به یک باره خط سیریلیک خود را کنار نمی‌گذارند و به این خط کهنه بازنمی‌گردند! به دیگر سخن چرا خط آسان‌تر خود را رها نمی‌کنند و به این خط ناتوان و فرسوده نمی‌گروند!؟

پس اینچنین چاره کار چیست؟ پاسخ آسان است،کاری که باید سد سال پیش و حتا زودتر انجام می‌پذیرفت،کنار گذاردن این خط و گزیدن دبیره‌ای نوین و توانا؛همان راهی که کسانی چون آخوندزاده و کسروی سال‌ها پیش به ایرانیان پیشنهاد کردند و چه نیکو بود که همان زمان که ترک‌ها دبیره لاتین را برمی‌گزیدند و این خط را کنار می‌نهادند ما هم چنان کرده‌ بودیم،ولی دریغ! اکنون که بیشینه ایرانیان خواندن و نوشتن می‌دانند جایگزینی دبیره‌ای دیگر دشوارتر از دیروز است،ولی فردا نیز دشوارتر خواهد بود.

می‌گویید چه باک که با همین دبیره فرسوده و ناتوان بسازیم؟ می‌گویم که این خط بر تن زبان پارسی جامه ژنده‌ای‌است،باید پوششی زیبنده‌تر برای زبان خود بیابیم که هم فرزندان آینده ایران آسوده‌تر باشند و هم راه برای جهانی شدن ما و زبانمان بازشود. چه بسیار بیگانگانی که شیفته یادگیری زبان فارسی بوده‌اند و با گام نهادن در خارزار کژ و کوژ خط فارسی از کرده خویش پشیمان شده‌اند .

آریوبرزن نماد ایستادگی ایرانیان در برابر یورش بیگانگان

ریوبرزن یک فرمانده بزرگ مهین‌پرست ایرانی بود. کسی که در سال 330 پیش از میلاد در نبرد دربند پارس تا پای جان در برابر اسکندر مبارزه کرد.او کوههای سر به فلک کشیده زاگرس را به گواهی گرفت که همواره به آیندگان یادآوری کنند که ایرانی چگونه میهن‌پرستی را معنا می‌کند. آنان جان دادند تا نام ایران جاویدان ماند.

خواهر آریوبرزن

آریوبرزن از نوادگان فارنابازوس است که پسر یکی از اشراف‌زادگان ایرانی بوده است. در سال 387 پیش از میلاد فارنابازوس ساتراپی آناتولی بود که هم‌روزگار با اردشیرشاه بود. آرتابازوس (225-289 پیش از میلاد) پدر آریوبرزن نیز در دربار داریوش سوم (آخرین پادشاه سلسله هخامنشی) موقعیت قابل ستایشی داشت.

او در سال 368 پیش از میلاد به دنیا امده است. با وجودی که از دوران کودکی وی اطلاعات چندانی در دست نیست، اما به خوبی روشن است که آریوبرزن در سال 335 پیش از میلاد فرمانده پرسیس بود. برای بسیاری از پژوهشگران این نکته شگفت ‌انگیز است که داریوش سوم برای پرسیس و تخت جمشید ساتراپ تعیین نموده است.

به نظر می‌رسد پیش از داریوش سوم چنین منصبی وجود نداشته باشد و داریوش سوم که در دوره‌ ای پرآشوبی همراه با برخی مسایل اجتماعی، به فرمانروای رسیده بود و برای اداره آن برای زمانی که به منظور مقابله با دشمنان در بیرون از پارس به سر می‌برده، به یک فرمانده قابل اعتمادی در خانه نیاز داشته است. به این ترتیب وی برای جلوگیری از پیشرفت مقدونیان در سال 333 پیش از میلاد در ایسوس در سال 331 پیش از میلاد در گآوگاملا با آنان به جنگ پرداخت.

اگر این نظریه درست باشد، آریوبرزن می‌بایست از خویشاوندان نزدیک و یا از دوستان شخصی داریوش سوم بوده باشد. از این رو فرمانداری آریوبرزن در پرسیس و پرسپولیس تنها یک دلیل می‌تواند داشته باشد، او فردی بسیار قوی بوده که پشتیبان داریوش سوم بوده است.

آریوبرزن چه کسی بوده ؟؟؟

سردار یا ساتراپ ( استاندار ) قسمتی از ایران در زمان داریوش سوم هخامنشی بوده .

او اسکندر مقدونی و بخشی از سپاهیانش که در راه تصرف شهر پارس بودند ، در گذرگاه تنگی غافلگیر کرد و شجاعانه جنگید اما نتوانست مانع رسیدن آنها به شهر پارس شود 

اسکندر مقدونی پس از پیروزی در آخرین نبرد خود با داریوش سوم (331 ق.م. ) در ناحیه گوگمل ، نزدیک موصل برای تصرف شهر پارس ، پایتخت تابستانی و باشکوه هخامنشیان ، راه پارس را در پیش گرفت . او بخشی از سپاهیان خود را به فرماندهی پارمنیون از راه دشت ، یعنی از مسیر رامهرمز و بهبهان کنونی ، به سوی پارس روانه کرد ، و خود با گروه دیگری از سپاهیانش از راه دشوار کوهستانی به سوی پارس روانه شد تا دشمنانش را در این مسیر از میان بردارد .

آریوبرزن با 25000 سپاهی در گذرگاه سختی به نام دربند پارس در کوهگیلویه ، اسکندر را به دام انداخت . سپاهین ایران با غلطاندن سنگهای عظیم از فراز کوه و پرتاب تیر و سنگ فلاخن عده بسیاری از سپاهیان اسکندر را نابود کردند . تا جایی که اسکندر فرمان عقب نشینی داد .

بعد خیانت … با راهنمایی یکی از اسیران ، که راههای منطقه را میشناخت و به او وعده ی آزادی داده شده بود ، از کوره راهی خود را به پشت مواضع ایرانیان رساند ، و آنها را در کمینگاهشان غافلگیر کرد . ایرانیان مقاومت کردند و شجاعانه جنگیدند و آریوبرزن توانست با شماری از سپاهیانش حلقه ی محاصره مقدونیان را بشکافد و بگریزد . ولی حیف کاش از طرفی میگرخت که اسکندر در آن سمت حضور داشت …میگفتند که آریوبرزن هنگام فرار به دنبال سر اسکندر می گشت … .

او که قصد داشت پیش از اسکندر به پارس برسد و به سازماندهی دفاع از پایتخت بپردازد ، در بین راه با آن بخش از سپاهیان مقدونی که از راه جلگه روانه پارس بودند رو به رو شد اسکندر نیز در این هنگام به او رسید .ولی آریوبرزن سردار دلیر و شجاع ایرانی تسلیم نشد و همراه با سربازانش جان بر سر دفاع از سرزمین خویش نهاد .

نوشته اند که ایستادگی آریوبرزن تنها دفاع منظمی بود که در برابر سپاه مقدونی به عمل آمد . جالب آنکه اسکندر پس از آنکه به پشت مواضع ایرانیان رسید اسیر ایرانی را کشت …

چرا همیشه ودر طول تاریخ ما شاهد این خیانت ها بوده ایم این فرهنگ را چرا نتوانستیم در طول تاریخ ازبین ببریم هرنقطه ازتاریخ مان راکه مرور می کنیم ایرانیی رامی بینیم که باخیانتش باعث گرفتاری سرزمین وهموطنانمان شده واین مسئله متاسفانه امروزه در محیط های کاری کوچک نیز به چشم می خورد ما افشین را بیاد می آوریم که موجب گرفتاری بابک شد همچنین انسان های کوچکی که درمواقع حساس راه های مخفی شهرهارابه دشمن نشان داده اند

آیا میتونید افرادی مانند آریوبرزن را نام ببرید ؟؟؟ به نظر شما آزادی جان بهتر است یا آزادی میهن ؟

آریوبرزن یكی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است كه در برابر یورش اسكندر مقدونی به ایران زمین ، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری كرد و در این راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت . برخی او را از اجداد لرها یا كردها می دانند.2337 سال پیش در روز 21 مرداد، آریوبرزن سردار بزرگ هخامنشی دفاع مردانه و شهادت‌جویانه خود را بر علیه دشمن مهاجم و ویرانگر یعنی اسکندر مقدونی آغاز کرد. دویست سال بود كه كوروش بزرگ سلسله باشکوه و متمدن هخامنشی را بنیاد گذاشته بود. دویست سال بود كه كشور ما نیرومندترین و صلح جوترین كشور جهان به شمار می رفت. تخت جمشید با عظمت و شكوه خیره كننده اش مركز فرمان‌روایی این سرزمین پهناور بود. در میان این همه شكوه و جلال ناگاه تندبادی سهمگین از سوی باختر وزیدن گرفت. اسكندر، مردی شهرت طلب، از سرزمین مقدونیه قدم بر خاك پاک ایران گذاشت و با لشكری بیكران به سوی قلب كشور ما رو آورد. امیدها به یك باره به نومیدی گرایید. آیا باید به همین سادگی اجازه داد تا بیگانگان سرزمین مارا لگدكوب سم اسبان خود سازند؟ هرگز! هرگز! میهن دوستان تا آخرین قطره خون خود در برابر دشمن پایداری خواهند كرد. اسكندر گجسته با سپاه فراوان خود بخشی از خاك ایران را درنور دیده بود و به سوی تخت جمشید پیش می آمد. برای ورود به فارس او و لشكریانش می بایست از گذرگاهی تنگ در میان كوه های سر به فلك كشیده بگذرند. از این رو آریو برزن، سردار دلاور ایرانی، تنها چاره را آن دانسته بود كه در این گذرگاه راه را بر اسكندر و سپاه بیكران او بگیرد. آفتاب تازه تاریكی شب را زدوده بود كه آریوبرزن، برپشت اسبی زیبا و نیرومند سپاه خود را از پشت كوه به سوی بلندترین نقطه آن به پیش راند. اسب سردار، با یال های فرو ریخته و دم برافراشته پیش از اسب های دیگر، سوار خود را به بالا می كشید، هر چند گامی كه برمی داشت، بادی در بینی می افكند، نفس را به تندی بیرون می داد و سر را بالا می كشید و این چنین آشفتگی و بی تابی خود را آشكار می ساخت. گویی او نیز از سر انجام نا گوار اما پرشكوه و سرفرازانه سوار خود آگاه است. وقتی آریوبرزن و همراهان به بالای كوه رسیدند، سپاهیان اسكندر وارد گذرگاه شده بودند. در این هنگام آریوبرزن فرمان داد تا سربازانش همزمان با تیرباران سنگ های بزرگ را از بالای كوه به پایین در غلتانند.

سنگ ها با قدرت هرچه تمام تر به پایین كوه می غلتیدند و در میان سپاه اسكندر می افتادند یا در راه به برآمدگی یا سنگی دیگر برمی خوردند و خرد می شدند و با شدتی حیرت آور درمیان مقدونی ها فرو می آمدند و گروهی را پس از گروه دیگر نقش بر زمین می ساختند.

اسكندر كه تا آن هنگام در هیچ جا مانعی در برابر سپاه ویرانگر خود ندیده بود، غرق اندوه گردید، فرمان عقب نشینی داد و در حالی كه در هر لحظه تنی چند از سپاهیانش به خاك می غلتیدند به جلگه برگشت. در این هنگام یكی از اسیران جنگی كه در سرزمینی بیگانه گرفتار شده بود و تاریخنگاران نامش را لی‌بانی نوشته‌اند، به اسكندر پیغام داد كه من پیش از این، به این سرزمین آمده ام و به اوضاع این نواحی آگاهی دارم. راهی می شناسم كه سپاه تو را به بالای كوه می رساند.

هنگامی كه شب از نیمه گذشته و تاریكی همه جا سایه افكنده بود، اسكندر، درحالیكه بخشی از سپاه خود را در جلگه جا گذاشته بود، در راهی كه اسیر نشان داده بود پیش روی كرد.

آفتاب هنوز فروغ زرین خود را بر كوه و جلگه نتابانده بود كه سپاهیان آریوبرزن دریافتند كه دشمن از هر سو آنان را محاصره كرده است.آیا باید تسلیم شد و چیرگی دشمن را بر خان و مان دید و ذلت و خفت را به جان خرید یا جنگید و خاك میهن را از خون خود گلگون كرد؟ دلیران جان به کف ایران راه دوم را برگزیدند. آنان نه تنها تسلیم نشدند، بلكه نبردی كردند كه پس از دوهزار و سیصد سال هنوز خاطره ی آن در یادها باقی است.نبرد دلاوران ایرانی شگفت آور بود. حتی آنان كه سلاح نداشتند به سپاه دشمن حمله می كردند و می كشتند و كشته می شدند. آریوبرزن با معدودی سوار و پیاده خود را به سپاه عظیم دشمن زد. گروهی بسیار از آنان را به خاك افكند و با اینكه بسیاری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه‌ی سپاه دشمن را بشكافد. او می خواست زودتر از دشمن خود را به تخت جمشید برساند تا بتواند از آن دفاع كند. در این هنگام آن قسمت از سپاه اسكندر كه در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت. لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.آری ایران ما، درازنای تاریخ پرشکوه و سربلند خود هزاران هزار سرباز و سردار چون آریوبرزن به خود دیده است؛ مردان و زنانی كه دلاورانه جنگیدند و با سربلندی و افتخار جان خود را فدا كرده اند؛ به کوچه‌ها و خیابانها بنگرید! همه‌جا نام این دلاوران و شهیدان را می‌توانید ببینید. نام و راهشان جاودانه باد. چون ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یك تن مباد کنون گویمت رویدادی دگر زتاریخ دیرین این بوم وبر چواسکندرآمد به ملک کیان یکی گرد فرمانده قهرمانبه ایرانیان داد درس وطن در این ره گذشت از سروجان وتنکه فرزند نام آور میهن است مر آن شیردل آریو برزن استچو اسکندر آهنگ ایران نمود همه آگهان را هراسان نمودجهانگستری فکر وسودای او جهانگیری اندیشه و رای اوچو موج شتابنده میراند پیش بشد کار دارا به سختی پریشسر انجام, دارا در آمد زپا از این بار شد پشت ایران دو تابسی شهرها را سکندر گشود به جز پارس, چون راه دشوار بودگذرگاه او تنگه ای بود تنگ دو سویش همه صخره و کوه و سنگهمه سنگها بود ره ناپذیر همه صخره هایش کهنسال و پیردر آن تنگه سردار ایران سپاه بر اسکندر و لشکرش بست راهچو کوهی سر افراشت بر آسمان که تا ره بود بسته بر دشمنانپس از روزها پایداری و جنگ پس از هفته ها کارزار و درنگسکندر نیارست از آن ره گذشت بکارش فرو ماند و درمانده گشتسر انجام فکری سکندر نمود پی چاره تدبیر دیگر نمودبگفتا به سردار ایران سپاه که بگذر ز پیکار و بگشای راهببخشم تو را بر همه مهتری از این پس تو سردار اسکندریولی آریو برزن پاکدل پی پاس این خاک و این آب و گلبه اسکندر از خشم پاسخ نداد چو کوهی فراروی او ایستادسرانجام نابخرد گمرهی به دشمن نشان داد, دیگر رهیچو اسکندر از تنگه آمد فراز ز نو آریو برزن چاره سازگران پاتر از صخره های بلند بپا ایستاد اندر آن, تنگ بندبدین گونه ره بر سکندر ببست بر او آشکار و مسلم شکستبدانست جز مرگ در پیش نیست ورا تا عدم یک قدم بیش نیستچو نزدیک شد لحظه واپسین به میدان آورد گفت این چنین:((بدان ای سکندر پس از مرگ من پس از ریزش آخرین برگ منتوانی گشایی در پارس را نهی بر سرت افسر پارس رابه تخت جم و کاخ شاهنشهان قدم چون نهی با دگر همرهانمبادا شوی غره از خویشتن که ایران بسی پرورد همچو من))چو اسکندر این جانفشانی بدید سرانگشت حیرت به دندان گزیدبه آهستگی گفت با خویشتن که اینست مفهوم عشق وطناگر چند آن آریا مرد گرد پی پاس ایران زمین, جان سپردولی داد درسی به ایرانیان که در راه ایران چه سهل است جان!

عصر دنا- سید ولی موسوی نژاد: حدود ۲۳۵۰ سال پیش نبردی بین اسکندر و آریو برزن در مکانی درگرفت که در منابع خارجی به نبرد دروازه پارس (Battle of the Persian Gate) معروف شد و به نظر می رسد این جنگ در جغرافیای کنونی کهگیلویه و بویراحمد رخ داده باشد ولی مورخان درباره محل دقیق این جنگ توافقی ندارند

بر اساس منابع تاریخی جنگ مهم بین اسکندر مقدونی و آریوبرزن؛ سردار هخامنشی در جایی که به نام دربند پارس معروف است رخ داد و تاریخدانان، آن را جغرافیای کنونی کهگیلویه و بویراحمد می دانند که کلید فتح پارسه بود.

جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد کوهستانی است و تنگه های بسیاری دارد که همه آنها می توانند از نظر نظامی استراتژیک باشند و گویا نبرد آریوبرزن با اسکندر در یکی از همین تنگه ها رخ داده است که هنوز محققان درباره این تنگه اتفاق نظر ندارند.

تنگ تکاب، تنگ پیرزال، تنگ سولک، تنگ مهریان، تنگاری و تنگ تامرادی از جمله این تنگه هاست که محققان هنوز درباره اینکه جنگ اصلی در کدام تنگه رخ داده است اتفاق نظر ندارند. برخی نیز محل وقوع جنگ بین این دو سردار را تنگ “کاش یا کاس” Tang-e Ḵāṣ نزدیکی رودخانه شول در شرق اردکان فارس می دانند.

آیا تنگ تکاب کهگیلویه دروازه پارس است؟

عبدالرفیع حقیقت در مقاله ای با عنوان آریوبرزن سردار ایرانی در مقابله با اسکندر مقدونی در این باره می نویسد: اسکندر مقدونی پس از مطیع کردن اوکیسان قشون خود را به دو قسمت تقسیم کرد،«پارمن ین»را از راه جلگه (یعنی از رامهرمز و بهبهان کنونی)به طرف پارس فرستاد و خود با سپاهیان سبک اسلحه‏ راه کوهستانی را که به درون پارس امتداد می‏یابد، در پیش گرفت،زیرا می‏خواست قوایی را که پارسی‏ها در این راه تدارک کرده بودند،در پشت‏ مقدونی‏ها سالم نماند. وی غارت‏کنان پیش رفت تا روز سوم وارد پارس‏ شد و روز پنجم به دربند پارس رسید.بعضی از مورخان یونانی این‏ جایگاه‏ را دروازه ‏پارس و برخی دروازه‏ شوش نوشته ‏اند و نویسندگان اروپایی بیشتر دروازه‏ پارس گویند.به‏ هرحال چنان‏که اسم آن‏ می‏نماید این محل معبری ا‏ست تنگ که پارس را به شوش هدایت‏ می‏ کند. بدین ترتیب با توجه به جغرافیای تاریخی این منطقه باید کهگیلویه ‏کنونی باشد.این معبر سخت در حال حاضر«تنگ تک‏آب» نامیده می ‏شود.

در این هنگام یعنی ۳۳۱ ق.م.«آریوبرزن»قهرمان ملی ایران در واپسین دوره‏ افتخار آمیز فرمانروایی هخامنشیان با ۲۵ هزار سپاهی‏ این تنگه یا دربند مهم را اشغال کرده و منتظر بود که اسکندر مقدونی با قشونش وارد آن معبر شود، تا او و سپاهیانش با رشادت خاص به مقابله‏ و جنگ با وی بپردازند.

آریوبرزن کجا با اسکندر جنگید؟

آیا تنگه های شهرستان کنونی بویراحمد محل نبرد بوده است؟

کشواد سیاهپور عضو هیات علمی دانشگاه یاسوج معتقد است که رزمگاه میان اسکندر و آریوبرزن از اشکفت شاه تا تنگ تامرادی بوده است. تنگه گجستان و تنگاری نیز مکان های مناسبی برای این نبرد سرنوشت ساز بوده است.

منابع خارجی چه می گویند؟

در مقاله ای در دایره المعارف ویکی پدیای انگلیسی که برگرفته از پژوهشهای انگلیسی است ایده دیگری مطرح شده که در هیچ یک از منابع گفته شده ذکر نشده است. در این مقاله آمده است: دروازه پارس نام باستانی گذرگاهی بود که امروزه به تنگ مهریان ( Tang-e Meyran ) معروف است. یاسوج را به سده از شرق متصل می کند، از مرز استان های امروزی کهگیلویه و بویراحمد و فارس می گذرد، از جنوب کوه دنا ( Kuh-e-Dinar )، بخشی از رشته کوه زاگرس می گذرد. گذرگاه ارتباط بین ساحل و بخش مرکزی ایران را کنترل می کند.در هفته های اولیه ۳۳۰ قبل از میلاد، این مکان محل نبرد شدید دروازه ایران بود که در آن اسکندر مقدونی، پادشاه مقدونیه، با مقاومت سخت آخرین سپاهیان هخامنشی به فرماندهی آریوبرزن مواجه شد.

در مقاله دیگری از این دایره المعارف آمده است: اسکندر پس از پیروزی های اولیه و ورود به ایران، هنگام عبور از دروازه‌های ایرانی با هیچ مقاومتی مواجه نشد. اسکندر با این باور که در طول راهپیمایی خود با نیروهای دشمن دیگر مواجه نخواهد شد، از اعزام پیشاهنگی به پیشاهنگ خود غافل و به این ترتیب وارد کمین آریوبرزن شد. دره قبل از دروازه پارس که تنگه مهریان نامیده می شود، در ابتدا بسیار وسیع است و به ارتش مقدونی اجازه می داد تا با راهپیمایی کامل وارد کوه ها شوند. نیروهای آریوبرزن در نزدیکی روستای امروزی چشمه چنار موقعیتی را اشغال کردند.

دروازه ایرانی در محل کمین تنها چند متر عرض داشت. هنگامی که ارتش مقدونی به اندازه کافی در گذرگاه باریک پیشروی کرد، ایرانیان از دامنه شمالی بر روی آنها صخره ها باریدند. کمانداران ایرانی از دامنه جنوبی پرتابه های خود را پرتاب کردند. ارتش اسکندر در ابتدا متحمل تلفات سنگین شد و در یک زمان کل جوخه ها را از دست داد. مقدونی ها تلاش کردند عقب نشینی کنند، اما زمین و گارد عقب که هنوز در حال پیشروی آنها بود، عقب نشینی منظم را غیرممکن کرد. اسکندر مجبور شد برای نجات بقیه ارتش خود مردگان خود را رها کند .

آریوبرزن دلایلی برای این باور داشت که موفقیت در اینجا می تواند مسیر جنگ را تغییر دهد. ممانعت از عبور اسکندر از دروازه‌های ایرانی، ارتش مقدونی را مجبور می‌کرد تا از راه‌های دیگری برای حمله به ایران استفاده کند، که همه این‌ها به داریوش فرصت بیشتری می‌داد تا ارتش دیگری را بیرون بیاورد و احتمالاً حمله مقدونی را به طور کامل متوقف کند.

آریوبرزن پاس را به مدت یک ماه نگه داشت، اما اسکندر موفق شد با حمله ای ایرانیان را در محاصره خود درآورد و از خطوط دفاعی ایرانیان عبور کرد. اسکندر و گروه نخبه‌اش سپس در یک حمله غافلگیرانه از بالا به نیروی آریوبرزن حمله کردند تا اینکه ایرانیان دیگر نتوانستند جلوی عبور را بگیرند.


آریوبرزن کجا با اسکندر جنگید؟

[پارسها]... نبردی به یاد ماندنی کردند... برخی از مورخان می گویند که این درگیری بیشترین ضررهای اسکندر را در طول لشکرکشی او برای فتح ایران به همراه داشت. این نبرد با پیروزی یونانیان به پایان رسید و پادشاهی هخامنشی سقوط کرد.

کهگیلویه و بویراحمد به دلیل کوهستانی بودن تنگه های بسیاری دارد که می توانست محل کمین آریوبرزن و یارانش باشد و محققان برخی از تنگه ها را بیان کرده اند اما تنگه مهریان به عنوان آوردگاه اصلی نبرد بزرگ تاریخ، که مسیر تاریخ ایران را جابجا کرد در منابع ایرانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است. بعید نیست مسیر تاریخ در روستای چشمه چنار یاسوج جابجا شده باشد. اثبات یا رد آن بر عهده تاریخ دانان است.

آریو برزن که بود؟

آریوبرزن يكي از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر يورش اسكندر مقدوني به ايران زمين ، دليرانه از سرزمين ایران پاسداري كرد و در اين راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت. برخی او را از اجداد لرها يا كردها می دانند

«اسكندر مقدوني » در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزي در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل Arbel يا گوگامل Gaugamele ) و شكست پاياني ايران، بر بابل و شوش و استخر چيرگي يافت و براي دست يافتن به پارسه، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد. اسكندر براي فتح پارسه سپاهيان خود را به دو پاره بخش كرد: بخشي به فرماندهي (پارمن يونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان)به سوي پارسه روان شد و خود اسكندر با سپاهان سبك اسلحه راه كوهستان (كوه كهكيلويه)رادر پيش گرفت و در تنگه هاي دربند پارس(برخی آنرا تنگ تك آب و گروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ايرانيان روبرو گرديد.

در جنگ در بندپارس آخرين پاسداران ايران با شماري اندك به فرماندهي آريوبرزن دربرابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند و سپاهيان مقدوني را ناچار به پس نشيني نمودند. با وجود آريوبرزن و پاسداران تنگه هاي پارس گذشتن سپاهيان اسكندر از اين تنگه هاي كوهستاني امكان پذير نبود. ازاين رو «اسكندر» به نقشه جنگي ايرانيان درجنگ ترموپيلThermopyle متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بيراهه و گذر از راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نگهبانان ايراني رساند و آنان را در محاصره گرفت.

آريوبرزن با ۴۰سوار و ۵ هزار پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن، خط محاصره را شكست و براي ياري به پایتخت به سوي پارسهPersepolice شتافت ولي سپاهياني كه به دستور «اسكندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش ازرسيدن او به پايتخت، به پارسه دست يافته بودند. آريوبرزن با وجود واژگوني پايتخت و در حالي كه سخت در تعقيب سپاهيان دشمن بود، حاضر به تسليم نشد و آنقدر در پیكار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه يارانش از پاي در افتادند و جنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان آريوبرزن به خاك افتاده بود.

لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.


منبع:

هفته‌نامه عصر نی‌ریز، دکتر حسنعلی پیشاهنگ،

آریوبرزن سردار دلیر ایران زمین که طعم شکست را به اسکندر چشاند

آريا برزن يكي از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر يورش اسكندر مقدوني به ايران زمين، دليرانه از سرزمين خود پاسداری كرد و در اين راه جان باخت و حماسه (دربندپارس) را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت.«اسكندر مقدوني» در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزي در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل Arbel يا گوگامل Gaugamele ) و شكست پايانی ايران، بر بابل و شوش و استخر چيرگي يافت و براي دست يافتن به پارسه، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد. اسكندر براي فتح پارسه سپاهيان خود را به دو پاره بخش كرد: بخشي به فرماندهي (پارمن ين) از راه جلگه (رامهرمز و بهبهان كنوني) به سوي پارسه روان شد و خود اسكندر با سپاهيان سبك اسلحه راه كوهستان (كوه كهكيلويه كنوني) را در پيش گرفت و در تنگه‌هاي دربند پارس (تنگ تك آب كنوني) با مقاومت ايرانيان روبرو گرديد. در جنگ دربندپارس، آخرين پاسداران ايران، با شماري اندك، به فرماندهي آريابرزن، در برابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند و سپاهيان مقدوني را ناچار به پس نشيني نمودند. با وجود آريابرزن و پاسداران تنگه‌هاي پارس، گذشتن سپاهيان اسكندر از اين تنگه‌هاي كوهستاني امكان‌پذير نبود. از اين رو «اسكندر» به نقشه جنگي ايرانيان در جنگ ترموپيل و گذر از راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت نکهبانان ايراني رساند و آنان را درمحاصره گرفت. آريابرزن با 40 سوار و 1200 پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن، خط محاصره را شكست و براي ياري به پايتخت به سوي پارسه شتافت ولي سپاهياني كه به دستور«اسكندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پيش از رسيدن او به پايتخت، به پارسه دست يافته بودند. آريابرزن با وجود واژگونی پايتخت و درحالي كه سخت در تعقيب سپاهيان دشمن بود، به وارانه(برعکس) منطق جنگ، حاضر به تسليم نشد و آنقدر در پيكار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه يارانش از پاي درافتادند و جنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان آريوبرزن به خاك افتاده بود.

بر پایه یادداشتهای روزانه "كالیستنس " مورخ رسمی اسكندر، 12 اوت سال 330 پیش از میلاد، نیروهای این فاتح مقدونی در پیشروی به سوی "پرسپولیس" پایتخت آن زمان ایران، در یك منطقه كوهستانی صعب العبور (دربند پارس، تكاب در كهگیلویه.اين محل معبري بود كه از پارس به شوش مي رفت) با یك هنگ ارتش ایران (1000 تا 1200 نفر) به فرماندهی ژنرال «آریو برزن » رو به شدند.

آریو برزن به سوی پارسه رفت تا خود را زودتر از آنان به پايتخت برساند و مردم این شهر را نجات دهد که در میانه راه با لشکری دیگر از اسکندر که از پیش بر جلگه پارس اسکان یافته بودند مواجه شد ..... راه دیگری نبود ، سردار پارسی نبرد را اغاز نمود جنگي سهمگين در گرفت. یوتاب خواهر آریو برزن و سردار داریوش سوم در جنگ با اسکندر،همراه با برادر خود پا به پا جنگید.

آريو برزن رشيد حاضر به تسليم نشد ، از جان خود گذشته وبه صفوف مقدوني ها زد.

آریو برزن و مردانش 90 سال پس از ایستادگی لئونیداس پادشاه اسپارتی ها كه در اوت سال 480 پیش از میلاد،در برابر ارتش خشایارشاه در تنگه ترموپیل ، كه آن هم در ماه اوت روی داد، مقاومت خود را به همان گونه در برابر اسكندر آغاز كرده بودند. اما میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی «آریو برزن» تفاوت در این است؛ كه یونانیان در ترموپیل، در محل برزمین افتادن لئونیداس، یك پارك و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرین سخنانش را بر سنگ حك كرده اند :ای رهگذر، به مردم لاكونی ( اسپارت ) بگو كه ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت كرده باشیم( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد) ه

ولی از «آریو برزن» ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.در طی دو یا سه سال اخیر تندیس این سردار ایرانی در ورودی شهر باشت در استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب شده است

آریو برزن یکی از وطن پرست ترین فرمانده هان ایران زمین بود کسی که تا حد مرگ مقابل اسکندر جنگید، اما نتوانست مانع پیروزی او و همچنین به اتش کشیدن و ویرانی پرسپولیس که پایتخت امپراتوری ایران ان زمان بود بشود

دلاوری های ژنرال آریو برزن، یكی از فصول تحسین برانگیز تاریخ وطن ما را تشكیل می دهد و نمونه ای از جان گذشتگی ایرانی ها در راه میهن رانشان می دهد.

زنده و جاودان باد ایران زمین که دلیرانی چون آریو

برزن را پرورانده است


آشنایی با «اسطوره» و دلایل اهمیت آن

برای درک بهتر مفهوم «اسطوره شناسی»، ابتدا باید مشخص کنیم که یک «اسطوره» چه ویژگی هایی دارد.

دلایل متعددی برای اهمیت «اسطوره» و «اسطوره شناسی» وجود دارد. یکی از این دلایل این است که اسطوره ها بخشی بزرگ از میراث فرهنگی هر جامعه را شکل می دهند و به شکلی پیوسته به ما یادآوری می کنند که چه هویت و پیشینه ای داریم. همه ی فرهنگ ها، «افسانه ها»، «اسطوره ها» و «داستان های فولکلور» مختص به خود را دارند. برای درک بهتر مفهوم «اسطوره شناسی»، ابتدا باید مشخص کنیم که یک «اسطوره» چه ویژگی هایی دارد. اسطوره ها را می توان داستان هایی در نظر گرفت که بخشی از یک چارچوب فکری (ایدئولوژی) را شکل می دهند و با سنت ها و آیین های متعلق به یک فرهنگ یا گروهی از انسان ها در ارتباط هستند. این داستان ها ممکن است جنبه ای «کیهان شناختی» داشته باشند، مانند نبرد میان ایزدان و پایان جهان، و یا به مفاهیمی عادی تر مانند انتقام، حسادت و عشق بپردازند.

یکی دیگر از دلایل اهمیت همیشگی «اسطوره ها»، این است که این داستان ها تا حد زیادی پایه و اساس روایت های امروزی به شمار می آیند. این گونه ی مشخص از اسطوره ها که هم در فرهنگ های باستانی و هم مدرن به چشم می خورند، داستان هایی هستند که ما را با نبردهای میان «خیر» و «شر» آشنا می کنند: «پروتاگونیست»، یا «قهرمان»، در این گونه از روایت ها وادار می شود تا با «آنتگونیست» یا «شخصیت شرور»، جدالی همه جانبه داشته باشد. شخصیت قهرمان در طول این سفر، درس ها و ارزش های مهمی را می آموزد که برای غلبه کردن بر «آنتاگونیست» ضروری هستند. این گونه از ساختار روایت، در طیف وسیعی از کتاب ها در طول تاریخ، از «کتاب مقدس» گرفته تا «ادیسه» اثر «هومر»، تکرار شده است.

اما زئوس خدای خدایان بود و همه باید از حکمش پیروی می کردند. او تصمیم گرفت آتنا را به ایتاکا بفرستد تا به شکل یک انسان درآید و با تِلِماخوس، پسر اودوسئوس، صحبت کند و در دل تِلِماخوس شجاعت ایجاد کند تا به دنبال پدرش برود. آتنا از جا پرید و صندل های طلایی اش را پوشید و از قله ی کوه الیمپوس پایین آمد. وقتی به خانه ی اودوسئوس رسید، خواستگاران پنه لوپه را دید که ول می گشتند و تا حدی که شکمشان جا داشت، می خوردند و می آشامیدند. آنان کف خانه ی اودوسئوس را پر از خرده های غذا کرده بودند. نوشیدنی هایشان را روی همه ی فرش ها و صندلی ها ریخته بودند. به خدمتکاران دستور می دادند تا خواسته های بی پایانشان را برآورده کنند. آتنا غافلگیر شد. آتنا به شکل پیرمردی درآمد و نزد تلماخوس رفت که گوشه ای ایستاده بود و با بیچارگی نگاه می کرد. از کتاب «اودیسه» اثر «هومر»

امروزی ترین نمونه از اسطوره ها، «کتاب های مصورِ» مدرن هستند. به عنوان نمونه، شخصیت «پیتر پارکر» چگونه به «مرد عنکبوتی» تبدیل شد؟ اما علاوه بر «کتاب های مصور»، «داستان های فانتزیِ» کنونی نیز بهره ی زیادی از «اسطوره ها» برده اند. مثلا داستان «هری پاتر» اثر «جی کی رولینگ» را در نظر بگیرید. داستان هایی مانند «هری پاتر»، اسطوره شناسی مختص به خود را دارند. کتاب «ماجراهای نارنیا» اثر «سی اس لوییس» سرشار از شخصیت هایی است که خاستگاه‌شان، اسطوره شناسی یونانی و رومی است. همچنین، مجموعه ی «ارباب حلقه ها» و «هابیت» اثر «جی آر آر تالکین» در زمره ی اسطوره های مدرن قرار می گیرد.

تفاوت میان «اسطوره» و «افسانه»

داستان هایی که «افسانه» نام می گیرند، رگه هایی از وقایع تاریخی را در خود دارند و معمولا به رویدادها و افراد واقعی می پردازند. وقایع تاریخی به شکلی اغراق شده در افسانه ها روایت می شود و افراد و رویدادهای واقعی در این گونه از آثار، ویژگی هایی خارق العاده و فراطبیعی به خود می گیرند. در طرف مقابل، «اسطوره» گونه ای از داستان سراییِ نمادین است که چندان در واقعیت ریشه ندارد. در طول تاریخ، اسطوره ها تلاش کرده اند به واسطه ی ابزار و تکنیک های داستان سرایی، همچون «جان بخشی» و «تمثیل»، به توضیح مفاهیمی پیچیده مانند خاستگاه جهان بپردازند.

بخشی از شیشه ی پنجره که در اثر نفس های او بخار گرفته بود، در مقابل نور نارنجی رنگ چراغ خیابان می درخشید و در پرتو این نور غیرطبیعی، هیچ رنگ دیگری در چهره اش سایه نمی انداخت، چنان که صورتش در زیر سیاهی متضاد موهای نامرتبش، رنگ پریده و ترسناک به نظر می رسید. اتاق، پر از وسایل درهم ریخته ی گوناگون و خرده آشغال های پراکنده بود. پرهای جغد، دانه های سیب و کاغذهای مچاله ی شکلات در گوشه و کنار اتاق ريخته بود؛ چندین کتاب جادوگری لا به لای رداهای در هم گوریده ی روی تختش قرار داشت و دسته ی نامرتب روزنامه ها بر روی میزتحریرش در زیر هاله ای از نور یه چشم می خورد. عنوان یکی از روزنامه ها گویی با داد و فریاد، خودنمایی می کرد: «هری پاتر: پسر برگزیده؟» شایعه پراکنی ها پیرامون اغتشاش مرموز اخیر در وزارت سحر و جادو که طی آن، کسی که نباید نامش را برد، بار دیگر مشاهده شد، همچنان ادامه دارد. فراموش گر آشفته ای که حاضر به ذکر نام خود نشد، دیشب هنگام خروج از وزارتخانه اظهار داشت: «از من چیزی نپرسید، اجازه نداریم درباره ی این موضوع صحبت کنیم.» از کتاب «هری پاتر و شاهزاده دورگه»

«اسطوره» و «افسانه» معمولا به شکل مترادف و جایگزین، برای اشاره به ماهیت خیالی یک پدیده به کار می روند اما از نظر تاریخی و آکادمیک، تفاوت هایی میان آن ها وجود دارد. اسطوره ها اغلب داستان هایی سنتی و/یا مذهبی هستند که در گذشته ای نامشخص رقم می خورند. این داستان ها، شخصیت های ساختگی—معمولا موجودات فراطبیعی از جمله ایزدان و نیمه خدایان—و عناصر فانتزی (مثلا فرش های جادویی پرنده) را در خود دارند و اغلب در مکان و زمانی «فراتر» یا «خارج» از واقعیت اتفاق می افتند. اسطوره ها در طول تاریخ به کار گرفته شده اند تا پدیده ها و مفاهیم به ظاهر غیرقابل توضیح را توضیح بدهند؛ پدیده ها و مفاهیمی در مورد چرایی و چگونگی ساز و کار جهان و همینطور رفتار انسان ها.

بسیاری از اسطوره ها در سراسر جهان، زمانی به عنوان یک واقعیت و یا چیزی نزدیک به آن پذیرفته شده بودند، مانند ایزدان یونانی و رومی، مفهوم «روزگار رویا» در اسطوره شناسی بومیان استرالیا، و حتی توضیحاتی درباره ی بیماری هایی که اکنون قابل درمان هستند. در طول زمان، منطق و علم باعث شده بسیاری از توضیحات اسطوره ای به حاشیه رانده و به تدریج، به عنوان داستانی غیرواقعی قلمداد شود.

می توانستم صدای نفس نفس زدن خودم را بشنوم. وزن آن افسون ها مانند یوغی گردنم را می کشید. آن ها خیلی بزرگتر از آن بودند که خودشان بتوانند پایدار بمانند و هر ساعت، باید آن ها را به دوش می کشیدم، با اراده ام آن ها را مجهز می کردم و هر ماه دوباره آن ها را کاملا تجدید می کردم. سه روز وقتم را می گرفت. یک روز برای دوباره جمع کردن تکه های گوناگون جزیره، ساحل و بیشه و علف زار، فلس و پر وخز. یک روز دیگر برای مخلوط کردن آن ها. روز سوم با نهایت تمرکز باید عطر مرگ را از قطرات خونی که ذخیره می کردم، استخراج می کردم و در تمام این مدت هم تلگونوس جلوی سینه ام پیچ و تاب می خورد و گریه می کرد و افسون ها شانه هایم را له می کردند. هیچ کدام از این‌ها اهمیتی نداشت. من گفته بودم برای او هر کاری می کنم و حالا باید این را ثابت می کردم و مانع آسمان می شدم. از کتاب «سیرسه»

افسانه ها نیز غیرواقعی هستند اما خاستگاه های آن ها بر اساس رویدادهای واقعی شکل گرفته است. در ابتدا افسانه ها به طور مشخص برای اشاره به داستان زندگی قدیسان به کار می رفت اما امروزه این گونه از داستان ها برای اشاره به سرگذشت هر فرد یا پدیده ی شناخته شده ای کاربرد دارد. اغلب اوقات ویژگی های افراد در افسانه ها، به خصوص قهرمان ها، جنبه هایی غیرقابل تأیید و یا حتی نادرست به خود می گیرد اما همچنان، پایه و اساسی واقعی در این گونه از داستان ها به چشم می خورد. در افسانه ها، شخصیت های واقعی ممکن است ویژگی ها و قدرت های فراانسانی و خارق العاده داشته باشند، و رویدادهای واقعی نیز با عناصر و اتفاقات غیرواقعی ترکیب شوند.

با این حال، هم اسطوره ها و هم افسانه ها دربردارنده ی آموزه های اخلاقی و پرداخت هایی به مفاهیم شجاعت، نیکی، ترس و شرارت هستند. این شباهت، یکی از دلایلی است که مخاطبین گاهی اوقات در تشخیص اسطوره و افسانه از یکدیگر، دچار مشکل می شوند.

روی جایگاه بلند نشست و نگاه کرد. اما خورشید را انگار سایه گرفته بود و جهان، تیره و بیگانه می نمود. سرش را دور تا دور چرخاند و چیزی جز تپه های دوردست ندید، مگر دوباره پرنده ای بزرگ به شکل عقاب که در آن دورها در ارتفاع زیاد پرواز می کرد و در مسیری دایره وار و بزرگ، چرخ‌زنان آهسته به طرف زمین فرود می آمد. در اثنایی که نگاه می کرد، گوش های تیزش صداهایی را در بیشه زار پایین، در کرانه غربی رودخانه شنید. خشکش زد. صدای فریاد به گوش می رسید و در میان آن ها با وحشت تمام توانست صدای زمخت اورک ها را تشخیص دهد. سپس ناگهان همراه با فریاد بمی که از گلو برآید، صدای شیپوری عظیم برخاست و نفخه ی آن تپه ها را زیر ضربه ی خود گرفت و در دره ها طنین انداخت و بانگ پرصلابت آن از این سر تا آن سر برفراز آبشار اوج گرفت. از مجموعه «ارباب حلقه ها»

انواع اسطوره ها

طبق یک اسطوره ی یونانی معروف، «پرومتئوس» آتش را از خدای خدایان «زئوس» ربود و به انسان ها داد تا آن ها بتوانند خودشان را گرم نگه دارند. «زئوس» برای مجازات «پرومتئوس»، او را به سنگی بست تا جگرش هر روز توسط عقابی خورده شود و هر شب دوباره رشد کند. هیچ مدرکی برای اثبات وقوع این ماجرا در دنیای واقعی وجود ندارد و داستان مورد نظر، خارج از ابعاد زمانی و مکانی آشنا برای ما روایت شده است؛ به همین خاطر ما امروز این داستان را یک «اسطوره» در نظر می گیریم. اما همانطور که پیشتر گفته شد، داستان های قهرمانانی همچون «رابین هود» و یا «شاه آرتور» که رگه هایی تاریخی و واقعی دارند، «افسانه» قلمداد می شوند.

به شکل کلی، دنیای اسطوره ها را می توان به سه بخش تقسیم کرد: «اسطوره های سبب شناختی»، «اسطوره های ماجراجویانه» و «اسطوره های فرجام شناختی».

«اسطوره های سبب شناختی»

این گونه از اسطوره ها به موجوداتی برتر می پردازد که خالقین جهان هستند و حقایق و قوانین موجود در آن را طراحی و خلق می کنند. به عنوان نمونه، کیهان شناسی سنتی در برخی مناطق جهان، خورشید و ماه را به عنوان عناصر اصلی خلق جهان در نظر می گرفت. در طول تاریخ، برخی از متون اسطوره ای از طریق پرداختن به ستارگان و سایر عناصر جهان هستی، در مناطقی از اروپا و آمریکای لاتین شکل گرفته اند که بازگوکننده ی چارچوب اعتقادی جوامع خود هستند.

«اسطوره های ماجراجویانه»

این گونه، داستان هایی هستند در مورد قهرمانانی که به تنهایی با سخت ترین چالش ها و ماجراجویی ها مواجه می شوند. این شخصیت ها اغلب وظیفه دارند در مقابل ضدارزش هایی همچون ستم و شرارت بایستند و در نهایت پرچم نیکی را برافراشته کنند.

«اسطوره های فرجام شناختی»

این گونه از اسطوره ها، روایت هایی هستند که به جزئیات پیامدهای پایان یک دوره یا عصر می پردازند و اغلب توصیه هایی را برای جان به در بردن از این پایان ها ارائه می کنند. پیشگویی های «قوم مایا» در مورد چگونگی پایان یافتن جهان، نمونه ای از همین «اسطوره های فرجام شناختی» است که معروف ترین آن ها، احتمالا تقویم «قوم مایا» است که بیان می کرد جهان در سال 2012 به پایان خواهد رسید.

شفق با جامه ی ارغوانی، پرتو خویش را به روی زمین می تافت که زئوس، خدایی که بانگ تندر وی سرورانگیز است، خدایان را بر بلندترین فرازگاه های بی‌شمار اولمپ گرد آورد و به سخن گفتن آغاز کرد. همه خاموش بودند. گفت: «ای خدایان اولمپ، گوش هوش به سخنان من فرا دهید و من خواست بازپسین خود را به شما خواهم گفت. باید که هیچ یک از شما چه خدا و چه الهه، در پی آن نباشد که از فرمان من سر بپیچد. فرمانبردار باشید، تا آن که بی درنگ بتوانم زود اندیشه ی خود را به کار برم. هر کس که از گروه آسمانی‌نژاد دور شود و مردم تروا یا مردم آخائی را یاری کند، به المپ باز نخواهد گشت مگر آن که شرمگین و زخمی شود، یا این که وی را به دوزخ تاری پرتاب خواهم کرد، که جایگاه دور افتاده ای است و دروازه ها و آستانه ای رویین گرد آن را فرا گرفته‌ و پرتگاه ژرفی است بر فراز کشور مردگان همچنان که آسمان زمین است. از این پس خواهد دانست که هیچ یک از خدایان در توانایی با من برابر نیست. از کتاب «ایلیاد»

در پایان باید به این نکته اشاره کرد که اسطوره ها اهمیتی همیشگی خواهند داشت. این داستان های جذاب در طول تاریخ تلاش کرده اند تا به واسطه ی متون مکتوب یا سنت های شفاهی، میراثی فرهنگی را برای نسل های بعدی به جا بگذارند، با این هدف که نشان دهند زندگی و باورهای انسان ها، چه به صورت فردی و چه اجتماعی، در زمانه ای خاص چگونه بوده است.

آریو برزن ، آرش

در کتاب سوم راهنمایی نام دو سردار و بزرگ مرد ایرانی به نام های آریو برزن و آرش کمان گیر در کنار شهید همت و حسین فهمیده و... آمده است ضمن تأکید فراوان به اهمیت بخشی بیشتر دبیران محترم ادبیات به درس هایی که جنبه ملی داشته و نام ایران و ایرانی و وطن دوستی را در دانش آموزان زنده و بیدار می کند در زیر برای شناخت بیشتر نام دو دلاور ایرانی ((آریو برزن و آرش )) آورده می شودوآریو برزن، دلاوری که طعم شکست را به اسکندر چشاند.

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه‌ی «در بند پارس» یا «دروازه پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشته است.

«اسکندر مقدونی» در سال 331 پیش از زادروز، پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان «گوگامل» (Gaugamele) [پیشتر به اشتباه آن را اربیل (Arbela) می‌خواندند] و شکست پایانی ایران، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه، پایتخت ایران روانه این شهر گردید.

اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد: بخشی به فرماندهی «پارمن یونوس» از راه جلگه «رامهرمز و بهبهان» به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه راه کوهستان (کوه کهکیلویه) را در پیش گرفت و در تنگه‌های در بند پارس (برخی آنرا تنگ تک‌آب و گروهی آن را تنگ آری کنونی می‌دانند،) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.

در جنگ دربند پارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی «آریوبرزن» دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند و سپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند. با وجود آریوبرزن و پاسداران تنگه‌های پارس، گذشتن سپاهیان اسکندر از این تنگه‌های کوهستانی امکان‌پذیر نبود. ازاین رو اسکندر به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ «ترموپیل» (Thermopyle) متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه و گذر از راه‌های سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان را در محاصره گرفت.

آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن، خط محاصره را شکست و برای یاری به پایتخت به سوی پارسه (Persepolis) شتافت. ولی سپاهیانی که به دستور اسکندر از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش از رسیدن او به پایتخت، به پارسه (تخت جمشید) دست یافته بودند. آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت و در حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود، حاضر به تسلیم نشد و آنقدر در پیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او. همه یارانش از پای درافتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

یوتاب (به معنی درخشنده و بی‌مانند) خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه‌ها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.

ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بود. او در نبرد با اسکندر شجاعانه جنگید و او یکی از دلیران ایرانی بود.

وطن را لاله های سر نگون است

زیاد آریو برزن غرق خون است

ایران سرزمین جاودانگی چرا که جان داده است در راه آزادگی

هرگز نرود زیر یوق بیگانه بدین سادگی

مانده جاودان یا با زور سرنیزه و شمشیر و زوبین

و یا بهرگیری ز خرد فرهنگ و دانش مردمان پاک دین

یکی از این جاودانگان جان باخته «آریو برزن» آزادی خواه است که مرگ به جنگ را به از زندگی به ننگ دانست و درود بر روان اندیشه‌ی پاک او که در زمانی که داریوش سوم یکی پس از دیگری شهرهای مادر زمین را راه می‌کرد و پا به فرار گذارده بود [شاید بتوان گفت که داریوش سوم پادشاه ترسویی بوده، زیرا با کوچکترین دشواری و شاید چیزهایی که ما نمی‌دانیم؛ به مکان‌های دیگر پناه می‌برده است. برخی از آنها هم برای گردآوری سپاهی دیگر بوده است. ولی اگر این چنین هم باشد می‌توان گفت او پیش‌بینی همه چیز را می‌کرده است. برای یک پادشاه بسیار سخت است که نامش در زمان شکست دربرابر یک کشور یا گروه دیگر در تاریخ جاودان بماند.] و در پی آن، شاه بی‌تدبیر گجسته مقدونی (اسکندر) ایران را ویران می‌کرد؛ فریاد آزادی ایران بر افراشت و شکست سختی بر وجود سپاه آن جهان خواه به وجود آورد.

شرح حال آریو برزن سردار رشید ایرانی

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی به ایران زمین ، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد و در این راه جان باخت و حماسه ی «در بند پارس» را از خود در تاریخ به یادگار گذاشت . برخی او را از اجداد لرها یا کردها می دانند.

«اسکندر مقدونی » در سال 331 پیش از میلاد پس از پیروزی در سومین جنگ خود با ایرانیان ( جنگ آربل Arbel یا گوگامل Gaugamele ) و شکست پایانی ایران ، بر بابل و شوش و استخر چیرگی یافت و برای دست یافتن به پارسه ، پایتخت ایران روانه این شهر گردید .

اسکندر برای فتح پارسه سپاهیان خود را به دو پاره بخش کرد :

بخشی به فرماندهی (پارمن یونوس) از راه جلگه (رامهرمز وبهبهان) به سوی پارسه روان شد و خود اسکندر با سپاهان سبک اسلحه ، راه کوهستان (کوه کهگیلویه) رادر پیش گرفت ودر تنگه های در بند پارس (برخی آنرا تنگ تکاب وگروهی آنرا تنگ آری کنونی می دانند) با مقاومت ایرانیان روبرو گردید.

در جنگ در بندپارس آخرین پاسداران ایران با شماری اندک به فرماندهی آریوبرزن دربرابر سپاهیان پرشمار اسکندر دلاورانه دفاع کردند وسپاهیان مقدونی را ناچار به پس نشینی نمودند.

با وجود آریوبرزن وپاسداران تنگه های پارس ، گذشتن سپاهیان اسکندر ازاین تنگه های کوهستانی امکان پذیر نبود.

ازاین رو «اسکندر» به نقشه جنگی ایرانیان درجنگ ترموپیلThermopyle متوسل شد و با کمک یک اسیر یونانی از بیراهه وگذر از راههای سخت کوهستانی خود را به پشت نگهبانان ایرانی رساند و آنان رادر محاصره گرفت.

آریوبرزن با 40 سوار و5 هزار پیاده و وارد کردن تلفات سنگین به دشمن ، خط محاصره را شکست وبرای یاری به پاتخت به سوی پارسهPersepolice شتافت ولی سپاهیانی که به دستور «اسکندر» از راه جلگه به طرف پارسه رفته بودند، پیش ازرسیدن او به پایتخت،به پارسه دست یافته بودند.

آریوبرزن با وجود واژگونی پایتخت ودر حالی که سخت در تعقیب سپاهیان دشمن بود،حاضر به تسلیم نشدو آنقدر درپیکار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او ، همه یارانش از پای در افتادند و جنگ هنگامی به پایان رسید که آخرین سرباز پارسی زیر فرمان آریوبرزن به خاک افتاده بود.

لازم به یادآوری است که بدانید یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست .

یوتاب همراه برادر چنان جنگید تا هر دو کشته شدند و نامی جاوید از خود برجای گذاشتند.

و نکته آخر اینکه اسکندر پس از پیروزی بر آریوبرزن آن اسیر یونانی را هم به جرم خیانت کشت.

بر پایه یادداشتهای روزانه کالیستنس مورخ رسمی اسکندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی به سوی پرسپولیس پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی صعب العبور (دربند پارس، تکاب در کهگیلویه) با یک هنگ ارتش ایران (۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر) به فرماندهی آریو برزن رو به رو شد و از پیشروی باز ایستاد.

این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش ده ها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، بابل و شوش را پیشتر گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود.

سرانجام این هنگ با محاصره کوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده سرسخت آن نیز برخاک افتاد.

مورخ دربار اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل در (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود.

در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم.

داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می داد.نبرد سپاه آریوبرزن شگفت آور بود.

آریوبرزن با شمار اندکی سوار و پیاده خود را به سپاه عظیم دشمن زد. گروهی بسیار از آنان را به خاک افکند و با اینکه بسیاری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه ی سپاه دشمن را بشکافد.او می خواست زودتر از یونانیان خود را به تخت جمشید برساند تا بتواند از آن دفاع کند.در این هنگام آن قسمت از سپاه اسکندر که در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت.

در کتاب اتیلا نوشته ی لویزدول آمده که در اخرین نبرد او اسکندر که از شجاعت او خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی اریوبرزن گفته بود:

(( شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.))

اسکندر نیز در جواب او گفته بود:((شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.))

ولی آریو برزن جواب داده بود:((پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و انقدر مبارزه میکنم تا بمیرم))

واسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.و آنها انقدر با تیر و نیزه اورا زدند که یک نقطه ی سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او ، او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس"

لونیداس سردار اسکندربود که به همین شکل توسط خشا یارشاه به کشته شده بود. دلاوری های آریو برزن، یکی از درخشانترین و تحسین برانگیزترین بخش تاریخ میهن ما را تشکیل می دهد و نمونه ای از جان گذشتگی ایرانی در راه میهن را منعکس می کند.

آریو برزن و مردانش ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس در برابر ارتش خشایارشا در ترموپیل، که آن هم در ماه اوت روی داد مقاومت خود را به همان گونه در برابر اسکندر آغاز کرده بودند.

اما شوربختانه تفاوت میان مقاومت لئونیداس و آخرین ایستادگی « آریو برزن » در این است؛ که یونانیان در ترموپیل، در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته و آخرین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد،ولی از «آریو برزن» ما جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.چرا؟

اگر به فهرست درآمدهای توریستی یونان بنگریم خواهیم دید که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هرسال میلیونها دلار درآمد گردشگری داشته است.همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان می برند:

ای رهگذر، به مردم لاکونی ( اسپارت ) بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم ( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد).

لئونیداس پادشاه اسپارتی ها بود که در اوت سال ۴۸۰ پیش از میلاد، دفاع از تنگه ترموپیل در برابر حمله ارتش ایران به خاک یونان را برعهده گرفته بود.

آریو برزن و مردانش جان بر کف نهادند تا پایتخت میهنشان به دست اسکندر گجسته نابود نشود، آنان جان دادند تا اسکندر مقدونی از پلکان قدرت و عظمت تخت جمشید بالا نرود؛ اما ویرانه های آنهم خبر از بزرگی، عظمت و اصالت تمدن و فرهنگ ایرانیان باستان می دهد ــ تمدن و فرهنگی که رسالت پاسداری از آن تکلیف بی چون و چرای هر ایرانی و ایرانی تبار است. تا این ستون های سر به فلک کشیده که میراث مشترک همه ایرانیان (از آذری و فارسی گرفته تاکرد و بلوچ، ازسیستانی و مازندرانی گرفته تا گیل و لر، از …) است بر جای باشند، ایران هم باقی خواهد بود ــ به همان گونه که در ۲۶ قرن گذشته یونانیان، رومیان، تازیان ، ترکان مهاجم ماوراءالنهر(فرارودان) ، مغولها و استعمارگران اروپایی نتوانستند آن را و فرهنگش را از میان بردارند.

علیرضا حبیبی معاون استانها و امور بین الملل انجمن آثار و مفاخر فرهنگی کشور

کتابشناسی 


منابع



برچسب ها
نسخه اصل مطلب