جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > (تصاویر) عصمت الملوک دولتشاهی؛ آخرین همسر رضاشاه که بود و چرا پس از انقلاب در ایران ماند؟

(تصاویر) عصمت الملوک دولتشاهی؛ آخرین همسر رضاشاه که بود و چرا پس از انقلاب در ایران ماند؟

عصمت دولتشاهی در سال ۱۲۸۴ خورشیدی به دنیا آمد. پدربزرگش ملقب به مشکوه‌‏الدوله، از طوایف قاجار بود و از همین رو در دوره قاجاریه سمت‌‏های درباری داشت.

عصمت الملوک دولتشاهی آخرین و محبوب‌ترین همسر رضاشاه بود و این محبوبیت همچنان تا پایان عمر رضاشاه ادامه یافت. وی پس از تبعید رضاشاه همراه با او به جزیره موریس رفت، اما پس از مدت کوتاهی به ایران بازگشت. جالب است که عصمت الملوک پس از وقوع انقلاب نیز در کشور ماند و در مرداد سال ۱۳۷۴ در تهران درگذشت.

رضاشاه پهلوی در طول زندگی خود چهار بار ازدواج کرد و آخرین و محبوب‌ترین همسر وی عصمت‌الملوک دولتشاهی بود. رضاخان قبل از ازدواج با مادر محمدرضا شاه، یعنی تاج‌الملوک آیرملو، همسر دیگری داشت و زمانی که با ارتش قزاق‌ها در همدان مستقر بود، با دخترعموی خود، مریم سوادکوهی، ازدواج کرده و از او صاحب یک دختر به نام «همدم‌السلطنه» شده بود. رضاخان یک سال پس از زندگی با مریم سوادکوهی، از او جدا شد.

همسر بعدی رضاخان «تاج‌الملوک آیرملو» بود که خانواده‌اش از مهاجرانی بودند که پس از انقلاب بلشویکی روسیه از آذربایجان به ایران آمدند. تاج‌الملوک دختر «میرپنج تیمورخان آیرملو»، از صاحب‌منصبان ارشد ارتش قزاق بود. از آنجایی که تاج‌الملوک مادر محمدرضا پهلوی بود، او را «ملکه‌ی مادر» می‌خواندند.

عصمت‌الملوک دولتشاهی، همسر چهارم رضاشاه

رضاخان یک سال پس از جدایی از توران، با عصمت‌الملوک دولتشاهی ازدواج کرد. رضاخان سردار سپه، که تازه به منصب ریاست وزرایی رسیده بود، تا پایان عمر با عصمت دولتشاهی زندگی کرد و او را بسیار دوست داشت. همچنین ملکه عصمت مادر عبدالرضا، احمدرضا، محمودرضا، حمیدرضا و فاطمه پهلوی بود.

زندگی عصمت دولتشاهی

عصمت دولتشاهی در سال ۱۲۸۴ خورشیدی به دنیا آمد. پدربزرگش ملقب به مشکوه‌‌الدوله، از طوایف قاجار بود و از همین رو در دوره قاجاریه سمت‌‌های درباری داشت. پدرش، غلامعلی میرزای مجلل‌الدوله، نیز به کار‌های دولتی مشغول بود.

از آنجایی که عصمت‌الملوک نوه‌ فتحعلی‌شاه قاجار بود، خانواده‌اش جملگی در دستگاه دولتی بودند و رضاشاه از این طریق با آن‌ها ارتباط داشت. در سال ۱۳۰۲ رضاخان ضمن صحبت با سرهنگ پاشاخان اظهار داشت که «شنیده‌ام همسر شما خواهر شایسته‌ای دارد. من تصمیم به ازدواج با او گرفته‌ام، میل دارم شما در این مورد اقدام کنید.»

سرلشکر خدایار و سرهنگ پاشاخان بلافاصله با خواهر همسر خود، دوشیزه عصمت الملوک دولتشاهی، و شاهزاده مجلل‌الدوله در این باب مذاکره نمودند و پس از تهیه مقدمات امر، مراسم عقد و عروسی در منزل ابتهاج السلطنه، مادربزرگ دوشیزه عصمت دولتشاهی، انجام یافت.

خود عصمت دولتشاهی ازدواجش را اینگونه روایت می‌کند: «موقعی که ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم خواستگاران زیادی داشتم که یکی از آن‌ها سردارسپه بود. خواستگاری او از من از طریق کریم آقا بوذرجمهری و خواهرزاده و همسر برادر سردارسپه انجام گرفت. پدرم هم به جهت روابط صمیمانه‌‌ای که با سردارسپه داشت مایل بود از میان خواستگاران متعدد با او ازدواج کنم. من حتی یک عکس هم از سردارسپه ندیده بودم و نمی‌دانستم آیا او هم مرا دیده بود یا نه؟ ولی، چون پدرم خیلی از رضاخان تعریف می‌‌کرد و می‌گفت او مرد با استعداد و خوبی است، من هم نتوانستم حرفی بزنم و توصیه‌ی او را گوش کردم.»

طبعا تاج‌الملوک به این ازدواج راضی نبود. دولتشاهی چنین ادامه می‌دهد: «شب عروسی، او دم در حیاط ایستاده بود و چون از موضوع خیلی ناراحت بود، مرتب فحش می‌‌داد و جیغ می‌‌کشید. او نمی‌‌خواست هوو داشته باشد. چند نفر را هم با خود آورده بود تا به نحوی مجلس عروسی را به هم بزنند، اما سردار سپه متوجه شد و به چند سرباز دستور داد او را از مجلس خارج کنند و به خانه‌‌اش ببرند…»

عصمت دولتشاهی درباره زندگی خود با رضاشاه می‌گوید: «باید اذعان کنم بعد از ازدواج با من به حدی محبت می‌کرد که اجازه نمی‌داد کوچکترین ناراحتی‌ای برای من پیش بیاید. این رفتار تنها در ایران و زمان سلطنت او نبود بلکه در مدتی که با هم در جزیره موریس بودم نهایت توجه را به من داشت… پدرم در زمان سلطنت او به ریاست تشریفات دربار منصوب شد. رضاشاه با خواهرم، عزت‌السلطنه، هم روابط خوبی داشت. نمی‌دانم در کجا بود که خواهرم از او پذیرایی خوبی کرده بود و رضاشاه همیشه از او تعریف می‌کرد. من هم هیچ وقت از رضاشاه بی احترامی ندیدم و حتی یک بار مرا «تو» خطاب نکرد. من هیچ وقت از او تقاضای شخصی نداشتم، اما او در زمانی که خودش سلطنت می‌کرد مقرری ماهانه‌ای به میزان هزار تومان برایم در نظر گرفته بود. به طور کلی زمانی که در تهران بودیم کمتر به اندرون می‌آمد. چه وقتی که سردار سپه بود چه موقعی که تاجگذاری کرد و شاه شد خیلی کم حرف می‌زد و معمولا مطالب خود را در یک جمله بیان می‌کرد و هیچ وقت هم منتظر جواب نمی‌شد… رضاشاه بیشتر وقت خود را با رجال سیاسی و لشکری سپری می‌کرد. تمام کارهایش روی نظم بود. دو خواهر داشت که با من رفت و آمد داشتند و معاشرت می‌کردند، اما به مادر ولیعهد دستور داده بود با من معاشرت نکند.»

زندگی رضاشاه در کنار عصمت دولتشاهی به همین منوال و با آرامش سپری می‌شد، تا اینکه متفقین به ایران حمله کردند و رضاشاه مجبور به کناره‌گیری از سلطنت شد.

پس از شهریور ۱۳۲۰

عصمت دولتشاهی پس از بازگشت به ایران معاشرت زیادی با خاندان پهلوی نداشت و مشغول زندگی و فرزندان خودش بود. البته در مراسم رسمی حضور داشت و شاه جدید همواره حمایتش می‌کرد؛ به قول خودش: «گاهی محمدرضاشاه احوالم را می‌پرسید و نسبت به من لطف داشت.»

عصمت دولتشاهی در سال ۱۳۷۳ و حدود یک سال پیش از مرگش، چند مصاحبه با مورخان انجام داد و در یکی از آن‌ها به این پرسش که چرا پس از انقلاب از ایران نرفته است چنین پاسخ داد: «جایی را نداشتم که بروم قبل از انقلاب در خیابان هفتم سعد آباد خانه‌ای داشتم و آنجا زندگی می‌کردم. بعد از انقلاب خانه و ماشین‌ها را مصادره کردند. بعد از آن به خانه حمیدرضا در خیابان زعفرانیه، رو به روی سفارت کویت رفتم و مدت سه سال در آنجا زندگی می‌کردم. تا اینکه آنجا هم مصادره شد و بعد از آن، بنیاد این خانه را که می‌بینید در خیابان پسیان در اختیارم قرار داده و قرار است تا زمانی که زنده‌ام اینجا باشم. الان حتى فرزندانم دیگر با من تماس نمی‌گیرند. نمی‌دانم چرا. شاید ملاحظه می‌کنند یا می‌ترسند. هیچ‌کدام از فرزندانم از خودشان سوال نمی‌کنند که آیا از اول همین اندازه بودند یا اینکه کم‌کم بزرگ شده اند. در حال حاضر دلخوشی من محبتی است که همسایه‌های این ساختمان نسبت به من دارند.»

عصمت دولتشاهی در چهارم مرداد ماه سال ۱۳۷۴ در ۹۰ سالگی درگذشت.

منبع: روزیاتو

منبع: faradeed-199095

برچسب ها