فیلم «آدمکش» تا چه اندازه به داستان واقعی وفادار بوده است؟
ریچارد لینکلیتر اینبار با فیلم «آدمکش» (Hit Man) به ژانر کمدی بازگشته است. «آدمکش» با درهم آمیختن ژانرهای روانشناسی، عاشقانه و جنایی داستان واقعی جذاب گری، معلمی کاربلد و سربهزیر را روایت میکند که به عنوان یک پلیس مخفی با پلیس همکاری میکند. گری باید وانمود کند که یک قاتل دستمزد بگیر است تا پلیس از این طریق بتواند کسانی را که او را برای قتل افراد استخدام میکنند، دستگیر کند. درست زمانی که گری در این نقش جا میافتد، زنی ناامید که میخواهد شوهر خود به قتل برساند، باعث میشود که او پروتکل را زیر پا بگذارد و هویت واقعی خود را زیر سوال ببرد.
«آدمکش» از آن دسته فیلمهای متعارف مامور مخفی نیست که همه بارها دیدهایم، اگرچه میتوان گفت ادای احترامی بهترین فیلمهای این ژانر است. هیچ فیلمسازی بهتر از لینکلیتر نمیتوانست سازندهی چنین داستان پر هرج و مرجی باشد و همه چیز وقتی جالبتر میشود که متوجه شوید ضدقهرمان غیرمعمول این فیلم بر اساس داستان واقعی یک مامور مخفی به نام گری جانسون خلق شده است.
گری جانسون واقعی نیز نقش یک قاتل مزدبگیر را بازی میکرد
پس از تماشای فیلم «آدمکش»، بینندگان ممکن است انتظار داشته باشند که بیشتر وقایع فیلم ساختهی ذهن لینکلیتر باشد، ولی باید گفت اگرچه این کارگردان در بخشهای مهم داستان جانسون آزادی عمل به خرج داده است، اما این فیلم در کل به طرز شگفتانگیزی به منبع الهام خود وفادار است و مهمتر از همه، توانسته شخصیت خلاق و پیگیر جانسون را طوری بر پرده سینما نمایش دهد که برای اهالی این صنعت جذاب باشد. نتیجه همهی اینها به یکی از بهترین فیلمهای ریچارد لینکلیتر تبدیل شده است که این کارگردان را به بهترین و طنازانهترین حالت خود بازمیگرداند.
با بازی بینظیر گری پلوول، لینکلیتر توانست به خیلی دقیق به شخصیت جانسون وفادار بماند. انرژی او در کلاس، ارادت او به گربههایش و شخصیت متواضع مردی که به مادیات اهمیتی نمیداد. حتی دیالوگ بهیادماندنی «همه پای کیکها خوب هستند»، دیالوگی که بین او و اهدافش برای شناخت یکدیگر بدون فاش کردن هویتش به عنوان قاتل در مکان عمومی رد و بدل میشد، برای فیلم ساخته نشده است، بلکه از گزارش ماهانه تگزاس گرفته شده است.
بسیاری از چهرههایی که جانسون برای نقش خود به آن تبدیل میشد، در مجموعه عکسی به تصویر کشیده شدهاند. این عکسها همان شخصیتهای متفاوتی است که توسط گری در فیلم زنده شدهاند، درست به همان شکلی که گفته میشود گری در انواع لباسها و ویژگیهای غیرمعمولی که برای جلساتش ایجاد میکرد، راحت بود. هم فیلم و هم مقالهای که در مورد جانسون منتشر شد، وجود آدمکشهای مزدبگیر واقعی را زیر سوال میبرند و آنها را راهحل فانتزی کسانی میدانند که راهی آسان برای اصلاح زندگی خود میخواهند.
با این حال، مرز بین واقعیت و تخیل زمانی کشیده میشود که لینکلیتر شروع به کاوش در پیام واقعی داستان آدمکش میکند ، یعنی مراقبهای در مورد میزان توانایی انسان برای تغییر. شخصیت واقعی جانسون تنها ماند. او بهتر از هر کسی میدانست که مردم میتوانند سالها با کسی زندگی کنند و هنوز تا استخوان از او متنفر باشند.
به هر حال بیشتر اهداف او، شوهران یا همسرانی بودند که قصد داشتند همسران خود را برکنار کنند، یا کارمندان و روسایی که مایل به پایان دادن به زندگی دیگران بودند. این حقیقت در فیلم تغییر میکند، چرا که فیلم به بازی با مفهوم «ذات» علاقه دارد و مخاطب را وادار میکند تا آنچه را که واقعاً ذات یک انسان است، زیر سوال ببرد.
اگر بخواهیم بدون لو دادن داستان بگوییم، گری معرفی شده در لحظات اولیه «آدمکش» با گری که در پایان میبینیم کاملاً متفاوت است. تغییراتی که این شخصیت داشته مستقیماً به رابطه او با شخصیتی که آدریا آرجونا نقش او را بازی میکند، مدیسون، زن مهلکی که فضایی نئو نوآر به فیلم میدهد، گره خورده است.
درست است که لینکلیتر از این شخصیت کاملا آزادانه در داستان فیلمشاستفاده کرده است اما داستان اصلی ورود او با حقیقت یکسان است: جانسون برای ملاقات با زن جوانی که قصد داشت دوست پسر خود را از بکشد، فراخوانده شد. در واقعیت او با ابراز همدردی با وضعیت دختر، بهجای اعتراف گرفتن از او و تحویل دادنش به پلیس، او را به آژانسهای خدمات اجتماعی ارجاع داد. اما در فیلم «آدمکش» همه چیز در جهت دیگری پیش میرود.
منبع: خبرآنلاین
منبع: faradeed-194822