ماجرای هولناک قتل با حلوای نذری
این جنایت هولناک پانزدهم اسفند سال ۹۹ در شرق تهران رخ داد. مرد میانسالی با توجه به انتشار بوی تعفن شدید در ساختمان محل زندگیاش موضوع را به پلیس خبر داد و بدین ترتیب راز قتل مرد ثروتمند همسایه در خانهاش فاش شد.
به گزارش مشرق، مأموران با جسد دست و پا بسته مقتول در حالی روبهرو شدند که چند روز از مرگش میگذشت. در ادامه با بررسی دوربینهای مداربسته مشخص شد زنی به بهانه بردن حلوای نذری به در خانه مقتول رفته و سپس سه مرد به زور وارد خانه او شدهاند.
از آنجا که مشخص شد مقتول با مردی به نام سعید اختلاف مالی داشته او را دستگیر کردند و وی بالاخره اعتراف کرد اما گفت قصدش کشتن مقتول نبوده و فقط میخواسته با گرفتن سفته از مقتول،طلب ۲۴ میلیاردیاش را پس بگیرد.
با دستگیری همدستان متهم و تکمیل تحقیقات پرونده برای رسیدگی به شعبه ۲ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
نخستین جلسه دادگاه
در ابتدای آن جلسه، مادر مقتول به جایگاه رفت و برای متهمان درخواست قصاص و اشد مجازات کرد.
در ادامه رضا ۲۷ ساله برادر سعید که به عنوان متهم ردیف اول پرونده بود گفت: من دانشجو هستم برادرم چندین میلیارد پول به مرحوم داده بود و مدرکی هم نداشت. بنابراین نمیتوانست پولش را پس بگیرد. من قبول کردم با ورود به خانه او ابتدا دوستانه و اگر نشد با زور سفته بگیرم. وقتی دیدم مقتول مقاومت و سروصدا میکند، با شال دهانش را بستم و دو گره کور زدم و بعد هم با شال دیگری دستهایش را از پشت بستم و با کریم که پرستار یکی از بیمارستانها بود، از او اثر انگشت گرفتیم. اما پس از دقایقی متوجه شدم که او دیگر مقاومت نمیکند کریم هم پس از معاینه او گفت فکر میکنم فوت کرده است.
پس از آن کریم - متهم ردیف دوم - به جایگاه رفت و گفت: من یک سرنگ داروی بیهوشی با خودم برده بودم تا در صورت مقاومت به او تزریق کنم. برای ورود به خانه مقتول یک خانم وکیل که همراه ما بود، در خانه او را زد و به بهانه اینکه حلوای نذری آورده، از وی خواست در را باز کند. وقتی در باز شد، همدستمان قاسم که قویهیکل بود در را فشار داد و ما وارد خانه شدیم. مقاومت اولیه مقتول هم باعث شد که من در همان لحظات اولیه دارو را تزریق کردم. اما متوجه شدیم او حالش بد شده است. من هرکاری که میتوانستم برای احیای او انجام دادم اما فوت کرد.
پس از آن قاسم به عنوان متهم ردیف سوم به جایگاه رفت و گفت: من در قتل نقشی ندارم چون قوی هیکل هستم برای اینکه مقتول مقاومت نکند به آنجا رفتم برای این کارم هم ۶ عدد ربع سکه طلا گرفته بودم. من فقط دستهای مقتول را از پشت گرفته بودم که حرکت نکند.
بعد از آن سعید، طراح این نقشه به جایگاه رفت و گفت: مقتول در کار واردات و خرید و فروش تجهیزات پزشکی بود. من به او ۶ میلیارد تومان پول نقد و ۱۸ میلیارد تومان چک داده بودم تا با هم کار کنیم اما بعد پشیمان شدم و پولم را میخواستم. من اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم. من خودم کلینیک پزشکی دارم.
در ادامه مینا به جایگاه رفت و گفت: من هیچ کدام از اتهامها را قبول ندارم و فقط برای بستن یک قرارداد حقوقی به آنجا رفته بودم. به من گفتند پس از بسته شدن قرارداد ۱۵ میلیون تومان میگیرم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده رضا را به اتهام قتل عمد به قصاص و ۱۳ سال زندان و ۳۰ ضربه شلاق محکوم کردند.
متهم ردیف دوم نیز به ۲۵ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد.
سعید نیز به ۲۵ سال حبس به خاطر سرقت و معاونت در قتل محکوم شد. قاسم به ۱۵ سال حبس و ۲ سال تبعید و مینا را نیز به ۱۱ سال حبس به خاطر معاونت در قتل و مشارکت در اخذ سند به عنف و ۲۰ ضربه شلاق محکوم کردند. اما با اعتراض متهمان به حکم صادره، پرونده در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی قرار گرفت و احکام را به خاطر نقص در تحقیقات تأیید نکردند و خواستار رسیدگی دوباره شدند.
به این ترتیب متهمان بار دیگر در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کردند.
دومین جلسه دادگاه
در ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند.
سپس سعید که با قرار وثیقه آزاد بود به جایگاه رفت و گفت: خانم وکیل پیشنهاد گرفتن سفتهها را مطرح کرده بود و ما فقط برای گرفتن سفته به خانه مقتول رفته بودیم. اصلاً قرار نبود کسی در این درگیری کشته شود. ما با هم رفاقت داشتیم.
سپس مینا به جایگاه رفت و گفت: من اتهامم را قبول ندارم. وقتی سعید که از دوستانم بود موضوع بدهی را با من مطرح کرد گفتم چون سند ندارید نمیتوانید پولتان را بگیرید باید سند داشته باشید. روز حادثه هم ظرف حلوا را به من دادند تا با این بهانه مقتول در را باز کند. وقتی در زدم مقتول در حالی که هنوز زنجیر قفل در بسته بود از لای در ظرف را گرفت بعد هم داخل ظرف شکلات ریخت تا آن را برگرداند این بار مجبور شد زنجیر را باز کند که بچهها وارد خانه شدند. بعد با سعید تماس گرفتم که او گفت تو وارد خانه نشو بچهها خودشان با او صحبت میکنند اما بعد فهمیدم مرده است.
قاضی سپس از کریم متهم ردیف دوم پرسید شما که متخصص پرستاری هستید چطور متوجه نشدید که او در حال مرگ است؟
متهم جواب داد: من حدود نیمساعت عملیات احیا انجام دادم اما او برنگشت. آقای قاضی من اشتباه کردم که آن روز ۱ سی سی داروی بیهوشی به او تزریق کردم اگر مقدار بیشتری تزریق میکردم او کاملاً بیهوش میشد و مقاومت نمیکرد و ما سفتهها را میگرفتیم و حالا هم زنده بود.
قاسم نیز گفت: به من گفته بودند که از مقتولطلب ۴۰۰ میلیونی دارند اگر میدانستمطلب آنها ۲۴ میلیارد است حداقل ۲۰ درصد به عنوان کارمزد میگرفتم نه اینکه ۶ ربع سکه بگیرم.
در پایان جلسه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند.
منبع: fararu-748507