واکنش کارگردان بچه مهندس به برخی انتقادات مخاطبان
علی غفاری درباره انتقاداتی درباره سریال بچه مهندس میگوید: از روز اول به دنبال این بودیم که به جوانها این انگیزه را بدهیم که بایستند و کشور خودشان را آباد کنند.
تنها چند قسمت از فصل سوم مجموعه «بچه مهندس» باقی مانده است. این مجموعه که با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه شده، پس از مدتها توانسته باکس سریال شبکه دو را به دوران اوج خود برگرداند. مجموعه «بچه مهندس» به روایت زندگی جواد جوادی از کودکی پرداخته و اکنون به دورانی از زندگی او میپردازد که به یک چهره علمی تبدیل شده است. به بهانه پخش این مجموعه با علی غفاری که کارگردانی سه فصل این سریال را برعهده داشته، به گفتگو پرداختیم.
تا چه اندازه در ساخت سه فصل از مجموعه «بچه مهندس» با چالش مواجه بودید؟ چقدر تیغ ممیزی به این سریال اثر کرد؟
ما از ابتدا تصمیم داشتیم داستانی را تعریف کنیم که از کودکی یک شخصیت شروع و تا جوانی او ادامه پیدا کند. ولی اصلا قرار ما این نبود که این مجموعه در سه فصل ساخته شود. «بچه مهندس» در ابتدا قرار بود یک سریال ۴۵ قسمتی باشد. به این ترتیب ما کار را از بخش کودکی شروع کردیم و وقتی کار آماده نمایش شد؛ دیدیم که خودش میتواند یک فصل باشد. البته آن زمان آقای سجاد ابوالحسنی کار را نوشته بودند و بخش کودکی متعلق به ایشان بود، ولی همان زمان هم تا پایان فصل نوجوانی طراحی شده بود؛ بنابراین در واقع شرایط به گونهای شد که ما کار را تبدیل به سه فصل کودکی، نوجوانی و جوانی کردیم و باتوجه به کشش داستان فکر میکنم اتفاق بدی نبود.
اکنون که نتیجه کار را میبینم فکر میکنم مردم هم دوست دارند که یک کار را به صورت فصل-فصل و اپیزودیک دنبال کنند. یعنی تجربه به من میگوید که وقتی مردم شخصیتها را میشناسند و از عقبه آنها اطلاع دارند، خیلی سریعتر با آن ارتباط برقرار میکنند. چون میدانند که سبقه این آدمها در داستان به چه صورت است. منتها این در صورتی میتواند درست اتفاق بیفتد که شما قصه، موضوع و ایدههای خوبی داشته باشید که قابلیت نمایشی شدن را داشته باشد. اگر قصه شما از چنین قابلیتهایی برخوردار نباشد قطعا سریال شکست میخورد. شکرخدا تا اینجای کار مردم از کار رضایت دارند و قصه را دنبال میکنند.
روند داستان از ابتدا به همین صورت بود و قرار بود که جواد جوادی به سمت چهره امنیتی شدن برود؟
اولین بار از این داستان یک طرح ۱۰۰ صفحهای خواندم که آقای ابوالحسنی نوشته بود. چهارچوب داستان در آن طرح به همین صورت بود. به نوعی قرار بود که جواد جوادی به یک شخصیت برجسته علمی تبدیل شود و اینقدر زمین بخورد و بلند شود که به یک بلوغی برسد و بتواند روی پای خودش بایستد.
جوادی در طول این داستان خیلی مصیبت کشید و سختیهای زیادی را پشت سر گذاشت. حتی خیلی از انتقادها هم این بود که چرا این پسر اینقدر باید عذاب بکشد. همه این موارد در طرح اولیه بود. یعنی او اینقدر باید شکست میخورد تا بالاخره پیروز شود. این یک پیام کلی بود، اما اینکه دقیقا به سراغ کوآدکوپتر برود، در آن طرح وجود نداشت. در واقع در آن طرح اصلا موضوعی وجود نداشت که حالا جواد میخواهد چه کاره شود. در همین حد بود که جواد به دانشگاه میرود و قرار است آدم موفقی شود. به نوعی تمام پتانسیل داستان در آن زمان به سرنوشت مومو و رفتن و نرفتن گره خورده بود که البته این را هم در داستان اصلی حفظ کردیم.
سازمان هیچ سفارشی در مورد داستان این کار نداشته است
داستان فصل سوم «بچه مهندس» نسبت به دو فصل گذشته خود دچار تغییراتی شده و به زعم بسیاری به سمت امنیتی شدن رفته است. آیا رفتن به این سمت، بنا به سفارشاتی از بیرون شکل گرفته است؟
واقعیت را بخواهید سازمان هیچ سفارشی در مورد داستان این کار نداشته است. سازمان با همان خط اصلی کار موافق بود که در واقع جواد جوادی تبدیل به یک شخصیت برجسته علمی شود. منتها ما نیاز به یک چالشهایی در داستان داشتیم. همچنین باید موقعیتهایی را در قصه طراحی میکردیم که بالاخره کاری که انجام میدهد در بستر پرتعلیق داستان رخ بدهد. خیلی هم بخش امنیتی سریال در قصه پررنگ نیست. ما یک استارت امنیتی داشتیم که جواد برای امتحان کوآدکوپتر خودش به منطقهای میرود که ظاهرا پرواز ممنوع است. بعد از این ما دیگر کاری به موضوعات امنیتی نداشتیم، ولی در طول داستان یک تهدیدی را حفظ کردیم و حس میکنیم که با این تهدید در فینال کار داریم.
بالاخره یک کاشتهایی در جاهایی از داستان میگذاریم که یک جا برداشت کنیم. شما اگر درصد بگذارید، بخش امنیتی این داستان واقعا در کلیت کار کمتر از ۱۰ درصد است. بیشتر داستان حول روابط دانشجوها و مشکلاتشان و تلاشها و شکستهایشان میگذرد.
با این تفاسیر فکر میکنید چرا تا این اندازه اطلاق امنیتی به سریال «بچه مهندس» شده است؟
به این خاطر که شاید انتظار این قصه را نداشتند. چون لحن بچه مهندس در فاز ۱ و ۲ لحن کاملا مشخصی بود. شاید یک دفعه تماشاگر غافلگیر شد چراکه ما به فضای دیگری رفتیم که کاملا متفاوت از فضاهای قبلی است که بر مبنای اقتضای داستان انجام گرفت.
وقتی داستان شما درباره کودکی است، نمیتوانید آن را با آدمی که در سن ۲۵ سالگی است مقایسه کنید. اگر دقت کنید در فاز یک بچه مهندس که فاز کودکی بود، شاید ۹۰ درصد داستان در خود لوکیشن پرورشگاه اتفاق میافتاد. یعنی دنیای کودکانهای که درون این پرورشگاه در حال تصویر شدن بود. در بخش نوجوانی مقداری از این فضا خارج شد و به تراشکاری رفت و مشکلاتی برایش به وجود آمد و مقداری وارد جامعه شد، ولی بخش سوم قطعا این ماجرا جدیتر میشود که اصلا جنس آن فرق میکند. شاید تصور این بود که ما باید با همان لحن جلو میرفتیم که البته در بخشهای زیادی ما آن لحن را حفظ کردیم، ولی طبیعتا کار جدیتر شده و شرایط آن فرق میکند. همه این موارد جنس کار را تغییر میدهد.
داستان فصل سوم این مجموعه تا حد زیادی به دستهبندی خودی و غیرخودی میپردازد؛ به نوعی در داستان ماندن در ایران ارزش بزرگی معرفی شده و رفتن حتی برای تحصیل خیانت به شمار میآید. آیا این دستهبندی ایدئولوژیک از بیرون به سریال تزریق شده است؟
اتفاقا اصلا چنین دستهبندی در کار نشده و اصلا به این صورت نیست.
ولی این موضوع در شخصیتهای سریال نمود دارد. به عنوان مثال شخصیت دکتر توفیقی به عنوان شخصیت مثبت داستان چندین بار جواد را به خاطر اینکه قصد رفتن از ایران را دارد، مورد حمله قرار میدهد. همچنین درباره پدر شخصیت الهام که همدانشگاهی جواد بوده و گفته میشود در خارج از ایران بوده، صحبتهای مثبتی نشده و از او شخصیت منفی تصویر میشود. علاوه بر این حتی پدر مومو که در ایران فرد موفقی بود، پس از اینکه در خارج شرایط سختی را پشت سرگذاشته خیلی نادم به ایران برگشته است. در مقابل شخصیت دکتر توفیقی که در ایران مانده و اکنون به کار امنیتی مشغول است، شخصیت مثبتی تصویر میشود. آیا این تصویرسازی از شخصیتهای داستان، دو قطبی موجود در جامعه را تشدید نمیکند؟
هنوز چند قسمت از سریال باقی مانده و از نظرم نتیجهگیری به این صورت قدری عجولانه است. همانطور که در ابتدای پخش چند قسمت اول سریال بخشهایی از مردم خراسان جنوبی دچار گلگی شدند که مثلا چرا شخصیت قاسم سریال که یک فرد بیرجندی است تا این اندازه عصبی و پرخاشگر است. اما رفته رفته که جلو رفتیم، خودشان شخصیت را دوست داشتند و چقدر با ما درباره آن گفتگو داشتند.
همین چند روز قبل با رادیو خراسان جنوبی صحبت میکردم که در مجموع کار را دوست داشتند. در واقع به همین دلیل کمی دیر گفتگوها را انجام میدهم. به این خاطر که قصه بسته شود و بتوانیم درباره آن حرف بزنیم. مثلا بعد از قسمت اول سریال دیدم که یک منتقد عزیزی شروع به نوشتن نقد کرد. خوب و بد این نقد را کاری ندارم، ولی مگر میشود که شما بعد از پخش یک یا دو قسمت از یک سریال ۳۵ قسمتی بتوانید درباره آن قضاوت کنید. متاسفانه ما این مشکل را در همه زمینهها داریم.
نخواستیم بگوییم شخصیتهایی که خارج رفتند سیاه و منفی هستند
با این تفاسیر آیا شما قبول ندارید که در این سریال هرکس خارج بوده شخصیت منفی و ناموفقی تصویر میشود و هر کس که در ایران مانده آدم خوب و موفق؟
شخصا اینطور فکر نمیکنم. اینطور نیست که ما بگوییم شخصیتهای که به خارج رفتند منفی و سیاه هستند. به عنوان مثال مادر و پدر شخصیت مومو در همین سری هم آدم بد و سیاهی نیستند.
بحث جناح و دسته بندی جامعه را نداشتیم
خواستیم بگوییم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
شخصیت مادر باتوجه به سختیهایی که در خارج تحمل کرده از دنیا رفته و شخصیت پدر در خارج به هیچ موفقیتی نرسیده و حتی از او کلاهبرداری شده است.
یعنی هرکس به خارج رفته، آدم موفقی شده است؟ ما شاید یک از هزار را گرفته باشیم. به طور کلی باید بگویم که ما در قصه اصلا این بحث را نداریم که آدمهایی که در خارجاند چه هستند. ما در حال گفتن این حرف هستیم که در این کشور اگر فکر میکنید که میتوانید بمانید و کمک کنید، به نظر من بهتر است که پای خاک خود بایستید. حرف کلی ما این بوده و از روز اول به دنبال این بودیم که به جوانها این انگیزه را بدهیم که بایستند و کشور خودشان را آباد کنند. نه اینکه اگر بروند خیانت کردند، اصلا اینطور نیست. در واقع چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
ما در قصه خود در حال گفتن این حرف هستیم که اگر شما یک توانایی و تخصصی دارید، به خدا اگر پای این کشور بگذارید، ایران آباد میشود. اگر بتوانیم این انگیزه را بدهیم موفق شدیم. اصلا نه بحث جناح داریم و نه دستهبندی. هیچکدام این موارد هدف ما نبوده است. من دنبال این هستم که وقتی هر ایرانی این کار را دید، در پایان آخرین قسمت احساسی که به او دست میدهد، شکوه و جلال ایران باشد. امیدوارم این اتفاق بیفتد.
آیا بعد از بروز نارضایتیهایی که نسبت به تصویر کردن یک شخصیت بیرجندی در سریال به وجود آمده بود؛ حساسیت سازمان برای پخش قسمتهای مختلف سریال افزایش پیدا کرد؟ این اتفاق تا چه اندازه سبب افزایش حجم ممیزیها شد؟
ضربهای به داستان وارد نشد و ما دچار ممیزی نشدیم. در واقع بعد از آن نارضایتیها ما هرروز این حساسیتها را میدیدیم و نگران ادامه کار هم شده بودیم، ولی رفته رفته خود مسئولین سازمان متوجه شدند که هیچ قصد و غرضی در کار نیست.
برای جلب اعتماد سازمان، قسمتهای آینده را زودتر رافکات کردیم که دوستان دیدند و خیالشان راحت شد. اینکه من میگویم معنیاش این نیست که کار را قیمهقیمه کردند یا چیز دیگری. واقعا تمام سکانسهای قاسم پخش شد.
تا چه اندازه در ساخت سه فصل از مجموعه «بچه مهندس» با چالش مواجه بودید؟ چقدر تیغ ممیزی به این سریال اثر کرد؟
ما از ابتدا تصمیم داشتیم داستانی را تعریف کنیم که از کودکی یک شخصیت شروع و تا جوانی او ادامه پیدا کند. ولی اصلا قرار ما این نبود که این مجموعه در سه فصل ساخته شود. «بچه مهندس» در ابتدا قرار بود یک سریال ۴۵ قسمتی باشد. به این ترتیب ما کار را از بخش کودکی شروع کردیم و وقتی کار آماده نمایش شد؛ دیدیم که خودش میتواند یک فصل باشد. البته آن زمان آقای سجاد ابوالحسنی کار را نوشته بودند و بخش کودکی متعلق به ایشان بود، ولی همان زمان هم تا پایان فصل نوجوانی طراحی شده بود؛ بنابراین در واقع شرایط به گونهای شد که ما کار را تبدیل به سه فصل کودکی، نوجوانی و جوانی کردیم و باتوجه به کشش داستان فکر میکنم اتفاق بدی نبود.
اکنون که نتیجه کار را میبینم فکر میکنم مردم هم دوست دارند که یک کار را به صورت فصل-فصل و اپیزودیک دنبال کنند. یعنی تجربه به من میگوید که وقتی مردم شخصیتها را میشناسند و از عقبه آنها اطلاع دارند، خیلی سریعتر با آن ارتباط برقرار میکنند. چون میدانند که سبقه این آدمها در داستان به چه صورت است. منتها این در صورتی میتواند درست اتفاق بیفتد که شما قصه، موضوع و ایدههای خوبی داشته باشید که قابلیت نمایشی شدن را داشته باشد. اگر قصه شما از چنین قابلیتهایی برخوردار نباشد قطعا سریال شکست میخورد. شکرخدا تا اینجای کار مردم از کار رضایت دارند و قصه را دنبال میکنند.
روند داستان از ابتدا به همین صورت بود و قرار بود که جواد جوادی به سمت چهره امنیتی شدن برود؟
اولین بار از این داستان یک طرح ۱۰۰ صفحهای خواندم که آقای ابوالحسنی نوشته بود. چهارچوب داستان در آن طرح به همین صورت بود. به نوعی قرار بود که جواد جوادی به یک شخصیت برجسته علمی تبدیل شود و اینقدر زمین بخورد و بلند شود که به یک بلوغی برسد و بتواند روی پای خودش بایستد.
جوادی در طول این داستان خیلی مصیبت کشید و سختیهای زیادی را پشت سر گذاشت. حتی خیلی از انتقادها هم این بود که چرا این پسر اینقدر باید عذاب بکشد. همه این موارد در طرح اولیه بود. یعنی او اینقدر باید شکست میخورد تا بالاخره پیروز شود. این یک پیام کلی بود، اما اینکه دقیقا به سراغ کوآدکوپتر برود، در آن طرح وجود نداشت. در واقع در آن طرح اصلا موضوعی وجود نداشت که حالا جواد میخواهد چه کاره شود. در همین حد بود که جواد به دانشگاه میرود و قرار است آدم موفقی شود. به نوعی تمام پتانسیل داستان در آن زمان به سرنوشت مومو و رفتن و نرفتن گره خورده بود که البته این را هم در داستان اصلی حفظ کردیم.
سازمان هیچ سفارشی در مورد داستان این کار نداشته است
داستان فصل سوم «بچه مهندس» نسبت به دو فصل گذشته خود دچار تغییراتی شده و به زعم بسیاری به سمت امنیتی شدن رفته است. آیا رفتن به این سمت، بنا به سفارشاتی از بیرون شکل گرفته است؟
واقعیت را بخواهید سازمان هیچ سفارشی در مورد داستان این کار نداشته است. سازمان با همان خط اصلی کار موافق بود که در واقع جواد جوادی تبدیل به یک شخصیت برجسته علمی شود. منتها ما نیاز به یک چالشهایی در داستان داشتیم. همچنین باید موقعیتهایی را در قصه طراحی میکردیم که بالاخره کاری که انجام میدهد در بستر پرتعلیق داستان رخ بدهد. خیلی هم بخش امنیتی سریال در قصه پررنگ نیست. ما یک استارت امنیتی داشتیم که جواد برای امتحان کوآدکوپتر خودش به منطقهای میرود که ظاهرا پرواز ممنوع است. بعد از این ما دیگر کاری به موضوعات امنیتی نداشتیم، ولی در طول داستان یک تهدیدی را حفظ کردیم و حس میکنیم که با این تهدید در فینال کار داریم.
بالاخره یک کاشتهایی در جاهایی از داستان میگذاریم که یک جا برداشت کنیم. شما اگر درصد بگذارید، بخش امنیتی این داستان واقعا در کلیت کار کمتر از ۱۰ درصد است. بیشتر داستان حول روابط دانشجوها و مشکلاتشان و تلاشها و شکستهایشان میگذرد.
با این تفاسیر فکر میکنید چرا تا این اندازه اطلاق امنیتی به سریال «بچه مهندس» شده است؟
به این خاطر که شاید انتظار این قصه را نداشتند. چون لحن بچه مهندس در فاز ۱ و ۲ لحن کاملا مشخصی بود. شاید یک دفعه تماشاگر غافلگیر شد چراکه ما به فضای دیگری رفتیم که کاملا متفاوت از فضاهای قبلی است که بر مبنای اقتضای داستان انجام گرفت.
وقتی داستان شما درباره کودکی است، نمیتوانید آن را با آدمی که در سن ۲۵ سالگی است مقایسه کنید. اگر دقت کنید در فاز یک بچه مهندس که فاز کودکی بود، شاید ۹۰ درصد داستان در خود لوکیشن پرورشگاه اتفاق میافتاد. یعنی دنیای کودکانهای که درون این پرورشگاه در حال تصویر شدن بود. در بخش نوجوانی مقداری از این فضا خارج شد و به تراشکاری رفت و مشکلاتی برایش به وجود آمد و مقداری وارد جامعه شد، ولی بخش سوم قطعا این ماجرا جدیتر میشود که اصلا جنس آن فرق میکند. شاید تصور این بود که ما باید با همان لحن جلو میرفتیم که البته در بخشهای زیادی ما آن لحن را حفظ کردیم، ولی طبیعتا کار جدیتر شده و شرایط آن فرق میکند. همه این موارد جنس کار را تغییر میدهد.
داستان فصل سوم این مجموعه تا حد زیادی به دستهبندی خودی و غیرخودی میپردازد؛ به نوعی در داستان ماندن در ایران ارزش بزرگی معرفی شده و رفتن حتی برای تحصیل خیانت به شمار میآید. آیا این دستهبندی ایدئولوژیک از بیرون به سریال تزریق شده است؟
اتفاقا اصلا چنین دستهبندی در کار نشده و اصلا به این صورت نیست.
ولی این موضوع در شخصیتهای سریال نمود دارد. به عنوان مثال شخصیت دکتر توفیقی به عنوان شخصیت مثبت داستان چندین بار جواد را به خاطر اینکه قصد رفتن از ایران را دارد، مورد حمله قرار میدهد. همچنین درباره پدر شخصیت الهام که همدانشگاهی جواد بوده و گفته میشود در خارج از ایران بوده، صحبتهای مثبتی نشده و از او شخصیت منفی تصویر میشود. علاوه بر این حتی پدر مومو که در ایران فرد موفقی بود، پس از اینکه در خارج شرایط سختی را پشت سرگذاشته خیلی نادم به ایران برگشته است. در مقابل شخصیت دکتر توفیقی که در ایران مانده و اکنون به کار امنیتی مشغول است، شخصیت مثبتی تصویر میشود. آیا این تصویرسازی از شخصیتهای داستان، دو قطبی موجود در جامعه را تشدید نمیکند؟
هنوز چند قسمت از سریال باقی مانده و از نظرم نتیجهگیری به این صورت قدری عجولانه است. همانطور که در ابتدای پخش چند قسمت اول سریال بخشهایی از مردم خراسان جنوبی دچار گلگی شدند که مثلا چرا شخصیت قاسم سریال که یک فرد بیرجندی است تا این اندازه عصبی و پرخاشگر است. اما رفته رفته که جلو رفتیم، خودشان شخصیت را دوست داشتند و چقدر با ما درباره آن گفتگو داشتند.
همین چند روز قبل با رادیو خراسان جنوبی صحبت میکردم که در مجموع کار را دوست داشتند. در واقع به همین دلیل کمی دیر گفتگوها را انجام میدهم. به این خاطر که قصه بسته شود و بتوانیم درباره آن حرف بزنیم. مثلا بعد از قسمت اول سریال دیدم که یک منتقد عزیزی شروع به نوشتن نقد کرد. خوب و بد این نقد را کاری ندارم، ولی مگر میشود که شما بعد از پخش یک یا دو قسمت از یک سریال ۳۵ قسمتی بتوانید درباره آن قضاوت کنید. متاسفانه ما این مشکل را در همه زمینهها داریم.
نخواستیم بگوییم شخصیتهایی که خارج رفتند سیاه و منفی هستند
با این تفاسیر آیا شما قبول ندارید که در این سریال هرکس خارج بوده شخصیت منفی و ناموفقی تصویر میشود و هر کس که در ایران مانده آدم خوب و موفق؟
شخصا اینطور فکر نمیکنم. اینطور نیست که ما بگوییم شخصیتهای که به خارج رفتند منفی و سیاه هستند. به عنوان مثال مادر و پدر شخصیت مومو در همین سری هم آدم بد و سیاهی نیستند.
بحث جناح و دسته بندی جامعه را نداشتیم
خواستیم بگوییم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
شخصیت مادر باتوجه به سختیهایی که در خارج تحمل کرده از دنیا رفته و شخصیت پدر در خارج به هیچ موفقیتی نرسیده و حتی از او کلاهبرداری شده است.
یعنی هرکس به خارج رفته، آدم موفقی شده است؟ ما شاید یک از هزار را گرفته باشیم. به طور کلی باید بگویم که ما در قصه اصلا این بحث را نداریم که آدمهایی که در خارجاند چه هستند. ما در حال گفتن این حرف هستیم که در این کشور اگر فکر میکنید که میتوانید بمانید و کمک کنید، به نظر من بهتر است که پای خاک خود بایستید. حرف کلی ما این بوده و از روز اول به دنبال این بودیم که به جوانها این انگیزه را بدهیم که بایستند و کشور خودشان را آباد کنند. نه اینکه اگر بروند خیانت کردند، اصلا اینطور نیست. در واقع چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
ما در قصه خود در حال گفتن این حرف هستیم که اگر شما یک توانایی و تخصصی دارید، به خدا اگر پای این کشور بگذارید، ایران آباد میشود. اگر بتوانیم این انگیزه را بدهیم موفق شدیم. اصلا نه بحث جناح داریم و نه دستهبندی. هیچکدام این موارد هدف ما نبوده است. من دنبال این هستم که وقتی هر ایرانی این کار را دید، در پایان آخرین قسمت احساسی که به او دست میدهد، شکوه و جلال ایران باشد. امیدوارم این اتفاق بیفتد.
آیا بعد از بروز نارضایتیهایی که نسبت به تصویر کردن یک شخصیت بیرجندی در سریال به وجود آمده بود؛ حساسیت سازمان برای پخش قسمتهای مختلف سریال افزایش پیدا کرد؟ این اتفاق تا چه اندازه سبب افزایش حجم ممیزیها شد؟
ضربهای به داستان وارد نشد و ما دچار ممیزی نشدیم. در واقع بعد از آن نارضایتیها ما هرروز این حساسیتها را میدیدیم و نگران ادامه کار هم شده بودیم، ولی رفته رفته خود مسئولین سازمان متوجه شدند که هیچ قصد و غرضی در کار نیست.
برای جلب اعتماد سازمان، قسمتهای آینده را زودتر رافکات کردیم که دوستان دیدند و خیالشان راحت شد. اینکه من میگویم معنیاش این نیست که کار را قیمهقیمه کردند یا چیز دیگری. واقعا تمام سکانسهای قاسم پخش شد.