نقد و بررسی فیلم مست عشق؛ عشق یا تکلیف؟
اصولا در سینمای کشور ما کمتر پیش آمده که از روی یک داستان تاریخی-فرهنگی و از یک شهیر فرهنگی-هنری فیلم بسازند. نگاهی به آثار سینمای ایران نشان میدهد که تاکنون اثری درباره یک شاعر -غیر معاصر- نداشتیم. این خودش انتقادی جدّی را نسبت به سینمای کشور وارد میسازد که با وجود پتانسیل بالایی که زندگی بسیاری از هنرمندان نامی، شعرا و آثارشان دارد (از جمله فردوسی و منبع اقتباس بی نظیرش، شاهنامه) اما تا کنون در این سالها یک اثر سینمایی هم به آنها تعلق نداشته است! پس پیش از قضاوت اثر پیش رو باید ظرفیت و پیشینه سینمای ایران را به یاد بیاوریم و بدانیم که ساخت چنین اثری درباره یکی از بزرگترین چهرههای فرهنگی تاریخ ایران، به خودی خود اقدامی قابل تحسین و قابل دفاع است که در این سینما، اتفاقی کم سابقه محسوب میشود.
تصویری از فیلم «مست عشق»
شناسنامه فیلم:
- نام فیلم: مست عشق (Intoxicated by Love)
- کارگردان: حسن فتحی
- نویسندگان: حسن فتحی، فرهاد توحیدی
- تهیه کنندگان: مهران برومند، حسن علیزاده
- بازیگران: پارسا پیروزفر، شهاب حسینی، ابراهیم چلیکول، هانده ارچل، بنسو سورال، هالیت ارگنچ، حسام منظور، بوران کوزوم، سلما ارگچ
- آهنگساز: فاهیر آتاک اوغلو
- مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی
- تدوین: میثم مولایی
- مدیر تولید: صابر احمدی
- صداگذاری: علیرضا علویان
- مدیر جلوههای بصری: ییت اوزترک
- طراح صحنه: سیحان اونور
- طراح گریم: ایمان امیدواری
- خواننده: علیرضا قربانی
- مدت زمان: ۱۰۵ دقیقه
درست است که در آغاز فیلم «مست عشق»، آمده است که فیلم، برداشتی آزاد از حکایت مولانا و شمس است، اما به وضوح میتوان دید که کتاب «ملّت عشق» نوشته الیف شافاک منبع اقتباس قابل اعتنایی برای فیلمساز و نویسندگان بوده است؛ به گونهای که حتی چندین جا در دیالوگهای خود فیلم هم به «ملّت عشق» اشاره میشود. البته ذکر این نکته لازم است که خود کتاب «ملّت عشق»، از منظر تاریخی چندان کتاب مستحکمی نیست!
ولی همانطور که اشاره کردم، فیلمساز مختار است طبق پیش فرضی که ارائه میدهد و با رعایت یک سری چارچوبهای کلّی، داستان دلخواهش را ارائه دهد. بنابراین بنده در ادامه به نقد و بررسی جنبههای سینمایی اثر خواهم پرداخت. ناگفته نماند که از منظر استانادات تاریخی هم این فیلم مطابقت قابل قبولی با حقیقت دارد و به هیچ وجه شخصیت شمس و مولانا را تحریف نمیکند و پرواضح است که سازندگان تلاش خود را کردهاند که تا جای ممکن به واقعیت وفادار بمانند.
بازیگران فیلم «مست عشق» | پارسا پیروزفر (مولانا) – ابراهیم چلیکول (اسکندر) – هانده ارچل (کیمیا خاتون) – شهاب حسینی (شمس)
پیش از هر بازیگر دیگری، نام پارسا پیروزفر در نقش مولانا به چشم میخورد. شکی نیست که ایفای نقش انسان خاصی مثل مولانا، کار بسیار سنگینی است. اما حقیقتا نقش آفرینی پیروزفر در قالب این شخصیت، آن شور و حال را ندارد. البته نقش آفرینی پیروزفر در یک سری از سکانسها خوب درآمده است. پیروزفر در سکانسهایی که مربوط به مولانای اولیه –پیش از خو گرفتن با شمس تبریزی- است نقش آفرینی خوبی ارائه داده است و به لطف گریم و طراحی لباس قدرتمند، به شکلی کاملا باورکردنی در قالب یک زاهد و عالِم دینی ظاهر شده است.
اما پیروزفر نتوانسته بازی درستی از شخصیت متحول شده مولانا ارائه دهد و او نمیتواند صحنه را مال خود کند. در حالی که شخصیت مولانا باید در فیلم به قدری جذاب و خاص به تصویر کشیده میشد که از او به عنوان مهمترین ویژگی فیلم یاد شود! البته تمام این شکست تقصیر پیروزفر نیست و پیش از هر چیز، فیلمنامه غیرمتمرکز فیلم این اجازه را از او گرفته است. فیلمنامهای که مولانا تا ۴۰ دقیقه ابتدایی، حضور دارد و سپس تا دقایق پایانی تقریبا از فیلم حذف میشود!
تصویری از فیلم «مست عشق» | شهاب حسینی در نقش شمس
ستاره فیلم بدون هیچ شکّی ابراهیم چلیکول است. نقش آفرینی چلیکول در فیلم دیدنی است. از آنجایی که شخصیت اسکندر یکی از شخصیتهای اصلی فیلم محسوب میشود، و بهترین آرک داستانی هم مربوط به همین کاراکتر است، میتوان مجموعا شخصیت و شخصیت پردازی او را در این فیلم بهترین دانست. البته در زمینه شخصیت پردازی این کاراکتر هم به مانند شخصیتهای دیگر، ضعفهایی وجود دارد ولی نقش آفرینی چلیکول به قدری خوب است که بیننده کاملا با او و عواطفش و تصمیماتش همراه میشود و او را درک میکند.
در آغاز فیلم، اسکندر به شکل یک ماشین جنگی بی رحم به تصویر کشیده میشود که در جنگ با مغولان حضور داشته و اکنون هم فرمانده نظامی شهر قونیه است. اما پس از رودررویی او با مریم و در ادامه آشناییاش با شمس و مولانا، شخصیت او دچار تغییر و تحول میشود و در نهایت به شخصیتی تبدیل میشود که آن پایان بندی تماشایی را رقم میزند. (درباره پایان بندی فیلم که یکی از بزرگترین نقاط قوت فیلم است، در ادامه مفصلتر صحبت خواهم کرد.) چلیکول به خوبی توانسته است خشم، نفرت و جنگ طلبی اسکندر را به تصویر بکشد و به شکلی روان و حرفهای تغییرات این کاراکتر را به تصویر بکشد.
همچنین دوبله این کاراکتر بسیار خوب انجام شده است و صدای فارسی کاراکتر به شخصیت او نشسته است. نکته مهم در نقش آفرینی درخشان چلیکول، این است که او از همان ابتدا، علیرغم اینکه به خوبی اسکندر را به عنوان شخصیتی بسیار خشن به تصویر میکشد اما به شکلی زیرپوستی و تماشایی، با چشمان خود حسی را به بیننده منتقل میکند که گویی در قلب این آدم، رگههایی از عطوفت و عشق وجود دارد و همین مورد به باورپذیر بودن آرک داستانی اسکندر کمک شایانی کرده است.
تصویری از فیلم «مست عشق» | بنسو سورال در نقش مریم
عمدهترین مشکل فیلم «مست عشق» آشفتگی آن است. «مست عشق» از تعدد شخصیتهایش ضربه خورده و نمیتواند وقت کافی برای پرداخت شخصیتها بگذارد. تعداد کاراکترهای فیلم بیش از حدی هستند که بتوان آنها را در یک فیلم سینمایی کمتر از ۲ ساعته جا داد. حقیقتا فیلم «مست عشق»، فیلمی راجع به زندگی مولانا و شمس نیست بلکه فیلمی درباره مسلک آنها و تاثیرشان بر روی اسکندر است. پرداخت شخصیت اسکندر و مریم ،به لطف نقش آفرینی قدرتمند ابراهیم چلیکول و بنسو سورال، و به لطف زمان خوبی که از نیمه دوم فیلم به آنها تعلق میگیرد خوب است و بهترین پایان بندی ممکن را برای این اثر رقم میزند.
نیمه اول فیلم به آشنایی مولانا و شمس میپردازد که بعضا سکانسهای خوبی ساخته شده است (مثل سکانس نشستن مولانا در کنار شمس در مجلس، یا سکانس گفتگوی میان شمس و مولانا در خلوتگاه) اما فیلم به نوعی از نیمه دوم، آنها را کاملا به حاشیه میبرد و همین مورد باعث آشفتگی میشود.
البته که به نظر من با توجه به مضمون فیلم که میتوان آن را انتخاب عشق در دوراهی عشق یا تکلیف دانست؛ علاوه بر مولانا و شمس، حضور زوج مریم-اسکندر و پرداخت آنها تصمیمی کاملا درست و منطقی بود چرا که فیلم توانسته از طریق آن زوج، تاثیر مولانا و شمس را بر روی انسانها به نمایش در بیاورد. اما مشکلی که باعث آشفتگی فیلم میشود؛ حضور کیمیا خاتون و عشق پرداخت نشده میان او و شمس و حتی مثلث عشقی آنها با علاءالدین (پسر مولانا) است که هم زمان زیادی از فیلم را تلف میکند، هم تمرکز فیلم از روی شمس و مولانا را بر میدارد و هم اینکه از جنبه معنوی و کاریزماتیک شمس میکاهد.
این بخش از فیلم را میتوان بزرگترین اشتباه سازندگان در نظر گرفت. از آنجایی که طبیعتا وقتی برای پرداخت عشق میان شمس و کیمیا خاتون (دخترخوانده مولانا با نقش آفرینی هانده ارچل) نیست؛ این عشق به بخشی غیرضروری و اضافی در فیلم بدل میشود که هیچ کارکرد مفیدی برای فیلم ندارد و به فیلم آسیب زده است.
ما چیز خاصی از پیدایش این عشق نمیبینیم، چیزی از زندگی این ۲ نفر در کنار یکدیگر نمیبینیم و صرفا پایان عشق این دو را در فیلم میبینیم که اتفاقا سکانس مرثیهوار طولانیای در همین باب در فیلم قرار دارد که به نظرم وقت فیلم را هدر میدهد و میشد از چنین وقتی برای پرداخت بیشتر شخصیت مولانا و تاثیر شمس بر روی او استفاده کرد.
طبیعتا یکی از موارد مورد انتظار در فیلم، نقش شعر و سخنان شمس و مولانا است. دیالوگهای رد و بدل شده مابین شمس و مولانا پس از آشنایی آن دو، به شکل جذابی نوشته شده است و بیننده را با اثری جدی روبهرو میکند. یا حتی دیالوگ و چالشی که مابین شمس و علمای دینی شهر شکل میگیرد خوب درآمده و در راستای مضمون فیلم است. اما شعر در این فیلم جایی پیدا نکرده است. کافی است که سکانس ابتدایی فیلم را به یاد بیاورید. اهالی قونیه پس از خبر ناپدید شدن شمس، حسابی با یکدیگر درگیر شده و در حال کشتن یکدیگر هستند. در چنین شرایطی و در آن غوغا مولانا میآید و با حالتی بسیار آرام این بیت را میخواند:
«دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر // کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!»
بی شک یکی از بدترین سکانسهای فیلم است که این بیت قدرتمند از مولانا را در موقعیتی نامناسب و به شکلی مضحک تلف کرده و عجیبتر آن است که مردمی که تا لحظاتی پیش در حال کشتن یکدیگر بودند، ساکت میایستند و شعر او را میشنوند و آرام به خانههای خود باز میگردند!
موسیقی متن فیلم برعهده فاهیر آتاک اوغلو است. موسیقی متنوعی که بسیار غنی است و ترکیبی از موسیقی ایرانی و ترکی است. آتاک اوغلو موسیقیای شاعرانه ساخته است و در پایان بندی، فیلم را به اوج میرساند و حقیقتا موسیقی متن او، مستِ عشق است!
هنگامی که برای بار اول فیلم را دیدم، در یکی از سکانسها برایم سوال شد که چرا باید در فیلمی که درباره مولاناست از موسیقی سبک غربی استفاده شود؟! در بار دوم این نکته برایم آشکار شد که از آن موزیک برای معرفی شخصیت مریم، که شصخیتی مسیحی بوده، استفاده شده است و این بیانگر آن است که آتاک اوغلو یک موسیقی متن قدرتمند و با تمهای گوناگون خلق کرده است!
هشدار اسپویل: و در پایان به یکی از بزگترین نقاط قوت فیلم اشاره میکنم که بدون شک پایان بندی آن است. اسکندری که حالا پس از دیدار با شمس و آگاهی از سرگذشت مریم، متحول شده است به سراغ مریم میرود و آن گوشوارههای نمادین را به او پس میدهد. سکانسی که به لطف فضای برفی، نقش آفرینی قدرتمند چلیکول، موسیقی بی نظیر و کارگردانی خوب حسن فتحی به نقطه اوج فیلم تبدیل میشود. نکته جالب سکانس پایانی این است که حتی یک دیالوگ رد و بدل نمیشود و ۷،۸ دقیقه پایانی تماما سینما است.
رقص سماع هم به شکلی درست در پایان فیلم گنجانده شده است و رهایی انسانها را به تصویر میکشد. علیرغم تمام ضعفها و آشفتگیهایی که وجود داشت و موجب وارد شدن انتقادات جدی و البته درست به این فیلم سینمایی شد، واقعا حیف بود اگر «مست عشق» سریال میشد و ما چنین سکانسی را در یک فیلم سینمایی نمیدیدیم!
منبع: گیمفا
منبع: faradeed-194210