جستجو
رویداد ایران > رویداد > اجتماعی > بازخوانی چند جنایت‌ که ایران را تکان داد

بازخوانی چند جنایت‌ که ایران را تکان داد

بازخوانی چند جنایت‌ که ایران را تکان داد
کابوس‌های شبانه، خواب‌های پراکنده، تصاویری ذهنی که از درون آدم را می‌خورند، صدای ضجه زدن یا خواهش و تمنا که به طور ممتد در گوش می‌پیچد و یا فواره خونی که با سرعت بیرون می‌جهد، احتمالا برای همیشه با یک آدم‌کش باقی خواهد ماند. حالا چه خودش قاتل‌بودن را انتخاب کرده باشد، چه ناخواسته مرتکب این جرم شده باشد.
آدم‌کش‌ها انگیزه‌های مختلفی برای خودشان دارند. مثلا قتل از روی حسادت، قتل ناموسی، قتل ایدئولوژیک، قتل از روی عصبانیت، اختلاف نظر در تقسیم غنائم و ... اما این روزها برای چندمین بار شاهد یک قتل به اصطلاح ناموسی یعنی پرونده قتل رومینا اشرفی دختر ۱۳ ساله‌ای هستیم که توسط پدرش به قتل رسیده است.
قتل رومینا هم احتمالا مانند بسیاری از قتل‌های پر سر و صدا چند روزی تیتر رسانه‌ها می‌شود و در شبکه‌های اجتماعی دائم هشتگ می‌خورد و ترند می‌شود و چند وقت بعد به آرامی از یاد خواهد رفت؛ انگار که هیچ وقت چنین اتفاقی نیفتاده است.
در این گزارش، نگاهی به برخی از پرونده‌های قتل پر سر و صدای چند سال اخیر خواهیم داشت که هر کدام قصه‌های مفصلی در دل خود جای داده‌اند.
شهلا جاهد، لاله سحرخیزان، ‌ناصر محمدخانی
ساعت ۱۴ بعدازظهر چهارشنبه ۱۷ مهرماه سال ۸۱ جسد کاردآجین زنی جوان در خانه شماره ۴۶ خیابان گل‌نبی در نزدیکی میدان کتابی در حوالی منطقه میرداماد تهران کشف شد و به این ترتیب گره‌گشایی از یک معمای جنایی پیچیده‌ که مربوط به قتل زن ۳۲ ساله‌ای به نام «لاله» در غیاب دو پسر کوچک او بود، در دستور کار قاضی کشیک قتل و ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.
در اولین اقدامات، حجت‌الاسلام حسینی کوه کمره‌ای ـ قاضی وقت کشیک قتل تهران ـ در صحنه کشف جسد حضور یافت و در اجرای دستورات این مقام قضایی، مشخص شد که مقتول با ۲۷ ضربه چاقو به قتل رسیده است. از سوی دیگر، تحقیقات ابتدایی نشان داد که قربانی این جنایت، همسر «ناصر محمدخانی» فوتبالیست سرشناس سال‌های دهه ۶۰ بوده و این شخص در زمان وقوع حادثه، به همراه تیم پرسپولیس در آلمان به‌سر می‌برده است.

در یکی از این دادگاه‌ها شاهرخ بعد از شنیدن حکم اعدام گفت: خواسته‌ای ندارم جز اینکه بگذارید قبل از اعدام، سمیه را عقد کنم تا به عنوان شوهر او اعدام شوم!
دادگاه در ۱۷ بهمن سال ۱۳۷۵ هر دو نفر را به قصاص محکوم کرد اما با گذشت پدر سمیه، شاهرخ به ۱۰ سال و سمیه به ۱۲ سال زندان محکوم شد.
سمیه و شاهرخ پس از آزادی از زندان با یکدیگر ازدواج نکردند. گفته می‌شود که شاهرخ برای همیشه از ایران رفت و سمیه با مرد دیگری ازدواج کرد و این قصه عشقی - جنایی برای همیشه تمام شد.
جنون در میدان کاج
ساعت ۱۰ صبح پنجشنبه ششم آبان‌ماه سال ۱۳۸۹ اهالی میدان کاج در محله سعادت‌آباد با شنیدن صدای درگیری به خیابان ریختند و دیدند که فردی به نام «یعقوب» مشغول ضربه‌زدن به بدن نیمه‌جان و خون‌آلود مردی حدودا ۳۰ ساله به نام «یزدان» است.
پس از تماس مردم با مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰، ماموران کلانتری ۱۳۴ شهرک قدس در جریان حادثه قرار گرفتند و بلافاصله قاضی محمد شهریاری بازپرس وقت کشیک قتل پایتخت و معاون فعلی دادستان تهران را از وقوع این جنایت باخبر کردند. شهریاری زمانی در قربانگاه «یزدان» در خیابان یکم ـ بالاتر از میدان کاج ـ حضور یافت که این شخص به بیمارستان مدرس انتقال یافته بود اما با توجه به شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان نتیجه‌بخش نبود و نهایتا یزدان روی تخت بیمارستان جان باخت.
به دنبال این ماجرا، دقایقی بعد متهم خود را تسلیم ماموران کرد و به این ترتیب تحقیقات از وی آغاز شد. انگیزه یعقوب از این قتل رابطه دوستش «کیمیا» با یزدان بود که زمانی که یعقوب در زندان بوده، شکل گرفته بود. یعقوب در دادگاه گفته بود که وقتی از زندان آزاد شدم، فهمیدم او با یزدان در ارتباط است. به این موضوع شک داشتم تا اینکه خود یزدان با من تماس گرفت و گفت با کیمیا ارتباط دارد و قصدشان ازدواج است. دیگر نتوانستم تحمل کنم. روز پنجشنبه جلوی دفتر املاک با هم قرار گذاشتیم. وقتی او را دیدم با چاقویی که همراه داشتم به طرفش حمله کردم و یک ضربه به پهلویش زدم. بعد درگیری ما به خیابان کشید و آنجا هم بدون آنکه بفهمم چه کار می‌کنم، چند ضربه به بدنش وارد کردم. الان هیچ تقاضایی ندارم و فقط می‌خواهم اعدامم کنید چون چیزی برای از دست دادن باقی نمانده است.
این پرونده جنایی تا مدت‌ها نقل محافل علمی و دانشگاهی بود که در پی وقوع این حادثه دست به کار شدند و با حضور کارشناسان مسائل گوناگون به بررسی ابعاد این جنایت پرداختند.
سرانجام در دادگاهی که آبان‌ماه سال ۱۳۸۹ برگزار شد، قاضی نورالله عزیزمحمدی خطاب به یعقوب گفت: «صحنه‌ای که دیدم در طول ۴۰ سال سابقه‌ قضایی برای اولین بار مشاهده می‌کردم. انگیزه تو از ایجاد چنین صحنه‌ای چه بود؟»

تحقیقات اولیه با حضور قاضی رسولی ـ بازپرس وقت کیشک قتل پایتخت ـ نشان داد که دختر جوان به نام «مهسا» ۲۴ ساله با ضربات متعدد چاقو توسط هم‌دانشگاهی‌اش به نام «کوشا» از پای درآمده و مرضیه ـ دوست مهسا ـ نیز با زخمی‌شدن هر دو دست دچار خونریزی شدید شده که به بیمارستان انتقال یافته است.
«کوشا پارسا»، دانشجوی سال چهارم رشته ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی، از چهار سال قبل به «مهسا امین‌فروغی» علاقه پیدا کرده بود اما ادعا می‌کرد که «مهسا» توجهی به او نمی‌کرده و به همین دلیل کینه او را به دل گرفته و تصمیم به قتل او گرفته است.
متهم جنایت در پل مدیریت ساعت ۱۱ روز چهارشنبه ۵ مردادماه در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی نورالله عزیزمحمدی و مستشاران بدون حضور اولیای دم پای میز محاکمه رفت و قاضی عزیزمحمدی بعد از مشورت با مستشاران دادگاه، متهم را به قصاص نفس در ملاءعام محکوم کرد.
وقتی آتنا اصلا قربانی اسماعیل رنگرز شد
 ۲۹ خردادماه همزمان با ۲۴ ماه مبارک رمضان خبری در شبکه‌های اجتماعی مبنی بر گمشدن دختربچه‌ای ۷ ساله به نام «آتنا اصلانی» در شهرستان پارس‌آباد در استان اردبیل منتشر شد. پدر آتنا سال‌ها بود که در خیابان پزشکان پارس‌آباد دستفروشی می‌کرد و پوشاک می‌فروخت و آتنا که به گفته اطرافیانش دختری باهوش وخوش‌زبان بود، گاهی همراه پدر می‌شد تا به او کمک کند. روز حادثه هم آتنا کنار بساط پدرش بود اما آن روز وقتی پدر مشغول گفت‌وگو با یک مشتری بود، برای آب خوردن آنجا را ترک کرد و دیگر هرگز بازنگشت.
او به مغازه رنگرزی که در نزدیکی بساط پدرش بود، می‌رفت. صاحب مغازه مردی ۴۰ ساله بود که آتنا و پدرش را از مدت‌ها قبل‌ می‌شناخت. آن روز هم بی‌آنکه پدرش متوجه شود، آتنا راهی مغازه مرد ۴۰ ساله شد، غافل از اینکه او نقشه شومی برایش کشیده بود.
ساعتی از رفتن آتنا می‌گذشت و پدرش که آن روز سرش شلوغ بود، به تصور اینکه او به خانه برگشته است، به کارش ادامه داد. از سوی دیگر مادر آتنا تصور می‌کرد که دخترش نزد پدر است و همین باعث شد که تا چند ساعت بعد کسی متوجه ناپدیدشدن دختربچه نشود. عصر آن روز وقتی مرد دستفروش بساطش را جمع کرد و راهی خانه شد، معلوم شد که آتنا گم شده و کسی از او خبر ندارد.
هیچ‌کس نمی‌دانست چه اتفاقی برای دختربچه رخ داده اما با گذشت زمان فرضیه اینکه او قربانی سرقت شده باشد، قوت گرفت؛ چرا که آتنا آن روز ۶ النگو، انگشتر و گوشواره همراه خود داشت و احتمال می‌رفت که قربانی دزدان طلا شده باشد. سرانجام تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی وارد عمل شدند. در محلی که پدر آتنا دستفروشی می‌کرد، چند مغازه و بانک وجود داشت که مجهز به دوربین‌های مداربسته بودند. مأموران به بازبینی فیلم‌های ضبط‌شده توسط این دوربین‌ها پرداختند.

خانواده بنیتا برای یافتن دخترشان در روزهای پس از سرقت خودرو تلاش بسیاری کردند. شماره تماس‌هایشان را به در و دیوار زدند و فضای مجازی را با عکس‌های بنیتای کوچک پر کردند. در این مدت با احساسات خانواده دخترک به شدت بازی شد. پدربزرگ بنیتا می‌گوید: «وقتی شماره تلفن در فضای مجازی و کوچه و خیابان پخش شد، صدها نفر تماس گرفتند و هرکسی چیزی می‌گفت. در این مدت حتی ما به کوه‌های پشت مشیریه هم رفتیم اما هیچ ردی از بچه‌مان پیدا نکردیم.»
تراژدی بنیتا وقتی به اوج می‌رسد که ساعت‌ها کسی شیون‌های این کودک را در هوای داغ تابستانی در داخل خودرویی که در کنار خیابان پارک شده بود، نمی‌شنود و کودک بر اثر تشنگی و گرسنگی جان می‌بازد.
قتل بنیتا واکنش‌های بسیاری در میان اهالی سیاست و فرهنگ و ورزش و رسانه‌های خارجی و داخلی در پی داشت. همچنین اکثر مقامات خارجی به مردم ایران تسلیت گفتند و ابراز همدردی کردند.
متهمان شهریور همان سال در شعبه ۹ دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه شدند. محمد که عامل جنایت بود به جرم قتل به قصاص و به جرم آدم‌ربایی، رها کردن طفل در خودرو و مباشرت در سرقت در مجموع به ۵۱ سال حبس و همدستش مهدی به ۱۳ سال حبس و دو سال تبعید محکوم شدند.
بستنی‌ای که ستایش را به کام مرگ کشاند
«ستایش قریشی» ۶ ساله، دختر افغانستانی ساکن ورامینی ساعت ۱ روز یکشنبه ۲۲ فروردین سال ۱۳۹۶ برای خرید بستنی به مغازه سر کوچه می‌رود.  پس از خرید بستنی، تنها ۱۰ متر مانده به منزل، قاتل، ستایش را دزدیده و به خانه خود می‌برد. چگونگی دزدیدن او به گفته پدرش نامشخص است. مادر ستایش پس از گذشت نزدیک به نیم ساعت، نگران شده و به پدر مقتول تلفن می‌زند. پدر مقتول پس از برگشتن از سر کار، به جست‌وجو پرداخته اما نشانی نمی‌یابد. از سوی پلیس به آنها توصیه می‌شود که همچنان تا یک ساعت دیگر نیز به جست‌وجو ادامه دهند تا مطمئن شوند که کودک آنها در خانه دیگر خویشاوندان نباشد. پس از ناموفق بودن جست‌وجوی مجدد و مراجعه دوباره به کلانتری، از آنها خواسته می‌شود که به آگاهی بروند و موضوع را در آنجا گزارش کنند. اما در آگاهی به آنها گفته می‌شود که وقت کاری به پایان رسیده و فردا صبح باید مراجعه کنند!
صبح روز بعد پدر مقتول به آگاهی رفته و جست‌وجوها همچنان ادامه می‌یابد. در نهایت پلیس به پدر مقتول خبر می‌دهد که قاتل ستایش یک پسر ۱۷ ساله است که پس از کشتن دختر او، به دوست خود تلفن زده و از او خواسته که در ناپدید کردن جسد به او کمک کند ولی دوستش حادثه را بلافاصله به پدر خود اطلاع داده و پدر او هم ماجرا را به پلیس اطلاع می‌دهد و پلیس نیز اقدام به دستگیری قاتل می‌کند. این‌گونه عنوان شده ‌است که قاتل پیش از قتل و اسیدپاشی به او، به مقتول تجاوز کرده‌است.

نجفی در دادسرا ادعا کرد صحبت‌های وی شنود می‌شد و در اختیار همسر دومش قرار می‌گرفت. او در این‌باره گفت: «خودم در واتس‌اپ صحبت‌هایی را که برای ایشان ارسال کرده بودند، شنیدم. خودم نخواستم این موضوع را پیگیری کنم چون با شماره‌ای ارسال می‌کردند که معلوم نبود از کجاست.»
دادگاه محمدعلی نجفی در سه جلسه برگزار شد که آخرین جلسه آن ۳۱ تیر ۱۳۹۸ بود. در نهایت در ۸ مرداد ۱۳۹۸، سخنگوی قوه قضائیه از محکومیت محمدعلی نجفی به قصاص نفس توسط دادگاه بدوی خبر داد. بر این اساس، شعبه نهم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی محمدرضا محمدی کشکولی نجفی را در پرونده قتل میترا استاد همسر دومش به قصاص محکوم کرد؛ حکمی که قابل تجدیدنظرخواهی بود اما نهایتا نجفی از خانواده میترا رضایت گرفت.
او در دادگاهی که ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹ به ریاست قاضی متین برگزار شد درباره جلب رضایت خانواده مقتول گفت حدود ۱۰ میلیارد تومان پرداخت کرده‌ است که حدود ۸ میلیارد آن مهریه ۱۳۶۲ سکه‌ایِ میترا استاد بوده‌ است.  در نهایت شعبه دهم دادگاه کیفری محمدعلی نجفی را به شش سال و نیم حبس محکوم کرد.
رومینا و داس سیاه مرگ
اما در این روزها اذهان عمومی درگیر یک جنایت تلخ دیگر است؛ جنایتی که از آن به عنوان قتل ناموسی یاد می‌شود؛ قتل رومینا اشرفی که شبانه وقتی خواب بود با داس پدرش به قتل رسید.
رومینا دختر ۱۴ ساله تالشی، عاشق پسری ۲۹ ساله به نام بهمن شده بود. پدرش با ادعای اختلاف فرهنگی که بین دو خانواده وجود داشت، مخالف ازدواج آنها بود. ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹ رومینا به همراه بهمن خاوری فرار کرد اما یک روز بعد خانواده‌اش شکایتی تحت عنوان آدم‌ربایی در دادسرا ثبت کردند که منجر به تعقیب قانونی و بازداشت آنها شد.

به گفته افراد محلی، رومینا به علت ترس از جانش و آشنایی با خلقیات پدرش، تمایل به بازگشت به خانه نداشته‌است اما به‌ ناچار و طبق قوانین، پلیس او را به پدرش تحویل داده است. به گفته معاون دادگستری گیلان پدر رومینا با ملاطفت و مهربانی که نشان داده بود، اعتماد بازپرس را جلب کرده بود و با بررسی جمیع شرایط، علتی برای تحویل ندادن دختر به خانواده‌اش در آن زمان وجود نداشته است. آنها شب را در منزل یکی از بستگان در آستارا به صبح رساندند و فردای آن روز راهی روستایشان شدند.
 ۱ خرداد ۱۳۹۹ پدر ابتدا سعی کرد رومینا را خفه کند اما موفق نشد و پس از آن سر رومینا را با داس از تنش جدا کرد. به گفته یکی از مقامات دادگستری گیلان پدر رومینا بلافاصله پس از قتل دختر، از کرده خود پشیمان شد و از خانه بیرون آمد و تقاضای کمک کرد که بی‌فایده بود. با شیون‌های مادر و بقیه همسایه‌ها پلیس از راه رسید و قاتل را بازداشت کرد.
در تصویر آگهی ترحیم رومینا اشرفی که در اینترنت دست به دست می‌شود، نام پدر او به‌عنوان اولین اسم از افراد صاحب عزا درج شده‌ است.

برچسب ها
نسخه اصل مطلب