(تصاویر) بهترین فیلمهای کوین کاستنر؛ مرد بازگشتهای شکوهمند
کوین کاستنر یکی از گنجینههای ملی آمریکا و یکی از بازیگران پر طرفدار هالیوود طی چند دههی اخیر است. از اوایل دههی ۱۹۸۰ میلادی که او تبدیل به یکی از ستارههای سینمایی شناختهشدهی آمریکا شد تا به امروز، کاستنر توانسته است به عنوان بازیگر و گاهی به عنوان کارگردان به طور پیوسته در آثار درخشان و به یاد ماندنی سینمایی و حتی تلویزیونی حضور پیدا کند. اخیرا او برای بازی در نقش جان داتون سوم در سریال نامآشنای یلواستون (Yellowstone) توانسته است یکبار دیگر توجهها را به خودش جلب کند. علاوه بر این سریال تلویزیونی، آخرین فیلم سینمایی این هنرمند آمریکایی که احتمالا یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر خواهد بود در جشنوارهی فیلم کن امسال به نمایش درآمد و مخاطبان برای مدتی طولانی کاستنر و آخرین فیلم او را به صورت ایستاده تشویق کردند.
کوین مایکل کاستنر متولد ۱۸ ژانویهی ۱۹۵۵ است و حالا ۶۹ سال دارد. کاستنر به دنبال شغل پدرش که یک برقکار بود، مجبور شد طی سالهای جوانیاش به بخشهای مختلف ایالت کالیفرنیا مهاجرت کند. او از این دوران زندگی خود به عنوان دورانی یاد میکند که بخش زیادی از اعتماد به نفس خود را در آن از دست داده است؛ چرا که همیشه مجبور بوده دوستهای جدیدی برای خودش پیدا کند. کاستنر مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه فولرتون ایالت کالیفرنیا به دست آورد و طی آخرین سالهای دانشگاه خود به بازیگری علاقهمند شد.
کاستنر سال ۱۹۷۸ وقتی که از ماه عسل خود با همسرش باز میگشت، در یک هواپیما با ریچارد برتون روبهرو شد. او گفته است که در آن زمان هنوز مطمئن نبوده است که بازیگری را به عنوان حرفه انتخاب کند یا نه. به همین دلیل او به برتون، بازیگر شناختهشدهی ولزی، نزدیک شده است تا نصیحت او را در این زمینه بخواهد. کاستنر گفته است که برتون او را تشویق کرد تا یک بازیگر شود. کاستنر یک سوال دیگر هم از برتون پرسید:«آیا میشود بدون تجربه کردن آشفتگی در زندگی شخصی تبدیل به یک بازیگر شد؟» به گفتهی کاستنر پاسخ برتون به این سوال مثبت بوده است. کاستنر همواره از برتون به عنوان بازیگری یاد میکند که در زمینهی بازیگری الهامبخش او بوده است.
با وجود اشاره کردن به این نکات، کاستنر طی سالهای فعالیت هنریاش علاوه بر آثار درخشان و ماندگار در بسیاری از فیلمهای ضعیف و غیرمهم نیز نقشآفرینی کرده است؛ به اندازهای که در صفحهی زندگینامهی او در سایت ویکیپدیا بخشی به نام شکستهای مسیر حرفهای وجود دارد. با وجود شکستهای قابل توجه خود، کاستنر همیشه توانسته است به طریقی مسیر بازگشت را پیدا کند و همواره به عنوان یک بازیگر مورد توجه منتقدان و مخاطبان قرار بگیرد. کاستنر مسیر حرفهای خود در کارگردانی و بازیگری را امسال با ساختن فیلم «افق: حماسهی آمریکایی» (Horizon: An American Saga) که نخستینبار در جشنوارهی فیلم کن به نمایش در آمد ادامه داد. بعضی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر فیلمهایی دربارهی آمریکا و تاریخ آن هستند و جای تعجب نیست اگر او را یک فیلمساز ارزشمند برای تاریخ سینمای آمریکا بنامیم.
۲۰. مرد پولادین (Man of Steel)
- سال تولید: ۱۹۹۹
- کارگردان: سم ریمی
- بازیگران: کلی پرستون، جان سی. ریلی، جنا مالون، برایان کاکس
- امتیاز راتن تومیتوز: ۴۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۶ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۶ از ۱۰
اگرچه سم ریمی بیش از هرچیز به دنبال ساختن سه قسمت اصلی و بهترین سه قسمت مجموعه فیلمهای «مردهی شریر» (Evil Dead) شناخته شده است، کارنامهی هنری او به عنوان یک کارگردان در مجموع هم اما قابل ستایش است. او با ساختن سه فیلم «مرد عنکبوتی» (Spider-Man) از فعالیت کردن در دنیای فیلمهای ترسناک دست کشید و سپس به سراغ ساختن فیلمهایی مانند «یک نقشهی ساده» (A Simple Plan) و «سریع و مرده» (The Quick and the Dead) رفت که تبدیل به فیلمهایی قدرنادیده شدند. با وجود این فیلمهای قدرنادیده، فیلمهایی هم در کارنامهی هنری سم ریمی وجود دارند که بیش از حد مورد توجه قرار گرفتهاند؛ یکی از این فیلمها درام ورزشی او، «به عشق مسابقه» است.
شاید بیش از حد مورد توجه قرار گرفتن این فیلم از آن جایی که دربارهی یکی از ورزشهای محبوب آمریکا است قابل درک باشد. «به عشق مسابقه» که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است داستان بازیکن بیسبالی را روایت میکند که در مییابد فاصلهای با بازنشستگی ندارد. این ورزشکار که نقش او را کاستنر ایفا میکند میخواهد پیش از خروج کاملاش از دنیای ورزش یکبار دیگر خودش را به عنوان یک ورزشکار قابل به اثبات برساند. این فیلم از نظر استفاده از کلیشههای فیلمهای سینمایی ورزشی زیادهروی میکند، اما همین ویژگی میتواند آن را برای مخاطبانی که دوست دارند یک فیلم ورزشی جذاب ببینند مناسب گرداند؛ فیلمی که ترسی از احساساتی شدن ندارد . کوین کاستنر یکی از نکات مثبت این فیلم است و میتوان او را یکی از محدود عناصر این فیلم دانست که بیرون از کلیشهها موفق میشود عملکرد خیرهکنندهای از خودش به نمایش بگذارد.
کوین کاستنر به عنوان یکی از بازیگران درخشان این فیلم ورزشی از سم ریمی موفق میشود به خوبی با این درام ورزشی ارتباط برقرار کند، به گونهای که اگر کاستنر را از فیلم حذف کنیم، دیگر چیز زیادی از آن باقی نمیماند. کاستنر در این فیلم بار آن را به تنهایی به دوش میکشد و موفق میشود یکبار دیگر با مخاطبان عام ارتباطی مناسب برقرار کند. اگرچه این فیلم در گیشه با شکست مواجه شد، اما حالا با گذشت زمان از این فیلم به عنوان یکی از بهترین درامهای ورزشی تاریخ سینما یاد میکنند. داستان این فیلم میتواند برای هر کسی که اندکی به دنیای ورزش علاقهمند است جذاب باشد. کاستنر با بازی در این درام ورزشی یکبار دیگر به تمام منتقدانش ثابت کرد که میتواند در هر فیلمی و با هر محوریتی نقشآفرینی کند و به خوبی از عهدهی ایفای نقشهای متفاوت بر بیاید.
در ابتدا قرار بود این فیلم را سیدنی پولاک بسازد و قرار بود نقش کاستنر را تام کروز ایفا کند، آرمیان برنشتاین، رئیس شرکت بیکن پیکچرز اما توانست نظر کوین کاستنر را به فیلم جلب نماید. کاستنر بعد از این که به فیلم علاقهمند شد، مبلغ ۲۰ میلیون دلار حقوق همیشگی خود را دریافت نکرد و در ازای آن قبول کرد سهمی از فروش فیلم داشته باشد، علاوه بر این کاستنر توانست حق تدوین نهایی را هم به دست آورد؛ حقی که معمولا فقط بعد از تایید کارگردان به تهیهکنندهها داده میشود. بعد از اکران فیلم، کاستنر به تدوین نهایی آن اعتراض کرد؛ اعتراضی که توسط شرکت یونیورسال پیکچرز رد شد.
۱۸. بادیگارد (The Bodyguard)
- سال تولید: ۲۰۰۷
- کارگردان: بروس ایوانز
- بازیگران: دمی مور، ویلیام هرت، دین کوک، دانیل پانابیکر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۵ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۴۵ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۳ از ۱۰
اگرچه این فیلم را نمیتوان به هیچ وجه یکی از بهترین فیلمهای دلهرهآور تاریخ سینما دانست، اما «آقای بروکس» را میتوان فیلمی متفاوت در کارنامهی هنری کوین کاستنر خواند. در این فیلم کاستنر نقش یک تاجر را ایفا میکند که در کنار تجارت زندگی دیگری را هم به عنوان یک قاتل سریالی دارد. شاید بتوان شخصیت کاستنر در این فیلم را چیزی شبیه به شخصیت دکستر مورگان در سریال «دکستر» (Dexter) دانست؛ سریالی که هنگام به اکران در آمدن «آقای بروکس» در حال پخش بود و شباهتهای فراوان آن با این فیلم سینمایی برای بسیاری از مخاطبان سوال برانگیز شده بود.
به عنوان یک فیلم روانشناختی دلهرهآور دربارهی یک قاتل سریالی، میتوان «آقای بروکس» را فیلمی قابل قبول دانست، اگرچه از نظر قواعد ژانری این فیلم هیچ قانون جدیدی وضع نمیکند و هیچ ساختار از پیش تعیین شدهای را نمیشکند. تماشای این فیلم برای کسانی که قبل از آن فیلمی با چنین ویژگیهایی را دیدهاند به هیچ وجه نمیتواند هیجانانگیز باشد. با وجود تمام نکات منفیای که دربارهی این فیلم گفته شد، «آقای بروکس» به کاستنر اجازه میدهد تا یکی از پیچیدهترین و عجیبترین شخصیتهای شرور کارنامهی هنریاش را مقابل دوربین بیاورد. کاستنر که به دنبال بازی در نقش قهرمانهای فداکار و جسور شناخته شده است، در این فیلم موفق میشود تواناییهای دیده نشدهی خودش به عنوان یک بازیگر را برای مخاطبان به نمایش در آورد.
کوین کاستنر را باید بازیگری جسور دانست که همیشه حاشیهی امن خود را گسترش میدهد. کاستنر در فیلمهای زیادی قهرمان بوده و بیشک میتوان او را یکی از قهرمانهای به یادماندنی سینما دانست. او همچنین ضد قهرمان هم بوده است و حالا نوبت به آن رسیده بود که کاستنر نقشی پیچیدهتر را ایفا کند. از آن جایی که کوین کاستنر معمولا از ایفای نقشهای جدید هراسی ندارد و به چالشها خوشامد میگوید، او بازی در این نقش را پذیرفت و توانست نقشآفرینیای جذاب از خودش به نمایش بگذارد.
«آقای بروکس» با بودجهی ۲۰ میلیون دلاری توانست در گیشه بیش از ۴۸ میلیون دلار بفروشد. اگرچه به گفتهی بروس ایوانز این فیلم قرار بود یک سهگانه باشد، اما هنوز خبری از ساخته شدن قسمت دوم این فیلم نیست. کاستنر با این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است توانست یکبار دیگر خودش را در دل مخاطبان و به خصوص طرفداران خودش جا کند. او نشان داد که قرار نیست تا همیشه و فقط نقش آدم خوبهای داستان را ایفا نماید. کاستنر با «آقای بروکس» جنبههایی از تواناییهای خود را به خمخاطبان نشان داد که آنها پیش از آن ندیده بودند.
۱۶. وایات ارپ (Wyatt Earp)
- سال تولید: ۱۹۹۱
- کارگردان: کوین رینولدز
- بازیگران: مورگان فریمن، کریستین اسلیتر، آلن ریکمن، شان کانری
- امتیاز راتن تومیتوز: ۵۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۵۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۶.۹ از ۱۰
با وجود تمام نواقص و اشتباهاتش، «رابین هود: شاهزادهی دزدان» لحظات به یادماندنی زیادی را برای طرفداران این شخصیت خلق کرد و از فیلم لایواکشن «رابین هود» (Robin Hood) ساختهی ریدلی اسکات بسیار بهتر بود. کاستنر در اوج محبوبیتاش به عنوان یک بازیگر، در این فیلم نقش قهرمان داستان یعنی رابین هود را ایفا میکند. او به عنوان مردی که زندگیاش را صرف گرفتن انتقام و عدالت کرده است و سعی دارد گروهی کوچک از یاغیها را برای کمک دور خودش جمع کند، موفق میشود نقشآفرینیای به یادماندنی از خودش به نمایش بگذارد.
یکی از اصلیترین دلایل ماندگاری این فیلم نقشآفرینی آلن ریکمن به عنوان شرور قصه است. ریکمن همیشه میتوانست نقش ضد قهرمانها را به بهترین شکل ممکن ایفا کند و برای درخشیدن در نقش شخصیتهای منفی گاهی حتی به چهرهاش هم نیاز نداشت و تنها با صدای خود میتوانست مخاطبان را به وجد بیاورد. صحنههای اکشن این فیلم هم به خوبی ساخته شدهاند و میتوانند شما را شگفتزده کنند. شان کانری با حضور کوتاهش در این فیلم لحظهای ماندگار را در آن خلق میکند. این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است که یکی از به یادماندنیترین آهنگهای تاریخ سینما به نام هرکاری که میکنم به خاطر تو است از برایان آدامز را در خودش جای داده؛ آهنگی که احتمالا از خود فیلم شهرت بیشتری دارد. کاستنر در نقش یک قهرمان افسانهای که از دل کتابها سر بر آورده است، موفق میشود مثل همیشه دلربا و کاریزماتیک باشد و مخاطبان را با خودش همراه گرداند. همین که چهرهی کاستنر را در نقش رابین هود میبینید، به سرنوشت او علاقهمند میشوید و آرزو میکنید که گزندی به این قهرمان دوستداشتنی وارد نشود.
آیا رابین هود تفاوت زیادی با قهرمانهای ژانر وسترن دارد؟ کاستنر هنگام ایفای نقش رابین هود قدم در وادی جدیدی نمیگذاشت. او قرار بود مثل همیشه نقش قهرمانی را ایفا کند که به افراد ضعیفتر کمک میکند و میخواهد زندگی آنها را بهتر کند. کاستنر در نقش رابین هود همان قهرمان همیشگی است که همه دوستش دارند. کاستنر به خوبی میداند که رابین هود در هر لحظه باید چه واکنشی از خودش نشان دهد. رینولدز توانسته است به خوبی لایههای زیرین و مخفی این شخصیت را به کاستنر نشان دهد و توانسته است به خوبی او را آمادهی ایفای نقش این قهرمان ادبی کند.
این فیلم توانست در جشنوارهی جوایز اسکار نامزد دریافت جایزهی بهترین آهنگ شود. کاستنر در این فیلم به عنوان رابین هود قابل قبول است و میتوان نقشآفرینی او را قابل پذیرش خواند. رابین هود شخصیتی است که از دل قصههای عامیهی بریتانیا سر بر آورده. یکی از نقاط قوت این فیلم توانایی بالای کاستنر در برقرار ارتباط با همکارانش است. کاستنر موفق میشود شیمی مناسبی با ریکمن و فریمن شکل دهد و این مثلث بازیگری موفق میشوند داستان فیلم را به بهترین شکل ممکن پیش ببرند و آن را به سر منزل مقصود برسانند.
۱۴. داستانهای شگفتانگیز – ماموریت (Amazing Stories – The Mission)
- سال تولید: ۲۰۱۵
- کارگردان: نیکی کارو
- بازیگران: ماریا بلو، دایانا ماریا-ریوا، مورگان سیلر، کارلوس شالابی
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۰ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۶۰ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
اگرچه این درام ورزشی با تمام وجود غرق در کلیشههای این ژانر است، با این حال «مکفارلند، آمریکا» موفق میشود تاثیر مناسبی بر مخاطبان خود بگذارد. اگرچه زمان زیادی از کران این فیلم نگذشته است، اما به نظر میرسد این فیلم یک درام ورزشی و خانوادگی است که دیزنی آن را ساخته. داستان این فیلم حول محور یک سرمربی میگردد که با ورود خودش همهچیز را برای یک تیم ورزشی متشکل از ورزشکاران یک شهر کوچک تغییر میدهد و طی فیلم با الهام بخشیدن به آنها باعث میشود که اهداف بزرگ برای این تیم، کوچک به نظر برسند.
کوین کاستنر در این فیلم به بهترین شکل ممکن نقش یک سرمربی تاثیرگذار را ایفا میکند. او موفق میشود درست همان اندازه که لازم است، عشق و گرما به این شخصیت کاریزماتیک ببخشد. «مکفارلند، آمریکا» وظیفهی خود را به خوبی انجام میدهد و موفق میشود با قلب مخاطبان خود ارتباط برقرار کند. کسانی که به دنبال فیلمی قوت قلبدهنده هستند و میخواهند روحیهی خود را به دست آورند، میتوانند با تماشای این فیلم به اهداف خود دست پیدا کنند. کاستنر در این فیلم از تجربهی چندین سالهی خود به عنوان یک بازیگر استفاده میکند و موفق میشود تیمی از جوانها را رهبری کند. کاستنر با نگاه تاثیرگذار خود و حضور قدرتمندش موفق میشود هر نمایی که در آن حضور مییابد را مال خودش کند؛ او به خوبی میداند که چگونه جوانها را رهبری کند.
آیا پدر سوپرمن در «مرد پولادین» را به خاطر دارید که کمی پیشتر به آن اشاره کردیم؟ حالا در این فیلم قرار است شاهد کاستنر در قامت شمایلی پدرگونه باشیم، اما این بار قرار نیست او خیلی زود بمیرد. کاستنر در «مکفارلند، آمریکا» شخصیتی پدرمانند را ایفا میکند که قرار است یک تیم نامناسب را برای مسابقاتی حیاتی مناسب کند. کاستنر به خوبی میداند چگونه قهرمان باشد. او این بار به جای این که مقابل آدم بدها قرار بگیرد و یا هفتتیر بکشد، در مقابل جوانهایی که او را به عنوان یک الگو پذیرفتهاند میایستد و سعی میکند به منبع الهام آنها تبدیل شود.
این فیلم درام ورزشی با بودجهی ۱۷ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۴۵ میلیون دلار بفروشد. جیم وایت، کسی که کاستنر نقش او را ایفا میکرد، بعدها در یک مصاحبه گفت که اگرچه این فیلم یک مستند نبود، اما تمام وقایع آن بر اساس واقعیت بودهاند. او در ادامه اشاره کرد که اگرچه تمام شخصیتهای این فیلم واقعی نیستند، اما در نهایت، فیلم تبدیل به اثری قابل قبول شده است که میتوان آن را دوست داشت. بعد از اکران این فیلم منتقدان و مخاطبان از نقشآفرینی کوین کاستنر تقدیر کردند و او را به عنوان الگویی مناسب معرفی کردند که بازیگران جوان هالیوود میتوانند از او و آثارش الهام بگیرند.
۱۲. فانداگو (Fandango)
- سال تولید: ۱۹۸۷
- کارگردان: راجر دونالدسون
- بازیگران: جین هکمن، شان یانگ، ویل پاتون، هاوارد داف
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۱ از ۱۰
هر کسی که در کنار جین هکمن در یک فیلم نقشآفرینی میکند، به احتمال خیلی زیاد به نحوی زیر سایهی او قرار خواهد گرفت و این تقصیر هیچکس نیست به جز استعداد ذاتی هکمن. به دنبال همین نکته نمیتوانیم کوین کاستنر را برای این که «هیچ راهی وجود ندارد» بیش از این که یک فیلم متعلق به کاستنر باشد، یک فیلم متعلق به هکمن است سرزنش کنیم. با وجود این که کاستنر شخصیت اصلی داستان این فیلم است، اما هکمن به نظر توقفناپذیر میرسد. او به خوبی نقش ضد قهرمان این فیلم را ایفا میکند و باعث میشود نامش با نام این فیلم گره بخورد.
«هیچ راهی وجود ندارد» یک فیلم دلهرهآور پر سرعت و درگیرکننده است. داستان این فیلم حول محور دو مرد درون ارتش ایالات متحدهی آمریکا میگردد که هر دو عاشق یک زن میشوند و این علاقهی آنها باعث به وجود آمدن رقابتی مرگبار بین آنها میشود. این فیلم گاهی به نظر اغراقآمیز میرسد و با توجه به ژانر عاشقانهاش باید آن را فیلمی دانست که مخصوص دههی ۸۰ میلادی ساخته شده است. با وجود تمام این نقاط ضعف، «هیچ راهی وجود ندارد» با توجه به چهارچوبهای ژانری که در آن ساخته شده، عملکرد مناسبی دارد و به خوبی میتواند مخاطب خود را سرگرم کند.
کاستنر با وجود این که زیر سایهی هکمن قرار میگیرد، اما موفق میشود بدون ترس از همبازی شدن با یکی از بهترین بازیگران تاریخ سینما یکبار دیگر خودش را به منتقدان سینمایی ثابت کند و نشان دهد که قرار است کارهای بزرگی در سینما انجام دهد. این فیلم از نخستین فیلمهایی بود که این پسر آمریکایی در آنها نقشآفرینی کرد. کاستنر در این فیلم باز هم قهرمان است. «هیچ راهی وجود ندارد» را میتوان از نخستین فیلمهایی دانست که با قرار دادن کاستنر در مقابل یک ضد قهرمان بینظیر توانست قابلیتهای او به عنوان یک قهرمان رابه تصویر بکشاند.
این فیلم با بودجهی ۱۵ میلیون دلاری، توانست بیش از ۳۵ میلیون دلار بفروشد. راجر ایبرت منتقد صاحب نام آمریکایی به این فیلم ۴ ستاره از ۴ ستاره داد و آن را فیلمی خواند به راستی درگیرکننده با داستانی پیچیده. بسیاری از منتقدان، «هیچ راهی وجود ندارد» را یک بازسازی هوشمندانه از فیلم «ساعت بزرگ» (The Big Clock) جان فارو دانستهاند. از رمانی که این فیلم بر اساس آن ساخته شده، یعنی رمان «ساعت بزرگ» از کنت فیرینگ، علاوه بر «ساعت بزرگ» جان فارو یک اقتباس سینمایی دیگر هم صورت گرفته است؛ فیلم «پلیس پایتون ۳۵۷» (Police Python 357) از آلن کونائو.
۱۰. سیلورادو (Silverado)
- سال تولید: ۲۰۱۷
- کارگردان: آرون سورکین
- بازیگران: جسیکا چستین، ادریس البا، مایکل سرا، جرمی استرانگ
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۱ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۴ از ۱۰
آرون سورکین که بیش از هرچیز به دنبال خلق کردن سریالهای تلویزیونی تحسینشدهای مانند «بال غربی» (West Wing) شناخته شده بود، با «بازی مالی» برای نخستینبار بر صندلی کارگردانی در یک فیلم سینمایی نشست. این فیلم یک درام جنایی است که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده. داستان این فیلم حول محور مولی بلوم میگردد؛ دختری که از یک اسکیباز حرفهای تبدیل به کسی شد که یک سازمان زیرزمینی عظیم بازی پوکر را مدیریت میکند. فعالیتهای مجرمانهی مالی باعث میشود توجه افبیآی به او جلب شود و تبدیل به یکی از افرادی شود که ادارهی تحقیقات و اطلاعات آمریکا قصد دستگیریاش را دارد.
با تماشای این فیلم در خواهید یافت که آرون سورکین بیش از این که یک کارگردان قدرتمند باشد، یک نویسندهی درخشان است؛ چرا که «بازی مالی» آن گونه که باید نمیتواند مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و از نظر تدوین به نظر میرسد آن طور که باید نمیتواند شگفتی بیافریند. با این حال فیلمنامه بینقص است، داستان هیجانانگیز است و نقشآفرینیها باعث میشوند مخاطب فیلم را تا انتها دنبال کند. جسیکا چستین در این فیلم ایفاکنندهی نقش اصلی است و کوین کاستنر نقش پدر او، لری را ایفا میکند.
کاستنر که حالا دیگر پا به سن گذاشته است، این بار در یک فیلم غیر اکشن و غیر وسترن، موفق میشود با آرامش ذاتی خود و توانایی ذاتیاش به عنوان ایفاکنندهی نقش یک پدر، در «بازی مالی» مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد و به خوبی به پیش برد خط روایی داستان کمک کند. مخاطب که عادت به دیدن کاستنر در نقش قهرمانهای یکهتاز دارد، حالا در حال روبه رو شدن با او است در حالتی که کاستنر همانند وجدان خفتهی دخترش عمل می کند. پدری که دلواپس است و سعی دارد دختر خود را در مسیر درست هدایت کند؛ چیزی شبیه به نقشآفرینیای که در «مرد پولادین» از کاستنر دیده بودیم؛ اما این بار زیر نظر سورکین، کاستنر توانست با توجه به تجربهای که پیشتر کسب کرده بود، به خوبی از عهدهی ایفای این نقش بر بیاید.
«بازی مالی» با بودجهی ۳۰ میلیون دلاریاش، در گیشه بیش از ۵۹ میلیون دلار فروخت. آرون سورکین برای نوشتن فیلمنامهی «بازی مالی» که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است توانست نامزد دریافت جایزهی اسکار شود. سورکین و چستین نامزد دریافت جوایز گلدن گلوب هم شدند. کاستنر زمانی در این فیلم ایفای نقش کرد که ۶۲ سال داشت و بیشک میتوان گفت که تجربههای شخصی او و ارتباط پدرانهاش با هفت فرزندش در این فیلم بسیار به کمک او آمدند تا بتواند به خوبی نقش پدر مالی بلوم را ایفا کند.
۸. چراگاه آزاد (Open Range)
- سال تولید: ۲۰۱۶
- کارگردان: تئودور ملفی
- بازیگران: تراجی پی. هنسون، اکتاویا اسپنسر، جنل مونی، کیریستن دانست
- امتیاز راتن تومیتوز: ۹۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۴ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
این فیلم که هم به عنوان یک درام تاریخی و هم به عنوان یک فیلم زندگینامهای عملکرد درستی دارد، داستانی خارقالعاده که بر اساس واقعیت است را روایت میکند. داستان این فیلم دربارهی دستآوردی مهم از سوی دانشمندان ناسا طی اوایل دههی ۱۹۶۰ میلادی و رقابت فضایی آمریکا با شوروی است که از آن جایی که شخصیتهای اصلی آن سه زن سیاهپوست بودند برای مدتها ناگفته باقی ماند. این دانشمندان زن سیاهپوست کمک شایانی به فرستادن فضانوردان آمریکایی به خارج از جو کرهی زمین کردند، اما به دنبال رنگ پوستشان داستان آنها سالها بعد از کشف مهمشان بازگو شد.
با توجه به سالهایی که وقایع این فیلم در آن رخ میدهند، «ارقام پنهان» داستانی است از نژادپرستی و جنسیتزدگی در سازمانی که طبق باور عوام توسط مردهای سفیدپوست اداره میشود. کوین کاستنر در این فیلم یکی از بازیگران نقش مکمل است و پرترهای از شخصیت ال هریسون ترسیم میکند. هریسون رئیس یک گروه فضایی است که دست بر قضا شخصیتی است ساختگی که بر اساس شخصیتی واقعی خلق نشده. احتمالا نویسندگان این فیلم این شخصیت را کاملا خیالی ساختهاند تا تمرکز داستان بر روی سه شخصیت زن اصلی حفظ شود؛ کاترین جی. جانسون (تراجی پی. هنسون)، دوروتی وان (اکتاویا اسپنسر) و مری جکسون (جنل مونی).
کاستنر در این فیلم به خوبی از عهدهی ایفای نقش خود بر میآید و موفق میشود با وجود حضور کوتاهش در ذهن تماشاگران جایگاهی ویژه به دست آورد. او در این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است نقش رئیس گروهی را ایفا میکند که این سه زن سیاهپوست بعدها عضو آن میشوند. کاستنر به عنوان مردی که قرار است از این سه زن در مقابل تبعیضهای نژادی و جنسیتی محافظت کند به خوبی موفق میشود نقش یک مرد قدرتمند را ایفا نماید. چند نفر دیگر مثل کاستنر هستند که صرف حضورشان در یک اتاق بتواند باعث سکوت کردن سایر افرادی باشد که در آن حضور دارند؟
«ارقام پنهان» با بودجهی ۲۵ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه با فروش بیش از ۲۳۶ میلیون دلاری شگفتی بیافریند. این فیلم در ۳ رشته نامزد اسکار و در ۲ رشته نامزد گلدن گلوب شد، اما نتوانست از این ۲ جشنواره جایزهای به دست آورد. بسیاری از منتقدان بعد از تماشای این فیلم نقشآفرینی کاستنر در آن را تحسین کردند و آن را عنصری خواندند که توانسته است شرایط را برای بازی درخشان شخصیتهای اصلی فراهم کند. کاستنر با کمک تجربهی خود توانسته است شخصیتی رئیسگونه را با شمایلی شبه پدرانه ترکیب کند و موفق شود یکی از بهترین نقشآفرینیهای خود به عنوان بازیگر را ارائه دهد.
۶. سرزمین رویاها (Field of Dreams)
- سال تولید: ۱۹۹۳
- کارگردان: کلینت ایستوود
- بازیگران: کلینت ایستوود، لارا درن، بردلی ویتفورد، لیندا هارت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۷۸ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۱ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۵ از ۱۰
مانند «سرزمین رویاها»، داستان «یک دنیای بینقص» هم به گونهای بود که اگر در دست هنرمندی نامناسب میافتاد به کلی نابود میشد. خوشبختانه این داستان در دستان توانمند کلینت ایستوود قرار گرفت که سال ۱۹۹۳ در حال طی کردن پلههای ترقی بود؛ چرا که «نابخشوده» (Unforgiven) یک سال پیشتر منتشر شده بود و توانسته بود منتقدان و مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد. ایستوود هم دراین فیلم بازی میکند و هم به خوبی از عهدهی ساختن آن بر میآید. این فیلم داستان ارتباط عجیبی را روایت میکند که به تدریج بین یک مجرم فراری و کودکی که در ابتدا او را دزدیده بوده است شکل میگیرد.
کاستنر در این فیلم نقش مجرم فراری را ایفا میکند و ایستوود یک مارشال ایالات متحدهی آمریکا است که میخواهد او را گیر بیاندازد. بازیگران مکمل دیگر این فیلم مانند لارا درن و بردلی ویتفورد هم در این فیلم نقشآفرینیهای ماندگاری از خودشان به جا میگذارند. «یک دنیای بینقص» فیلمی است که وقایع آن با سرعت مناسب، یکی پس از دیگری رخ میدهند و به خوبی موفق میشود مخاطبان را درگیر داستان خودش کند. آن چه بیش از هرچیز در این فیلم قابل توجه است، نقشآفرینیهای درخشان بازیگران آن و رویهی منحصر به فردی است که کلینت ایستوود برای روایت کردن داستان این فیلم انتخاب کرده. کاستنر در این فیلم با همان آرامش همیشگیاش در مقابل دوربین ایستوود حاضر میشود و موفق میشود به خوبی در دل داستان او جای بگیرد.
کاستنر در «یک دنیای بینقص» که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است، میتواند تبدیل به ضد قهرمان دوست داشتنی شود. او کسی است که بچه را میدزدد، اما خیلی زود مخاطب باز هم نمیتواند در مقابل جذابیت ذاتی کاستنر از خودش مقاومت نشان دهد. ایستوود به خوبی میداند چه میکند؛ او برای ایفای نقش ضد قهرمان، فردی دوستداشتنی را انتخاب کرده است تا مخاطب ارتباطش را با داستان از دست ندهد. ایستوود مارشال ایالتی سختگیری میشود که دوست داشتنش سخت است و در واقع قهرمان داستان است و کاستنر تبدیل به دزد و ضد قهرمانی میشود که به راحتی به دل مینشیند.
«یک دنیای بینقص» با بودجهی ۳۰ میلیون دلاری ساخته شد و توانست بر خلاف بسیاری دیگر از فیلمهای ایستوود در گیشه بدرخشد؛ این فیلم بیش از ۱۳۵ میلیون دلار فروخت. مجلهی هنری کایه دو سینما، «یک دنیای بینقص» را به عنوان بهترین فیلم سال ۱۹۹۳ انتخاب کرد. ایبرت آمریکایی این فیلم را فیلمی خواند که هر کارگردان زندهای میتوانست با ساختن آن به خودش افتخار کند. متاسفانه تنها همکاری این دو اسطورهی وسترن یعنی ایستوود و کاستنر در فیلمی غیر وسترن رخ داد و طرفداران این دو بازیگر باید همچنان منتظر ساخته شدن وسترنی که هردوی این بازیگرها در آن حضور داشته باشند، بمانند.
۴. بول دورهام (Bull Durham)
- سال تولید: ۱۹۹۱
- کارگردان: الیور استون
- بازیگران: کوین بیکن، تامی لی جونز، گری اولدمن، مایکل روکر
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۴ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۲ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۸ از ۱۰
تماشای فیلم سینمایی «جیافکی» یک تجربهی فراموشنشدنی و تسخیرکننده است. تماشا کردن این همه بازیگر اسطورهای که یکی پس از دیگری در این فیلم حضور پیدا میکنند باعث میشود بعد از تماشای این فیلم شگفتزده شوید؛ از دونالد ساترلند و گری اولدمن و کوین بیکن گرفته تا تامی لی جونز و سیسی اسپیسک و جو پشی و البته کوین کاستنر در نقش اصلی. کاستنر در این فیلم نقش دادستان ناحیهی نیواولئانز، جیمی گریسون را ایفا میکند؛ کسی که سعی دارد پرده از راز ترور سی و پنجمین رئیس جمهور آمریکا، جان اف. کندی بردارد.
استون در این فیلم از سبک منحصر به فرد خود استفاده میکند و فضایی سرشار از پارانویا برای گریسون میسازد. برای یک مخاطب تجربه کردن مدت زمان بیش از سه ساعت این فیلم که در تمام طول آن حس و حالی خفهکننده جریان دارد و عرصه لحظه به لحظه بر گریسون تنگتر میشود تجربهای جذاب و نفسگیر خواهد بود. کاستنر در این فیلم که در مقیاسی عظیم ساخته شده است موفق میشود به خوبی تمرکز خوذ را حفظ کند و با شخصیت خودش در مسیر داستان همراه شود. او به عنوان بازیگری که تجربهی ایفای نقش در فیلمهای طولانی را دارد به خوبی میداند چگونه با مراحل سخت فیلمبرداری آثار طولانی کنار بیاید. «جیافکی» فیلمی است که مخاطب را با داستانی نیمه واقعی و نیمه غیرواقعی همراه میکند و او را در دل یک جریان تاریخی سردرگمکننده میاندازد.
کاستنر در «جیافکی» نقش وجدان بیدار جامعه را ایفا میکند؛ مردی که به قتل رسیدن بیدلیل یک سیاستمدار خوشنام را نمیپذیرد و تلاش میکند تا از جریان پشت پرده سر در بیاورد. کاستنر در «جیافکی» هیچ ترسی از نیروهای پنهان ندارد. او آمده است تا یک پرونده را حل کند و حاضر است تا پای جان درگیر آن شود. نقشآفرینی احساسی کاستنر در این فیلم که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است میتواند مخاطبان را شگفتزده کند و آنها را با وجوهات جدیدی از تواناییهای بازیگری کاستنر آشنا نماید؛ وجوهاتی که پیش از این کشف نشده بودند.
این فیلم در ۸ رشته نامزد دریافت جوایز اسکار شد و توانست در ۲ رشتهی بهترین فیلمبرداری و بهترین تدوین جایزه را از این جشنواره دریافت کند. ۴ نامزدی در جوایز بفتا و چهار نامزدی در جوایز گلدن گلوب از دیگر افتخارات این فیلم هستند. «جیافکی» یکی از بهترین درامهای تاریخی سیاسی تاریخ سینما است و میتواند برای کسانی که به تاریخ معاصر آمریکا علاقه دارند جذاب باشد. الیور استون برای کارگردانی این فیلم ماندگار توانست جایزهی بهترین کارگردانی را از جشنوارهی جوایز گلدن گلوب به دست آورد. این فیلم با بودجهی ۴۰ میلیون دلاری ساخته شد و توانست در گیشه بیش از ۲۰۵ میلیون دلار بفروشد.
۲. رقصنده با گرگها (Dances with Wolves)
- سال تولید: ۱۹۸۷
- کارگردان: برایان دیپالما
- بازیگران: شان کانری، رابرت دنیرو، اندی گارسیا، چارلز مارتین اسمیت
- امتیاز راتن تومیتوز: ۸۳ از ۱۰۰
- امتیاز متاکریتیک: ۷۹ از ۱۰۰
- امتیاز IMDb به فیلم: ۷.۸ از ۱۰
حتما از خودتان میپرسید که چه فیلمی میتواند از «رقصنده با گرگها» بهتر باشد؟ احتمالا «تسخیرناپذیران». توانایی کوین کاستنر در ایفا کردن نقش شخصیتهای اصلی، پیش از سال ۱۹۸۷ هم مورد توجه قرار گرفته شده بود، اما احتمالا «تسخیرناپذیران» را باید فیلمی دانست که تواناییهای او برای به دوش کشیدن بار یک فیلم را به طور کامل به اثبات رساند. «تسخیرناپذیران» یک فیلم دلهرهآور و هیجانانگیز جنایی است که وقایع آن در دورهی ممنوعیت الکل در آمریکا رخ میدهند. شخصیت کاستنر در این فیلم، مامور الیوت نس، یک تیم ضربت مبارزه با جنایت تشکیل میدهد تا با آل کاپون و امپراتوری عظیم او مقابله کند.
«تسخیرناپذیران» احتمالا یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما است. این فیلم به تدریج مخاطب را با داستان خود درگیر میکند و وقتی که پای بازیگران مکمل درخشان وسط باشد، کمتر فیلمی میتواند با «تسخیرناپذیران» مقابله کند. نقشآفرینی رابرت دنیرو به عنوان آل کاپون در این فیلم فراموشنشدنی است و نقشآفرینی شان کانری در این فیلم برای او یک اسکار به ارمغان آورد. این فیلم نه تنها یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است، بلکه بیشک یکی از بهترین فیلمهای جنایی تاریخ سینما هم هست. علاوه بر ستایش بازیگران این فیلم باید از تواناییهای بینظیر برایان دیپالما هم تقدیر کرد؛ کارگردانی که به خوبی میداند چگونه یک داستان را به شکلی درگیرکننده روایت کند و کدام بازیگر را در چه نقشی بازی دهد.
این فیلم با وجود ستارگان خود در گیشه به مشکل فروش بر نخورد و با بودجهی ۲۵ میلیون دلاری، توانست بیش از ۱۰۶ میلیون دلار بفروشد. از «تسخیرناپذیران» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای گانگستری تاریخ سینما یاد میشود. کاستنر در این فیلم موفق میشود در مقابل بازیگران بزرگی مانند کانری و دنیرو قرار بگیرد و حتی یک لحظه زیر سایهی آنها نرود. او موفق میشود در این فیلم نشان دهد که نقش اصلی کیست. او شخصیتی است که داستان را پیش میبرد و شخصیتهای دیگر را در لحظات سخت راهنمایی میکند. علاوه بر اسکار بهترین بازیگری که این فیلم ان را برای کانری به ارمغان آورد، «تسخیرناپذیران» که یکی از بهترین فیلمهای کوین کاستنر است توانست در ۳ رشتهی دیگر هم نامزد اسکار شود. کانری توانست جایزهی گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را هم به دست آورد. فیلمنامهی این فیلم گانگستری را دیوید ممت نوشته است و موسیقی متن آن را انیو موریکونه ساخته، موسیقی متن این فیلم توانست جایزهی گرمی را به دست آورد.
منبع: خبرآنلاین
منبع: faradeed-192649