مادر رومینا: قصاص میخواهم
«رعنا دشتی» مادر رومینا اشرفی از اختلاف میان پدر و دختر میگوید. او میگوید پیش از حادثه، همسرش بارها رومینا را تهدید به قتل و یا تشویق به خودکشی کرده بود:
«یک روز، شوهرخالهاش آمد و گفت یک نفر میخواهد به خواستگاری رومینا بیاید و گفته اگر شما رضایت ندهید، با رومینا فرار میکند.»
«پدرش مرگ موش خرید. به رومینا گفت خودت را بکش؛ نگذار من تو را بکشم.»
«شبی که از خانه فرار کرد، میخواست برایمان چایی دم کند. پدرش اجازه نداد. گفت رومینا دستش را میسوزاند. خودش چایی را دم کرد»
«بعد که فهمیدیم با بهمن فرار کرده، پدر رومینا داس را برداشت و به خانه بهمن رفت. گفت میروم آنها را بکشم.»
«بارها به من گفته بود که به رومینا یاد بدهم خودش را حلقآویز کند. اما من این کار را نکردم.»
«قصاص میخواهم. دیگر نمیتوانم به او نگاه کنم. نمیتوانم او را ببینم.»
«پدرش مرگ موش خرید. به رومینا گفت خودت را بکش؛ نگذار من تو را بکشم.»
«شبی که از خانه فرار کرد، میخواست برایمان چایی دم کند. پدرش اجازه نداد. گفت رومینا دستش را میسوزاند. خودش چایی را دم کرد»
«بعد که فهمیدیم با بهمن فرار کرده، پدر رومینا داس را برداشت و به خانه بهمن رفت. گفت میروم آنها را بکشم.»
«بارها به من گفته بود که به رومینا یاد بدهم خودش را حلقآویز کند. اما من این کار را نکردم.»
«قصاص میخواهم. دیگر نمیتوانم به او نگاه کنم. نمیتوانم او را ببینم.»