جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > (تصاویر) سفر به ایران قدیم؛ روایت‌های خانم قاجاری، خاطرات ثریا و چند داستان و عکس دیگر

(تصاویر) سفر به ایران قدیم؛ روایت‌های خانم قاجاری، خاطرات ثریا و چند داستان و عکس دیگر

در ادامه عکس‌هایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، خودروهای نوستالژیک، عکس‌های فوتبالی و...​ را خواهید دید.

در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده ‌شده‌ای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست. 

قســمت‌هایی از کتاب کاخ تنهایی، خاطرات ثریا اســفندیاری، (قســمت 69)

دکتر محمد توکل، جراح و متخصص زنان، رئیس فدراسیون کشتی بین سال‌های ۱۳۵۴ - ۱۳۵۶، رئیس کنفدراسیون آسیا،  نایب رئیس و عضو هیات رئیسه فدراسیون جهانی کشتی و عضو تالار افتخارات فیلا؛ ‌دکتر محمد توکل در سال ۱۳۱۳ در قزوین به دنیا آمد و در سال ۱۳۳۳ در کنکور پزشکی دانشگاه تهران شرکت کرد و با نمره بالایی قبول شد. در سال ۱۳۳۹ دوره طب عمومی را به پایان برد و در کنکور ورودی به عنوان رزیدنت زنان و مامایی پذیرفته شد.

در سال ۱۳۴۳ برای تکمیل تحصیل و اخذ فوق‌تخصص در رشته سرطان زنان و مامایی عازم انگلستان شد. ‌او رشته کشتی را زیر نظر مرحوم حبیب‌الله بلور سرمربی اسبق تیم ملی کشتی آغاز کرد. توکل در طول تحصیل در دانشکده پزشکی عضو تیم ملی کشتی دانشگاه‌های ایران و کاپیتان تیم کشتی دانشگاه تهران بود. در سال ۱۳۴۶ به تهران بازگشت و در بیمارستان هشترودیان مشغول به کار شد. 

 

توکل ۴ دوره ۶ ساله عضو هیات رئیسه اتحادیه جهانی کشتی بود و یک دوره ۴ ساله نیز به‌عنوان رئیس کنفدراسیون کشتی آسیا انتخاب شد. ‌

 

به گزارش مشرق او در پاسخ به سوالی که «‌آقای دکتر ظاهراً شما هم پزشک به دنیا آوردن یکی از قهرمانان سابق کشتی بوده‌اید و هم اینکه اولین مدال جهانی وی را نیز به گردنش انداخته‌اید.» گفته بود: « بله، بنده پزشک علیرضا دبیر و مادرش بودم و او را به دنیا آوردم. از طرفی در مسابقات جهانی تهران نخستین مدال جهانی این قهرمان را به گردنش انداختم.»  سرانجام دکتر محمد توکل‌‌ پس از مدتی بیماری 9 اسفند 1402در سن ۸۹ سالگی درگذشت.

دو چهره مشهور استقلال؛ ناصرحجازی و قلعه‌نویی؛

داســــتان زندگی خانوم، زنی از خاندان قاجار، نـــــــوه مظفرالدین‌شــــاه و خواهرزاده محمدعلی‌شاه (قســـمت 32)؛ 

خانوم 32

این بار صدای جیغ بلند مادرم تمام ساختمان را پر کرد که پیدا بود پرت شده است روی زمین. صدایش شنیده شد که گفت باید از روی جنازه من بگذری. دیدم که نزهت ناگهان مثل پرنده‌ای از جا جست، چادر خاله خانم را از بالای سرش برداشت و از اتاق پرید بیرون پابرهنه.

از تکان شاخه‌های شمشاد دور استخر معلوم بود که آن پشت هم بقیه اهل خانه در کمین و وحشت‌اند. این بار صدای کوفتن بیشتر می‌شد و صدای جیغ مادرم، قورباغه‌ها خاموش شده بودند و انگار بید مجنون کنار آلاچیق بر‌سر می‌کوفت وقتی که ارسی پنجدری از جا درآمد و به صدای مهیبی شکست و افتاد در مهتابی، مروارید پشت پنجره ایستاده بود وحشت‌زده و مهتابی را می‌پایید که گفت یا امام هشتم به فریاد برس.

صدای قدم‌های سنگین پدر را شنیدم که به سمت ما می‌آمد، تعلیمی در دستش بود و تعادل نداشت، یک بار هم خورد به گلدانی و با لگد آن را پرت کرد وسط حیاط. صدای ناله مادر می‌آمد. خان با لگدی در اتاق را باز کرد، قد بلندش چارچوب در را پر کرده بود. نگاهش در اتاق گشت، خاله خانم که بی‌چادر معذب می‌نمود از جا بلند شد، مروارید پشت پرده خود را از نگاه او دور می‌کرد که صدای نعره‌اش اتاق را پر کرد‌، با خشم لحاف نزهت را بلند کرد و انداخت آن طرف اتاق و فریاد زد «کو؟ نه‌نه .... گفتم کو. » خاله خانم به صدا آمد:  کی آقا. کی؟ با غضب دندان‌هایش را فشرد و داد زد: ‌«نزهت‌السلطنه‌...» سرشب رفتند‌، انگار رفتند پارک امین‌الدوله...  حالا دیگر می‌شد چهره مادر را از چارچوب در اتاق دید که لچک افتاده بود زیر گلویش، موهای پریشانش ولو شده بود روی صورتش. صورتی که غرق خون بود. خواستم بدوم در بغلش اما از ترس پایم حرکت نداشت.  «بیرون!» پدر اشاره کرد به خاله خانم و مروارید که همانطور مثل بید می‌لرزیدند. مادر فریاد زد: «برید. همه را خبر کنید. همه بیان این...»

فرود آمدن تعلیمی خان صدا را در گلوی مادر بست و دیدم که خون از پیشانی مادر سرازیر شد ولی خودش اعتنایی نکرد و حمله برد به او که رب دوشامبر ابریشمیش پاره شده بود. اما با ضربه پشت دست دیو به زمین افتاد. شنیدم که با صدای گرفته فریاد زد:« می‌تونم مث سگ بکشمت، بدبخت. اما نمی‌کشم و می‌ذارم که تا آخر عمرت خون گریه کنی. یک چشمت اشک، یک چشمت خون.»  مادرم بی‌حال روی زمین افتاده بود و خون از سرش می‌ریخت . خان قمه را چپاند در غلاف و دست مرا گرفت و کشید.

مقاومت کردم. کشیده شدم دم در. من جیغ می‌زدم و او بی‌اعتنا. همانطور که دستش را حلقه کرده بود دور کمرم، از مهتابی گذشت... ادامه دارد...

منبع: هفت صبح

منبع: faradeed-188922

برچسب ها
نسخه اصل مطلب