قصاص، فرجام نزاع مرگبار در رستوران
متهم پرونده قهرمان رزمیکاری که در پی درگیری با جوانی بر سر نگاهکردن به یک دختر به قتل رسیده است، با درخواست اولیایدم برای قصاص در دادگاه کیفری استان تهران مورد محاکمه قرار گرفت.
مأموران پلیس یک سال قبل در جریان نزاع بین چند جوان قرار گرفتند و وقتی در این خصوص تحقیق کردند، متوجه شدند درگیری بین دو جوان بهخاطر نگاه به یک دختر رخ داده است. با بازداشت جوان ضارب و درحالیکه تحقیقات از او آغاز شده بود، مأموران متوجه شدند جوان مجروح در بیمارستان جانش را از دست داده است. بهاینترتیب پرونده با عنوان قتل در اداره دهم پلیس آگاهی تهران به جریان افتاد.
با توجه به مدارک موجود در پرونده، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه محاکمه که در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده و نماینده دادستان خواستار صدور حکم مجازات شد.
در ادامه، اولیایدم پسر جوان در جایگاه قرار گرفتند. قاضی مجید متینراسخ، رئیس دادگاه، آنها را به بخشش و گذشت دعوت کرد، اما مادر مقتول گفت حاضر به گذشت نیست. او گفت: پسر من قهرمان رزمی کشور بود و ۱۶ مدال کشوری داشت. او جوان شروری نبود. روز حادثه هم از شهرستان به همراه دوستش به تهران آمده بود تا هم چندروزی تفریح کند و هم اگر شد، کاری پیدا کند، اما متهم به او حمله کرده و با ضربه چاقو او را به قتل رسانده است. من گذشت نمیکنم و درخواستی بهجز قصاص ندارم.
در ادامه، متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من و دختر موردعلاقهام در رستوران نشسته بودیم که پسر جوان و دوستش هم وارد شدند. آنها از وقتی که وارد رستوران شدند داشتند به ژاله نگاه میکردند. این موضوع من را ناراحت کرد و با عصبانیت به او گفتم چرا به دختر موردعلاقه من نگاه میکنی. با هم جروبحث کردیم و درگیری بین ما بالا گرفت. کارگر رستوران هر دوی ما را از رستوران بیرون کرد. بیرون از رستوران با هم جروبحث کردیم و در یک لحظه من متوجه نشدم چه شد. وقتی به سمت من حمله و مشت پرت کرد، من هم برای دفاع از خودم چاقو بیرون آوردم و یک ضربه به او زدم. وقتی خون جاری شد، خودم وحشت کردم و اصلا متوجه نبودم دقیقا چه شده است، اما همانجا با توجه به اینکه مردم جمع شده بودند پلیس را خبر کردند، اما من هم قبل از رسیدن مأموران فرار کردم.
متهم گفت: من خیلی عصبانی بودم و اصلا کارهایم دست خودم نبود، حتی زمانی که کارگر رستوران مرا بیرون کرد، با او هم درگیری پیدا کردم و با هم زدوخورد کردیم، اما کارگر رستوران کوتاه آمد. بااینحال آرام نشده بودم.
سپس متهم درباره اینکه چرا چاقو همراه داشته، گفت: وقتی ششساله بودم، پدرم، من و مادر و برادرم را ترک کرد و دیگر خبری از او نشد. مادرم پای ما ایستاد و ما را به سختی بزرگ کرد. از وقتی که توانایی کارکردن پیدا کردم، کار میکردم. من و برادرم کارگر میوهفروشی بودیم و بار جابهجا میکردیم. یک هفته بود که چاقو را برادرم به من داده بود. وقتی من به پسر جوان ضربه زدم و فرار کردم، به خانه رفتم و چاقو را به برادرم دادم و گفتم با چاقو یک نفر را کشتهام، اما برادرم باور نکرد. او چاقو را از من گرفت و رفت. او در پرونده من نقشی نداشت. من اصلا آدم شروری نبودم که بخواهم مدام دعوا کنم. همیشه سرم در کار خودم بود. آن روز هم خیلی عصبی بودم، چون دختر موردعلاقهام همراهم بود تا این حد عصبانی شده بودم. از اولیایدم بهخاطر کاری که کردهام عذرخواهی میکنم.
سپس برادر متهم در جایگاه قرار گرفت. او که متهم به اختفای ادله جرم بود، اتهامش را رد کرد و گفت: من اصلا باور نکردم برادرم چنین کاری کرده باشد. وقتی به من گفت با چاقو فردی را کشته است فکر کردم بلوف میزند و حرفش را باور نکردم. چاقو را در جیبم گذاشتم و بعد هم نمیدانم چاقو چه شد، فکر میکنم از جیبم افتاده باشد، چون ما کار میکردیم و مدام در حرکت بودیم. وقتی که مأموران برای بازداشت برادرم آمدند و گفتند که او با چاقو یک نفر را کشته، من تازه باور کردم که حرفش واقعی است.
بعد از گفتههای متهم و بیان آخرین دفاع، هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند. آنها متهم ردیف اول را بهخاطر قتل با درخواست اولیایدم به قصاص محکوم، اما برادر او را از اتهام اختفای ادله جرم تبرئه کردند.
با توجه به مدارک موجود در پرونده، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در ابتدای جلسه محاکمه که در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران برگزار شد، ابتدا کیفرخواست علیه متهم خوانده و نماینده دادستان خواستار صدور حکم مجازات شد.
در ادامه، اولیایدم پسر جوان در جایگاه قرار گرفتند. قاضی مجید متینراسخ، رئیس دادگاه، آنها را به بخشش و گذشت دعوت کرد، اما مادر مقتول گفت حاضر به گذشت نیست. او گفت: پسر من قهرمان رزمی کشور بود و ۱۶ مدال کشوری داشت. او جوان شروری نبود. روز حادثه هم از شهرستان به همراه دوستش به تهران آمده بود تا هم چندروزی تفریح کند و هم اگر شد، کاری پیدا کند، اما متهم به او حمله کرده و با ضربه چاقو او را به قتل رسانده است. من گذشت نمیکنم و درخواستی بهجز قصاص ندارم.
در ادامه، متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من و دختر موردعلاقهام در رستوران نشسته بودیم که پسر جوان و دوستش هم وارد شدند. آنها از وقتی که وارد رستوران شدند داشتند به ژاله نگاه میکردند. این موضوع من را ناراحت کرد و با عصبانیت به او گفتم چرا به دختر موردعلاقه من نگاه میکنی. با هم جروبحث کردیم و درگیری بین ما بالا گرفت. کارگر رستوران هر دوی ما را از رستوران بیرون کرد. بیرون از رستوران با هم جروبحث کردیم و در یک لحظه من متوجه نشدم چه شد. وقتی به سمت من حمله و مشت پرت کرد، من هم برای دفاع از خودم چاقو بیرون آوردم و یک ضربه به او زدم. وقتی خون جاری شد، خودم وحشت کردم و اصلا متوجه نبودم دقیقا چه شده است، اما همانجا با توجه به اینکه مردم جمع شده بودند پلیس را خبر کردند، اما من هم قبل از رسیدن مأموران فرار کردم.
متهم گفت: من خیلی عصبانی بودم و اصلا کارهایم دست خودم نبود، حتی زمانی که کارگر رستوران مرا بیرون کرد، با او هم درگیری پیدا کردم و با هم زدوخورد کردیم، اما کارگر رستوران کوتاه آمد. بااینحال آرام نشده بودم.
سپس متهم درباره اینکه چرا چاقو همراه داشته، گفت: وقتی ششساله بودم، پدرم، من و مادر و برادرم را ترک کرد و دیگر خبری از او نشد. مادرم پای ما ایستاد و ما را به سختی بزرگ کرد. از وقتی که توانایی کارکردن پیدا کردم، کار میکردم. من و برادرم کارگر میوهفروشی بودیم و بار جابهجا میکردیم. یک هفته بود که چاقو را برادرم به من داده بود. وقتی من به پسر جوان ضربه زدم و فرار کردم، به خانه رفتم و چاقو را به برادرم دادم و گفتم با چاقو یک نفر را کشتهام، اما برادرم باور نکرد. او چاقو را از من گرفت و رفت. او در پرونده من نقشی نداشت. من اصلا آدم شروری نبودم که بخواهم مدام دعوا کنم. همیشه سرم در کار خودم بود. آن روز هم خیلی عصبی بودم، چون دختر موردعلاقهام همراهم بود تا این حد عصبانی شده بودم. از اولیایدم بهخاطر کاری که کردهام عذرخواهی میکنم.
سپس برادر متهم در جایگاه قرار گرفت. او که متهم به اختفای ادله جرم بود، اتهامش را رد کرد و گفت: من اصلا باور نکردم برادرم چنین کاری کرده باشد. وقتی به من گفت با چاقو فردی را کشته است فکر کردم بلوف میزند و حرفش را باور نکردم. چاقو را در جیبم گذاشتم و بعد هم نمیدانم چاقو چه شد، فکر میکنم از جیبم افتاده باشد، چون ما کار میکردیم و مدام در حرکت بودیم. وقتی که مأموران برای بازداشت برادرم آمدند و گفتند که او با چاقو یک نفر را کشته، من تازه باور کردم که حرفش واقعی است.
بعد از گفتههای متهم و بیان آخرین دفاع، هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند. آنها متهم ردیف اول را بهخاطر قتل با درخواست اولیایدم به قصاص محکوم، اما برادر او را از اتهام اختفای ادله جرم تبرئه کردند.