جستجو
رویداد ایران > رویداد > فرهنگی > نقد فیلم Arcadian؛ نیکلاس کیج در مقابل هیولاها

نقد فیلم Arcadian؛ نیکلاس کیج در مقابل هیولاها

در آینده‌ای نزدیک، زندگی روی زمین نابود خواهد شد. پل (نیکلاس کیج) و پسران دوقلوی نوجوانش، توماس (جیدن مارتل) و جوزف (مکسول جنکینز) که چند سالی از عمر خود را سپری کرده‌اند، باید در این دنیای پساآخرالزمانی آرامش در روز را با عذاب در شب پشت سر بگذارند.

یک فیلم ترسناک پسا آخرالزمانی درباره پدری که برای محافظت از پسرانش دست به هر کاری می‌زند؛ این اثر سینمایی یک فیلم ژانری اسپیلبرگی درباره چیزهایی است که ارزش فداکاری در دنیای خطرناک را دارد. در ادامه برای آشنایی بیشتر با این داستان تخیلی همراه نقد فیلم Arcadian باشید.

خب در مواجه مخاطب با چنین اثری پیش از هرچیز، عبارت «فیلم ترسناک پسا آخرالزمانی با نیکلاس کیج» نکته‌ای است که عالی به نظر می‌رسد. چهره این بازیگر روی پوستر و نام خانوادگی او در تیتراژ بهتر از هر تبلیغاتی عمل می‌کند، به خصوص وقتی صحبت از یک فیلم ژانری کم هزینه باشد.

در تئوری، داستان «نیک کیج علیه هیولاها» می‌تواند منجر به موفقیت ژانری دیگری با روح آثار مستقلی چون «Mandy» خشمگین یا «Pig» شود. با این حال، واقعیت ناگوار این است که باید چنین انتظاراتی را از فیلم نداشت. اما چرا؟ چون این ستاره اصلی فیلم به سرعت به پس‌زمینه داستان سقوط می‌کند.

با این حال، زمانی که کیج در حال انجام یک کار تماشایی در این فیلم است، او هنوز هم جذاب به نظر می‌رسد. برای مثال صحنه به یاد ماندنی کیج با یک تفنگ ساچمه‌ای در پایان این فیلم گواه روشنی بر این موضوع است.

اما داستان فیلم عمدتاً بر روی برادران متمرکز است. جوزف مسئول تعمیر چیزها و اختراع تله برای گرفتن موجودات کشنده و ترسناک است. و توماس نیز تنها علاقه مند به قرار ملاقات با دختر همسایه خود شارلوت است. با وجود تفاوت در شخصیت‌ها و خلق و خوی آن‌ها، این دو پسر در نهایت باید برای نجات پدرشان متحد شوند.

منظور من این است که فیلمنامه مایکل نیلون فاقد عمق مورد نظر در چنین آثاری است. به هر دلیلی کاملا روشن است که نویسنده علاقه‌ای به مطالعه دقیق دنیای ویران شده یا شخصیت‌های ساکن در آن ندارد.

در نتیجه خیلی جالب شرایط پیرامون پایان جهان برای من مخاطب آشکار نخواهد شد. حتی ماهیت منشاء هیولاها نیز بی‌پاسخ خواهد ماند. هرچند نکاتی در طول روایت پراکنده است، اما نمی‌توان انتظار توضیح روشنی داشت. حتی شخصیت‌های فیلم هم نمی‌دانند چه چیزی باعث فروپاشی تمدن انسانی شد. شاید یک فاجعه آب و هوایی، یا شاید تهاجم سوسک‌های جهش یافته! ظاهراً بیننده در انتخاب گزینه مورد علاقه خود مختار است.

حتی پیشینه شخصیت اصلی نیز در پشت صحنه باقی می‌ماند. این یعنی ما هرگز متوجه نمی‌شویم که شخص پل با بازی نیک کیج قبل از آخرالزمان چگونه زندگی می‌کرد یا همسرش کجاست.

تنها ویژگی این شخصیت، نقش عملکردی یک پدر دلسوز است که برای نجات پسرانش دست به هر کاری می‌زند. به هر حال، وقتی هیچ چیز در مورد پیشینه شخصیتی مشخص نیست، همدردی با یک شخصیت سخت است.

اما جدا از چنین نکاتی، باید به یک ایراد دیگر فیلم نیز اشاره کرد. مشکلات این فیلم می‌تواند شامل کار دوربین هم باشد. تصمیم برای تصویربرداری با دوربین دستی ممکن است با بودجه محدود کار به تیم تولید دیکته شده باشد، اما با این وجود، بازهم مدل استفاده شده به خودی خود کاملاً بحث برانگیز به نظر می‌رسد.

در واقع این مدل فیلمبرداری به جای اثر مثبت، فقط یک تصویر نه چندان واضح پسش چشم مخاطب شکل داده است. حتی این ایراد به نورپردازی هم وارد است، چرا که صحنه‌های خیلی تاریک برخی از جذابیت و تنش فیلم را خراب می‌کند و بیننده به طور طبیعی غر می‌زند که «هیچ چیز قابل مشاهده نیست».

در پایان باید گفت: فیلم Arcadian مسیر پیموده شده فیلم‌های ترسناک محبوب درباره بقا در دوران پسا آخرالزمان را دنبال می‌کند. مسیری آسان، کلیشه‌ای و بدون تازگی که منجر به گفتن این واقعیت می‌شود که فقط هیولاهای درون این اثر از کل تصویر به یاد می‌آیند. شاید این نگته برای یک فیلم هیولایی، وقتی به آن فکر می‌کنید، آنقدرها هم بد نباشد. اما متأسفانه، بعید است که یک اثر سینمایی تنها بر اساس ظاهر به یاد ماندنی هیولاها ساخته شود.

نقد فیلم Arcadian | نیکلاس کیج در مقابل هیولاها

بنجامین بروئر به عنوان کارگردان روی طراحی هیولا‌ها تمرکز می‌کند، اما اهمیت فیلمنامه را فراموش می‌کند. در نهایت، فیلم در هر دو جبهه مورد نظرش کار نمی‌کند: این یعنی نه ایده شکل می‌گیرد، نه فیلم مخاطب را می‌ترساند. البته خوشبختانه زمان فیلم به گونه‌ای است که در یک ساعت و نیم خیلی خسته‌کننده نمی‌شود.

منبع: ویجیاتو

منبع: faradeed-187660

برچسب ها
نسخه اصل مطلب