چرایی پایین ماندن مشارکت زنان در بازار کار ایران
در نمودارهایی که میزان مشارکت زنان در بازار کار را بین کشورهای جهان نشان میدهند موقعیت ایران و بعضی همسایگاناش در خاورمیانه چشمگیر است چون صاحب پایینترین آمار مشارکت در دنیا هستند! مثلا نمودار 1 که متوسط مشارکت زنان را در برابر متوسط درآمد سرانه واقعی کشورهای جهان در سالهای 1397-1401 ترسیم میکند به روشنی نشان میدهد که ایران، عراق، مصر، فلسطین، و اردن کمترین میزان مشارکت را دارند. حتی دیگر کشورهای خاورمیانه که نرخهای مشارکت بیشتری دارند، در میان گروههای درآمدی خودشان غالبا در نازلترین ردهها قرار دارند. گرچه در گذشته این وضع کموبیش در حال تغییر بوده و در سالهای اخیر در بعضی کشورهای منطقه مشارکت از رشد محسوسی برخوردار شدهاست، در اکثر کشورها بیشتر شاهد نوسان و حتی دورههای طولانی افت مشارکت زنان بودهایم. این به خصوص در مورد ایران صادق است که در شش دهه گذشته چند بار رشد مشارکت زنان را تجربه کرده ولی بعد از مدتی با روال معکوس روبرو گشتهاست (نمودار 2). این کمبود توسعه در بازار کار هزینه بزرگی برای اقتصاد کشور در بر داشته چون استعدادهای بسیاری را که میتوانسته در بازار کار شکوفا شده و بخش عظیمی از نیازهای اقتصادی جامعه را بر طرف کند به خدمت در چهاردیواری خانه محدود کردهاست. به همین دلیل چرایی پایین ماندن مشارکت زنان به سوال مهمی در مورد اقتصاد ایران تبدیل شدهاست. در این مقاله، نظریات عمدهای را که برای پاسخ به این سوال مطرح شده به اجمال مرور میکنیم.
نمودار 1
منبع: بانک جهانی https://databank.worldbank.org/source/world-development-indicators
1. نظریه پایهای مشارکت اقتصادی زنان: نقش رشد تولید و فناوری
رایجترین نظریه پایهای در مورد مشارکت زنان در بازار کار، این نرخ را تابعی از رشد تولید و فناوری میبیند و برای آن روندی به شکل U پیشبینی میکند. فرض اساسی این نظریه این است که در یک اقتصاد توسعهنیافته مبتنی بر کشاورزی، کار داخل و خارج از خانه بر اساس جنسیت تقسیم میشود. نقش کلیدی زنان در فرزندآوری و مراقبت از خانواده توانایی آنها را برای کار خارج از خانه محدود میکند و در نتیجه فعالیتهای تولیدی خارج از خانه عمدتا به عهده مردان گذاشته میشود. البته بسته به شرایط جغرافیایی و اقتصادی هر منطقه، زنان کموبیش کارهای تولیدی هم به عهده میگیرند، به ویژه در پیرامون خانه و به این ترتیب مشارکتشان عملا پایین نیست، بلکه نوع کارشان ممکن است باعث شود حضورشان در بازار کار کمتر به چشم بیاید. وقتی فرآیند صنعتیشدن شروع میشود و فرصتهای شغلی تنوع و گسترش مییابد، محل تولید از خانه فاصله بیشتری میگیرد و باعث تشدید تقسیم جنسیتی کار و کاهش مشارکت زنان میشود. این روال قسمت نزولی تابع U شکل را تبیین میکند.
با ادامه توسعه اقتصادی، این روند به تدریج تغییر مییابد. تحول فرآیندهای تولید و فناوری، امکانات تازهای برای شرکت زنان در بازار کار فراهم میکند و از طرف دیگر تولید لوازم خانگی بیشتر و بهتر، زمان لازم را برای خانهداری کاهش میدهد. همین طور رشد درآمدها و توسعه نظامهای بهداشتی و تامین اجتماعی اولویت فرزندآوری زیاد را کاهش میدهد و با کوچکتر شدن خانوادهها زنان فرصت بیشتری برای کار در بیرون از خانه مییابند. روند توسعه اقتصادی همچنین با گسترش آموزش همراه است که گرچه برای مدتی زنان جوان را از بازار کار دور میکند ولی نهایتا ارزش کار آنها را بالا میبرد و انگیزه مشارکت و اشتغالشان تقویت میشود. مجموعه این عوامل، امکان مشارکت وسیع زنان را در بازار کار به صورت بالقوه بالا میبرد و میتواند قسمت صعودی تابع U شکل را توضیح دهد. به نظر میرسد این فرایندی است که از دههها پیش در کشورهای پیشرفته و بسیاری کشورهای در حال توسعه در جریان بودهاست. نمونه چنین روندی را میتوان در بازار کار ترکیه مشاهده کرد (نمودار 3). البته این به معنای آن نیست که عوامل دیگر در این فرایند دخیل نبودهاند. در واقع، در اکثر کشورها رشد مشارکت زنان با مقاومتهای فرهنگی و اجتماعی روبرو بوده و تحت تاثیر سیاستهای گاه مساعد و گاه مخالف دولتها قرار گرفتهاست و از روال پیشبینیشده بر حسب تابع U شکل فاصله گرفته است. به خصوص در کشورهای خاورمیانه و جنوب آسیا با وجود کوچک شدن خانوادهها، توسعه آموزش و بهداشت، و دسترسی به فناوری لازم، قسمت صعودی میزان مشارکت در دهههای اخیر چندان قابل مشاهده نیست و یا مثل مورد ایران، هر بار که سر برآورده بعد از چند سال با افت قابل ملاحظهای از ادامه رشد بازماندهاست. در ادامه، به بحث در مورد علل این پدیده میپردازیم.
نمودار 3
منبع: بانک جهانی https://databank.worldbank.org/source/world-development-indicators
مثال دیگری که نقش سیاستهای دولت را در تحول فرهنگی و عملکرد بازار کار زنان نشان میدهد تغییری است که در صد سال گذشته در فرهنگهای آسیای میانه و قفقاز اتفاق افتادهاست. تا اواخر قرن نوزدهم میلادی کشورهای آن منطقه از نظر نقش زن در جامعه شباهتهای زیادی با فرهنگهای جنوب غرب آسیا داشتند ولی بعد از حدود هفت دهه سلطه شوروی در آن مناطق در طول قرن بیستم تحول عظیمی در دیدگاه مردم نسبت به فعالیت اقتصادی زنان اتفاق افتاد به طوری که مشارکت زنان به شدت رشد کرد و حتی پس از فروپاشی شوروی کماکان ادامه یافت. (این گروه از کشورها در نمودار 1 با رنگ سبز مشخص شدهاند.) این اثر بعید است عامل دیگری داشته باشد چون میزان مشارکت زنان در تمام کشورهایی که چند دهه تحت حکومت حزبهای کمونیست بودهاند بالا است. این دستاورد صرفنظر از دیگر نتایجی است که سیاستهای کشوهای کمونیستی به دنبال داشتهاست.
یک مورد دیگر که اهمیت سیاستهای دولت را در عملکرد بازار کار زنان نشان میدهد آمار بالای مشارکت در کشورهایی مثل کشورهای شرق آسیا است که از طریق تشویق صادرات به سوی صنعتیشدن رفتهاند. این دولتها برای رسیدن به هدف رشد اقتصادی بسیار عملگرایانه سیاستگذاری میکنند و توجه دارند که لازمه رشد صادرات در کشورهای در حال توسعه دسترسی تولید کنندهها به نیروی کار ارزان است. و یکی از مهمترین اقدامات در این جهت ایجاد امکانات برای مشارکت اقتصادی هرچه بیشتر زنان است. برای تحقق این هدف هم امکاناتی در چارچوب فرهنگ موجود فراهم میکنند و هم در موارد لازم زمینه تغییر هماهنگ فرهنگ را مهیا میسازند.
در ایران در دهههای منتهی به انقلاب سیاستهای اجتماعی و اقتصادی رژیم شاه در پی جایگزینی فرهنگ سنتی جامعه بود و به تحولات اجتماعی مهمی دامن زد، ولی قبل از اینکه موفقیت چندانی در بالا بردن میزان مشارکت زنان داشته باشد سرنگون شد. در دهه اول بعد از انقلاب، عمده سیاستهای دولت در جهت تقویت فرهنگ سنتی تغییر کرد. به ویژه محدودیتهای پوشش و عقیده و ممنوعیت استخدام زنان در برخی مشاغل و کنار گذاشته شدن بسیاری از زنان شاغل به عناوین مختلف اشتغال زنان را به شدت کاهش داد و بیکاریشان را به نحو بیسابقهای افزایش داد (نمودار 2). در ضمن فرزندآوری که قبل از انقلاب بالا رفته بود تشویق شد و امکان شرکت در بازار کار را محدودتر کرد. البته سیاستهای بعد از انقلاب یکدست نبود. مثلا تاکید بر سوادآموزی به ویژه در روستاها زمینه را برای رشد قابل ملاحظه تحصیلات زنان فراهم کرد که گرچه در گذشته نتوانست بر آثار سنت و سیاستهای سنتی روی مشارکت و اشتغال زنان غلبه کند ولی همان طور که در بالا اشاره شد یک رشته تغییرات کیفی به همراه داشته که میتواند به تحولات بنیادی بیشتری در آینده بیانجامد.
بعد از دهه اول انقلاب اشتغال زنان دو دوره فراز و فرود قابل توجه را تجربه کرده، یکی از اواخر دهه 1360 تا سال 1384 و دیگری از 1384 تا 1400. با بررسی علل این فراز و فرودها میتوان به درک بهتری از نقش عوامل اقتصادی، فرهنگی، و سیاستگذاری در پایین ماندن میزان مشارکت زنان دست یافت. این بررسی را با مقایسه روندهای اشتغال زنان و رشد تولید ناخالص داخلی در نمودار 2 آغاز میکنیم. چنانکه این نمودار نشان میدهد از اواسط دهه 1370 به بعد رابطه تنگاتنگی بین این دو متغیر برقرار بوده است. در زمان افزایش رشد تولید اشتغال زنان بالا میرود و در زمان افول رشد جریان بر عکس میشود. این همبستگی علل مختلفی میتواند داشتهباشد، ولی یک فرضیه بسیار محتمل این است که در شرایط رواج دیدگاه سنتی در جامعه که مردان را نانآور اصلی خانواده میانگارد و برای اشتغال آنان در قبال کار زنان اولویت بسیار بیشتری قائل است اشتغال زنان نقش ضربهگیر بازار کار مردان را پیدا میکند. وقتی رشد اقتصاد (و به تبع آن اشتغال کل) پایین میآید و کارفرماها ناچارند نیروی کارشان را کاهش دهند زنان را کمتر استخدام و بیشتر اخراج میکنند. و زمانی که وضع عوض میشود و نیاز به نیروی کار بیشتر هست دوباره به سراغ زنان جویای کار میروند. جالب اینجاست که برخلاف انتظار، آمار بیکاری زنان در بعضی سالهای انبساط اقتصادی بالا میرود و در بعضی سالهای رکود کاهش مییابد. علت این امر تغییرات عمده در جمعیت نسلهای مختلف با مشخصههای مختلف است که باعث کم و زیاد شدن ورود و خروج در بازار کار میشود.
یک پیامد مهم نقش ضربهگیری اشتغال زنان در بازار کار ازدیاد بیثباتی شغلی آنها است که به رشد حرفهای و درآمد دراز مدتشان صدمه میزند و میزان مشارکت را پایین میآورد. این برای بسیاری از زنان شرکتکننده در بازار کار مساله بزرگی است چون در شرایط فرهنگی موجود، آنها بههر حال به خاطر ازدواج و فرزندآوری و دیگر وقایع مهم زندگی با گسیختگی شغلی و موانع پیشرفت حرفهای روبرو هستند. نوسانات بازار کار مشکل را تشدید میکند. در ضمن، چون شغلهای دولتی نسبت به شغلهای بخش خصوصی از ثبات بسیار بیشتری برخوردارند، نقش ضربهگیری باعث تقویت گرایش زنان به کارهای دولتی میشود و طیف شغلهای حرفهای مناسبِ آنها را محدودتر میکند.
با وجود همبستگی نزدیک بین میزان مشارکت زنان و رشد اقتصادی در ربع قرن گذشته، نمیتوان مطمئن بود که تکانههای اقتصاد کلان تنها عامل نوسان اشتغال زنان باشد. باید توجه داشت که شروع افول نسبت اشتغال به جمعیت در سال 1385 مصادف است با تغییراتی در قوانین استخدامی که سن بازنشستگی زنان را کاهش داد و هزینه استخدام آنان را بالا برد. این تغییر همزمان بود با سیاستهای پوپولیستی دیگری که رشد اقتصادی را هم پایین آورد. از این نظر همبستگی مشهود در نمودار 2 ممکن است تا حدودی حاصل این همزمانی تغییر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی باشد تا اثر صرف تغییرات رشد.
4. نتیجه
پایین ماندن مشارکت و کاهش اشتغال زنان در ایران نتیجه عوامل متعددی است. در این میان به نظر میرسد که مهمترین نقش را فرهنگ تقسیم کار بر مبنای جنسیت بازی کردهاست. این نقش از سه کانال روی بازار کار اثر گذاشتهاست. یکی اثر مستقیم این فرهنگ است روی تصمیمهای زنان و خانوادههایشان در مورد کسبوکار و نوع اشتغال. با وجود حمایت خانوادهها از تحصیلات و کار زنان، طیف شغلهای مورد قبول بهنسبت محدود مانده و رقابت در میان متقاضیان کار تشدید شدهاست. کانال دوم اثرگذاری فرهنگ بر فعالیت اقتصادی زنان از طریق سیاستگذاری دولت است. بهطور کلی بعد از انقلاب عمده سیاستهای دولت در جهت حرکت به طرف تقسیم کار سنتی بوده هرچند بعضی سیاستها کیفیت اشتغال زنان را بالا برده و به همراه آموزش گستردهتر به تحولات فرهنگی کمک کردهاست. کانال سوم دادن نقش ضربهگیر بازار کار به اشتغال زنان بوده که بیثباتی شغلی زنان را تشدید کرده و به رشد حرفهای آنها ضربه زده و بازار کارشان را محدودتر کردهاست.
*هادی صالحی اصفهانی / دانشگاه ایلینوی در اوربانا-شمپین
منبع: ecoiran-62800