فريب يا حقيقت
سيد علي ميرفتاح- اتفاقي، يكبار ديگر «گودباي لنين» را ديدم. نديدهايد پيدا كردنش سخت نيست. بهخصوص به رفقاي روزنامهنگار توصيه ميكنم فيلم را با دقت و حوصله ببينند. البته روايت فيلم از فروپاشي ديوار برلين آنچنانكه سازندگانش وانمود ميكنند صادقانه نيست. خردهشيشههاي نظام سرمايهداري طوري در دل قصه جاساز شده كه با چشم غيرمسلح هم قابل رويت است. معذلك فيلم حاوي حقيقتي است كه بينندهاش را به تامل واميدارد. به خصوص ما را در نسبت با رسانهها به فكر فرو ميبرد و در ذهنمان ايجاد سوال ميكند كه آيا واقعا آنچه به اسم خبر ميبينيم و ميشنويم و ميخوانيم حقيقتا «خبر» است؟ در هزار و نهصد و نود، خاطرتان باشد يكدفعه دنيا روي دور تند رفت و جلوي چشممان ماجراهايي اتفاق افتادند كه شبيه خواب و خيال بودند. خواب و خيال نبودند اما به خاطر ذهنيتي كه رسانهها-جلوتر- برايمان ساخته بودند نميتوانستيم هضمشان كنيم. تصويري كه رسانهها از روماني، آلمان شرقي، شوروي و خيلي جاهاي ديگر نشانمان ميدادند به هيچوجه با آنچه اتفاق افتاد مطابقت نداشت. بدبينهايي كه رسانههاي معتبر دنيا را فريبكار ميدانند و معتقدند حقيقت دنيا در تلويزيونها و روزنامهها انعكاس نمييابد، يكي از احتجاجاتشان همين تصاوير جعلي دهه نود است. به هيچوجه از روي روزنامههاي آلمان، چه غربي و چه شرقي، نميشد فهميد كه عنقريب چه بلايي بر سر ديوار ميآيد. در نيمه دوم دهه هفتاد هم تصويري كه رسانهها از ايران برودكست ميكردند تناسبي با انقلاب قريبالوقوع اسلامي نداشت. در فيلم گودباي لنين بچهها بنا بر مصلحتهاي خيرخواهانه خبرهايي توليد ميكنند تا مادر بيمارشان دلهره نگيرد و بيجهت آب توي دلش تكان نخورد. رسانههاي دنيا هم از همين الگو پيروي ميكنند. در كار رسانهها خيرخواهي منتفي است اما شك نكنيد كه مصالح سفت و سختي دارند كه يك جا آب توي دل عدهاي تكان نخورد و جاي ديگر شديد و غليظ تكان بخورد. نگوييد از وقتي اينترنت آمده انحصار رسانهها شكسته و ديگر كسي مثل سابق قادر به كتمان حقيقت يا وارونه نشان دادن حقيقت نيست. از اتفاق با تعميم رسانه كار بدتر شده، فريبكاري هم بيشتر و پيچيدهتر شده. با اين همه رسانههاي عمومي و خصوصي چه كسي ميتوانست پيشبيني كند كه كار امريكا به دست دونالد ترامپ ميافتد؟... ما زيادي به رسانهها اعتماد كردهايم و ٢٤ساعته در معرض بمباران خبري هستيم اما آيا اينها حقيقتي را هم نشانمان ميدهند؟