من خلبان نیستم رسکیومن ارتشم! از سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش تا عمو کاووس «نون خ»
عمو کاووس مجموعه تلویزیونی نون خ که با لهجه شیرینش، آنقدر باورپذیر نقش یک ریشسفید بانفوذ و البته شوخطبع و مهربان را خوب بازی کرده که حالا برای خیلیها تبدیل به یک عمو شده است. فارغ از بازی جذاب، ماشاءالله وروایی سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش است و در دفاعمقدس خوش درخشیده است.
نمیدانم چرا شماره تلفن همراهش را «عمو کاووس» ذخیره کردم. عمو کاووس مجموعه تلویزیونی نون خ که با لهجه شیرینش، آنقدر باورپذیر نقش یک ریشسفید بانفوذ و البته شوخطبع و مهربان را خوب بازی کرده که حالا برای خیلیها تبدیل به یک عمو شده است. فارغ از بازی جذاب و دیدنی ماشاءالله وروایی در این سریال پربیننده، آنچه امروز ما را برای همصحبتی با او ترغیب کرده فقط پیشینه هنری او نیست. وروایی سرهنگ و مهندس پرواز بازنشسته هوانیروز ارتش است و در سالهای دفاعمقدس خوش درخشیده است.
هفته روز پیش روز ارتش بود. ضمن تبریک این روز به شما، برای ما بگویید چطور مسیر زندگی یک سرهنگ بازنشسته هوانیروز ارتش به دنیای هنر و بازیگری کشیده شده است؟
من هم سلام و تبریک جانانهای به همه ارتشیهای سرافراز، مرزداران نکونام و جنگاوران دلاور دارم. سال۱۳۴۷ وارد عرصه نظامی شدم و البته قبل از آن دستی بر آتش داشتم و یکی از شاگردان فعال آتش تقیپور نازنین بودم که خدا حفظشان کند. ایشان آن زمان مسئول تئاتر کرمانشاه بود؛ البته کنار هنرمندان دیگری همچون آقایان هواس پلوک، خندان و زندی خسرو شهراز، داریوش گراوندی و قلندرلکی که تئاتریهای دیار ما بودند، شاگردی میکردم. به هرحال عرصه نمایش را برای مردم شلوغ میکردیم و به دل همه هم مینشست.
از زمانی که وارد ارتش شدم در آنجا هم باز یک واحد هنری بود که مسیر فعالیتهای تئاتری مرا تسهیل کرد. نمایشهای خوبی برای خانوادههای ارتشی برگزار میکردیم که دستاورد خوبی هم داشت. بعد از انقلاب هم واحدهای عقیدتی سیاسی، مسئولیت بخش هنری را داشتند و ما که دیگر تجربهای در این زمینه داشتیم، گروه نمایش خوبی را به راه انداختیم. بیشتر هم نمایشهای طنز بود تا خانوادههای محترم ارتشیها واقعا لذت ببرند و خوش باشند. در دوران دفاعمقدس هم برای سربازان و نیروهای رزم نمایشهایی برای افزایش روحیه در خط مقدم داشتیم.
از خاطرات روزهای خدمت به ارتش و سالهای دفاعمقدس برایمان بگویید.
روزگار ما نظامیان بهخصوص نظامیان قدیمی بهویژه در سالهای دفاعمقدس پر از خاطره است. اصلا انسان موجودی است که با خاطره زندگی میکند و آنچه از ما به یاد میماند، خاطره است. خاطرهای شیرین از مناطق عملیاتی دارم. من هرازچندگاهی به پیادهنظام میرفتم و با عزیزانی که در سنگرها بودند، همکاری داشتم. بیشتر اوقات دیدهبان بودم و احیانا اگر درگیریای شکل میگرفت، من هم مثل همه آنها دفاع میکردم. یکبار که پست نگهبانی به ما محول شده بود، یک پتو را ۴تا کردیم و بالای سنگر گذاشتیم و از سوراخ سنگر داشتیم بیرون را نگاه میکردیم. از قضا تابستان بسیار گرم و سنگر ما روباز بود. شب که نشسته بودم و دیدهبانی میدادم یک دفعه احساس کردم آب زیادی به سمت من پاشیده شد. برگشتم دیدم کره الاغی که از ده بالا رهاشده بود از پشت سنگر در حال عبور بوده و آب دهانش را به سمت من پرت کرده است. چون من آن لحظه فقط توجهم به محور نگهبانی و مسیر دشمن بود، متوجه این الاغ نشده بودم. همسنگران من همگی خواب بودند و وقتی متوجه شدند، کلی خندیدیم. این کره الاغ کلی آن شب تا صبح حال و هوای ما را عوض کرد.
اما خاطره تلخی که همیشه روح و جانم را به درد میآورد و اسفناک است، بمباران شیمیایی روستای بانزرده کرمانشاه و حلبچه عراق بود که من در این عملیاتها حضور داشتم. از نزدیک دیدم که این مواد شیمیایی چه بر سر مردم بیپناه آورد. این بمبهای شیمیایی را که کشورهای غربی به صدام داده بودند، فقط در فیلمها دیده بودم. روزی بود که عروس و دامادی همراه تعداد زیادی از اقوامشان میخواستند در ادامه مراسم عروسی، خودشان را به امامزاده برسانند و کلی آدم برای تبریک و شادباش دورشان جمع شده بودند که دستهجمعی شیمیایی شده و به طرز فجیعی روی زمین افتاده بودند. من هنوز هم کابوس آن صحنهها را میبینم.
علاوه بر مسائل قومیتها و اتحاد آنها، این سریال به موضوعات محیطزیست و میراث فرهنگی هم خیلی ظریف پرداخته است.
دقیقا. جا دارد از نویسنده این سریال، امیر وفایی تشکر کنم؛ چون همه شخصیتها و کل داستان متعلق به ذهن امیر است. نویسنده به زیبایی مینویسد و شخصیتپردازی میکند و ما بازی میکنیم. خاطرم هست در فصل دوم سریال چند دیالوگ برای من خیلی آشنا بود. از اصطلاحاتی که در افسانههای دیار ما رونق داشت، استفاده شده بود که این بسیار ارزشمند است. نون خ در ابتدا ماحصل تراوشهای فکری و قلم نویسنده است که با کارگردانی حرفهای به دل مردم نشسته است.
نونخ ۵سریالی خوشساخت، اما سخت است؛ لوکیشنهای سخت و پرخطر و مسافت زیاد و سفر. از سختیهای کار در این زمینه بگویید.
سریالهایی که در سفر ساخته میشوند، واقعا سخت هستند و من به همه عوامل بهویژه به مدیر تصویربرداری، امیر معقولی و تیم ظفرمندش دستمریزاد میگویم. وقتی از جذابیت و موفقیت سریالی حرف میزنیم، حیف است از عوامل آن تشکر نکنیم. گروه صدابردار، گریمور، طراح صحنه و تدارکات و همه و همه برای ساخت سریال در استانی دور که آداب سخنگویی و مرام و مسلک خاص دارند، تلاش کردند. در رأس آن هم که مدیریت همه کارها با استادم سعید آقاخانی بوده است؛ البته که تهیهکننده مجموعه مهدی فرجی هم مثل همیشه همه زحمات را بر دوش کشیدند. از همین جا به همه بازیگران بومی این سرزمین هم خداقوت میگوییم. ما این سختی را به جان و دل پذیرفتیم تا به جان همه مردم ایران بنشیند.
بازخورد مخاطبان چگونه بود؟
تاجایی که دوستان عزیز اطلاع دارند شاید بگویم بازخورد نون خ هماورد و رقیبی نداشته است. این را صادقانه میگویم؛ نه اینکه چون بازیگر این سریال هستم. بهویژه در دیار غرب کشور شامل استانهای کردستان، ایلام، همدان لرستان و حتی عشایر سرافراز با دل و جان پذیرفتند که نون خ چقدر دلنشین است و با خانوادهها پای تماشای این سریال نشستند و حتی چند نوبت آن را تماشا کردند.
کمی از خانوادهتان برای ما بگویید. خانوادهتان هم اهل هنر هستند؟ واکنش آنها از نقشآفرینی عمو کاووس چیست؟
بله. خانواده بنده یک خانواده هنردوستند که البته دستی هم بر سینما، موسیقی، کارهای نمایشی داشتهاند و دارند. گهگاهی مینشینیم و با بچهها درباره چالشهای شخصیت عمو کاووس صحبت میکنیم و رهنمودهایی میدهند.
منبع: همشهری
منبع: faradeed-186318